به دنبال اثرگذاری لجستیکی در ایرانم
روایتی از زندگی شخصی و حرفهای رضا سمیعزاده، مدیرعامل هلدینگ فاخر
که تجربه فعالیت در صنایع گوناگون در کشور را دارد
عصر تراکنش ۸۳ / رضا سمیعزاده از آن دسته مدیرانی است که در کارنامه پربار فعالیتش، حضور در قامت مدیر را در صنایع گوناگونی در کشور تجربه کرده است؛ از مدیرعاملی شرکت گسترش انفورماتیک و واحد مهندسی صنایع شرکت پشتیبانی و نوسازی هلیکوپترهای ایران گرفته تا شرکت فناوری اطلاعات سرمایهگذاری (فنآسا) و کارخانه داروگر و شرکت ایرانمال. با این حال، این حجم از فعالیتهای صنعتی نیز نتوانسته سمیعزاده را از فضای دانشگاهی دور کند؛ او در مقاطع مختلف، در دانشگاههای گوناگونی تدریس کرده است و اکنون نیز دانشیار دانشکده فنیومهندسی دانشگاه الزهرا است و در حیطه مدیریت نیز هدایت هلدینگ فاخر را برعهده دارد. سمیعزاده که برای گفتوگو با ماهنامه عصر تراکنش خودش را از زمین گلف به دفتر رساند، معتقد است میزان تمرکز و تسلط مدیران بر کاری که از خودشان به جای میگذارند، آنها را از دیگران متمایز میکند و تبلور چنین نظم و رویکردی حتی باید در سبک زندگی شخصی و تفریحات مدیران هم رؤیت شود؛ مثل همین بازی گلف که به عقیده او از مطلوبترین روشهای افزایش میزان تمرکز مدیران است.
کودکی و مصائب بزرگ شدن
رضا سمیعزاده متولد ۲۲ مردادماه ۱۳۳۹ است. او زاده تهران است، ولی به دلیل موقعیت شغلی پدرش زندگی در شهرهای مختلفی را تجربه کرده که خودش حضور در آبادان و بندرعباس را در این بین تأثیرگذارتر از سایر تجربهها قلمداد میکند. او یک خواهر و دو برادر کوچکتر از خودش دارد که در رابطه با تاریخ تولد خواهرش، نکته جالبتوجهی وجود دارد: با وجود اختلاف سنی، هر دو در یک روز و یک ماه به دنیا آمدهاند.
سمیعزاده میگوید که در کودکی همیشه نسبت به سایر همسالانش جثه کوچکتری داشته است: «من کلاس اول و دوم ابتدایی را در آبادان درس خواندم و به دلیل همین کوتاهقد بودن در ردیفهای جلو مینشستم و حسابی به درسخوانی معروف شده بودم. آن زمان مدارس در هر روز دو شیفت داشتند و من را بهخاطر همین درسخوان بودن در هر دو شیفت به مدرسه میفرستادند، در حالی که همه بچهها یک شیفت به مدرسه میرفتند و شیفت دیگر را بازی میکردند و من باید مشقهای هر دو شیفت را هم مینوشتم. از همان موقع به این نکته پی بردم که اگر کاری را بهخوبی انجام بدهی، اطرافیانت این توقع را خواهند داشت که آن کار را بیشتر و بهتر تکرار کنی و به ثمر برسانی.»
سمیعزاده معتقد است این رویه کودکی در بزرگسالی او هم ادامه پیدا کرده و او هیچ زمانی را به خاطر نمیآورد که فقط مشغول «یک» کار و شغل بوده باشد و همیشه حداقل «دو» کار را همزمان مدیریت کرده است: «نمیدانم با این عادتم به کار زیاد که در تمام طول زندگیام داشتهام، چگونه میتوانم خودم را بازنشسته کنم و دست از کار بکشم.»
