واقعیت با تصورات ذهنی ما متفاوت است
محمد صادقی از مسیر زندگی حرفهایاش و لزوم سختکوشی در مراحل مختلف زندگی میگوید
عصر تراکنش ۷۰ / محمد صادقی در سال ۱۳۵۴ در خانوادهای پرجمعیت در قوچان به دنیا آمد و در جوانی بهمنظور تحصیل در رشته مهندسی نرمافزار به اصرار پدرش به تهران آمد و این مهاجرت سرآغاز مسیر جدیدی شد که طبق گفته خودش در تصوراتش نیز نمیگنجید؛ مهاجرت، تحصیل در رشته مهندسی نرمافزار، استخدام در شرکت دادهپردازی، ازدواج و ماندن همیشگی در تهران. او که تجربه فعالیت در شرکتهای دادهپردازی ایران، شرکت کاسپین، شرکت اسوه، شرکت سامانههای بزرگ فردا، شرکت توسن و بانک اقتصاد نوین برای تولید و پیادهسازی/ بومیسازی سامانههای کربنکینگ بانکهای رفاه، تجارت، دی، ملی، پستبانک، تعاون اسلامی عراق و اقتصاد نوین را دارد، هماکنون مدیرعامل شرکت بهسازان ملت است تا با استفاده از تجارب خود، به توسعه بخش فناورانه بانک ملت کمک کند. صادقی تخصص، تعهد، کار تیمی، صبوری و سختکوشی را از جمله عناصر مهم موفقیت در هر کاری میداند و معتقد است سختکوشی که از پدر کشاورزش و برنامهریزی و مدیریتی که از مادر خانهدارش یاد گرفته، عامل موفقیتش شده است. در این شماره از ماهنامه عصر تراکنش به سراغ محمد صادقی، مدیرعامل شرکت بهسازان ملت رفتیم تا روایتگر زندگی شخصی و حرفهایاش باشیم.
من یک روستاییام
محمد صادقی متولد چهارم اردیبهشتماه ۱۳۵۴ در روستای یزدانآباد سفلی قوچان است و کودکی و نوجوانی خود را در فضای روستایی سپری کرده است: «شیرینترین روزهای عمرم همان روزهایی بود که در روستا زندگی میکردم. ما خانواده پرجمعیتی بودیم و مادر و پدرم که هر دو تکفرزند بودند، در طول زندگی مشترکشان صاحب هشت فرزند شدند که من یکی مانده به آخری هستم. پدرم کشاورز بود و ما هشت بچه را با همان پولی که از کار کردن روی زمین به دست میآورد، بزرگ کرد. مادرم نیز زنی خانهدار و مدیر است که در تربیت ما وسواس زیادی به خرج میداد و بسیار ماهرانه از پس این تعداد بچه برمیآمد. من بچه خیلی باهوشی نبودم، اما به واسطه پدرم که سختکوش و زحمتکش بود، به فردی باپشتکار تبدیل شده بودم و این سختکوشی موجب شده بود در مدرسه بچه درسخوانی به نظر برسم و نمرات خوبی بگیرم.»
صادقی که دبستان، راهنمایی و دبیرستان خود را در قوچان سپری کرده، در اینباره میگوید: «در دبستان و راهنمایی دانشآموز درسخوانی بودم و با ورود به دبیرستان بازیگوش و رفیقباز شدم. آن زمانها زندگی راحتتر بود و عاقبتاندیشی به این معنایی که امروز وجود دارد، نبود و افراد در لحظه زندگی میکردند و همین مسئله باعث میشد تا شاد و راضی باشند. من نیز در لحظه زندگی میکردم و برای آینده برنامه خاصی نداشتم.»
به اصرار پدرم به تهران آمدم
دیری نمیپاید که صادقی از دبیرستان فارغالتحصیل میشود و برای ادامه تحصیل به تهران میآید. او داستان انتخاب رشته و ورودش به دانشگاه را اینگونه تعریف میکند: «در دبیرستان رشته ریاضی-فیزیک میخواندم و دلم میخواست در آینده معمار یا اقتصاددان شوم، اما دست روزگار من را به سمتی برد که در نهایت برای ادامه تحصیل در رشته مهندسی نرمافزار یکی از دانشگاههای غیرانتفاعی تهران و به اصرار پدرم که میگفت باید بروی و درس بخوانی به تهران مهاجرت کردم.»
