عصر تراکنش ۹۵؛ رضا قربانی، مدیرعامل کارخانه نوآوری راهکار / برای این شماره ماهنامه عصر تراکنش برخلاف روش معمول از تصویر هیچ مدیری روی جلد استفاده نکردهایم؛ این بار تصمیم گرفتیم تصویری زیبا از دماوند روی جلد مجله عصر تراکنش باشد. نشریه مدیران فناوریهای مالی ایران این بار نمادی از ایستادگی ایران را روی جلد خود برده است؛ کوهی که سالهای سال بوده، مانده و خواهد ماند. ما نه میخواهیم و نه میتوانیم نسبت به محیط خود بیتفاوت باشیم؛ ما یک ایده محوری داریم و آن این است که در هر شرایطی باید کار کرد و ادامه داد.
ایران را کسانی ساختهاند که کاری کردهاند و ما میراثدار گذشته هستیم؛ دیگران کاشتند و ما خوردیم؛ حال نوبت ماست که بکاریم که آیندگان بخورند. ایران به کار نیاز دارد و کار در روزهای بحران سخت است و جانفرسا. ولی در تاریخ ایران آنهایی که در سختترین روزها ادامه دادهاند آن چه که امروز داریم را ساختهاند.
وقتی مینا حاجی، سردبیر ماهنامه عصر تراکنش خواست برای این شماره یادداشتی بنویسم چند روزی ذهنم درگیر بود. همین که در نهایت خروجی شده است سه یادداشت خودش نشان میدهد که چقدر تحت تأثیر آن چه هستم که در بیرون رخ میدهد؛ ولی در این شرایط باید بتوانم چشماندازی برای آینده ترسیم کنم؛ آیندهای که مبهمتر از همیشه شده است.
برخلاف روال معمول سه یادداشت نوشتهام؛ در یادداشت اول حدیث نفس گفتهام؛ در یادداشت دوم برخلاف اولی سعی کردهام با تکیه بر منطق جهان و بررسی خروجی اندیشکدهها مسیر پیش روی ایران را ترسیم کنم؛ و در نهایت یادداشت سوم که به نوعی شرح و بسط یادداشت دوم است. در هر سه یک دال محوری وجود دارد و آن کار کردن است؛ معتقدم هر کسی در هر جایی که هست این روزها باید بیشتر از گذشته کار کند. کشور ما روزهای سخت پرشماری را دیده است و عبور از این بحرانها با انتخاب آینده ممکن میشود نه ماندن در گذشته.
ایران در یکی از حساسترین مقاطع تاریخ خود ایستاده است. آینده، معادلهای پیچیده از سیاست، تکنولوژی، سرمایه و اراده است. اگر ما درک درستی از مختصات بحران و فرصت داشته باشیم، میتوانیم نهفقط از غبار عبور کنیم، بلکه به نیرویی برای روشن کردن افق بدل شویم.
در جهان امروز، آنکه داده را میفهمد، آینده را مینویسد.
ما ایستاده در غبار به آینده مینگریم.
یادداشت اول
سکوت، مسئولیت، ساختن؛ داستان یک مسیر شخصی و این که چرا برای آینده ایران، باید کار کرد نه حرف زد
آینده را انتخاب کردهام
گاهی فکر میکنم چرا هیچوقت اهل نوستالژی نبودهام. برای خیلیها گذشته مأمن آرامش است؛ جایی که با یادآوریاش لبخند به لبشان میآید، اشک در چشمشان حلقه میزند یا دلشان برای چیزی تنگ میشود. اما برای من اینطور نیست. نه اینکه گذشتهام خالی از خاطره باشد، یا از آن بیزار باشم؛ نه. اما هر چه بوده، گذشته است. من جایی در آن ندارم.
راستش را بخواهید، بهنظرم گذشته بیش از آنکه آموزنده باشد، بازدارنده است. آدم را نگه میدارد، کند میکند، توجیه میتراشد. دنیا همیشه در حال حرکت است و من همیشه کوشیدهام با حرکت آن هماهنگ شوم. چشمم به جلوست، حتی اگر پاهایم گاهی بلنگند. گذشته اگر در دل آدم خانه کند، کمکم آینده را میبلعد. من هم برای اینکه آیندهام خورده نشود، آن را انتخاب کردهام.
