عصر تراکنش ۸۹ / افراد بدبین به کریپتو سالها میپرسیدند کریپتو به چه دردی میخورد؟ و حامیان کریپتو سالها برای ارائه پاسخی رضایتبخش تقلا میکردند. استدلال میکردند که بلاکچین (فناوری زیربنایی کریپتوکارنسیها و سایر کاربردهای کریپتو) بهخودیخود ابداع فناورانه نبوغآمیز، سازوکار درخشانی برای ثبت آنلاین مالکیت و ایجاد جامعه دیجیتال است. یا میگفتند زیربنایی است که میتوان روی آن نسخه سوم از اینترنت را ساخت که در آن برای خرید تصویر کارتونی یک میمون به قیمت ۳.۴ میلیون دلار نیازی به واسطههای انسانی ندارید. بعد خود ارزها را داریم؛ بیتکوین و اتر و مجموعهای نامتناهی از میمکوینها و توکنهای استارتاپی. اغلب داراییهای پرنوسان و سوداگرانهای هستند که برخی افراد آنها را معامله میکنند، در فضای مجازی دربارهشان مینویسند، از آنها برای ذخیره ارزش استفاده میکنند و گاهی با آنها بسیار ثروتمند یا ورشکست میشوند.
افراد همچنین از آنها برای تأمین مالی استارتاپها و اجرای نقشههای کلاهبرداری پیچیدهتر استفاده میکنند. کریپتو موارد استفاده خودش را دارد. اما همیشه این انتقاد وجود داشته که این فناوری بیش از حد پیچیده است و هیچ کارکردی ارائه نمیدهد که سیستم مالی مدرن نتواند انجام دهد؛ میگفتند کریپتو راهحلی فناورانه در جستوجوی یک مسئله نامعلوم است (دستکم این حرف را میتوان در مورد افرادی زد که نمیخواهند از آن برای ارتکاب جرم استفاده کنند).
من هم تقریباً موافقم. زمانی را صرف گزارش درباره انافتیها و سازمانهای غیرمتمرکز خودگردان یا دائوها کردهام (مانند آن دائویی که در سال ۲۰۲۱ تلاش کرد یک نسخه اصلی از قانون اساسی را بخرد). وایت پیپرهای مبهم استارتاپهای وب ۳.۰ و پروتکلهای امور مالی غیرمتمرکزی را خواندهام که از قراردادهای هوشمند برای امکانپذیر کردن تراکنشهای خدمات مالی بدون بانکهای بزرگ استفاده میکنند، اما هیچوقت کاربردی بسیار نوآورانه و جذاب پیدا نکردهام. اما انتخابات ریاستجمهوری باعث شد در مورد تأثیرگذاری کریپتو متفاوت فکر کنم.
کریپتو نوعی فناوری است که محصول تحولآفرینش نه یک سرویس خاص بلکه یک فرهنگ است؛ فرهنگی که ذاتاً به نهادها و تشکیلات بیاعتماد است و با افرادی همدلی میکند که میخواهند این نهادها را از بین ببرند یا کارشان را مختل کنند. نتایج انتخابات دستکم تا حدی به معنی مخالفت با قدرتهای نهادی (دولت فدرال، دستگاه سلامت عمومی، رسانهها و غیره) بود و کریپتو در این ابراز مخالفت سهم داشت؛ صنعت کریپتو سوپرپکی تشکیل داد که برای حمایت از سیاستمداران موافق کریپتو بیش از ۲۰۰ میلیون دلار سرمایه جذب کرد. این سوپرپک با نام Fairshake فرا حزبی بود و هم از دمکراتها و هم از جمهوریخواهان پشتیبانی کرد. اما این دونالد ترامپ بود که تمامقد از این فناوری حمایت کرد؛ در دوران انتخابات برای World Liberty Financial، پلتفرم استارتاپی کریپتوی جدیدی برای امور مالی غیرمتمرکز تبلیغ کرد و اطمینان داد که رئیس کمیسیون بورس و اوراق بهادار، گری گنسلر را اخراج خواهد کرد که به سختگیری به صنعت کریپتو مشهور است.
