عصر تراکنش ۹۷ / شیراز شهری شگفتانگیز است؛ نه چندان وسیع در پهنهی ایرانزمین، اما با همان گسترهی محدود، طی قرون متمادی میزبان دو تن از بزرگترین شاعران تاریخ ادبیات فارسی بوده است: سعدی و حافظ. هر دو به سرایش زیباترین غزلیات شهرهاند، اما تفاوتی آشکار میانشان دیده میشود؛ سعدی ماجراجو بود و در گلستان روایت سفرهایش را به تصویر کشید، درحالیکه حافظ به آرامش خلوت خویش دل بسته و همان گوشهی عزلت را بر حضور در هر جای دیگر جهان ترجیح میداد. این دو رویکرد متفاوت، شاید بهترین توصیف برای زندگی روحالله پرنیان نیز باشد؛ فردی که هم میل به ماجراجویی دارد و هم به سکون و خلوت دل میبندد.
او با علاقهای عمیق به هنر، فلسفه و ادبیات رشد کرده، اما مسیر حرفهای خود را در دنیای فناوری و استارتاپها یافته است. تجربهی فعالیتهای کاری او نشان میدهد که از شکست و بحران نمیترسد و هر بار که پروژهای به پایان میرسد یا متوقف میشود، خود را در مسیری تازه پیدا میکند. در کنار این جنبهی حرفهای، بُعد انسانی و خانوادگی پرنیان نیز برجسته است؛ او همراهی همسرش را بزرگترین سرمایهی زندگیاش میداند و بیش از آنکه پول و موفقیت مالی را هدف قرار دهد، به معنا و تجربهی زندگی اهمیت میدهد. در ادامه، روایتی از زندگی شخصی و حرفهای روحالله پرنیان را میخوانید که کودکی و نوجوانی پرشور داشته، با بیماری مزمن دستوپنجه نرم کرده و همین تجربهها باعث شده روحیهای مقاوم و چندبُعدی پیدا کند.
خوشا شیراز و وضع بیمثالش
روحاله پرنیان، متولد فروردینماه سال ۱۳۶۲ است. دوران کودکی او با صفا و سادگی آن روزهای شهر شیراز عجین شده است. پرنیان دربارهی آن روزها میگوید: «دوران ابتدایی برایم جالب بود، چون هم درسخوان بودم و هم درعینحال آرام، ساکت و البته کمی شیطنتپیشه. همین ویژگیها باعث میشد معلمها هم دوستم داشته باشند و هم گاهی از دستم کلافه شوند. تصویر کلی من از کودکیام در شیراز، بیشتر با حس شور و شعف همراه است. شهر را خیلی دوست داشتم و زندگی سادهای که در آنجا جریان داشت برایم خوشایند بود. خانوادهام بزرگ بود، دوستان زیادی داشتم و بیشتر وقتم در کوچهها میگذشت. برخلاف امروز که همه در خانهها میمانند، آن زمان بعدازظهرها بچههای محله در کوچه جمع میشدند و بازی میکردند. به همین دلیل خاطرات آن سالها برایم جذاب و شیرین است.»
پرنیان از سادگی شیراز میگوید و این را در تضاد با دورنمایش از تهران، در نظر میگیرد. او میگوید: «شیراز را همیشه ساده میگیرم و همین سادگی باعث میشود پیچیدگیهایی که بعدها در تهران با آن روبهرو شدم، برایم آزاردهنده باشد. وقتی به تهران آمدم، تفاوت سبک زندگی بهقدری شدید بود که احساس کردم ترک برداشتهام. این تفاوت برای فردی مثل من که کمی حساس هم بودم، اذیتکنندهتر میشد. شیرازیها را به دو دسته تقسیم میکنند: یا شبیه سعدیاند یا شبیه حافظ. سعدی اهل سفر و تجربههای گسترده بود و به سراسر دنیا سر زد، اما حافظ عملاً فقط یک بار تا بندر رفت و دریا دید و دیگر سفر چندانی نداشت. من هم در زندگیام پر از تناقض بودهام؛ گاهی شبیه سعدی و گاهی بیشتر شبیه حافظ. همین تضادها باعث شد زندگیام پیچیده و چندلایه شود. در کودکی بیشتر آرام و ساکت بودم، هرچند شیطنتهایی هم داشتم. اما بهمرور که به دوران راهنمایی و دبیرستان رسیدم، شرایط تغییر کرد و شخصیت من نسبت به کودکی متفاوت شد.»