قبولی در رشته مهندسی صنایع دانشگاه شریف
تدوین دوره تحصیلی راهنمایی در نظام آموزشی کشور همزمان بود با سالی که سمیعزاده درسش را در دوره دبستان تمام کرد. او در این مقطع به مدرسه عاصمی رفت که درست روبهروی دانشگاه شریف قرار داشت و از همانموقع به نظر میرسید که سرنوشت او بهنحوی با دانشگاه شریف گره خورده باشد؛ او بعدها در همین دانشگاه تحصیلات عالی خود را پیگیری کرد. زمان گذشت و سمیعزاده نیز قد کشید و به سالهای ابتدایی دبیرستان رسید؛ آنهم در شهر بندرعباس که دبیرستانهایش به دلیل تعداد کم دانشآموزان در آن زمان، مختلط بودند و شرایط متفاوتی نسبت به سایر شهرهای ایران داشت. او دوران تحصیل خود در بندرعباس را شیرین توصیف میکند؛ هرچند باور دارد زندگی در آن شرایط جوی برای افراد غیربومی سختتر است.
او سالهای آخر دبیرستانش را مجدداً در تهران و در دبیرستان جاویدان گذراند؛ با وجود عادت به درسخوانی همیشگیاش، سال کنکور و دانشگاه رفتنش با تبوتاب روزهای انقلاب مصادف شد و با اینکه خودش باور دارد فرصت چندانی برای مطالعه نداشته، شرایط پذیرش دانشگاهها در آن سال بهنحوی رقم خورد که توانست در دانشگاه شریف و در رشته مهندسی صنایع (گرایش تولید صنعتی) پذیرفته شود.
دانشگاه و حضور در جهاد دانشگاهی
دوران دانشگاه رفتن سمیعزاده در ابتدا با تعلیق ماندن یا رفتن از کشور عجین شد؛ شرایط انقلاب فرهنگی و تعطیلی نهادهای آکادمیک، او را ترغیب کرده بود برای تحصیل به خارج از کشور برود: «آنموقع دو تفکر رایج بود؛ اولی همین بود که به دلیل آشفتگیهای اوایل انقلاب و تعطیلی دانشگاهها، خانوادهها دوست داشتند فرزندانشان را به خارج از کشور بفرستند تا در آنجا به تحصیلاتشان ادامه دهند و دومین دیدگاه هم در این گزاره خلاصه میشد که این شرایط موقتی است و قرار نیست طول بکشد؛ من هم به دلیل شرایط خانوادگی تصمیم گرفتم در ایران بمانم تا بعداً تحصیل در دانشگاه شریف را ادامه دهم.»
سمیعزاده در آن دوران به عادت تدریسش که به نوجوانی برمیگشت ادامه داد و از طرفی تا زمان بازگشایی مجدد دانشگاهها، به جهاد دانشگاهی رفت و در گروه صنایع، کار روی طرحهای مختلف تولید برق، بهویژه توربینهای بادی را تجربه کرد.
خوره کامپیوتر بودم
رویکردی که سمیعزاده در دوران دانشجوییاش نسبت به دروس دانشگاه اتخاذ میکرد در یک قانون ساده خلاصه میشد: درسهایی را که دوست داشت با رغبت تمام میخواند و بالاترین نمره کلاس را در آنها به دست میآورد و برای دروسی که علاقهاش را برنمیانگیختند، خودش را بیش از اندازه خسته نمیکرد و آنقدرها زحمت نمیکشید. مهمترین حاصل این رویکرد این بود که سمیعزاده متوجه شود عاشق کامپیوتر است و تصمیم بگیرد تمام نظریهها و دستگاهها و ضمائم مرتبط با این محصول نوظهور را که تعداد محدودی از آن در دانشگاههای کشور وجود داشت بررسی کند: «تا قبل از آمدن کامپیوترهای شخصی، برنامهنویسی کار سختی به شمار میرفت و ظهور این دستگاه تبلور کامپیوتر در زندگی روزمره بود. آمدن این محصول به دانشگاه ما چنان اتفاق بزرگی بود که در دانشکده ما یک اتاق کامپیوتر مخصوص آن درست کردند. اتاقی با در آهنی ویژه که به کولر هم مجهز بود و حتی پنجرههایش هم حفاظ داشتند و فقط با گرفتن وقت قبلی امکان حضور در آن وجود داشت.»