من سینما را دوست دارم؛ البته نه هر سینمایی. آن سینمایی را دوست دارم که برای آدمی رؤیا میسازد، که از خاک روزمرگی بلندمان میکند و به پرواز وامیدارد. موسیقی را هم دوست دارم؛ موسیقیای که ذهن انسان را به آینده پرتاب میکند، نه آنکه در نوای غمزدهی دیروز گرهاش بزند. هرچیزی که ما را در گذشته حبس کند، برای من مثل سم است. افیونی است که درد را آرام نمیکند، فقط فراموشی میآورد. و فراموشیِ فعالانه، بزرگترین خطرِ کسانی است که باید آینده را بسازند.
این آیندهگرایی همیشه با من بوده. اما گاهی باعث شده از«امروز» فاصله بگیرم. گاهی آنقدر به فردا فکر کردهام که امروز را ندیدهام یا نخواستهام ببینم. واقعیتش این است که آدم نمیتواند همیشه در آینده زندگی کند، همانطور که نمیشود فقط در گذشته ماند. ولی اگر بنا به انتخاب باشد، من آینده را انتخاب میکنم.
در این مسیر، سعی کردهام تنها راه بروم. حلقه دوستانم کوچک است. از جمع کردن طرفدار یا همراه، لذت نبردهام. نه اینکه ضد جمع باشم یا از همفکری بگریزم؛ اما همیشه فکر کردهام هر آدمی اول باید خودش را بسازد، خودش بایستد و خودش مسئولیت بپذیرد. من هم اگر جایی مسئولیتی بوده، سعی کردهام شانه خالی نکنم. شکست هم که آمده، سعی کردهام گردن بگیرم. همیشه گمان کردهام که «مسئولیت» فقط به این نیست که در روزهای خوش اسم آدم باشد، بلکه در سختترین لحظهها هم باید وسط میدان ایستاد.
به رسم همین نگاه، هیچوقت دنبال دیدهشدن نبودهام. نه برای من تندیس مهم بوده، نه روایت برخی رسانهها. شاید همین انتخابِ آگاهانه برای در حاشیه ماندن، باعث شده گاهی با ناسپاسی مواجه شوم؛ گاهی با بیاحترامی. اینها آدم را آزار میدهند، اما بیشتر از همه، ناسپاسی به دل آدم خط میاندازد. با این حال، بهجای واکنش، ترجیح دادهام ساکت باشم. سکوت را انتخاب کردهام، نه از روی ضعف، بلکه از روی پختگی. امروز باور دارم که گاهی سکوت، فریاد بلندتری است. فریادی که نه دیوار دارد و نه مخاطب خاص، اما اثرش میماند.
زندگی برای من با یک اصل ساده تعریف میشود: کار کردن. این را از پدرم یاد گرفتم. پدرم مردی است که کار را نه فقط برای درآمد یا موفقیت، که برای معنا دادن به زندگیاش انجام میدهد. همیشه گفته: «کار، جوهر مرد است.» من هم این جمله را با گوشت و پوست و استخوان درک کردهام. همیشه سعی کردهام از هر فرصتی برای کار کردن استفاده کنم. برای ساختن. برای حل کردن. برای جلو بردن، حتی اگر یک میلیمتر. در مقابل، همیشه از کسانی که از هر فرصتی برای کار نکردن استفاده میکنند، تعجب کردهام. انگار برایشان کار نکردن یک مهارت است، یک انتخاب آگاهانه!
ما نمیتوانیم آینده ایران را با نشستن و تماشا کردن بسازیم. آینده با کار ساخته میشود، نه با حرف. با آستین بالا زدن، نه با غر زدن. با مسئولیت پذیرفتن، نه با توجیه.
البته منکر این نیستم که گذشته میتواند الهامبخش باشد. اما گذشته فقط زمانی ارزش دارد که به ساختن آینده کمک کند. اگر قرار است صدایی از گذشته با ما بیاید، باید صدایی باشد که در دلمان شوق فردا بکارد. مثل صدای فرهاد و فریدون فروغی؛ صدایی که تلخی و حقیقت را با هم دارد، و میشود از آن چیزی برداشت کرد برای ساختن و برای ماندن در صحنه. اما خیلی چیزها را هم باید گذاشت در گذشته بماند. نه بهخاطر بیاحترامی به خاطرهها، که بهخاطر احترام به آینده.