نوجوانیِ او آبستن یک نقطهعطف بود؛ زمانی که مسیر زندگیاش از فضای ورزش، شیطنتها و شور و شوق روزمره بهخاطر ابتلا به یک بیماری مزمن تغییر کرد و در همان سالهای گذر به جوانی، علاقهاش به هنر و طراحی صنعتی در او شکل گرفت. پرنیان میگوید:
«در سالهای کودکی و اوایل نوجوانی، با شور و شوق به ورزش میپرداختم. کشتی میگرفتم. اگرچه حرفهای نبودم، اما در سطح استان مسابقه میدادم و برادرانم تجربهی حضور در سطح کشوری را هم داشتند. در همین مسیر بودم که علائم یک بیماری در من ظاهر شد؛ بیماریای که از همان فاصلهی بین ابتدایی و راهنمایی خودش را نشان داد و دوران سختی را برایم رقم زد. عوارض بیماری انجام بسیاری از کارها را برایم دشوار میکرد و به همین دلیل نتوانستم به ورزش ادامه دهم. بااینحال، همچنان خاطرات خوبی از سالهای پنجم ابتدایی تا دوم و سوم راهنمایی دارم. پذیرش این بیماری برایم سخت بود، چون همیشگی شد، اما از آنجا که هم درسم خوب بود و هم همیشه روحیه شوخطبعی داشتم، توانستم با آن کنار بیایم. در دبیرستان ریاضی خواندم. اگرچه در محلههای پایین شیراز درس میخواندم، اما بعدها توانستم وارد یکی از مدارس نمونه شوم که فضایی متفاوت از جنوب شهر داشت. با وجود اینکه محیط آنچنان خوبی نبود، برای من تجربه خوشایندی رقم زد.»
بعد دبیرستان، جبر روزگار همانند سایر پسرهای ایرانی او را در دوراهی سربازی و دانشگاه قرار میدهد: «بعد از دبیرستان، موضوع سربازی پیش آمد. به دلیل بیماری، معاف شدم، اما چون بیماری من در فهرست رسمی معافیت نبود، دو سال طول کشید تا معافیت قطعی بگیرم. در این مدت معافیت موقت میدادند و میگفتند چون در فهرست بیماریها نیستم باید دو سال بگذرد تا معاف شوم. از کودکی عاشق هنر، طراحی و کارهای تصویری بودم. بهویژه به طراحی صنعتی علاقه داشتم؛ درحالیکه در آن زمان حتی معلمهای ما نمیدانستند طراحی صنعتی چیست، چه برسد به دوستانم! بااینحال، دوباره بیماریام شرایطی را به وجود آورد که انگیزهام کم شود و میلی به رفتن به دانشگاه نداشتم.
بیشتر وقتم را با کتاب و کتابخانه میگذراندم. خانوادهام فکر میکردند دچار افسردگی شدهام. در آن مقطع، یکی از دوستان صمیمیام به کمکم آمد. او به توصیهی مادرم دفترچه کنکور گرفت، مرا ثبتنام کرد و خودش هم انتخاب رشتهام را انجام داد. در نهایت، وارد رشتهی نرمافزار شدم؛ درحالیکه تا قبل از آن تجربهی چندانی از کار با کامپیوتر نداشتم، جز اینکه در خانهی یکی از دوستانم دیده بودم و در دبیرستان هم تا حدودی با آن کار کرده بودم.»
دانشگاه و جذابیتهای برنامهنویسی
بااینحال، جذابیتهای دنیای برنامهنویسی همان چیزی بود که پرنیان را در دانشگاه نگه داشت و او را به اتمام تحصیلاتش ترغیب کرد. او میگوید: «بعد از دبیرستان وارد رشته نرمافزار شدم. سر کلاسها بیشتر به خاطر خانواده حاضر میشدم و انگیزه اصلی خودم نبودم. اما در میانه راه، اتفاقی باعث شد مسیرم تغییر کند. به درس برنامهنویسی رسیدم و همانجا علاقهام شکل گرفت. چون متولد ۱۳۶۲ هستم و بین دبیرستان و دانشگاه وقفه افتاده بود، سال ۱۳۸۴ وارد دانشگاه شدم. از همان ابتدا به زبانهای برنامهنویسی جذب شدم و بهویژه زبان C برایم جذابیت زیادی داشت.