تبدیل ایالات متحده به پایتخت کریپتوی جهان
ترامپ همچنین متعهد به مقرراتزدایی شد تا کمک کند «ایالات متحده به پایتخت کریپتوی جهان و ابرقدرت بیتکوینی دنیا تبدیل شود». در دوران انتخابات گفته بود: «اگر موافق کریپتو هستید، بهتر است به ترامپ رأی دهید». دستکم در کوتاهمدت به نظر میرسد میراث کریپتو ایجاد فرهنگ ماندگاری متشکل از معتقدان واقعی، باورمندان به آرمانشهر فناورانه، مجرمان، سادهلوحان، سرمایهگذاران و سیاستمداران باشد که با هدف کسب رأی برای جامعه کریپتو خوشرقصی میکنند. سرمایهگذاری در این فناوری بسیاری از این افراد را پولدار کرده و بعد آنها از این پول در راه تلاش برای ساختن دنیایی همسو با باورها و منافعشان استفاده کردهاند.
هرچند وایت پیپری که ریشهها و فلسفه بیتکوین را معرفی کرد (نوعی متن نخستین برای کل کریپتو) مستقیماً به سیاست نمیپردازد، کریپتوکارنسی بهسرعت مورد پذیرش و پشتیبانی لیبرترینهای سایبری قرار گرفت. باور محوری آنها که به «اعلامیه استقلال فضای سایبری» (A Declaration of the Independence of Cyberspace) در سال ۱۹۹۶ برمیگردد، در واقع این است که دولتها نباید اینترنت را رگوله کنند. بیتکوین و سایر کریپتوکارنسیها در بستر بلاکچینها ساخته میشوند که تا حدی ضدتشکیلات هستند که غیرمتمرکز طراحی شدهاند؛ یعنی برای کار کردن به قدرتی مرکزی یا واسطه نیاز ندارند. همانطور که دیوید گلمبیای فقید، استادی که فرهنگ دیجیتال را مطالعه میکرد، در سال ۲۰۱۶ در کتاب «مسائل سیاسی مربوط به بیتکوین: نرمافزار در قالب افراطگرایی جناح راست» (The Politics of Bitcoin: Software as Right-Wing Extremism) نوشت «بسیاری از پرسروصداترین حامیان (بیتکوین) برای دفاع از ایدههایشان فدرال رزرو را بهخودیخود ایدهای فاسد مطرح میکنند؛ دستگاهی که بانکداران توطئهگری آن را هدایت میکنند که میخواهند دولت زندگی همه را کنترل کند». در آن زمان معتقدان واقعی، کریپتوکارنسیها را واکنشی از نوع آرمانشهری فناورانه به سیستم مالی معیوب، انحصاری و استثماری میدانستند؛ واکنشی که ممکن است سیستم را بازآفرینی یا بهکلی خراب کند.