نسل ما، و بهویژه ما که در حوزه فناوری و اقتصاد نوآورانه فعال هستیم، بیش از هر زمان دیگر نیاز داریم نگاهمان را به آینده بدوزیم. ما با ابزارهایی سروکار داریم که هر روز شکل عوض میکنند، با مفاهیمی که مرزهای کهنه را به چالش میکشند، با پلتفرمهایی که جهان را کوچک و پیچیده کردهاند. در چنین فضایی، هر لحظه غفلت، برابر است با یک عقبماندگی تاریخی.
ما نمیتوانیم خود را با دیروز اندازه بگیریم. آنچه که میسازیم، باید از جنس فردا باشد. حتی اگر با آجرهای امروز و مصالح دیروز ساخته شود، طراحیاش باید برای آینده باشد. و این یعنی دل کندن از نوستالژی، از آسایش گذشته، از خاطرات امن.
من این مسیر را انتخاب کردهام. با همه سختیها و تنهاییهایش. شاید اشتباهاتی هم کرده باشم. اما همیشه یک اصل را فراموش نکردهام: آینده، ساخته میشود؛ با کار، با مسئولیت، با پذیرش شکست، و با امید.
و حالا بیش از هر زمان دیگری باور دارم که آینده ایران را ما باید بسازیم؛ با هم.
یادداشت دوم
آینده ایران در آستانه بازطراحی
فینتک در غبار ژئوپلیتیک
جنگ ۱۲ روزهی ایران و اسرائیل، نهتنها افق ژئوپلیتیکی کشور را تغییر داد، بلکه نشانهای از آغاز یک بازهی تعیینکننده در تاریخ معاصر ایران است. اینبار اما، آینده فقط در میدانهای جنگ یا اتاقهای دیپلماسی رقم نمیخورد؛ بلکه در میزهای کارآفرینی، لایههای داده و تصمیمگیریهای نوآورانهی کسانی ساخته میشود که اقتصاد را به فناوری گره زدهاند. برای فینتک ایران، این دوران «ایستاده در غبار» فقط بحران نیست، بلکه نقطهای برای بازاندیشی و بازطراحی است.
ایران در یک بزنگاه تاریخی
درگیرشدن مستقیم ایران با اسرائیل و ایالات متحده، که در قالب جنگی ۱۲ روزه بروز کرد، شکلی تازه از تنش و بازتعریف توازن در خاورمیانه را رقم زد. حملات هدفمند به تأسیسات هستهای، صدها شهید و مجروح، آسیبهای زیرساختی در استانهای صنعتی و ترس از حملات مجدد، نهتنها کشور را وارد فاز اضطرار کرد، بلکه زنجیرهی اقتصاد، نوآوری و سرمایهگذاری را نیز تحت تأثیر قرار داد.
در چنین فضایی، فعالان فناوری مالی با این پرسش مواجهاند: در ایرانِ بعد از بحران، کجا ایستادهایم و به کجا باید برویم؟
تاریخ چه میگوید؟
تاریخ معاصر ایران، لحظاتی مشابه با امروز را از سر گذرانده است:
- پایان جنگ ایران و عراق (۱۳۶۷): پذیرش قطعنامه، با وجود فشارهای داخلی، راه را برای بازسازی و توسعهی اقتصادی باز کرد.
- جنبش مشروطه (۱۲۸۵): میل تاریخی به مشارکت، شفافیت و حاکمیت قانون؛ همان عناصری که در اکوسیستم نوآوری نیز حیاتیاند.
- جنبش اصلاحات (دهه ۷۰): تجربهای از اصلاح درونزا، کاهش تنش خارجی و باز شدن فضای سرمایهگذاری، هرچند ناپایدار.
برای فینتکها، این لحظات تاریخی یادآور این است که تحول، نه فقط ممکن، بلکه گاه ناگزیر است.