او توضیح میدهد که با توجه به رتبه و سهمیهاش در منطقه سه کنکور، امکان قبولی در دانشگاههای خوب تهران را داشته، اما انتخابهای خود را به معماری و مهندسی نرمافزار محدود میکند و در نهایت وارد رشته مهندسی نرمافزار در یکی از دانشگاههای غیرانتفاعی تهران میشود.
صادقی اما بهدلیل نداشتن اطلاعات درباره چگونگی انتخاب رشته و قواعد آن به جای اینکه در یکی از دانشگاههای دولتی تهران برای مقطع کارشناسی پذیرفته شود، در دانشگاهی غیرانتفاعی برای مقطع کاردانی پذیرفته میشود و با اصرار پدرش برای رفتن به دانشگاه از کنکور دادن مجدد منصرف میشود: «پدرم سر زمین مشغول کار بود که روزنامه به دست به سراغش رفتم و قبولیام را اعلام کردم و گفتم که بهتر است مجدد کنکور بدهم و به دانشگاه دولتی بروم، اما پدرم معتقد بود نباید جوانیام را تلف کنم و کنکور مجدد لازم نیست و بهتر است برای ثبتنام در دانشگاه دست بجنبانم. در نتیجه با حمایتهای پدرم به تهران آمدم و دانشجوی مقطع کاردانی رشته مهندسی نرمافزار شدم و تا مقطع کارشناسی ارشد ادامهاش دادم.»
صادقی درباره ورودش به بازار کار و ماندگار شدن در تهران میگوید: «به توصیه یکی از استادان دانشگاهمان از ترم چهارم دانشگاه بعد از کلی کلنجار با خودم در شرکت دادهپردازی ایران مشغول به کار شدم؛ من برای درسخواندن به تهران آمده بودم و در تصوراتم هم نمیگنجید که در این شهر بمانم و کارمند شرکتی شوم. فکر میکردم بعد از اتمام تحصیلاتم به روستای خودمان برمیگردم و مثل پدرم کشاورز میشوم، اما آشنایی با عبدالحمید منصوری که استاد دانشگاهمان بود، مسیر زندگی من را عوض کرد. در نتیجه همزمانی که در دانشگاه آزاد مهندسی نرمافزار میخواندم، در شرکت دادهپردازی نیز مشغول شدم. همه این اتفاقات به علاوه ازدواج در ۲۲سالگی من را برای ماندن در تهران مصمم کرد و تصمیم گرفتم با وجود تمام مشکلات مالی که آن زمان داشتم، در تهران بمانم.»
او پس از یک فاصله زمانی ۲۰ساله تصمیم میگیرد بر حسب علاقهای که به رشته صنایع مالی پیدا کرده بود، به دانشگاه برگردد و ادامه تحصیل دهد. در نتیجه در سال ۱۳۹۹ کنکور کارشناسی ارشد میدهد و در رشته صنایع مالی دانشگاه خواجهنصیر طوسی پذیرفته میشود. او درباره این تصمیم میگوید: «رشته صنایع مالی با حوزه تخصصی که در آن کار میکردم، نسبتی نداشت و علاقه شدیدم به این رشته تنها محرک من برای ادامه تحصیل بود و هیچوقت نیز از این تصمیم پشیمان نشدم، چون من را با دنیای جدیدی از علوم بینارشتهای آشنا کرد و اگر عمری باقی باشد، حتماً دکتری آن را هم خواهم خواند.»
مروری بر ۲۶ سال کار حرفهای
صادقی که کل ۲۶ سال کار حرفهای خود را در صنعت بانکی کشور فعالیت میکند، میگوید هیچ برنامهای برای ورود به این صنعت نداشت و کمکها و تشویقهای استادانش و بهخصوص عبدالحمید منصوری در دانشکده و شرکت دادهپردازی، او را به این سمت سوق داده است. او منصوری را یکی از افراد مهم زندگیاش میداند و معتقد است آشنایی با او مسیر زندگیاش را به نحو احسن تغییر داده است. صادقی فعالیت حرفهای خود در شرکت دادهپردازی را از سال ۱۳۷۶ با پروژه قبوض برق غرب کشور آغاز کرد و بعد از آن مشغول پروژه کربنکینگ بانک رفاه شد که همین پروژه سرآغاز ورود او به صنعت بانکی و فعالیت حرفهای در حوزه کربنکینگ بوده است.