از طریق همین دستگاه بود که سمیعزاده چیزهایی زیادی را درباره کامپیوتر آموخت؛ از برنامهنویسی گرفته تا شبکه و نرمافزار. این علاقه بیحدوحصر باعث شد سمیعزاده را خوره کامپیوتر صدا بزنند؛ او همیشه و همهوقت، حتی آخر هفتهها و در ایام تعطیلات نوروز به دانشگاه میرفت تا به کار با این دستگاه ادامه دهد.
تجربه حضور در صنایع هلیکوپترسازی
در زمان جنگ، فرصتی ایجاد شده بود تا فارغالتحصیلان ممتاز دانشگاههای فنی، به جای رفتن به جبهه برای گذراندن سربازی، به مدت پنج سال در یکی از بخشهای فنی و مهندسی صنایع دفاع مشغول به کار شوند. از آنجا که سمیعزاده هم ذیل چنین دانشآموختگانی قرار میگرفت، از این فرصت استفاده کرد تا هم در شرکت پشتیبانی و نوسازی هلیکوپترهای ایران (پنها) برای خودش شغلی دستوپا کند و هم دوره سربازیاش را از سر بگذراند و در کنار آن، اگر امکانش بود به تحصیلش در مقطع کارشناسی ارشد ادامه دهد. سمیعزاده در این باره میگوید: «جایی که جز دانشگاه، در آن بیشترین دانش را به دست آوردم، همین صنایع هلیکوپترسازی بود. هلیکوپتر نسبت به هواپیما سازه پروازی پیچیدهتر و پیشرفتهتری است و کار با آن، بسیار سختتر است و به همین دلیل، سطح دانش فنی یک مهندس را ارتقا میدهد. از طرفی این سازمان در دوران قبل از انقلاب، متعلق به شرکتی آمریکایی بود که دانش فنی خودشان را باقی گذاشته بودند و شناختن این ساختار مدون باعث شد چیزهای بسیاری بیاموزم. برای مثال در آن زمان که هنوز چنین مواردی به ایران وارد نشده بودند، صنایع هلیکوپترسازی به سیستم ERP مجهز بود و مدیریت دانش هم داشت. کمی که در هلیکوپترسازی کار کردم، متوجه شدم آمریکاییها در آنجا مفهوم «راهحل جامع» را در سطح جهانی پیاده کردهاند. اینها اولین مواجهه من با مقوله مدیریت بود و به من کمک کرد بسیاری از اصول مدیریت را یاد بگیرم و بهنوعی به مسیر زندگیام جهت داد. باور دارم زندگی چیزی غیر از همین تصادفهای معنادار نیست و تنها کاری که ما باید انجام بدهیم این است که از این فرصتها بهخوبی استفاده کنیم.»
در همان سالهای حضور در صنایع هلیکوپترسازی بود که سمیعزاده با مشخص شدن وضعیت شغل و خدمت سربازیاش، تصمیم گرفت ازدواج کند و ماحصل آن ازدواج فرزندانش، کاوه و یلدا هستند.
حضور در شهرداری و مدیریت ترافیک تهران
با پایان خدمت سربازی در صنعت هلیکوپترسازی، سمیعزاده در شهرداری تهران و در زمان غلامحسین کرباسچی فعالیت خود را در سازمان مطالعات طرح جامع ترافیک و حملونقل تهران پیش گرفت و در آنجا مشغول به کار شد: «تیمی حدوداً پانزدهنفره، از ممتازترین دانشآموختگان دانشگاه شریف را دور هم جمع کردم تا در آنجا عمده مطالعات حملونقل و ترافیک را انجام دهیم. با اینکه رشتههای تحصیلی ما گوناگون بود و تقریباً زمینه تحصیلات هیچکداممان هم به موضوع ترافیک و شهرداری ارتباطی نداشت، توانستیم تأثیری شگرف و پررنگ بگذاریم. به همین دلیل است که همیشه میگویم چیزی که خواندهاید اهمیتی ندارد و کاری که دوست دارید انجام دهید، مهم است. همان زمان هم تحریمها در روند توسعه ما اختلال ایجاد میکردند و برای دسترسی به سیستمها و نرمافزارهای مناسب کامپیوتری چالش داشتیم.»