در آن زمان، به موازات درسها، گرافیک و طراحی صنعتی را هم دنبال میکردم، اما شیفتگی من نسبت به زبان C باعث شد جدیتر وارد برنامهنویسی شوم. با وجود اینکه ابتدا قصد داشتم نرمافزار را ادامه ندهم و فقط برای رضایت مادرم و خانواده در دانشگاه مانده بودم، بهمرور علاقهام بیشتر شد. بهویژه لذت میبردم از اینکه زبانی مثل زبان اسمبلی، زبانی نزدیک به سختافزار است و میتوان با آن مستقل از سیستمعامل برنامهنویسی کرد. اگرچه پیچیدگی زیادی داشت؛ مثلاً برای نوشتن یک خط متن روی مانیتور، باید یک صفحهی کامل کد مینوشتیم و تکتک کاراکترها را کنار هم میگذاشتیم. همین دشواری برایم جذاب بود، چون به کارهای بنیادی و سطح سختافزار نزدیک میشد. در آن دوره، پروژههایی هم برای یک شرکت هندی انجام میدادم و مدتها با زبان اسمبلی کدنویسی میکردم. همین تجربه باعث شد در مسیر دانشگاه بمانم و آن را ادامه بدهم.»

شروع کار حرفهای و ورود به حوزه استارتاپی
پرنیان در دوران دانشگاه، برای تأمین هزینههایش همراه با یکی دو نفر از دوستانش تیم کوچکی تشکیل داد و پروژههای سادهای انجام میداد؛ از طراحی وبسایت گرفته تا نوشتن نرمافزار با دلفی و PHP. خودش میگوید که تعداد کارها زیاد نبود، اما همانها خرج دانشگاهشان را تأمین میکرد: «پس از پایان دانشگاه، مدتی زمان برد تا بتوانم دوباره خودم را پیدا کنم و با چند نفر از دوستان قدیمیام وارد بازار کار شوم. چند سالی طول کشید تا شرکت خودم را ثبت کردم. فعالیتمان بیشتر در حوزه طراحی و توسعه نرمافزار، بهویژه نرمافزارهای تحت وب بود. از وبسایتهای فروشگاهی ساده تا وبسایت فروش بلیت یا نرمافزارهای مشاوره آنلاین برای اداره کار شیراز، که شرکت را به بهترین شرکت طراحی نرمافزار شیراز تبدیل کرد. آن زمان این نوع پروژهها در شیراز تازه و نو بود. بهویژه وردپرس در آن دوره رشد زیادی کرد.
در شیراز دو سه تیم جدی روی وردپرس کار میکردند و پروژههای خارجی هم انجام میدادند. ما هم بخشی از کارمان را روی همین بستر پیش بردیم. حتی بعضی از قالبهای معروف وردپرس که امروز هم خیلیها آنها را بهعنوان محصول خارجی میشناسند و خریدوفروش میکنند، در واقع توسط تیمهای شیرازی نوشته شدهاند. بااینحال، مشکلاتی مثل مسدودشدن حسابها و تحریمها کار را سخت میکرد و کمتر کسی بهطور رسمی چیزی میگفت. در کنار انجام پروژههای دیگران، خودم هم دو سه پروژه آزمایشی راه انداختم. یکی فروش آنلاین فرش بود که به دلیل پیچیدگیهای زیاد به نتیجه نرسید. دیگری در حوزه صنایع دستی بود که آن هم چندان موفق نشد. در همان دوران، تب استارتاپها تازه در ایران شکل گرفته بود. به یاد دارم که در یکی از نخستین استارتاپویکندهایی که در ایران برگزار شد، شرکت کردم و از همانجا وارد فضای جدیدی شدم.»
ورود به تهران و آغاز تجربههای تازه
تقریباً یک سال بعد، موج حضور کسبوکارها در شبکههای اجتماعی و وب شدت گرفت. مغازههای مجتمعهای تجاری بزرگ شیراز، از جمله «پاساژ آفتاب» یا «مجتمع خلیج فارس» که از بزرگترین مراکز تجاری کشور محسوب میشدند، بهسرعت به سمت حضور آنلاین رفتند: «ما سیستمی طراحی کرده بودیم که روی نمایشگرهای بزرگ ۴۲ اینچ در ورودی مجتمع نصب میشد و مشتری میتوانست با واردکردن نام محصول یا برند، فهرست فروشگاههای دارای آن کالا را ببیند، حتی پرینت بگیرد و مستقیم به مغازه موردنظر مراجعه کند. فروشندگان نیز یک پنل آنلاین داشتند تا کالاهای جدید را اضافه کنند. این تجربه، هم برای کسبوکارها و هم برای مردم، نوآوری عجیبی بود؛ چراکه بسیاری از آنها برای نخستینبار با چیزی شبیه «راهنمای هوشمند فروشگاه» روبهرو میشدند.»
اوایل دهه ۹۰، همزمان با شکلگیری نخستین شتابدهندهها در ایران، فضای استارتاپی کشور بهتدریج جان گرفت و محل تمرکز این موضوع نیز در پایتخت بود. همین تکاپو پرنیان را برای حضور در این فضا متقاعد کرد و نخستین استارتاپ او در یکی از این شتابدهندههای تهران پذیرفته شد. پرنیان توضیح میدهد: «هرچند این پروژه بهدلیل مشکلات ساختاری و اجرایی چندان پیش نرفت، اما تجربهای تازه بود که مسیر حرکت مرا تغییر داد.»