چهار سناریوی پیشرو برای ایران
۱. معامله بزرگ و احیای دیپلماتیک
فرصت برای اقتصاد دیجیتال: لغو تحریمها، باز شدن درهای سرمایهگذاری خارجی و امکان تعامل آزاد با نظام مالی جهانی، میتواند نقطهی جهش فینتک ایران باشد.
۲. عبور از سختیها
فشار و پایداری همزمان: در این سناریو، گرچه اصلاحات ریشهای رخ نمیدهد، اما شرایطی حداقلی برای ادامهی حیات اکوسیستم نوآوری فراهم میشود. فینتکها در فضای خاکستری بین محدودیت و امکان، به مسیر خود ادامه میدهند.
۳. رویارویی مجدد
ریسک انسداد کامل: تشدید تحریمها، محدود شدن دسترسی به فناوریهای پایه، و انزوای مالی ممکن است اکوسیستم را وارد حالت «زیست در قفس» کند.
۴. سناریوهای داخلی: فروپاشی یا تحول
دگرگونی از درون: چه در مسیر فروپاشی و چه در مسیر تحول مدیریتشده، آینده فینتک به انعطافپذیری، شتاب در نوآوری و توانایی تطابق با نظم سیاسی جدید وابسته خواهد بود.
پسلرزههای اقتصادی و اجتماعی جنگ
جنگ اخیر، برخلاف جنگهای نیابتی گذشته، تأثیر مستقیم بر زیرساختهای شهری، بانکی و دیجیتال گذاشت. آوارگی، قطعی شبکه، تخریب مراکز داده و بیاعتمادی روانی سرمایهگذاران، چالشهایی هستند که فینتکها از هماکنون باید برای آنها برنامهریزی کنند.
اما این تنها روی سکه نیست. بازگشت تدریجی مردم به زندگی عادی و تلاش برای احیای فعالیتهای اقتصادی، نشانهای از تابآوری جامعه است؛ همان ویژگیای که بنیاد اکوسیستم نوآوری را نیز میسازد.
چه باید کرد؟
۱. هوشمندسازی دیپلماسی اقتصادی: نوآوران مالی میتوانند در بازتعریف دیپلماسی ایران نقش غیررسمی اما مؤثر ایفا کنند؛ از طریق ایجاد تعاملات منطقهای، پلتفرمهای مرزی، و پرداختهای رمزارزی بومیشده.
۲. مقاومسازی زیرساختهای دیجیتال: همزمان با بازسازی فیزیکی، فینتکها باید بر طراحی معماریهای مقاوم به بحران تمرکز کنند: چندمنظوره، مبتنی بر بلاکچین، و ایمن در برابر حملات سایبری و خاموشی.
۳. سرمایهگذاری روی اعتماد: اعتماد عمومی مهمترین دارایی فینتکهاست. شفافیت، حفظ حریم خصوصی کاربران و تعامل با جامعهی مدنی، سرمایهای است که در فضای بیثبات کنونی، ارزش افزوده میآفریند.
آیندهای که ساخته میشود، نه پیشبینی
ایران در یکی از حساسترین مقاطع تاریخ خود ایستاده است. آینده، معادلهای پیچیده از سیاست، تکنولوژی، سرمایه و اراده است. اگر فینتکها درک درستی از مختصات بحران و فرصت داشته باشند، میتوانند نهفقط از غبار عبور کنند، بلکه به نیرویی برای روشن کردن افق بدل شوند.
در جهان امروز، آنکه داده را میفهمد، آینده را مینویسد.
یادداشت سوم
آینده ایران در آستانه بازطراحی
آینده ایران: ایستاده در غبار
در شرایطی هستیم که «ایستاده در غبار» بهترین توصیف برای آن است. ایران در آستانهی پیچهای مهم تاریخی قرار دارد و تقریباً کسی نمیداند پشت پیچ بعدی چه چیزی در انتظار ماست. جنگ ۱۲ روزهی اخیر میان ایران و اسرائیل، که با حملات هوایی ایالات متحده به تأسیسات هستهای ایران همراه بود، نهتنها پویاییهای خاورمیانه را بهگونهای برگشتناپذیر تغییر داد، بلکه پرسشهای عمیقی دربارهی آیندهی ایران، از منظر ژئوپلیتیک، اقتصادی، اجتماعی و حتی هویتی، مطرح کرد. این یادداشت به بررسی سناریوهای ممکن برای آیندهی ایران میپردازد و میکوشد به این پرسش پاسخ دهد که چگونه میتوان در این فضای مبهم، آیندهای پایدار و شکوفا برای ایران ساخت.