صادقی با اشاره به اینکه هیچوقت در زندگیاش از آن دست آدمهایی نبوده که برای آینده برنامههای سفتوسختی دارند، میگوید: «به اینکه انسان بتواند طبق پیشبینیها و عاقبتاندیشیهایش جلو برود، اعتقادی ندارم و سعی میکنم نسبت به آینده فرزندانم نیز سختگیر نباشم. آن زمان که من نوجوان بودم فکرش را هم نمیکردم که روزی علم و فناوری در ایران و دنیا به گونهای پیش رود که به واسطه آن بسیاری از مشاغل جدید به وجود بیاید. قطعاً چنین تغییراتی در آینده نیز رخ خواهد داد و به همین دلیل نمیتوان از حالا برای آینده تصمیم صددرصدی گرفت.
بر همین اساس پسر بزرگم در رشته برق دانشگاه علم و صنعت در حال تحصیل است و پسر دیگرم تصمیم گرفته در رشته تجربی ادامه تحصیل دهد و در آینده در رشتههای پزشکی وارد دانشگاه شود و به مردم مناطق محروم کمک کند تا زندگی سلامتتری داشته باشند و من به هیچ عنوان تلاشی برای جهتدهی آنها به سمت رشته و شغل خاصی نمیکنم، چون در آینده مشاغل جدید و متفاوتی به وجود میآید. بهعنوان پدر بیشترین سعیام بر این است که فرزندانم افرادی آگاه و با بینش و جهانبینی درست باشند تا بتوانند مسیر درست زندگی خود را انتخاب کنند و برای خود فلسفه و معنی درستی ترسیم کنند.»
صادقی خود را یکی از انسانهای خوششانس میداند که در مسیر کاری خود همواره در تیمهای کاری خوب و پروژههای خوب در مقاطع مختلف کار کرده و همیشه مسیر رشد را طی کرده و هیچگاه حتی جبر کاری هم باعث سکون و رکود او نشده است. همین امر باعث شده در دهها پروژهای که در پرونده کاری خود دارد، حتی یک پروژه ناموفق و شکستخورده نداشته باشد. البته به گفته خودش ممکن است برخی پروژهها بهدلیل تصمیمهای مدیریتی اجرایی نشده باشند، اما همیشه با تیمها و افرادی کار کرده که در کنار آنها موفق و سربلند بوده و باعث رشد و پیشرفت او و رضایت قلبی و درونیاش شدهاند: «بر همین اساس حس میکنم اگر امکان بازگشت به گذشته را داشتم، به احتمال زیاد مسیری بهتر از این را نمیتوانستم طی کنم، زیرا در هر لحظه از زمان با تلاش زیاد، سعی کردهام بهترین نسخه از محمد صادقی باشم.»
او مسیر شغلی را که پشت سر گذاشته، اینگونه ترسیم میکند که از سال ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۳ در شرکت دادهپردازی مشغول بوده و در آنجا روی تولید و راهبری پروژههای کربنکینگ بانک رفاه و تجارت کار کرده و با فضای عملیاتی پروژههای بزرگ و مشتریان کلان و کار با ابرازهای حرفهای شرکت IBM برای زیرساخت و دیتابیس و ارتباطات و شبکه آشنا شده است. همچنین فرصت آشنایی با سیستمهای استاندارد خارجی را با محصول بانکی خریداریشده از شرکت تمنوس برای پستبانک داشته و این محصول فضای ذهنی او در خصوص نحوه تحلیل و طراحی و پیادهسازی نرمافزارهای بانکی و بزرگ را از روش سنتی به ماژولار و سرویسگرا تغییر داده است.
صادقی خاطرهای از پروژه کربنکینگ بانک رفاه در سال ۱۳۷۸ تعریف میکند: «پروژه جدید کربنکینگ بانک رفاه که شروع شد، یکی از معضلات نیاز به تعداد زیادی برنامهنویس آشنا به زبان کوبول و به همان میزان نفر برای برنامهنویسی VB بود. با توجه به اینکه بیزینسها در Stored procedure نوشته میشد، برنامهای برای تولید کد کوبول و تولید کد VB بر اساس ورودی و خروجیهای Stored Procedureها نوشتم و تقریباً تمام نیازمندی به برنامهنویسان کوبول و بخش زیادی از افراد مورد نیاز برای VB را مرتفع کردم. فکر کنم همچنان آن برنامه در شرکت دادهپردازی استفاده میشود.»
