ما همین الان هم در متاورس زندگی میکنیم
متاورس نام تجاری جدیدی برای قدرت و دسترسیهای در حال رشد بیگتک است. متاورس برای شرکتها ساخته شده، نه مردم
عصر تراکنش ۵۷ / این روزها پیشتازان دنیای بیگتک، نسل جدید اینترنت را تبلیغ میکنند. میدانیم که فضای سایبری آینده جایگاهی ماورای جهان مادی دارد و دنیایی فراگیر، سهبعدی و همهچیز تمام است. سایتها و خدمات تفکیکشدهای که امروزه میشناسیم و با آنها زندگی میکنیم، همه قرار است زیر یک پرچم جمع شوند. فضای سایبری قرار است به اَبَرپلتفرمی تبدیل شود که تمام پلتفرمهای دیگر را با هم یکی میکند؛ یعنی همه شبکههای اجتماعی، بازیهای آنلاین ویدئویی و اپلیکیشنهایی که برای راحتتر کردن زندگی طراحی شدهاند. همه این پلتفرمها از طریق یک فضای دیجیتال قابل دسترسی هستند و همه یک اقتصاد دیجیتال مشترک خواهند داشت. شرکتهای واقعیت مجازی میگویند که باید با هدستهای VR به این دنیا وارد شد، اما شرکتهای واقعیت افزوده میگویند تنها راه ورود پوشیدن عینکهای هوشمند AR است؛جایی که اسم آن را متاورس گذاشتهاند. اولینبار نیل استیونسِن در کتاب «سقوط برف» در سال ۱۹۹۲ کلمه متاورس را خلق کرد و اسم این دنیای جدید هم از این کتاب آمده است.
وقتی استیونسن کتاب سقوط برف را مینوشت، اینترنت مثل چند سیاره کوچک و پراکنده بود که نیروی گرانشی فناوری سرورها تنها چیزی بود که آنها را کنار هم نگه میداشت. توسعهدهندگان تازهکار با HTML و HTTP وبسایتهایی ابتدایی ایجاد میکردند. بعد از آن سایتهای طرفداران سریال فرندز و سایتهای مشاوره اینترنتی تگزاس هم تکتک در صفحات پرزرقوبرق GeoCities.com پیدا شدند که پر از متن آهنگهای تئاترهای موزیکال برادوی بودند. مرورگرهایی مثل موزاییک و نیتاِسکیپ از این منظومه شمسی پراکنده به وجود آمدند تا به حلکردن مشکل مرتبسازی و جمعآوری اطلاعت کمک کنند.
متاورسی که استیونسِن خلق کرده بود، یک دنیای سهبعدی دیجیتالی بود. دنیایی با املاک مجازی که کاربران با آواتارهایشان در آن میگردند، مهمانی میگیرند، کار میکنند و جاهای جدید و آدمهای جدیدی پیدا میکنند. متاورس به دست شرکتی به اسم گروه پروتکل چندرسانهای جهانی اداره میشد و این شرکت با پشتیبانی از این فضای سهبعدی سایبری پول درمیآورد.
جسمبخشیدن به کاربران در یک فضای سایبری ایزولهشده مثل Active Worlds توانست در دهه ۹۰ میلادی کسانی را که عاشق آینده بودند، بهشدت شیفته خود کند. این رؤیا دو قسمت داشت و قسمت دوم و مهمترش متصلکردن فضاهای سایبری به یکدیگر و یکپارچهکردنشان بود و کسی در آن زمان نمیتوانست انجامش دهد.
سرویسهای دیجیتالی که در متاورس هستند، باید مثل تکههای یک لحاف چهلتکه به هم متصل شوند تا یک سطح کامل را شکل بدهند. «مَتیو بال»، یک سرمایهگذار ریسکپذیر که در مورد متاورس مطالب زیادی نوشته، میگوید: «برای داشتن همواکنشپذیری، شرکتها باید دست از کنترلشان روی قالب فایل اختصاصی بردارند یا از قالبهای متنباز استفاده کنند.»
در اوایل دهه ۲۰۰۰ موجی از پروژههای متاورسی برای حلکردن مشکل متصلکردن دنیاهای مجازی به یکدیگر به وجود آمد. اگر یک کد رایگان باشد و در دسترس همه باشد، هر کدام از طرفداران کتاب سقوط برف با کمترین دانش کار کردن با کدها، میتوانند در متاورس برای خودشان جایی دستوپا کنند. میتوانیم بهآسانی تصور کنیم که اگر اینترنت در همان شکل ابتدایی خودش باقی مانده بود، چه متاورس پراشکال و تساویگرایی از آن اینترنت به وجود میآمد؛ دنیایی که در آن یک فرد ۵۰ساله در آواتار باربیشکلش از خانه رؤیاییاش در دنیای «زندگی دوم» به بوتیک مجازی Sephora.com میرفت و میتوانست با طلاهایی که در دنیای وارکرفت (Warcraft) به دست آورده بود، لوازم آرایشی مجازی بخرد.