این حرفه را میتوان سکوی ورود سمیعزاده به مناصب مدیریتی دانست. در ۳۲سالگی اولین پیشنهاد مدیرعاملی را در همان شهرداری دریافت کرد، ولی آن را نپذیرفت؛ میان مدیرعامل و رئیس هیئتمدیره شرکت اختلافی جدی وجود داشت و به همین دلیل به سمیعزاده پیشنهاد شد جایگزین مدیرعامل شود، ولی به نظر او چنین جهشی، برایش کمی زود بود و از طرفی مدیریت مرکز مطالعات حملونقل و ترافیک تهران در باطن پستی بهشدت سیاسی بود و سمیعزاده هیچوقت رغبتی به فعالیت در حوزه سیاست نداشت.
تولید نسل دوم محصوالت داروگر در زمان مدیریت او
سمیعزاده تا سال ۱۳۷۸ به فعالیتهایش در مرکز کنترل ترافیک ادامه داد و توانست خودش را در شمایل مدیریتی تثبیت کند و در گام بعدی به صنعت خودروسازی کشور وارد شود. این فعالیت او با حضور در شرکت دسکو، زیرمجموعه طراحی مهندسی قطعات پارسخودرو همراه شد؛ تجربهای که از نگاه خودش بسیار ارزشمند است و باعث شده چیزهایی زیادی در حوزه لجستیک یاد بگیرد.
ایستگاه بعدی فعالیتهای او، شرکت داروگر بود؛ مدیرعامل وقت این هلدینگ که از دوستان دوران تحصیل سمیعزاده در دانشگاه شریف بود، از او دعوت کرد به آن شرکت برود. با وجود تفاوتی که فعالیت در زمینه بهداشتی و شویندهها با شالوده فعالیتهای سمیعزاده تا آن زمان داشت، این حضور برای او تجربه موفقی خلق کرد. سمیعزاده در داروگر در جایگاه معاون بازاریابی به تحول این شرکت قدیمی کمک کرد و پس از مدتی عملاً مدیر کارخانه داروگر شد و محصولاتی مانند شامپو بدن یا سری امپریال لدر که نسل دوم محصولات داروگر هستند در دوره مدیریت او پدید آمدند: «شاید حضور در حوزههای متنوع و متفاوت عجیب به نظر برسد، اما چیزی که باید بهعنوان یک مهندس صنایع و مدیر صنایع بلد باشید همین است که بتوانید صنایع مختلف را شناسایی کنید و روندهای سیستمی را بفهمید. با چنین رویکردی میتوانید در هر حوزهای از صنعت که بخواهید اثرگذار باشید.»
دکتری، بازگشت به ایران و شرکت گسترش انفورماتیک ایران
سمیعزاده سپس تصمیم گرفت به تحصیلات خود در خارج از کشور ادامه دهد و برای اعزام به خارج پذیرفته شد؛ او به کانادا رفت و در اوایل دهه ۱۳۸۰ دوباره به ایران بازگشت و در مقطع دکترا تحصیل کرد. اولین تجربه مدیرعاملی او هم در همان مقطع رقم خورد. سمیعزاده به مدیرعاملی شرکت گسترش انفورماتیک ایران منصوب شد که به قول خودش، اولین نقطهعطف زندگی کاری و اولین اثرگذاری برجستهاش در این حیطه به شمار میرود: «یک شرکت کوچک و زیانده، تحت مدیریت من تقریباً به بزرگترین شرکت دولتی غیرنظامی تبدیل شد. ساختاردهی مدرن سازمانی، توسعه و ایجاد واحد تولیدوفروش از کارهای مهمی بود که ما در آنجا انجام دادیم.»