طبق صحبتهای صادقی، در سال ۱۳۸۰ نیز در پروژه بانک رفاه به واسطه تصمیم نادرست در معماری و فناوری استفادهشده در پیادهسازی گزارشهای سیستم، نیازمند پهنای باند زیاد مخابراتی بود که با مشکل بسیار عدیدهای مواجه شده بودند. خطوط ارتباطی بسیاری از شعب دایالآپ یا در بهترین حالت X25 بود که سرعت آن ۲۸ کیلوبیت بود. معماری استفادهشده برای گزارشها، کلاینتسرور و فراخوانی مستقیم Stored Procedure بود که بار بسیار زیادی نسبت به پهنای باند ایجاد میکرد و به اختلال و قطعی سیستم منجر میشد: «برای رفع این مشکل، با آقای شایانجو یکی از بهترین همکارانم در شرکت دادهپردازی، طی حدود ۳.۵ ماه و روزی بیش از ۱۴ ساعت کار موفق شدیم برنامه جایگزین بر مبنای Socket Programming آماده کرده و مشکل را رفع کنیم.»
او در سال ۱۳۸۳ با تغییر مدیریت شرکت از مجموعه دادهپردازی ایران جدا میشود. بعد از آن، مدتی کوتاه در شرکت خدمات انفورماتیک مشغول به کار میشود و حس میکند فضای آنجا باب میلش نیست و از ادامه همکاری منصرف میشود.
او درباره تفاوت فضای آن زمان شرکت دادهپردازی و شرکت خدمات انفورماتیک میگوید: «فضای شرکت دادهپردازی به گونهای بود که کارها تیمی جلو میرفت و افراد از یکدیگر کار یاد میگرفتند و ماهیت کارمندی نداشت، اما شرکت ملی انفورماتیک اینگونه نبود؛ بنابراین از آنجا بیرون آمدم و کارم را در شرکت تازهتأسیس کاسپین که متعلق به بانک پارسیان است، شروع کردم؛ جایی که مأموریت تعریفشده برای آن متفاوت با فضای کاری قبلی بود و قرار بود کد نوشتن و برنامهنویسی را کنار بگذارم و سیستم کربنکینگ خارجی خریداریشده از شرکت MISYS را بومیسازی کنیم؛ تجربه جدیدی که فرصت کار در کنار تیم خارجی و در قالب استانداردهای کاری آنها را برایم فراهم کرد و تا سال ۱۳۸۶ مأمور بومیسازی محصول BMRS برای پوشش نیازمندیهای سامانهای بانک و همزمان تحلیل و طراحی و پیادهسازی بخشهایی از سیستم شدم که قابلیت بومیسازی نداشت.
تجربهای که باعث شده بهصورت کاملاً جزئی با انواع بخشهای نظام بانکی و محصولات هر حوزه آشنا و بر آن مسلط شوم. نتیجه این تلاش محصولی ترکیبی از محصولات بومیسازیشده در BMRS و زیرسامانههای تولیدشده توسط همکاران شرکت کاسپین بود که نام کسیس روی آن گذاشته شده بود و مراحل تست و اجرای پایلوت را پشت سر گذاشته بود و روی کانورت اطلاعات نیز کار شده بود.
او توضیح میدهد که در سال ۱۳۸۶ هیئتمدیره بانک پارسیان به دستور رئیسجمهور وقت تغییر میکند و سیستم کربنکینگ آمادهشده، به دلیل خارجیبودن، از طرف تیم مدیریتی جدید بانک کنار گذاشته میشود و به شرکت مأموریت داده میشود تا سامانه کربنکینگ از ابتدا طراحی و پیادهسازی شود. بر همین اساس، طی سالهای ۱۳۸۷ تا ۱۳۹۱ سیستم لوتوس را طراحی و پیادهسازی میکنند که هنوز هم مورد استفاده بانک پارسیان است. او در نهایت در سال ۱۳۹۱ از بانک پارسیان نیز بیرون میآید و به شرکت اسوه ایران و بعد از آن توسن میپیوندد و در آنجا در مهاجرت سیستمهای کربنکینگ بانک دی و پستبانک نقشآفرینی میکند.