در همین دوران پرنیان ازدواج میکند و بعد از مدتی تصمیم میگیرد برای گسترش کار و شناخت بهتر فضای استارتاپی، وارد تهران شود:
«خانهام را در شیراز فروختم و با همه سرمایه و امیدهایم به تهران آمدم. نخستین پروژه جدی من در تهران یک پلتفرم فروشگاهساز موبایلی بود که به کسبوکارها این امکان را میداد بدون دانش فنی، اپلیکیشن فروشگاهی خود را بسازند و در بازار منتشر کنند. در حقیقت چیزی شبیه فروشگاهسازهای امروز بود، اما با تمرکز بر اپلیکیشن. پشت صحنهی آن، وردپرس قرار داشت و ما تلاش میکردیم برای هر فروشنده یک اپلیکیشن اختصاصی تولید کنیم. این محصول درست در زمان اوجگیری بازار گوشیهای هوشمند معرفی شد و توانست توجهها را جلب کند.»
شروع فعالیت دکمه
بااینحال، یکی از رویدادهای شرکت خدمات انفورماتیک، نقطهعطف کاری پرنیان را با پلتفرمی به نام «دکمه» رقم میزند. او میگوید که در همین دوره، در یکی از رویدادهای بانک مرکزی و شرکت خدمات انفورماتیک، ایدهای را با نام «خرید اشتراکی» مطرح کرد؛ ترکیبی از شبکههای اجتماعی و فروش اقساطی.
او تعریف میکند: «این ایده در میان صدها طرح، جزو پنج برنده اول شد و توانستیم حمایت مالی و سرمایهگذاری برای آن دریافت کنیم. قراردادها در آن زمان چندان استاندارد نبود، اما چون تمرکزم بر اجرا بود، با همان شرایط ادامه دادیم. در ادامه، مدل کسبوکار دکمه تغییر کرد و بهجای خرید اشتراکی، روی «شبکه اجتماعی خرید» تمرکز کردیم. این محصول که نامش «دکمه» بود، به کاربران اجازه میداد کالاها را شبیه پینترست منتشر کنند، ذخیره کنند و حتی بخرند. فروشگاهها نیز میتوانستند موجودی خود را بهطور خودکار وارد کنند و مشتری، سبد خریدی شامل چندین فروشگاه تشکیل دهد. «دکمه» حتی قابلیتهایی داشت که رسانهها نیز میتوانستند مستقیماً از تولید محتوا درآمد کسب کنند؛ بهجای تبلیغات کلیکی، از طریق فروش مستقیم کالا! چند رسانه کشور نیز وارد این فضا شدند و برای مدتی «دکمه» بهسرعت رشد کرد.
بااینحال، بهدلیل اینکه سرمایهگذار اصلی ما نهادی دولتی و وابسته به بانک مرکزی بود، کمکم تناقضهای بنیادی شکل گرفت. مدیران جدید درک روشنی از اینکه چرا باید روی یک شبکه اجتماعی خرید سرمایهگذاری کنند، نداشتند و همین مسئله باعث شد فلسفه اولیه این کار به حاشیه برود. در مسیر توسعه، آنقدر درگیر اجرا شدیم که حتی خود من هم فراموش کرده بودم انگیزه اصلیام از راهاندازی «دکمه» چه بود. بعد از مدتی سرمایهگذار تغییر کرد و عملاً ادامه مسیر متوقف شد. تلاش کردیم سرمایهگذار جدیدی جذب کنیم، اما در همان زمان کشور با بحران ارزی مواجه شد؛ دلار ظرف مدت کوتاهی چند برابر شد و تقریباً همه برنامههای ما به هم ریخت. از آنجا که «دکمه» مدل لجستیکی داشت و هزینههای ثابت بالایی را به دوش میکشید، ادامه فعالیت بدون سرمایه جدید غیرممکن بود.»
تولد واقعی تسهیلات آنلاین در ایران
بعد از دکمه، پرنیان به دیجیکالا میرود تا به شکلگیری سرویس خرید قسطی در این کسبوکار کمک کند و در آنجا دستاوردهای چشمگیری را رقم میزند. پرنیان میگوید: «در ادامه مسیر، برای اولین بار مفهومی به نام «کیف پول اعتباری» و «درگاه پرداخت اعتباری» را بهعنوان سرویس دیزاینر طراحی و اجرا کردم. در کمتر از سه ماه، درگاه پرداخت اعتباری دیجیکالا آماده شد تا مشتریان بتوانند خرید اعتباری انجام دهند. در این فاصله کوتاه، حجم زیادی کار برای تطبیق با قوانین انجام شد.