زمینهی تاریخی و وضعیت کنونی
جنگ ۱۲ روزه، که به تعبیر اکونومیست «تابوی درگیری مستقیم» میان ایران، اسرائیل و ایالات متحده را شکست، نقطهعطفی در تاریخ معاصر ایران بود. این درگیری که با حملات هدفمند به تأسیسات هستهای و زیرساختهای حیاتی کشور همراه شد، بیش از هزار شهید در تهران و دیگر شهرها بر جای گذاشت. آسیبهای زیرساختی گسترده، بهویژه در استانهای البرز، اصفهان، فارس و کرمانشاه، در کنار آتشبس شکنندهای که همچنان سایهی ترس از بمبارانهای دوباره را بر سر مردم نگه داشته، تصویری از ایرانی زخمخورده اما مقاوم ترسیم میکند.
این جنگ، توانمندیهای نظامی و هستهای ایران را به بوته آزمون گذاشت. روایتهای تندروها، که این شکستها را «پیروزی استراتژیک» میخوانند، در برابر صداهای میانهرو و اصلاحطلبی قرار گرفتهاند که خواستار «خودارزیابی شجاعانه» و بازسازی اعتماد عمومیاند. در این میان، اجماع بر سر اهمیت همبستگی ملی بهعنوان ستون اصلی امنیت، نشاندهندهی تغییری در گفتمان سنتی ایران است که پیشتر بر بازدارندگی نظامی متمرکز بود.
از منظر تاریخی، ایران پیش از این نیز در بزنگاههایی مشابه قرار گرفته است. پذیرش قطعنامه ۵۹۸ در سال ۱۳۶۷، پس از هشت سال جنگ فرسایشی با عراق، نمونهای از چرخش راهبردی ناگزیر بود که علیرغم بار روانی و سیاسی سنگین، مسیر بازسازی و بازگشت به ثبات را فراهم کرد. آن تصمیم، نه پایان یک جنگ، بلکه آغاز یک بازاندیشی بود؛ درست همانگونه که امروز نیز ممکن است نقطهی عطفی در برابر ما قرار گرفته باشد.
سناریوهای پیشِ رو برای ایران
برای ترسیم آیندهی ایران، میتوان چند سناریوی کلیدی را در نظر گرفت که هر یک پیامدهایی متفاوت برای کشور و منطقه به همراه دارد:
۱. بهترین سناریو: معاملهی بزرگ و احیای دیپلماتیک
در خوشبینانهترین حالت، جنگ نظامی اخیر میتواند بهعنوان کاتالیزوری برای تغییر عمل کند. اگر افراد عملگرا به این نتیجه برسند که ادامهی رویارویی با اسرائیل و آمریکا به بنبست رسیده، ممکن است مسیر دیپلماسی را در پیش گیرند. این سناریو شامل توافقی جامع بر سر برنامهی هستهای است: توقف غنیسازی اورانیوم در داخل کشور، پذیرش بازرسیهای بینالمللی و حتی انتقال فرایند غنیسازی به خارج از کشور تحت نظارت جهانی.
پیامدها برای ایران: این توافق میتواند به لغو تحریمهای گستردهی اروپا و آمریکا منجر شود، سرمایهگذاری خارجی را جذب و اقتصاد ایران را احیا کند. مردم، که سالها از فشار اقتصادی رنج بردهاند، شاهد بهبود تدریجی استانداردهای زندگی خواهند بود. این مسیر همچنین میتواند به ادغام تدریجی ایران در جامعهی بینالمللی بینجامد؛ هرچند تحقق آن نیازمند اصلاحات داخلی و کاهش تنشهای سیاسی خواهد بود.