اما امروز فرهنگ کریپتو بسیار پراکندهتر است. صرافیهایی مثل کوینبیس و رابینهود عملاً بازارهای معاملات را در دسترس هر کسی قرار دادهاند که حساب بانکی و تلفن هوشمند دارد. بدون شک معتقدان واقعی به فناوری وجود دارند، اما در کنار آنها سلبریتیها و پادشاهان میمی وجود دارند که با توجه به میمهای وایرال توکنهای جدید به بازار عرضه میکنند و همچنین دی تریدرهای زیادی هستند که امیدوارند یکی از این توکنهای سفتهبازی در زمان مناسب در تورشان بیفتد. ازآنجاییکه محرک کسب سود در کریپتو سروصدا و تبلیغات و بازاریابی است، فناوری فرهنگ دیجیتال ماندگاری ایجاد کرده که متشکل از افراد در آرزوی کامیونیتی یا در جستوجوی افسون بازدههای هزار برابری و همچنین افرادی است که از عصبانیت برخی از کریپتو لذت زیادی میبرند. حتی در شرایطی که کریپتو بیشازپیش به جریان اصلی میآید، بسیاری از حامیان صنعت کریپتو سرمایهگذاریها و جامعهشان را نیرویی ضدفرهنگی میبینند؛ بنابراین منطقی است که مبارزان فرهنگی راستگرایی مثل جردن پیترسون و جو روگن (که اکنون کاملاً بخشی از تشکیلات هستند، اما خودشان را بهعنوان افرادی خارج از تشکیلات مطرح میکنند) به کریپتو ابراز علاقه کنند و سرمایهگذاران خطرپذیری مثل مارک اندریسن که شرکتش سرمایهگذاری زیادی در کریپتو انجام داده، مدام سیاستهای ارتجاعیتری را اتخاذ کند.
خیلی آسان است که چرخههای تب کریپتو (مثلاً ظهور و سقوط انافتیهایی مثل میمونهای کسل) را مسخره کنیم و برای بیشرمی فرهنگ میمکوین پشت چشم نازک کنیم. در زمان نگارش این مطلب، هیلی ولش، دختری که یکشبه با یک کلیپ معروف شد و بعد مجری پادکست شد (و بیشتر با عنوان «Hawk Tuah girl» شناخته میشود) با واکنشهای منفی شدیدی بهخاطر راهاندازی میمکوین خودش روبرو شده است؛ میمکوینی که قیمت آن خیلی سریع افزایش یافت و بعد سقوط کرد. فرهنگ کریپتو با اصطلاحات و تصاویر آنلاین فراوانش پسزننده و مشمئزکننده است. میل شدید این صنعت به طرحهای پانزی و کلاهبرداری از سرمایهگذاران خرد (انفجار شرکتهای ورشکستهای مثل FTX و پلتفرمهایی مثل Celsius) قطعاً مستحق انتقاد است. اما با وجود همه این مسائل (شاید بهخاطر همه این مسائل) کریپتوکارنسیها نسلی از میلیونرها و میلیاردرها را بهوجود آوردهاند و برای برخی شرکتها ذخایر نقدی ایجاد کردهاند و حال این افراد از پولشان برای تأثیرگذاری بر سیاست استفاده میکنند.
خودمان قدرت را میخواهیم
پس دوباره میرسیم به ترامپ. هنوز معلوم نیست که درک ترامپ از کریپتو بیشتر از این گزاره ساده باشد که کریپتو راه خوبی برای رأی جمعکردن و پولدار شدن با پول متعصبترین هوادارانش است یا خیر. اما اتحاد میان ترامپ و حامیان کریپتو از لحاظ فلسفی منطقی به نظر میرسد. ترامپ عاشق پول است. جذابیت دولت ترامپ برای هوادارانش تا حدی به وعدههای او مبنی بر کوچککردن و کاهش قدرت دولت فدرال، انتقام از دشمنان سیاسی و بازسازی نهادهای آمریکا برمیگردد. میتوانید ببینید که برنامه ترامپ با شعار MAGA (بازگرداندن عظمت به آمریکا) با فرهنگی افراطی همپوشانی دارد که از سیستمی متنفر است که آن را فرسوده و غیرقابلاعتماد میداند. همین همپوشانی شامل مدیران ارشد فناوری مثل دیوید سَکس، سرمایهگذار خطرپذیر مخالف فرهنگ ووک، میشود که ترامپ او را بهعنوان مسئول تامالاختیار هوش مصنوعی و کریپتو انتخاب کرده است.