او همچنین انجام پروژه بازنگری سطوح دفترکل و سیستم حسابداری کل بانک ملی را در کارنامه خود دارد. صادقی مدتی نیز مدیرعامل شرکت سکه پستبانک میشود و بعد از آن در سال ۱۳۹۶ به معاونت فناوری بانک اقتصاد نوین میرود. صادقی درباره تجربه معاونت در بانک اقتصاد نوین میگوید: «معاون فناوری بانک بودن تجربه جالبی بود و برای منی که همیشه آن سمت میز بودم، مملو از تجارب جدید کارفرمایی و بودن در کنار تیم حرفهای مدیریتی و همکاران بسیار کوشا و حرفهای بانک اقتصاد نوین بود. من پنج سال در آنجا ماندم و مهرماه ۱۴۰۱ از تیم جدا شدم تا دوباره خودم را درگیر چالشهای فنی کنم. در نتیجه به بهسازان ملت آمدم.»
حضور در بانک اقتصاد نوین
صادقی که بیش از چهار سال معاون فناوری اطلاعات بانک اقتصاد نوین بود، درباره فعالیتهای خود در این بانک میگوید: «طی دوره قبل از شروع فعالیت من در اقتصاد نوین، بانک بهدلیل تغییرات مدیریتی متعدد، دچار بیثباتی و رکود در فرایندهای کسبوکاری و تصمیمگیری شده بود و بالطبع معاونت فناوری اطلاعات بانک نیز به همین وضعیت مبتلا شده بود و هیچ تصمیم و کار جدیدی در حوزههای نرمافزاری و زیرساختی گرفته نشده بود. تیم مدیریتی جدید به واسطه روحیه تحولگرایی و توسعهطلبی که داشت، برای بخشهای مختلف بانک برنامهریزی کوتاهمدت و میانمدت مناسبی جهت حرکت و پویایی انجام داد.
برای مثال علاوه بر بهروزرسانی سامانههای موجود، تأمین و استقرار سامانههای جدید مورد نیاز، تجهیز و برنامهریزی برای راهاندازی و عملیاتیسازی سایت پشتیبانی در دستور کار قرار گرفت. زیرساختهای سختافزاری، شبکه شعب و ستاد و مدیریت امنیت اطلاعات نیز تجهیز شد و به سطح استاندارد قابل قبولی از ارائه خدمات مورد نیاز رسیدیم و کوشیدیم این معاونت به موتور محرکه بانک تبدیل شود. با این وجود در تأمین زیرساختهای نرمافزاری ارائه خدمات بانکی به مشتریان در بستر بانکداری باز ضعیف بودیم و علت علاوه بر مشکلات دستورالعملی و قانونی و تصمیمگیری، استفاده از پیمانکار مشترک در حوزه نرمافزارهای بانکی و عدم امکان انجام بهموقع و با اولویت مدنظر درخواستهای بانک بود.»
صادقی ادعا میکند که تابهحال در هیچیک از پروژههایش در سمتهایی که داشته، با شکست روبهرو نشده و همیشه روبهجلو بوده است؛ به همین دلیل بانک اقتصاد نوین را نقطهعطف زندگی شغلی و حرفهایاش نمیداند و بر این باور است که در زمان حضور در شرکت دادهپردازی ایران، شرکت تأمین خدمات کاربردی کاسپین، شرکت سامانههای بزرگ فردا (TLS)، شرکت توسن و… نیز کارهای ارزشمندی انجام داده که دستکمی از فعالیتهای دوره معاونتش در این بانک ندارند، چهبسا کاری که در پستبانک انجام دادهاند از اقداماتشان در بانک اقتصاد نوین سختتر و برجستهتر بوده است. او با اشاره به اهمیت کار تیمی میگوید که رمز موفقیت همه کارهایی که در انجام آنها دخیل بوده، همدلی در تیم اجرایی و انجام کار تیمی بوده و او تنها نبوده است.
