یک بانکدار دیجیتال هستم
فرهاد اینالویی از زندگی شخصی و حرفهایاش و مسیری که تاکنون طی کرده، میگوید
عصر تراکنش ۷۵ / فرهاد اینالویی متولد خردادماه ۱۳۴۸ در اصفهان و دارای مدرک کارشناسی مهندسی کامپیوتر از دانشگاه صنعتی اصفهان و کارشناسی ارشد اقتصاد از دانشگاه علامه و دکترای حرفهای اقتصاد کسبوکار از دانشگاه تهران است. فردی که مسیر شغلیاش از کارخانه خودروسازی سایپا دیزل شروع و به شبکه بانکی کشور ختم شده و به گفته خودش نقش مهمی در توسعه بانک پارسیان و دیجیتالیکردن بانک ایرانزمین داشته است. او در تمام طول فعالیت حرفهایاش معتقد بوده که در هیچ مجموعهای نباید بیشتر از پنج سال حضور داشته باشد؛ چراکه به نظرش یک جا ماندن، کرختی میآورد و او آدمی است که میخواهد در مسیر یادگیری باقی بماند. آخرین سمت شغلی که اینالویی در صنعت بانکی کشور داشته نیز معاون فناوری اطلاعات بانک ایرانزمین بوده که بعد از گذشت هفت سال فعالیت، در شهریورماه سال جاری از این سمت بیرون آمده تا بتواند فعالیتهای جدید دیگری را تجربه کند. به اعتقاد اینالویی، مدیران باید یاد بگیرند که با کارمندانشان دور یک میز گرد بنشینند؛ کاری که او نامش را «تجربه میزگرد» گذاشته و بر این عقیده است که باید جسارت حرفزدن را در کارمندان یک مجموعه به وجود آورد. در ادامه روایت زندگی شخصی و حرفهای او را میخوانید.
بزرگشدن در کوی افسران
فرهاد اینالویی در اولین روز از خردادماه سال ۱۳۴۸ در خانوادهای نظامی در اصفهان به دنیا آمده و تا سه سالگی در این شهر زندگی کرده است: «سهساله بودم که بهدلیل شغل پدرم و لزوم جابهجاییاش به تهران، اصفهان را ترک کردیم و به همراه خانواده به تهران آمدیم و تا به امروز که ۵۴ سال دارم، در تهران زندگی کردهام. من در پادگان بزرگ شدهام و خانهمان در کوی نظامیها و کوی افسران بود و مدتزمان زیادی از زندگیام را در کنار نظامیها بودم. پدرم به منظور مأموریتهای زیادی که داشت، گهگاه عازم سفر میشد و به یاد دارم که وقتی نوجوان بودم، پدرم به جنگ رفته بود و ما در خانه تنها بودیم و هر وقت که دشمن موشکبارانمان میکرد، با چه ترس و لرزی به پناهگاهها پناه میبردیم تا وضعیت به حالت عادی برگردد. کودکی و نوجوانی من گرچه در فضاهای نظامی و حتی در روزگار جنگ سپری شد، اما خاطرات خوشی از آن دوران دارم و وقتی به آن روزها فکر میکنم، خنده روی لبهایم مینشیند.»
درسخوان و بازیگوش
به گفته اینالویی، او از همان زمان کودکی علاقه زیادی به یادگیری و کتابخوانی داشته و در تمام مقاطع تحصیلیاش نیز شاگرد اول مدرسه و گاه منطقه بوده است: «ریاضی، تاریخ و ادبیات را دوست داشتم و شطرنج بازی میکردم و از آن دست دانشآموزهای درسخوانی بودم که معمولاً در مدرسه این معلمها بودند که دوستم داشتند و بچهها دل خوشی از من نداشتند، چراکه همیشه تمام حواسم به درس بود. تمام دوران تحصیل من در منطقه ۱۱ تهران سپری شد؛ منطقهای که پر از مدارس، مراکز آموزشی و دانشگاه بود و به منطقه بچه درسخوانها معروف بود. دوران دبستانم را در مدرسه قابوس پشت سر گذاشتم و برای دو مقطع بعدی به ترتیب به مدارس بامداد و خوارزمی رفتم. اینها مدارس دولتی و خوب آن زمان بودند و جزء مدارس تراز اول کشور بودند. در این سالها بارها و بارها در مسابقات گوناگون منطقهای و استانی شرکت میکردم و به یاد دارم که چند بار در زمینه شعر و ادبیات مقام آوردم. با این وجود، زمانه ما به گونهای بود که بچههای درسخوان را به رشته ریاضی میفرستادند تا مهندس شوند و من هم همین کار را کردم و به توصیه دیگران و البته علاقه زیادی که به ریاضی داشتم، در دبیرستان رشته ریاضی را انتخاب کردم.»
کارشناسی مهندسی کامپیوتر
او در سال ۱۳۶۶ دانشجوی رشته مهندسی کامپیوتر دانشگاه صنعتی اصفهان میشود و همین مسئله او را به زادگاه اصلیاش، اصفهان برمیگرداند: «در دهه ۶۰ هنوز رشتههایی نظیر کامپیوتر ترند نشده بودند و افراد زیادی نبودند که در خانههایشان کامپیوتر داشته باشند و اصلاً بدانند کارکرد آن چیست و چه کارهایی میشود با آن انجام داد، اما من به این رشته علاقه داشتم و برای خواندنش در دانشگاه صنعتی اصفهان به اصفهان برگشتم و دوره کارشناسیام را در خوابگاه دانشگاه صنعتی اصفهان زندگی کردم. این دانشگاه، دانشگاه بهشدت خوبی بود و اساتید بسیار باسوادی داشت و برخی میگفتند که این دانشگاه از روی دانشگاه MIT کپیبرداری شده است. ترم آخر کارشناسی بودم که با دیدن یک آگهی استخدام به کارخانه سایپا دیزل رفتم و در آنجا مشغول به کار شدم.»