اما آن پروژههای متنباز متاورس هیچوقت راهاندازی نشدند. «فیلیپ روزِدال»، بنیانگذار دنیای مجازی «زندگی دوم» که توسط شرکت لیندنلب منتشر شده، میگوید: «دنیایی که از درون به هم متصل بود، طرفداران زیادی نداشت. بخشی به این خاطر که اصلاً انگیزهای برای داشتن چنین دنیایی وجود نداشت. ما یک شرکت بودیم و تلاش میکردیم پول دربیاوریم.» در میانه دهه اول ۲۰۰۰ معلوم شد که پول در گرو ساخت وبسایتهای جدا نیست، بلکه در ساخت ابزارهای مرتبسازی اطلاعات، پلتفرمها، گردآورندهها و منتشرکنندههاست. محصولاتی که به اندازهای متنباز باشند که بتوانند با محتوایی که کاربران میسازند، رشد کنند؛ اما آنقدر بسته باشند که بتوان سودهای کلانی از آن به دست آورد. «کارل گانبرگ»، مشاور ارشد استراتژی در شرکت اینترنت سوسایتی میگوید: «تعدادی از سرویسهای آنلاین توانستند پایگاه کاربرانی داشته باشند که واقعاً جهانی بود و زیرساختهای جهانی ساختند که وقف بهبود بخشیدن به نیازهای این کاربران شده بود.»
این انقلابی بود که طی ۳۰ سال از وب ۱.۰ به وب ۲.۰ اتفاق افتاد. یکپارچگی مثل یک نیروی گرانشی، فضاهای سایبری را به یکدیگر نزدیک کرده بود و آنها را تحت پوشش غولهای شرکتیای درآورده بود که هر سال تعدادشان کمتر و کمتر میشد. آن سیارههای عجیب کوچک به سمت هم جذب میشدند، به هم برخورد میکردند، سیارههای بزرگتری میساختند، باز با هم برخورد میکردند و در اثر برخورد به ستاره یا حتی سیاهچاله تبدیل میشدند. فیسبوک؛ اینستاگرام و واتساپ را بلعید. آمازون دهها سایت تجارت الکترونیک را تصاحب کرد و دنیا به دست چند بازیگر عظیمالجثه افتاد که حرکات و زندگی میلیاردها نفر را کنترل میکند. بیگتک اینطور بزرگ شد.
وقتی علاقه به آن متاورسها از رونق افتاد، صنعت فناوری یک دهه مجذوب ساخت «محیط خدمات کلی» شد؛ محیطی که در آن کاربران صبح را صرف جیمیل زدن و عصر را صرف وارد کردن اطلاعات در گوگلشیتس میکردند. با بازیکردن با گوشیهای اندروید استراحت میکردند و بعد راهشان را به یک کافه جدید با گوگلمپ پیدا میکردند یا تمام شب را صرف تماشا کردن یوتیوب در کنار دستگاههای نستاسمارت برای خانههای هوشمند میکردند.
این اینترنتی است که به متاورس امروزی به ارث رسیده، یا به بیان دقیقتر، این اینترنتی است که متاورس ساخته بیگتک برای ما ایجاد کرده است.
ایده متاورس ایدهای قدیمی است که دوباره سروکلهاش پیدا شده است. پس جنون فعلی برای متاورس از کجا آمده؟ این جنون فقط راهی سریع و ساده برای بیگتک است تا صف طویل محصولاتش را دوباره به دنیا معرفی کند و به فروش برساند. متاورس قدم بعدی در یکپارچهسازی اینترنت را نشان میدهد و حقهای در بازاریابی است تا بتواند قدرت و دسترسی فزاینده بیگتک را پنهان کند و شکلی دیگر به آن ببخشد. متاورس همین بیگتک است، به همین اندازه مشکلدار، اما بزرگتر.