صادقی درباره اقداماتش در پستبانک میگوید: «در تجربه پروژه مهاجرت کربنکینگ پستبانک، تمام تجربیات کسبشده در کار روی پروژههای بزرگ و راهبری آنها در دادهپردازی، تجربه کار با برنامه و روالمندی با تیمهای خارجی در پروژه کسیس و تجربه کار با سطوح مختلف و واحدهای متفاوت و تحلیل و طراحی و تولید در پروژه لوتوس در شرکت کاسپین، شناخت ابعاد مختلف مالی بانک از منظر صف و واحدهای مختلف بانک در پروژه بانک ملی و تجربه مهاجرت بانک صنعت و معدن و بانک دی در شرکت TLS و توسن، کمک کرد تا موفق شویم طی ۱۸ ماه کارهای لازم برای شناخت دادههای سامانههای مختلف پستبانک در چهار سیستم متمرکز مجزا که در شعب و دفتر و بخش ارزی و بانک قرضالحسنه بانک استفاده میشد، مقدور شود و تمام کارهای لازم برای پاکسازی، همسانسازی و یکپارچهسازی و قالببندی دادهها برای انتقال به سامانه جدید انجام شود و همزمان کارهای لازم برای راهاندازی و آموزش و آمادهسازی محصولات مورد نیاز طی جلسات متعدد صورت گیرد و در یک همکاری بسیار خوب بین همکاران بانک و شرکت پیمانکار و شرکت سکه، کار مهاجرت و استقرار سیستم با موفقیت انجام شود.
توجه شود که پستبانک علاوه بر داشتن ۴۰۰ شعبه، بیش از ۱۲ هزار دفتر روستایی و شهری ارائه خدمات بانکی دارد که در زمان انجام این کار بیش از هشت هزار دفتر از این دفاتر فعال بودند که اکثراً در مناطق روستایی قرار دارند که هم مشکل ارتباطی و عدم بهرهگیری از خطوط ارتباطی پرسرعت و پایدار را داشتند، هم توسط افرادی راهبری میشدند که دانش کمی از خدمات بانکی و تسلط بر کامپیوتر داشتند که این موضوعات پیچیدگی کار را چندبرابر کرده بود. اما حمایت مدیریت ارشد بانک و شرکت پیمانکار و شرکت سکه و همراهی بسیار خوب همکاران بانکی و شرکت و انجام کار تیمی منسجم به موفقیت این پروژه منجر شد.»
مدیرعاملی بهسازان ملت
او که از مهرماه ۱۴۰۱ بهعنوان مدیرعامل شرکت بهسازان ملت فعالیت میکند، ورودش به این شرکت را فکرشده میداند و بیان میکند که بر خلاف جابهجاییهای شغلی دیگرش که بر حسب اجبار و یا موقعیتهای پیشنهادشده اتفاق میافتاد، برای ورود به بهسازان ملت از قبل برنامهریزی کرده است: «بهسازان ملت شرکت بزرگی است که برای بانک ملت کار میکند و به نظر من بانک ملت، بانک کسبوکارهاست و بانکی است که کار غیرممکن در آن وجود ندارد و هر سرویسی که هر مشتری درخواست کند، حتماً پاسخی برای آن دارد. کار در سمت مدیریت ارشد این مجموعه به واسطه اینکه امکان عملیسازی بسیاری از ایدههایم را برایم فراهم میکند، خوشایند است. میخواهم با حضور در این جایگاه و به پشتوانه تجربه و تخصص فردی و وجود تیم مدیریت همفکر و همراستا در بانک و حمایت آنها، استراتژی و نقشهراه مشخصشده برای ایجاد فرهنگ کاری جدید را در سازمان پیادهسازی و اجرایی کنم.
اجرای این نقشهراه، با توجه به بزرگی شرکت و تعداد زیاد محصولات آن و طیف وسیع نیازمندیهای مشتریان بانک، نیازمند فعالیت و تمرکز و تلاش زیاد است، با اینکه حجم کاری زیادی دارم، اما از انتخابی که کردهام، راضیام. در این هفت ماهی که گذشت، به شناخت واقعیتری از این شرکت رسیدم و حالا میدانم که باید چه کار کنم؛ مجموعهای از پروژهها وجود دارد که بانک درخواست داده و باید سر وقت تحویل داده شود و همزمان لازم است اقداماتی را برای پاسخ به نیازمندیهای مشتریان و بازار و همچنین باقیماندن بهعنوان بانکی پیشرو در ارائه خدمات به طیف گستردهای از مشتریان انجام دهیم.»