این مسائل را با مالی وایت، پژوهشگر صنعت کریپتوکارنسی مطرح کردم. گفت یک شباهت دیگر هم بین حامیان کریپتو و ائتلاف MAGA وجود دارد و آن میل به تبدیلشدن به همان نهادهای قدرتمندی است که میگویند از آنها متنفرند. به من گفت «بیتکوین و تا حدی سایر داراییهای کریپتویی نوعی مرامنامه ضد دولت و ضد سانسور دارند». وایت میگوید ایدئولوژی اولیه کریپتو حول این گزاره شکل گرفت که نهادهای مالی بزرگ و دولت نباید بخشی از این پارادایم جدید باشند. «اما بسیاری از حامیان کریپتو بخش زیادی از قدرتشان را از طریق ثروتی به دست آوردهاند که با استفاده از این داراییها انباشته کرده بودند. با گذشت زمان شاهد تغییر رویکردی از «ما نمیخواهیم این نهادها قدرت داشته باشند» به «خودمان قدرت را میخواهیم» بودهایم.»
وایت استدلال میکند که صنعت کریپتو بازآفرینی بخش زیادی از آن چیزی شده که ایدئولوژی اولیهاش مدعی انزجار از آن بود. میگوید: «اگر به کوینبیس و سایر شرکتهای کریپتویی توجه کنید، کارهایی مشابه نهادهای مالی انجام میدهند که ساتوشی ناکاموتو (خالق ناشناس بیتکوین) از آنها ناراضی بود. بسیاری از این شرکتها همکاری نزدیکی هم با دولت دارند و کارهایی مثل همان نوع احراز هویت بانکها را انجام میدهند. سیستم مالی را دوباره ساختهاند، اما با تمهیدات محافظتی کمتر برای مصرفکنندگان.»
اینطور به نظر میرسد که صنعت کریپتو و افراد قدرتمندش در دولت دوم ترامپ احتمالاً به آرزوهایشان خواهند رسید. ممکن است رگولیشنهایی برای صنعت کریپتو تصویب شود که توکنها را بهجای اوراق بهادار، کامودیتی اعلام کند که محدودیتهای معاملاتی را کاهش میدهد و شاید به اختلاط بیشتر بانکهای بزرگ و داراییهای کریپتویی منجر شود. ترامپ هفته پیش پل اتکینز، رئیس سابق کمیسیون بورس و اوراق بهادار و یکی از حامیان کریپتو را برای ریاست این کمیسیون نامزد کرد. اعلام این خبر باعث افزایش قیمت بیتکوین به بیش از ۱۰۰.۰۰۰ دلار شد (سال گذشته همین موقع قیمت بینکوین کمتر از نصف این رقم بود).
نیازی نیست حتماً بدبین باشید تا اینجا اثر چرخ لنگر را ببینید: اینکه کریپتو به پایگاه هواداری سیاسی معنیداری تبدیل شده به این دلیل نیست که فناوریاش کاربرد گسترده و انکارناپذیری دارد بلکه به این دلیل است که افراد خاصی را بسیار ثروتمند کرده که باعث شده توجه و گرایش زیادی به آن جلب شود. صنعت کریپتو با ثروتش حمایت سیاستمداران را جلب میکند و سیاستمداران برای دریافت کمکهای مالی وعدههای کریپتویی میدهند. در نهایت نامزد موافق کریپتو برنده میشود و قیمت بیتکوین افزایش مییابد و بسیاری از همین افراد ثروتمندتر میشوند و در نتیجه میتوانند تأثیرگذارتر باشند.