یکی از مهمترین چالشهایمان نیز موضوع قراردادهای تسهیلات بود. تا آن زمان در ایران هیچ تسهیلاتی بدون «امضای خیس» ارائه نشده بود. من قوانین تجارت الکترونیکی و مقررات بانک مرکزی در خصوص شرکتهای واسپاری را بررسی کردم و آنها را کنار هم گذاشتم. در قانون تجارت الکترونیکی تصریح شده بود که «امضای الکترونیکی» با داشتن شروطی، معادل امضاست. بنابراین در چهارچوب قراردادهای واسط، میتوانستیم از امضای الکترونیکی به جای امضای دستی استفاده کنیم. این استدلال حقوقی محکم بود و با آن توانستیم بانک مرکزی، شرکتهای لیزینگ و حتی برادران محمدی (بنیانگذاران دیجیکالا) را قانع کنیم که این مدل عملی است و خطری ندارد.
در نهایت، برای اولین بار در ایران در انتهای سال ۱۳۹۸ اولین تسهیلات بدون امضای خیس و قرارداد کاغذی ارائه شد. به اعتقاد من این نقطه، تولد واقعی صنعت تسهیلات آنلاین (تسهیلاتیاری) در کشور بود. پیش از آن هم فروش قسطی آنلاین وجود داشت، اما همچنان مبتنی بر مدارک و امضای کاغذی بود و عملاً همان لیزینگ سنتی در قالب جدید محسوب میشد. تفاوت در این بود که این بار همهچیز واقعاً دیجیتال شد؛ فقط با چند کلیک آنلاین میتوانستید تسهیلات بگیرید و از دیجیکالا خرید کنید.»
پرنیان میگوید این تحول کار سادهای نبود. لیزینگها به دلیل فشار بانکها و حساسیتهای بانک مرکزی همواره با ترس و احتیاط عمل میکردند و فرایندهایی پیچیده و دستوپاگیر طراحی میکردند. بااینحال، حذف کامل مدارک کاغذی، بهویژه در نخستین تجربهی خرید اعتباری دیجیتال، نقطهعطف بزرگی بود که بعدها مسیر صنعت را تغییر داد. او توضیح میدهد: «درگاه پرداخت اعتباریای که ما در دیجیکالا ارائه کردیم، بهنوعی زمینهساز نخستین درگاه پرداخت اعتباری بود. درگاه پرداخت اقساطی که بعدها بهعنوان یک ترفند یا نوآوری شناخته شد، در واقع بنیانگذاری همان سیستمی بود که امروز در بازار دیده میشود. تقریباً همهچیز در فروش اقساطی آنلاین برای نخستین بار توسط من طراحی شد؛ هدف من این بود که یک زیرساخت مالی درست ایجاد شود؛ سیستمی که مردم بتوانند بهراحتی از بانکها، تسهیلات دریافت کنند و ابزارهای مالی دیجیتال واقعی در اختیار داشته باشند.»
یکی از خاطرات جالب پرنیان از آن روزها، طراحی درگاه پرداخت اعتباری «دیجیپی» است که او بدون اطلاع دیگران آن را انجام داد: «من از قبل به گرافیک علاقه زیادی داشتم و میتوانستم طراحی و ظاهر سیستم را هم مدیریت کنم. درگاه پرداخت اعتباری دیجیپی که روی سایت دیجیکالا قرار گرفت، در واقع توسط تیم دیجیکالا یا دیجیپی طراحی نشده بود؛ چون آنها بسیار درگیر بودند. یک روز خودم دستبهکار شدم و براساس هویت بصری دیجیکالا طراحی را انجام دادم. بعد هم به یکی از کارمندها گفتم: «من اولین تسهیلاتم را میدهم، این را بزن تا به تارگت برسیم، بدون اینکه کسی بفهمد.» وقتی درگاه روی سایت رفت، هیچکس متوجه نشد که کار تیم دیجیپی نیست. همه تصور میکردند طراحی خودِ تیم است، چون کاملاً مشابه سبک آنها بود.»
ظهور و سقوط والتا
بعد از دیجیپی، والتا پروژه بعدی پرنیان در حوزه خرید اقساطی یا لندتک است که در مدتزمان کوتاهی توانست توسعه پیدا کند. پرنیان توضیح میدهد که هدفش در والتا این بود که ابزار سرمایهگذاری، تسهیلات و پرداخت را برای مردم فراهم کند و در مسیر این هدف، شروع خوبی نیز داشتند: «در عرض یک سال، حجم تراکنشهایمان به حدود ۳۰۰میلیارد تومان در ماه رسید. فکر کنم سال ۱۴۰۰ بود. در همان مدت، با تعداد نیروهایی کم، فرایند بسیار خوبی داشتیم، اما رشد سریع، مشکلات خاص خود را داشت.