سمیعزاده به مدت پنج سال مدیرعامل این شرکت بود، سپس، با تغییر دولت، تصمیم گرفت به فعالیت خود در حیطههای دیگری ادامه دهد. او بیآنکه از سهمیه هیئتعلمی بودنش استفاده کند، مانند دیگر داوطلبان مجدداً در مقطع دکترا کنکور داد و همزمان با مدیریت گسترش انفورماتیک، در دانشگاه تربیتمدرس و در گرایش گسترش فناوری اطلاعات پذیرفته شد و این دوره را با موفقیت به پایان رساند.
فنآسا، پدیسار انفورماتیک، ایرانمال و…
سابقه سمیعزاده در شرکت گسترش انفورماتیک ایران، از او چهرهای شناختهشده ساخت و همین مسئله به تسریع توسعه کسبوکارهایی انجامید که بعدها در بخش خصوصی راهاندازی کرد. در این مقطع، سمیعزاده بهعنوان مدیرعامل و رئیس هیئتمدیره شرکت فناوری اطلاعات سرمایهگذاری ایران (فنآسا)، پروژه راهاندازی سیستم بلیتهای الکترونیک را برای پنج هزار دستگاه اتوبوس درونشهری به سرانجام رساند. بعد از آن با منصوب شدن به مدیرعاملی شرکت پدیسار انفورماتیک، فصل جدیدی از فعالیتهایش را اینبار در صنعت بانکداری شروع کرد. او در شرکت پدیسار دو سال وقت خود را صرف ایجاد بانکی تمام الکترونیکی به نام آرین کرد که به دلایل مسائل مرتبط با رگولاتوری فعالیتش متوقف شد.
ادامه مسیر حرفهای سمیعزاده، او را به سمتوسویی برد که در سال ۱۳۹۶ و در قامت مدیرعامل مجموعه ایرانمال، فعالیت کند. تجربهای که به باور او به لحاظ گستردگی و بزرگی مقیاس کاری، بیشباهت با مدیریت یک فضای شهری نیست: «ایرانمال شبیه یک شهر است که ۳۲ زیرسیستم مبتنی بر فناوری اطلاعات را در خودش جای داده و ابعاد گستردهای دارد. به دلیل ساختار این سازمان، مراودات کاری ما شمایل بینالمللی هم به خودش میگرفت و باید با برندهای معتبر جهانی نظیر گوچی و LVMH و… مذاکره میکردیم که برای آنها ملاقات با فردی از حوزه فناوری اطلاعات در نوع خودش جالب بود؛ زیرا غالباً انتظار داشتند کسی در این زمینه بهعنوان مدیر فعالیت کند که در حوزه ساختمان و عمران سابقه فعالیت داشته باشد. ما ۱۸۰.۰۰۰ متر مربع قرارداد خارجی با برندهای مختلف منعقد کردیم و حتی توانستیم اپراتوری هتل را هم راهاندازی کنیم، اما با سر کار آمدن ترامپ و از میان رفتن توافق برجام و بازگشت تحریمها، دیگر امکان عمل کردن به این قراردادها وجود نداشت و به همین دلیل ترجیح دادم استعفا کنم و از آن مجموعه خارج شوم.»
پس از این تجربه فراگیر، سمیعزاده به هلدینگ فودلند (سرزمین غذای آتیه دماوند) رفت تا در کارنامه بلندبالای خودش، اشتغال در جایگاه مدیرعاملی یک شرکت صنعت غذایی را هم ثبت کرده باشد.
