عصر تراکنش ۹۳؛ مینا والی، مدیرمسئول ماهنامه عصر تراکنش / این روزها، وقتی نوشتهای برای انتشار به دستم میرسد، دیگر فقط به اصالت آن فکر نمیکنم. پیشتر، سؤالم این بود که آیا این نوشته زاییدهی ذهن نویسنده است یا کپی و بازسازی آثار دیگران؟ اما حالا، سؤالی تازه ذهنم را مشغول کرده: «چقدر از این متن محصول هوش مصنوعی است؟» دغدغه اصالت هنوز پابرجاست، اما نگرانی بزرگتری گریبانم را گرفته: خطر ازدستدادن قدرت تفکر، همان توانایی که ما را انسان میسازد.
هراس من از این است که آنقدر در استفاده از هوش مصنوعی زیادهروی کنیم که مهارت اندیشیدنمان، همچون عضلهای که مدتهاست به کار گرفته نشده، تحلیل رود. خودم هم بارها از ابزارهای هوش مصنوعی مانند چتجیپیتی برای ویرایش یا بازنویسی نوشتههایم کمک گرفتهام. حتی برای نگارش همین یادداشت، از پیشنهادهای چتجیپیتی و ویرایش گراک استفاده کردهام؛ اما نمیتوانم بپذیرم که نوشتهام، از ابتدا تا انتها، صرفاً خروجی یک الگوریتم باشد. این ابزارها میتوانند دستیارانی کارآمد باشند، اما اگر بهجای ما فکر کنند، چه بر سر هویت انسانیمان خواهد آمد؟
ما در دورهای گذار به سر میبریم، دورهای که هوش مصنوعی هم هیجانانگیز است، هم کارراهانداز، و هم تهدیدی برای آینده شغلی و فکریمان. با وجود سرمایهگذاریهای کلان، هوش مصنوعی هنوز به پتانسیل کامل خود نرسیده است. تعداد محصولات و خدمات مبتنی بر آن، در مقایسه با آنچه انتظار میرود، محدود است. اما آیندهای نهچندان دور، پر از دستاوردهای عظیم در انتظار این فناوری است. در این فضای مبهم، ترس از عقب ماندن و وسوسه آسودگی ما را به استفاده بیرویه از این ابزارها سوق میدهد. از نگارش ایمیل و گزارش گرفته تا حل مسائل پیچیده، هوش مصنوعی در همه چیز حضور دارد. اما آیا این آسودگی ارزش آن را دارد که حتی برای اندیشیدن هم به الگوریتمها وابسته شویم؟
این نگرانی برای نسل ما که در میانه این گذار گرفتار شدهایم، وجود دارد. ما هنوز در حال یادگیری چگونگی تعامل با این فناوری هستیم؛ اما برای فرزندانمان که در دنیایی رشد میکنند که هوش مصنوعی بخشی جداییناپذیر از زندگی روزمره است، این خطر جدیتر است. کودکانی که هنوز مهارتهای تفکر انتقادی، پرسشگری و تحلیلشان در حال شکلگیری است، ممکن است بهجای پرورش ذهن خود، به پاسخهای آماده چتباتها عادت کنند. تصور کنید نسلی که بهجای حل مسائل با خلاقیت و تأمل، تنها به خروجیهای هوش مصنوعی تکیه کند. چنین نسلی در برابر چالشهای پیچیدهی اجتماعی، اقتصادی و اخلاقی آینده چه خواهد کرد؟
این روزها، غرقشدنمان در معجزات هوش مصنوعی مرا به یاد «مرسو»، شخصیت رمان «بیگانه» اثر آلبر کامو، میاندازد. مرسو مردی معمولی است، بدون ویژگی خاصی که زندگی را بدون احساس و هدف تجربه میکند. مرگ مادرش، دوستی با یک زن، حتی قتل و محکومیت به اعدام، برای او تنها اتفاقاتی هستند که «رخ دادهاند». او نه کنشگر است، نه تفکر میکند، نه معنایی برای زندگیاش میجوید. مرسو از نظر روحی و روانی از دنیای اطرافش جداست، گویی زندگی برایش اهمیتی ندارد. در برابر قوانین و سیستمها، او فقط واکنش نشان میدهد، بدون اینکه خود تصمیمی بگیرد یا درکی از واقعیت داشته باشد.
مرسو، نمادی از بیگانگی انسان از خویشتن، هشداری است برای ما در عصر دیجیتال. اگر هوش مصنوعی را بهجای ابزاری برای تقویت تفکر، به جایگزینی برای آن تبدیل کنیم، ممکن است به همان بیتفاوتی فکری دچار شویم که مرسو را تعریف میکند. ممکن است روزی برسد که پاسخ به پرسشهایمان را نه از ذهن خود، بلکه از الگوریتمها بخواهیم، بدون اینکه حتی لحظهای درنگ کنیم و بپرسیم: «چرا؟» یا «چگونه؟»
مطالعات اخیر این نگرانی را تأیید میکنند. پژوهشی مشترک از مایکروسافت و دانشگاه کارنگی ملون نشان داده که کاربرانی که به طور مداوم از ابزارهای هوش مصنوعی استفاده میکنند، در آزمونهای تفکر انتقادی عملکرد ضعیفتری دارند. این یافته بهویژه برای نسل جوان نگرانکننده است، نسلی که در معرض خطر عادت به پاسخهای آماده قرار دارد. اگر کودکان و نوجوانان بهجای پرورش مهارتهای تحلیلی، به ابزارهای هوش مصنوعی وابسته شوند، توانایی پرسشگری و حل خلاقانه مسائل در آنها تضعیف خواهد شد. نتیجه؟ نسلی که در مواجهه با مشکلات پیچیده، بهجای تفکر عمیق، به الگوریتمها پناه میبرد.
این خطر تنها به حوزه فردی محدود نمیشود. در سطح اجتماعی، وابستگی بیش از حد به هوش مصنوعی میتواند به کاهش نوآوری و خلاقیت جمعی منجر شود. تاریخ بشریت نشان داده که بزرگترین پیشرفتها، از اختراع چرخ تا اکتشافات علمی مدرن، نتیجه تفکر خلاق و پرسشگری بیوقفه بوده است. اگر این توانایی را به ماشینها واگذار کنیم، چه چیزی ما را از یک جامعهی راکد و مصرفکنندهی صرف فناوری متمایز خواهد کرد؟
برای فهم عمیقتر این بیگانگی، پیشنهاد میکنم کتاب «انسان در جستجوی خویشتن» نوشته رولو می، روانشناس اگزیستانسیال، را بخوانید. می دههها پیش از خطر بیگانگی انسان از خود در عصر مدرن سخن گفت. او معتقد بود که سبک زندگی صنعتی و ماشینی، انسان را از معنای وجودیاش دور کرده و به دلهره و تنهایی دچار ساخته است. اگر رولو می امروز زنده بود، شاید از نگرانی عمیقتری مینوشت: نهتنها بیگانگی از خویشتن، بلکه ازدسترفتن قدرت تفکر و تحلیل در سایه فناوریهای هوشمند.
برای جلوگیری از این بیگانگی فکری، باید رویکردی متعادل اتخاذ کنیم. والدین و مربیان میتوانند با تشویق کودکان به پرسشگری و تفکر مستقل، آنها را از وابستگی به فناوری حفظ کنند. ما، بهعنوان کاربران، باید آگاهانه از این ابزارها استفاده کنیم و همیشه لحظهای درنگ کنیم: آیا این پاسخ آماده واقعاً نیاز مرا برآورده میکند، یا باید خودم عمیقتر بیندیشم؟