بهعنوان مثال، تیم دیجیپی حدود صد و چند نفر بود، اما در والتا فقط ۱۰ نفر فعالیت میکردند. رشد ناگهانی کار باعث شد مدیریت نیروی انسانی و استخدام سخت شود. بااینحال، چون هدف اصلی توسعه بود، حتی اگر کار سخت میشد، تا دیروقت ادامه میدادیم و همهچیز را مدیریت میکردیم. در والتا یکی از جذابترین قابلیتهایی که ایجاد کردیم، اولین «درگاه پرداخت حضوری» بود. یعنی علاوه بر کیف پول، کاربران میتوانستند در مغازهها خرید اقساطی کنند. این سیستم تازه در آن زمان مطرح شده بود و هیچکس آن را انجام نداده بود و نیاز به سرمایه زیادی هم نداشت.»

پرنیان میگوید درگاه پرداخت حضوری اجرا شد و تجربه بسیار خوبی نیز بود: «در ابتدا فکر میکردم فروشگاهها در استفاده از آن دچار مشکل شوند، اما مشکلی پیش نیامد و امروزه به یکی از سرویسهای مهم لندتکی تبدیل شده است. بعد از مدتی، بیماریام دوباره اذیتم کرد و گاهی وقفههایی در کارم ایجاد میشد. بااینحال، جذب سرمایه هم توانستیم انجام دهیم؛ اما مشکل دیگری پیش آمد و یکی از بنیانگذاران تصمیم گرفت از تیم جدا شود. کار به اختلافات داخلی کشیده شد و من هم که اوضاع جسمی خوبی نداشتم، دیدم نمیتوانم ادامه بدهم. ارزش جنگیدن را نداشت، بنابراین ادامه کار را به آنها سپردم و خارج شدم.»
ورود به پروژه فروش متری ملک
بعد از والتا، علاقه پرنیان به پروژههای بزرگ، به حاشیه میرود و توجهش به مسائل خردتری جلب میشود. او دراینباره میگوید که بعد از والتا، روی پروژههای کوچک و حل مشکلات پیچیدهی سایر فینتکها بهصورت پروژهای تمرکز کرد: «در واقع، کارهایی که نیاز به راهحلهای خارج از چهارچوب داشتند، بیشتر برایم جذاب بودند. هرچه مسئلهای پیچیدهتر بود، برای من جالبتر بود. یکی از پروژههایی که بعد از والتا انجام دادم، مربوط به فروش متری ملک بود. این پروژه با همکاری هلدینگ تات و بانک آینده پیش رفت. در پروژهای همکاری داشتم با تات، سپس در آن پروژه که به آنها مشاوره میدادم، پیشنهاد فروش متری ملک را ارائه کردم، زیرا آنها ملکهای زیادی داشتند و نقد کردنشان کار دشواری برای آنها بود.
طبیعتاً رقمها بسیار بزرگ بودند و نیاز بود یک نفر با تجربهای متفاوت وارد شود تا بتواند موضوع را مدیریت کند. به همین دلیل من به آنها ایده فروش متری ملک را دادم. این روش در ایران کمتر دیده شده بود، اما در دنیا تجربه داشت. در آن زمان پروژههای ساخت این گروه در حال انجام بود و من پیشنهاد دادم که هر پروژهای که آماده شد، مانند مجتمع تجاری یا هتل، بهجای فروش کامل به یک نفر، بهصورت متری به افراد فروخته شود و درآمد حاصل از آن، مانند اجاره یا بهرهبرداری هتل، بهعنوان سود استفاده شود. این پروژه بسیار خوب بود و حدود یک سال طول کشید تا به نتیجه برسد، زیرا مشکلات قانونی زیادی در آن وجود داشت. بیشتر چالشهای حقوقی را حل کردیم و پلتفرم آماده شد. اسم پروژه «مترا» بود و در لانچ اولیه آن، چند مغازه و یک واحد مسکونی هم ارائه شد. من پروژه رو تحویل دادم، اما بهرهبرداری از آن به دلیل آماده نبودن فضای کشور، به زمان دیگری موکول شد.»