حضور در محیط آکادمیک؛ این بار در قامت استاد
شروع تدریس سمیعزاده در محیط آکادمیک و در قامت استاد دانشگاه، به پیش از سال ۱۳۶۹ و حضورش در دانشگاه آزاد و واحدهای کرج و تهرانجنوب برمیگردد که آن سالها سروشکل امروزیشان را نداشتند و به لحاظ عمرانی وضعیتشان مناسب نبود: «دانشگاه تهرانجنوب آن زمان برخلاف امروز که در مکانهای مناسب و دردسترس شهر قرار دارد، در جایی دورافتاده قرار داشت؛ به یاد دارم شبها وقتی قصد داشتم از دانشگاه به خانه برگردم، سگها دنبال خودروی من میدویدند و میخواستند به آن حمله کنند.»
با وجود این، سمیعزاده بهعنوان استاد در این دانشگاهها حاضر بود و رشد توأمان دانشجو و دانشگاه را به نظاره نشست. زمانی که هنوز در مقطع کارشناسی ارشد و در گرایش مهندسی سیستمها در دانشگاه شریف مشغول به تحصیل بود، فراخوان جذب هیئتعلمی دانشکده فنی – مهندسی دانشگاه الزهرا را در روزنامه دید که در شرف تأسیس قرار داشت. سمیعزاده در این فراخوان شرکت کرد و پس از ارزیابی توسط کمیتهای از کارشناسان وزارت علوم، صلاحیتش تأیید شد: «مطابق اصول وزارتخانه، پنج نفر بر مبنای سطح علمی و توانمندیهایشان گزینش شدند و در فهرست کوتاه قرار گرفتند تا از میان آنها یک نفر برای این شغل انتخاب شود. از این پنج نفر، تحصیلات چهار نفر در سطح دکترا بود و فقط من در یک مقطع پایینتر، یعنی کارشناسی ارشد در حال درس خواندن بودم؛ با وجود این، کمیته ارزیابی تصمیم گرفت فقط من را برای این موقعیت شغلی قبول کند.» اینطور شد که سمیعزاده به عضویت هیئتعلمی دانشگاه الزهرا درآمد. او تجربه تدریس در دانشگاههای عالی هواپیمایی کشوری و تربیتمدرس را هم دارد.
ایستگاه آخر؛ هلدینگ فاخر
شروع همکاری سمیعزاده با هلدینگ فاخر نیز ماجرای جالبی داشته و مثل بسیاری از موارد دیگر در زندگی او، به شکلی کاملاً تصادفی و اتفاقی رخ داده است: «در سال ۱۳۷۰ یا ۱۳۷۱ به شرکتی مشاوره میدادم که سیستمهای اداری ماژولار تولید میکرد و آنجا بود که با آقای کاشانی، مدیرعامل آن مجموعه آشنا شدم. هر دو ما رویکردی سیستممحور داشتیم و همکاری بسیار خوبی میان ما شکل گرفت. از طرف دیگر، من جزو اولین کسانی بودم که در ایران و در کلاسهای سازمان مدیریت صنعتی، بیزینسمدل را تدریس میکردم و بسیاری از مدیران امروزی در آن کلاسها حاضر میشدند. یکی از این افراد، آقای درخشان بود که اکنون بهطور تخصصی روی این مسئله تمرکز دارد و شرکتی را برای تعریف بیزینسمدلها راهاندازی کرده است.
هفت یا هشت سال پیش، آقای کاشانی که بهعنوان مدیرعامل هلدینگ فاخر فعالیت میکرد، با من تماس گرفت و گفت قصد دارد برای این هلدینگ، بیزینسمدلی را تعریف کند و من آقای درخشانی را به او معرفی کردم و دیگر از نتیجه همکاری آنها خبردار نشدم تا روزی که آقای درخشان دوباره با من تماس گرفت و از من خواست بهعنوان داور خارجی رساله دکترای او که درباره بیزینسمدلها بود، در جریان تعریف پروپوزالش قرار بگیرم و من هم پذیرفتم. در خلال یکی از جلساتی که به همین منظور برگزار کردیم من آقای کاشانی را هم دیدم و متوجه شدم او هم بهعنوان مشاور در جریان کار آقای درخشانی قرار دارند؛ زیرا در آن زمان قصد داشتند از آن مدل در هلدینگ خودشان استفاده کنند. آنجا بود که آقای کاشانی به من پیشنهاد دادند بهعنوان مشاور کنار این هلدینگ کار کنم و من هم قبول کردم.»