پلتفرمهای متا (فیسبوک سابق) که مارک زاکربرگ سوگند یاد کرده که به یک «شرکت متاورس» تبدیل خواهند شد، نهتنها چهار پلتفرم از شش پلتفرم شبکه اجتماعی را در دست دارند، بلکه شرکت اوکلوس که سختافزارهای VR تولید میکند هم در اختیار آنهاست. دهههاست که میگویند در آینده نزدیک واقعیت مجازی به زندگی همه اضافه خواهد شد، اما هنوز هم خیلی مانده تا واقعیت مجازی همهجایی شود. فیسبوک دائماً تلاش میکند تا این دارایی دو میلیارد دلاری خودش را رشد دهد و به سرمایه تبدیل کند. چه راهی برای فروختن هدستهای VR وجود دارد؟ راهی بهتر از این نیست که بگوییم همه در آینده به یکی از این هدستها برای متصلشدن به اینترنت آینده نیاز دارند، مخصوصاً همان اینترنتی که فیسبوک صاحبش است؟
برای شرکت مایکروسافت، متاورس پوستهای علمی-تخیلی است که روی انبوه پلتفرمها و محصولات شرکتش کشیده شده است؛ محصولاتی مثل سیستمعامل مایکروسافت (ویندوز)، سرورها (مایکروسافت آژور)، شبکه ارتباطی (تیمز)، سختافزار (هولولنز)، وسایل سرگرمی (ایکسباکس)، شبکه اجتماعی (لینکدین) و مالکیت معنوی (ماینکرفت). «سم جورج»، نایبرئیس شرکت آژور در می ۲۰۲۱ گفته بود که مایکروسافت آمادگی دارد که «با استفاده از پشته فناوری متاورس شرکت مایکروسافت» دنیای فیزیکی و مجازی را با هم ادغام کند. جورج با هیجان اعلام کرد که این فناوری «حاضر و قابل استفاده» است (البته در یک محیط خدمات کلی کاربران عیناً به جسم دیگری تبدیل نمیشوند. مثلاً به شخصیت کتگرل در بازی فاینال فانتزی ۱۴ یا شخصیت تونی ببره در بازی زندگی دوم تبدیل نمیشوند. یک محیط خدمات کلی نوعی متاورس است، به این دلیل که کاربران را به هم متصل میکند، دستهبندیشان میکند و حضور کاربران کنار یکدیگر و جابهجا کردنشان از یک مکان دیجیتالی به مکان دیجیتالی دیگر را ممکن میکند. اما چیزی که متاورس را به داستانی عملی-تخیلی تبدیل میکند، دیدن آواتارهای یکدیگر در آن دنیاست).
همین الان، متاورس در فضای بین این محیطهای خدمات کلی و وبلاگهای صاحبان این محیط زندگی میکند. متاورس دعوتی جهت کار کردن برای سرویسهای غولهای فناوری است، البته نه با آنها.
اگر شرکتهایی که فضای سایبری را تحت سلطه درآوردهاند، تصمیم به همکاری گرفتهاند و بخواهند همزمان قسمتهای مخالف این لحاف چهلتکه را به هم برسانند تا یک پارچه یکدست دیجیتالی درست کنند، کار خیلی متمدنانهای کردهاند. اما آیا اینجا دنیایی است که مایکروسافت، فیسبوک، اپیکگیمز، اپل، نیانتیک، انویدا و دیگران ارزشمندترین محصولات خودشان را با هم ترکیب کنند تا یک متاورس بسازند؛ آن هم تحت استانداردهای متنبازی که هیچکس نتواند از طریق آنها میلیاردها سود به دست بیاورد؟ توقع زیادی است که از شما بخواهند اصول خودتان را زیر پا بگذارید و با رقبای خودتان همکاری کنید. چرا باید سه یا چهار غول فناوری با هم شریک شوند و متاورس مشترکی بسازند، آن هم زمانی که دههها زمان و میلیاردها دلار پول صرف ساختن متاورس خودشان کردهاند؟
تنها محصول دنیا که یک متاورس واقعی است، روبلاکس است؛ پلتفرمی میلیارد دلاری و ابزاری برای توسعهدهندگان بازی. بازیکنان از روبلاکس برای بازیهایی در مورد نگهداری از حیوان خانگی یا تعمیرات مجازی یک کلیسا استفاده میکنند و روزانه، ۴۸ میلیون کاربر میتوانند از این بازیها استفاده کنند. روبلاکس این دنیاها را با یک مرورگر مالکیتی بر پایه سیستم جستوجو به هم متصل میکند.
«مالکیتی» در اینجا یک کلمه کلیدی است. بازیکنان نمیتوانند متاورس کوچکشان را به دنیای وارکرفت یا زندگی دوم ببرند. رشد در روبلاکس به معنی داشتن چیزهای بیشتر در خود روبلاکس است. با این حال مدیرعامل شرکت روبلاکس در اوایل سال ۲۰۲۱ گفته بود که شرکتش «راهنمای مردم به متاورس» است.
اگر رشد بیگتک همینطور بدون کنترل ادامه پیدا کند، چندین متاورس به وجود خواهد آمد؛ البته اگر اصلاً متاورسی به وجود بیاید. ورود به هر کدام از این متاورسها نیز زیر پرچم یک غول فناوری امکانپذیر است. درست همانطور که اپل برای سایرین یک دژ نفوذناپذیر است، اما برای مشتریان خودش جایی دنج و راحت است. کاربران منحصربهفرد بودن سیستمعامل مالکیتی اپل و همینطور فراگیر بودن آیمسیج را دوست دارند. احتمالاً اپل هم آن ۳۰ درصد کمیسیونی را که از هر توسعهدهنده برای انتشار اپلیکیشن در اپلاستور میگیرد، دوست دارد.