حضور در جیاسامپی بهعنوان مدیرعامل
اواخر سال ۱۴۰۲، پرنیان در قامت مدیرعامل به جیاسام پی پیوست؛ ایستگاهی تازه در مسیر پرفرازونشیب کاری او. پرنیان روایت میکند:
«بعد از دو سال فعالیت در پروژههای کوچکتر، یکی از دوستانم مرا برای مدیرعاملی جیاسامپی معرفی کرد. در آن زمان، حدود ۷۰ تا ۸۰ درصد تسهیلات اخذشده توسط مردم مربوط به کالاهای الکترونیک، بهویژه موبایل، لپتاپ و تبلت بود. چون هنوز بخش بزرگی از مردم کالای دیجیتال را بهصورت فیزیکی خریداری میکردند، بازار بسیار بزرگی بود. این بازار بزرگ فرصت ارزشمندی برای کمک به افزایش قدرت خرید مردم بود. هرچند به دلیل خستگیام در ابتدا تمایلی نداشتم، اما همین فرصت باعث شد این مسئولیت را بپذیرم.»
او نزدیک به دو سال پیش کارش را در جیاسامپی آغاز کرد: «تجربههای گذشته را با خود آوردیم و اصلاحات لازم را انجام دادیم تا رویکردی متفاوت پیاده کنیم. پنج تا شش ماه نخست صرف تعیین اهداف، ترسیم مسیر و سازماندهی تیم شد. تا پایان سال ۱۴۰۲ تیم بهطور کامل شکل گرفت و در سال ۱۴۰۳، نخستین سال فعالیت رسمی، تمرکز بر فروشگاه، کارت اعتباری و مدل خرید قرار گرفت. بخشی از فعالیتهایمان در قالب سرویس به کاربران نهایی پیش رفت و بخشی دیگر نیز مربوط به خدمات درون صنف بود که نمایش بیرونی ندارد. در حوزه تسهیلات، طی ۱۲ ماه سال ۱۴۰۳ حدود دو هزار میلیارد تومان به فروشگاهها اعتبار داده شد و نزدیک به یکهزار و پانصد میلیارد تومان نیز به مردم تسهیلات اعطا شد.
این روند از ابتدای سال آغاز شد و با شتاب تا پایان آن ادامه یافت؛ هرچند شروع جدی کار تسهیلات به کاربر نهایی در جیاسامپی از آبانماه بود. اکنون حدود ۹۹ درصد تراکنشهای تسهیلاتی ما از طریق درگاه پرداخت حضوری انجام میشود؛ با دریافت تسهیلات، کیف پول کاربران شارژ میشود و سپس خریدشان را در فروشگاهها انجام میدهند. تاکنون حدود ۳۰۰هزار کاربر جذب کردهایم و شمار فروشگاههای فعال ما نیز بیش از ۱۰هزار فروشگاه است؛ برخی فروش اقساطی دارند و برخی دیگر خودشان خریداران اعتباری هستند. افزون بر این، سرویسی به نام «اعتبار زنجیرهای» یا SCF نیز ارائه کردهایم که تعداد زیادی از فروشگاهها از آن بهره میبرند.»
همراه همیشگی در زندگی
پرنیان نقش همسرش را در موفقیت زندگی کاریاش بسیار پررنگ تلقی میکند و میگوید اغلب کارهایی که تا الان انجام داده، با همراهی او بوده است. او میگوید: «در مورد زندگی شخصی، یادم میآید از وقتی به تهران آمدیم، تقریباً همه کارها را با همسرم انجام دادیم. هیچیک از کارهایم مستقل نبود، جز در موارد خاص. او بیشتر در توسعه کسبوکار و بخشهای تجاری به من کمک میکرد، ولی در پروژههایی که داشتیم، عملاً مدیریت اجرایی کارها بر عهده او بود، چون من درگیر کارهای محصولی بودم. تعادل بین زندگی کاری و شخصی ما تا حد زیادی بر اساس علایق مشترک بود. ما هر دو علاقهمند به کار بودیم و کمتر به مسائل مالی حساسیت داشتیم. اگر پول کافی نبود، هیچکدام ناراحت نمیشدیم. تصمیمها و اولویتهایمان بیشتر براساس هماهنگی و علاقه مشترک بود تا مسائل مالی. در سالهای ابتدایی همکاریمان، تقریباً ۲۴ساعته با هم کار میکردیم و حضور دائمی در پروژهها داشتیم، اما از یک زمانی به بعد، شرایط کمی سخت شد و فاصله بین همکاری ما بیشتر شد. سالهای اول بسیار خوب بود، اما بعدها به دلیل حجم کار و فشار، حضور همزمانمان در یک پروژه کاهش یافت.»
پرنیان درباره موضوع مهاجرت نیز صحبت میکند و میگوید که از همان زمان دانشگاه به آن فکر کرده بود، اما هیچ اقدام جدی برایش انجام نداده بود و علاقه جدی نیز به رفتن از کشور نداشت: «درنتیجه به خاطر علاقه و تعلق خاطرم به ایران و خانواده، تصمیم گرفتم بمانم.»