پیامدها برای جهان: کاهش تنش در خاورمیانه، عادیسازی روابط اسرائیل با کشورهای عربی (مشابه توافقات ابراهیم) و تمرکز منطقه بر تجارت بهجای درگیری، از جمله نتایج این سناریوست. این وضعیت، ثبات جهانی را تقویت کرده و خطر اشاعهی هستهای را کاهش میدهد.
۲. سناریوی میانی: عبور از سختیها
محتملترین سناریو، آتشبسی شکننده همراه با دیپلماسی محدود است. در این حالت، ایران ممکن است برای کاهش فشارهای فوری، به توافق هستهای محدود تن دهد، بیآنکه تعهدی به تغییرات اساسی بدهد. حاکمیت تلاش خواهد کرد زرادخانهی نظامی خود را بازسازی کند، گرچه این روند، بهدلیل تحریمها و نظارت بینالمللی، کند و دشوار خواهد بود.
پیامدها برای ایران: تنشهای داخلی میان تندروها و عملگرایان تشدید خواهد شد. اقتصاد ایران در حالتی معلق باقی میماند؛ با کاهش محدود تحریمها، اما بدون ادغام در اقتصاد جهانی. نارضایتی عمومی ممکن است افزایش یابد. روایتهای ملیگرایانه، احتمالاً بقای نظام را تضمین خواهد کرد.
پیامدها برای جهان: خاورمیانه در وضعیتی از صلح ناپایدار باقی خواهد ماند. اسرائیل به حملات هدفمند علیه متحدان ایران ادامه میدهد و روند عادیسازی روابط اعراب و اسرائیل بهدلیل حلنشدن مناقشات متوقف میشود. این وضعیت، آیندهای مبهم و همراه با درگیریهای پراکنده را رقم خواهد زد.
۳. بدترین سناریو: رویارویی مجدد
در تاریکترین سناریو، شکست دیپلماسی و اصرار ایران بر ادامهی برنامهی هستهای میتواند به تشدید درگیریها بینجامد. خروج احتمالی ایران از معاهدهی عدم اشاعه (NPT) یا کاهش همکاری با آژانس بینالمللی انرژی اتمی، انزوای جهانی و تحریمهای شدیدتر را در پی خواهد داشت.
پیامدها برای ایران: اقتصاد کشور بیش از پیش آسیب خواهد دید و نارضایتی عمومی ممکن است به اعتراضات گسترده منجر شود. طیف تندرو سیاسی ممکن است قدرت را حفظ کنند، اما این رویکرد خطر بیگانگی بیشتر مردم را در پی دارد. در بدترین حالت، ایران ممکن است بهسمت تسلیحاتیسازی هستهای حرکت کند، امری که احتمالاً واکنش نظامی اسرائیل یا آمریکا را در پی خواهد داشت.
پیامدها برای جهان: تشدید درگیریها، خطر مسابقهی تسلیحاتی هستهای در منطقه را افزایش میدهد. کشورهای خلیج فارس دچار بیثباتی اقتصادی خواهند شد و ایالات متحده ناچار به مداخلهی بیشتر در خاورمیانه میشود؛ موضوعی که منابع و تمرکز آمریکا را از اولویتهای جهانی دیگر منحرف خواهد کرد.
۴. سناریوهای داخلی: فروپاشی یا تحول
علاوه بر سناریوهای ژئوپلیتیکی، تحولات داخلی نیز نقشی کلیدی در آیندهی ایران ایفا میکنند:
فروپاشی: اگر فشارهای داخلی و خارجی ادامه یابد، حاکمیت ممکن است بهتدریج فروبپاشد؛ این امر میتواند به ظهور ساختار سیاسی جدید یا حتی جنگ داخلی منجر شود.
تحول مدیریتشده: وفاق ملی میتواند به توافقی تحولآفرین با غرب منجر شود. تجربهی دوران اصلاحات در دههی ۱۳۷۰، با همهی محدودیتهایش، نشان داد که اصلاح از درون، همراه با گشودگی نسبی در سیاست داخلی و خارجی، میتواند امید و ثبات نسبی ایجاد کند؛ اگرچه دوام آن نیازمند ارادهی سیاسی و اجماع ملی است.