آن زمان هلدینگ فاخر ابعاد کوچکتری داشت و اینقدر رشد نکرده بود و فقط برخی از شرکتهای زیرمجموعه آن نظیر تیپاکس برای مشتریها شناخته شده بودند. در تداوم این همکاریها، به سمیعزاده این پیشنهاد داده شد تا با جابهجایی بعضی از سهمها، بهعنوان مدیرعامل این هلدینگ به فعالیت خود ادامه دهد و این سرآغازی بود برای حضور مجدد سمیعزاده در یک صنعت متفاوت و اینبار لجستیکی.
شکلدهی مفهوم هاب در صنعت لجستیک کشور
سمیعزاده باور دارد که لجستیک در ایران یک صنعت عقبمانده از فناوری است و راه نجاتش این است که در آن نگرشی اکوسیستممحور به جریان بیفتد: «بازیگران صنعت لجستیک در ایران هنوز به ابعاد و جوانب چنین اکوسیستمی در کشور آگاه نیستند و پدیده رقابت در عین مشارکت را درک نکردهاند که همین مسئله آسیبهای زیادی را به بدنه این صنعت وارد کرده است. ما هنوز داریم به بردوباخت و تغییر نتیجه بازی به نفع خودمان فکر میکنیم که تفکراتی از این جنس، با ترقی و پیشرفت در تناقضاند.»
سمیعزاده میگوید که هلدینگ فاخر دیگر آنقدری رشد کرده که بتواند با کنار هم قرار دادن شرکتهای زیرمجموعهاش، یک زنجیره اکوسیستمی لجستیکی ایجاد کند و الگویی را در این حوزه به وجود بیاورد که بعدها به روند کاری سایر بازیگران این صنعت هم قابل تعمیم باشد: «مهمترین آرمان من در هلدینگ فاخر این است که بتوانیم یک اثرگذاری لجستیکی در ایران ایجاد کنیم. من ظاهراً از اولین کسانی هستم که در ایران توانسته در رشته لجستیک دانشجوی مقطع دکترا بگیرد و معتقدم این صنعت در آیندهای نزدیک به یکی از مهمترین صنایع کشور بدل خواهد شد.» سمیعزاده میگوید که این هلدینگ در تلاش است مفهوم میکروهاب را در صنعت لجستیک شهری کشور جا بیندازد.
علاقه، مهمترین عامل موفقیت
سمیعزاده علاقه را مهمترین مؤلفه موفقیت افراد میداند و روی این مسئله پافشاری میکند که در تمام طول این سالها، هیچوقت حاضر نشده کاری را که دوست نداشته، انجام بدهد: «همیشه تأکید کردهام که علاقه مهمترین گزینه است. حتی به بچههایم یاد دادهام که به دنبال علاقه شخصی خودشان بروند.»
سمیعزاده یکی از دلایل موفقیتش را در تمام این سالها، همین مسئله میداند که شغل و سرگرمیاش را با هم ادغام کرده و همواره از کاری که کرده لذت برده است؛ همین رویکرد، جلوی متفرق شدن انرژی و انگیزههایش را گرفته و باعث شده بتواند روی رسیدن به چیزی که دوستش دارد، متمرکز باقی بماند. آخرین توصیه سمیعزاده در همین جمله خلاصه میشود که نباید از یاد ببریم آدمها از همهچیز مهمترند: «باید با دیگران به همان شکلی رفتار کنیم که دوست داریم آنها با ما رفتار کنند.» سمیعزاده مثلث عشق، تمرکز و تعامل درست با همکاران را قابی در نظر میگیرد که میتوان از داخل آن به افقهای موفقیت و پیشرفت و توسعه چشم دوخت و قلههای بلندتری را فتح کرد.