«تیم سوئینی»، مدیرعامل شرکت اپیکگیمز، در مورد تهدیدات متاورس صحبت کرده است. او اعتقاد دارد که متاورس نهایتاً اکوسیستمی مانند اپل پیدا خواهد کرد و مانند اپل مدیریت خواهد شد. او یک بار به خبرگزاری ونچر بیت گفته بود ممکن است متاورس به جایی با مدیریت «یک شرکت مرکزی» و «قدرتمندتر از هر حکومتی» تبدیل شود.
شرکت اپیکگیمز از شرکت اپل شکایت کرده بود. خندهدار بود که بعد از شکست این پرونده یک قاضی اهل کالیفرنیا به شرکت اپیکگیمز گفته بود: «اپیکگیمز بهدنبال سیستمی است که سود و ثروتی عظیم خلق خواهد کرد. این پرونده حقوقی مکانیسمی برای به چالش کشیدن استراتژیها و اعمال شرکتهای اپل و گوگل است که مانعی بر سر راه دیدگاه آقای سوئینی در مورد متاورس آینده هستند.»
«جان ریسیتیلو»، مدیرعامل شرکت یونیتی که رقیب شرکت اپیکگیمز است هم اعتقاد دارد که دیدگاه شرکتهای بیگتک برای متاورس، تبدیلکردن آن به دنیای دیکتاتوریزدهای مثل دنیای داستانهای جورج اورول است. راهحل از نظر او چیست؟ استفاده همه از یونیتی. جان ریسیتیلو میگوید: «استفاده از یونیتی باعث شکستهشدن ابهت دیوارهای دژ میشود.»
چه کسی به متاورسی نیاز دارد که شبیه وب ۲.۰ ساخته شده باشد؟ چه کسی متاورسی میخواهد که برای رشد کردن و پولدرآوردن باشد؟ پروژههای متنباز جدید سعی در مبارزه با اجتنابناپذیر بودن به وجود آمدن این اینترنت دارند که محیط سرویسهای کلی بعدی است. «رایان گیل»، مدیرعامل شرکت کروشِبل که یک پروژه باز متاورسی است، میگوید: «به نظر من یک متاورس وب ۲.۰ و یک متاورس وب ۳.۰ خواهیم داشت. متاورس وب ۲.۰ متعلق به تمام شرکتهای بیگتک با محیطی بسته خواهد بود. این شرکتها دست از مدلهای مبتنی بر سرورشان یا جمعآوری اطلاعاتشان برنخواهند داشت. متاورس وب ۲.۰ بهسرعت رشد میکند، اما تنها راه رسیدن به وب ۳.۰ غیرمتمرکزسازی است.»
از نظر گیل نسل بعدی اینترنت باید روی پروتکلهای باز، مانند فناوری بلاکچین، بنا شود. گیل باور دارد که جوامعی که بهصورت متنباز فعالیت میکنند، چیزهای زیادی ارائه خواهند داد و درآمد هم خواهند داشت.
نسخه وب ۳.۰ که گیل توصیف میکند، به وب ۱.۰ دهه ۹۰ میلادی شباهت دارد. اینترنتی منحصربهفرد که به دست کاربران اداره میشد و غیرمتمرکز بود؛ همان اینترنتی که ایده متاورس را به وجود آورد. انگار ما حواسمان پرت شد و از آن اینترنت به اینجا و این دنیای بیگتک رسیدیم.
احتمال دارد که ایده متاورس به قدری اشکال داشته باشد که هرگز امکان وجود پیدا نکند. متصلکردن سرویسها برای تجمیع اطلاعاتمان، ردیابیمان و تسلط هرچه بیشتر بر تمرکز و توجه ما، احتمالاً دنیا را به جایی بدتر و نه بهتر تبدیل خواهد کرد. بدتر حداقل برای ماهایی که در شرکتهای متا یا مایکروسافت نایبرئیس نیستیم.
وقتی با پستهای وبلاگ یک شرکت ارتباط برقرار میکنیم، تیمهای بازاریابیاش ذوقزده میشوند، اما احتمال دارد متاورسی که از اینترنت آنها زاده خواهد شد، با آدمها مهربان نباشد. در حقیقت، متاورس امروزی هرگز نمیتواند شبکهای از سیارههای کوچک عجیبوغریب باشد. این متاورس حداقل از یک طریق به منبع اصلیاش وفادار میماند؛ این متاورس فقط به شرطی مثل خیابان سهبعدی در کتاب سقوط برف میشود که علاوه بر اینکه آمازون صاحبخانه همه باشد، صاحب بیشتر مغازههای خیابان هم باشد.