استقامت نامتقارن: ایران ممکن است با توسل به استراتژیهای نیابتی و جنگ سایبری، شبکههای نفوذ منطقهای خود را برای بیثباتسازی خاورمیانه فعالتر کند و به «جنگ در سایه» بازگردد.
پیامدهای اقتصادی و اجتماعی
جنگ ۱۲ روزه، تأثیرات عمیقی بر زندگی مردم ایران گذاشت. تخریب زیرساختها، آوارگی و ترس از حملات مجدد، فضای اجتماعی را بهشدت متشنج کرده است. بااینحال، بازگشت تدریجی مردم به تهران و ازسرگیری فعالیتهای اقتصادی، نشانهای از تابآوری و انعطافپذیری جامعهی ایران است.
از منظر تاریخی، این تابآوری را میتوان در جنبش مشروطه نیز دید؛ زمانی که مردم ایران، پس از دههها استبداد و بیثباتی، برای حاکمیت قانون، شفافیت قدرت و مشارکت سیاسی ایستادند. امروز نیز همین روحیهی مطالبهگری، گرچه در بستر دیگری، در کنشهای اجتماعی و خواستههای اقتصادی مردم نمایان است.
از منظر اقتصادی، بازار جهانی پتروشیمی نیز آسیب دید؛ زیرا اختلال در تولید و صادرات ایران، قیمتها را افزایش داده و نقش کشورهای خلیج فارس را در این بازار پررنگتر کرده است.
چگونه آیندهی ایران را بسازیم؟
در شرایطی که ایران «ایستاده در غبار» است، ساختن آیندهای پایدار نیازمند تصمیمهایی دشوار اما ضروری است:
تقویت همبستگی ملی: اجماع بر اهمیت وحدت ملی باید به اصلاحات سیاسی و اقتصادی بیانجامد. بازسازی اعتماد عمومی، از طریق شفافیت و پاسخگویی، میتواند مشروعیت نظام کنونی یا هر نظم آتی را تقویت کند.
دیپلماسی هوشمند: پذیرش دیپلماسی، حتی با هزینههای کوتاهمدت، میتواند راه را برای لغو تحریمها و احیای اقتصاد کشور هموار سازد. این روند، مستلزم تعادلی میان حفظ استقلال ملی و تعامل مؤثر با جهان است.
تمرکز بر اقتصاد و معیشت: سرمایهگذاری در بازسازی زیرساختها، تنوعبخشی به اقتصاد و کاهش وابستگی به نفت، میتواند تابآوری اجتماعی را افزایش دهد و فشارهای خارجی را تعدیل کند.
اصلاح سیاست هستهای: برنامهی هستهای باید از ابزاری بازدارنده به اهرمی دیپلماتیک تبدیل شود. پذیرش نظارت بینالمللی، در برابر دریافت تضمینهای امنیتی، میتواند از تشدید درگیریها جلوگیری کند.
تقویت جامعهی مدنی: گشودن فضای گفتوگوی داخلی به مشارکت بیشتر مردم میانجامد و از شکلگیری اعتراضات گسترده پیشگیری میکند.
فرصتی برای بازاندیشی در راهبردهای ملی
ایران در یکی از حساسترین مقاطع تاریخی خود قرار دارد. جنگ اخیر نهتنها آسیبپذیریهای نظامی و اقتصادی کشور را عیان ساخت، بلکه فرصتی بیبدیل برای بازاندیشی در راهبردهای ملی پدید آورد. انتخاب میان دیپلماسی یا رویارویی، اصلاحات داخلی یا نظامیسازی، و همبستگی ملی یا انزوای بیشتر، آیندهی ایران را رقم خواهد زد. در این غبار تاریخ، تنها با شجاعت در بازنگری گذشته و تعهد به ساختن آیندهای مبتنی بر صلح و توسعه است که میتوان از پیچهای تاریخی پیشِرو، با موفقیت عبور کرد.
همانگونه که ایران پس از جنگ با عراق بازسازی شد، و همانگونه که مشروطهخواهان برای تغییر در نظم سیاسی ایستادند، اکنون نیز زمان تصمیمی شجاعانه فرارسیده است. آیندهی ایران نه در تقابل با جهان، بلکه در تعامل هوشمندانه با آن ساخته خواهد شد.