برای موفق شدن تقلید نکنید
پرنیان باور دارد که برای موفق شدن، لازم نیست شبیه افراد موفق زندگی یا از آنها تقلید کرد؛ چرا که این کار را بزرگترین آفت خلاقیت میداند. او میگوید: «اولین اصل این است که رفتارتان را کپی نکنید و خودتان باشید. تقریباً هیچ توصیهای از هیچ استاد مدیریت، مدیر کارخانه یا مدیر کسبوکاری وجود ندارد که بیکموکاست برای شما هم کار کند؛ مگر آنکه آن را متناسب با شرایط خودتان شخصیسازی کنید. اگر بدون تطبیق دنبال کنید، بیشتر گمراه میشوید تا اینکه کمکتان کند. بسیاری وقتی میبینند یک مدیر یا کارآفرین موفق به نقطهای رسیده، با خود فکر میکنند چرا من نتوانستم. درحالیکه هزاران اتفاق پنهان در پشت زندگی او وجود دارد که شما از آن بیخبرید. دلیلی ندارد مسیر شما با مسیر دیگران دقیقاً یکی باشد. زندگی هر نفر متفاوت است و نباید ظاهر زندگی دیگران را با باطن زندگی خودتان مقایسه کنید.
من ۹۹ درصد اتفاقات زندگیام را در اینجا نگفتهام، از جمله کارهای اشتباه یا تجربههای ناخوشایندی که داشتم، پس قضاوت نکنید. گاهی شانس نقش مهمی ایفا میکند؛ مثل برخوردی ساده در خیابان که بعدها به یک رفاقت ارزشمند تبدیل میشود. مدل شخصیتی افراد هم یکسان نیست؛ یکی تندمزاج است و دیگری آرام. هیچ نسخه واحدی برای همه وجود ندارد. توصیه من این است که تجربیات دیگران را بخوانید، بیاموزید و با مدل شخصی خودتان تطبیق دهید، نه اینکه صرفاً از آن تقلید کنید. یک مثال کلاسیک هم از سعدی هست: شخصی نزد او رفت و گفت میخواهم شاعر شوم مثل شما. سعدی گفت ابتدا صرف و نحو فارسی و عربی را کامل بیاموز. آن فرد هفت سال وقت گذاشت تا به قواعد مسلط شود. وقتی بازگشت و پرسید حالا چه کنم، سعدی گفت: حالا همه آنچه آموختهای را کنار بگذار و شروع کن به شعر گفتن.»
میخواهم تأثیری فلسفی و واقعی بر دنیا بگذارم
برای آینده قصد دارم پروژه شخصی خودم را به نتیجهای مطلوب برسانم؛ هرچند میدانم کار سختی است، اما همچنان میخواهم برایش تلاش کنم. پرنیان با بیان این موضوع میگوید: «این پروژه ترکیبی از مفاهیم نئوبانک و رمزارز است که به کاربران امکان میدهد وجوه خود را، فارغ از تمام پیچیدگیها و محدودیتهای نظامهای پرداخت جهانی، به هر نقطهای که بخواهند منتقل کنند. پروژهای آرمانگرایانه است و شاید در ظاهر سخت به نظر برسد، اما از جهاتی کاملاً کاربردی است. هدف کلی من در نظام بانکداری این است که بشر را از قیدوبند محدودیتهای بانکداری سنتی رها کنم. شاید این هدف عجیب به نظر برسد، اما دقیقاً همین است. انگیزه من اصلاً پول نیست. بارها هزینه کردهام و اطرافیانم هم میدانند که معمولاً سرمایهام را صرف کاری میکنم که اثری شخصی و هنری داشته باشد.»
او صحبتهایش را اینگونه ادامه میدهد:
«برای من، کار نوعی اثر هنری است که صرفاً به خاطر علاقه و اشتیاقم به انجام آن میپردازم. گاهی حس میکنم اشتباه کردهام وقتی به سمت فناوری و مسیرهای قبلی رفتم؛ حتی با وجود موفقیت در این حوزه. چون به باور خودم کار خاصی انجام ندادهام و تعریفم از موفقیت متفاوت است. چند سال پس از دانشگاه، زمانی که روی کارهای هنری و شخصی مثل طراحی صنعتی، طراحی گرافیک یا نوشتن کار میکردم، متوجه شدم تمام فعالیتهای روزمرهام ریشه در هنر و خلاقیت دارد؛ بااینحال، به نقطهای رسیدهام که میخواهم تأثیری فلسفی و واقعی بر دنیا بگذارم. به نظر من، بخش عظیمی از مشکلات بشر از دل سیستم بانکداری سرچشمه میگیرد و تغییر همین موضوع نقطه تمرکز اصلی من شده است.»