به گفته صادقی، شرکت بهسازان بهدلیل حجم پروژههایی که در این سالها انجام داده، فرصت بازنگری در فناوری، فرایندها، ساختار و فرهنگ کاری را نداشته و نیازمند رنسانس در همه ابعاد است تا با بازنگری در روالهای کاری، زیرساختها، فناوریها، نحوه انجام پروژه، نگاه متفاوت به بازار و حرکت به سمت آمادهسازی سرویسهای فنی و کسبوکاری و ایجاد زیرساختهای ارائه سرویسهای مورد نیاز مشتریان، شرکای تجاری و فینتکها و فراهمآوری پلتفرمهای ارائه خدمات مالی و بانکی و کسبوکاری، به سمت ارائه خدمات کارمزدمحور و ارزشمحور حرکت کرده و بانک ملت را به استانداردهای جهانی نزدیک کنند.
خشنود از مسیر طیکرده
صادقی بیان میکند که از مسیری که آمده، رضایت دارد و اگر دوباره به عقب برگردد، همین مسیر را طی میکند، زیرا همیشه در لحظه زندگی کرده و بنا بر موقعیتی که در آن بوده، تلاش کرده تا بهترین تصمیمها را بگیرد و توضیح میدهد که زندگی در روستا از او فردی سختکوش و صبور ساخته که استمرار، برنامهریزی و تمرکز روی یک حوزه را عناصر مهم موفقیت میداند. او تنها حسرت زندگیاش را قبولنشدن در رشته معماری میداند و میگوید که شاید این تنها چیزی است که گاهی آزارش میدهد. با این وجود باور دارد که قرار گرفتن در مسیر مهندسی نرمافزار تماماً خیر بوده و از این بابت راضی است.
او حضور در دانشکده و شرکت دادهپردازی ایران و پرورش در فضای کاری آن شرکت که نشئتگرفته از فرهنگ کاری شرکت IBM بوده و قرار گرفتن در کنار همکاران شرکت دادهپردازی ایران و بهخصوص عبدالحمید منصوری را بزرگترین شانس زندگیاش میداند که نهتنها بستر رشد او را فراهم کردهاند، بلکه بزرگترین درس زندگی کاری یعنی داشتن روحیه کار تیمی را نیز به او دادهاند. صادقی دیگر فرد مهم زندگیاش را همسرش میداند و بیان میکند که در تمام این سالها حامیاش بوده و در نبودش مدیریت خانه و خانواده را بر عهده گرفته و شرایط کاری و زندگی فعلی خود را مدیون فداکاری او میداند.
او از علیرضا بلگوری و عبدالعظیم موسوی نیز بهعنوان افراد تأثیرگذار زندگیاش نام میبرد و میگوید که از این دو نفر علم و اخلاق آموخته است. صادقی معتقد است افراد با افزایش سن واقعبینتر و باتجربهتر میشوند و همین مسئله باعث میشود وقتی در لایههای شغلی مختلف قرار میگیرند، تصمیمات عقلانی بهتری بگیرند. او جوانی را دوره آرمانگرایی مینامد و میگوید: «واقعیت با تصورات ذهنی ما متفاوت است. در دنیای واقعی ریسکهای سیستماتیک و غیرسیستماتیکی وجود دارد که اگر در نظر گرفته نشود، برنامههایتان را متأثر میکند.»
صادقی خودش را فردی ملیگرا میداند و بیان میکند با وجود موقعیتهای زیادی که برای مهاجرت به کشورهای توسعهیافته جهان داشته، در ایران مانده تا برای آبادی و ساخت سرزمین مادریاش تلاش کند و گرچه گاهی بهدلیل شرایط سخت، خود را در اینباره شماتت میکند که چرا با وجود مشکلات اقتصادی و اجتماعی بسیاری که در ایران وجود دارد، مهاجرت نکرده، اما به خاطر ماندن و تلاشکردن حال بهتری دارد و بهطور کلی رضایت درونی و قلبی از این انتخاب دارد. او به جوانان کشور توصیه میکند که برای رسیدن به آنچه میخواهند، باید صبور، سختکوش، امیدوار و اهل مطالعه باشند و برای کار دیگران نیز ارزش قائل شوند.