استفاده از دولت برای تقویت بیتکوین
ترامپ هنوز ریاستجمهوریاش را شروع نکرده، اما از همین حالا میتوانید آینده احتمالی را ببینید. جاستین سان، فردی با ملیت چینی و کارآفرینی در حوزه کریپتوکارنسی که کمیسیون بورس و اوراق بهادار به او اتهام تقلب زده بود، بهتازگی معادل ۳۰ میلیون دلار از توکنهای World Liberty Financial ترامپ خرید؛ اتفاقی که شاید برای ترامپ بسیار سودآور بوده باشد و در نتیجه نگرانیهایی را برانگیخته است که سرمایهگذاری کریپتویی رئیسجمهور منتخب ابزار آسانی برای رشوه دادن خواهد بود. گمانهزنیهایی وجود دارد که ترامپ ممکن است به پیشنهاد ایجاد ذخایر استراتژیک بیتکوین در ایالات متحده عمل کند که در آن صورت دولت فدرال در طول ۵ سال آینده (شاید با استفاده از ذخایر طلای کشور) هر سال ۲۰۰.۰۰۰ بیتکوین خریداری خواهد کرد. برای افرادی با داراییهای کریپتویی قابل توجه طرحی فوقالعاده و در واقع انتقال ثروت از دولت به نهنگهای کریپتو خواهد بود. در عمل این طرح به دارندگان کریپتو این اجازه را میدهد که داراییهایشان را به دولت بفروشند و در عین حال قیمت آن را پامپ کنند. استفاده از دولت برای تقویت بیتکوین شگرد جالبی برای فناوریای است که ریشههایش به غیرمتمرکزسازی برمیگردد.
کریپتو همچنین ممکن است ارز انتخابی برای هموارکردن مسیر دولت دوم ترامپ باشد، اما نگرانی گستردهتر این است که چه اتفاقی میافتد اگر مدیران ارشد حوزه کریپتو به همه آنچه میخواهند برسند. همانطور که همکارم، انی لوری بهتازگی نوشت: «قوانین مطلوب برای صنعت کریپتو سیلی از پولهای نقد را روانه بازارهای کریپتو میکند و همزمان که باعث ثروتمند شدن افرادی میشود که در کیف پولهایشان داراییهای کریپتویی دارند، نوسان را افزایش میدهد و میلیونها آمریکایی دیگر را در معرض کلاهبرداری، تقلب و شیادی قرار میدهد.»
وایت هم از دغدغه مشابهی حرف زد؛ اینکه اگر کریپتو بیش از این با اقتصاد جهانی آمیخته شود، نگرانکننده خواهد بود. فروپاشی FTX جیب شماری از کاربران این صرافی را خالی کرد، اما این مسئله به کلیت سیستم مالی سرایت نکرد. وایت به من گفت: «آن زمان، شرکتهای کریپتو آنقدر بزرگ نبودند که سقوطشان باعث بحران اقتصادی شود و نیازی به ارائه بستههای کمکی برای نجات آنها نبود. اگر به بانکها اجازه مشارکت بیشتر در این صنعت داده شود و اگر کریپتو و امور مالی متعارف درهمتنیده شوند، آنوقت میترسم این صنعت بزرگتر و سقوطها مهیبتر شود.»
آینده کریپتو معلوم نیست، اما به نظر میرسد میراث آن، دستکم در کوتاهمدت، روشنتر از ۵ نوامبر و قبل از آن شده باشد. حالا میبینیم که کریپتوکارنسیها اتفاقاً مورد استفاده بسیار ملموسی دارند. کریپتو نوعی فناوری است که ابتدا خودش را به یک فرهنگ چسباند و بعد به توسعه و شکلگیری آن کمک کرد؛ فرهنگی که طمع و سفتهبازی را بهعنوان فضیلت گرامی میدارد و در عین حال از نوسان استقبال میکند. بهنظر میرسد تنها نکته پیشبینیپذیر درباره کریپتو میل شدید آن به جذب و ثروتمند کردن مجموعه متنوعی از افراد است که ویژگیهایشان از جمله شامل ریسکپذیری، خوشبینی شدید به مزیتهای فناوری و بیاعتمادی معقول به نهادها میشود. از این جهت، کریپتو کاملا همسو و متناسب با تلاطم و بیاعتمادی دهه ۲۰۲۰ و همچنین پوچگرایی و فساد عصر ترامپ است.