سایپا و اولین تجارب کاری
او تصمیم میگیرد که اولین تجربه کاری خود را در کارخانه خودروسازی سایپا دیزل رقم بزند و کارش را در سمت مهندس سیستمهای IBM شروع کند: «همه کسانی که مهندسی کامپیوتر خواندهاند، میدانند که این کار چقدر پیچیده است و برای کسی که سابقه کار ندارد، کار دشواری است و باید حداقل پنج سال سابقه کار داشت تا بتوان از پس این مسئولیت برآمد، اما من با اصرار زیاد گفتم که این کار را میخواهم و هر طور که شده آن را به بهترین نحو ممکن انجام میدهم و مدیران آن کارخانه هم که عزم و اشتیاق من را دیدند، با وجود اینکه هنوز یک ترم تا فارغالتحصیلی داشتم و تا قبل از آن هم کاری نکرده بودم، من را قبول کردند و من مهندس سیستم آنجا شدم. برای اینکه از پس کار بربیایم، چیزی نزدیک به دو سال در شرکت دادهپردازی دوره دیدم و یک استاد خصوصی برای من گرفته بودند که هرچه باید را به من یاد بدهد.
به یاد دارم که خودم بودم و خودم و هیچ مدیری بالادست من نبود و من بودم و دهها جلد کتابی که هر روز صبح آنها را با خودم به کارخانه میآوردم و غروب با آنها به خانه برمیگشتم و به تنهایی سیستمهای مینفریم را مدیریت میکردم. آن سالهایی که در سایپا دیزل مشغول به کار بودم، به یک مهندس سیستم حرفهای تبدیل شدم که حتی خود شرکت دادهپردازی هم از من دعوت به کار کرد، اما من یک گزینه دیگر هم داشتم که در نهایت به آنجا رفتم.»
تجربه حضور در زیمنس
اینالویی بعد از خروج از سایپا وارد شرکت زیمنس میشود تا ادامه مسیر شغلی و حرفهایاش را در این شرکت پیگیری کند. وقتی وارد زیمنس شد، پروژهای تحت عنوان «شبکه جامع اطلاعرسانی بازرگانی کشور» وجود داشت که اینالویی مدیر فنی آن شد: «تجربه بسیار خوبی بود. آقای مرآتنیا یکی از شخصیتهای شناختهشده در صنعت IT ایران است و در شرکتها و بانکهای گوناگونی کار کرده و آن زمان کارفرمای پروژه بود و وقتشناسی را به من آموخت. به یاد دارم که در جلسهای با او دو دقیقه دیر رسیدم و به من تذکر داد که چرا به جای ساعت هشت صبح، هشت و دو دقیقه آمدهای؟
چنین تذکرهایی شاید در لحظه ناخوشایند باشند، اما اگر شما معنای آن کردار را متوجه شوید و آن تذکر را آویزه گوشتان کنید، در نهایت به نفع خودتان است. من در زیمنس تجربه کار با شرکتهای بینالمللی را هم پیدا کردم و اولین باری که اینترنت پرسرعت دیدم، در این شرکت بود؛ آن زمان همه اینترنت Dial Up داشتند و ما اینترنت دو مگابیتی داشتیم. قرار بود من به واحد دوبی شرکت زیمنس منتقل شوم که دست بر قضا، خودروسازها تصمیم به تأسیس یک بانک خصوصی گرفتند و عقبه من در کارخانه خودروسازی باعث شده بود که به سراغ من بیایند و در واقع اولین تجربه کاری من در سایپا دیزل مقدماتی را فراهم کرد که من بهطور کلی از حوزهای که در آن فعالیت میکردم، خارج شده و وارد شبکههای بانکی شوم.»
ورود به شبکه بانکی
به گفته او، این بانک خصوصی که بعداً پارسیان نامیده شد، هنوز تأسیس نشده بود که از او برای سمت مدیریت مهندسی زیرساختهای بانک یعنی شبکه، سختافزار، مخابرات و امنیت دعوت به کار کردند: «هنوز بانک پارسیان به ثبت نرسیده بود که من کارم را بهصورت نیمهوقت شروع کردم و به یاد دارم که این بانک را با فاصله یک روز از بانک اقتصاد نوین ثبت کردیم و به اولین بانکهایی تبدیل شدیم که خصوصی بودند. راستش را بخواهید آن زمان هیچکدام از ما نمیدانستیم که بانک خصوصی چیست و فقط میخواستیم فرم جدیدی از بانکداری را خلق کنیم که در مقایسه با نمونههای دولتی، چابکتر و کارآمدتر باشد. کار تماموقتم در بانک پارسیان را از اول دیماه سال ۱۳۸۰ آغاز کردم و من که از شش ماه قبل کار خودم را آغاز کرده بود، رسماً در بانک ساکن شدم.
مدیر زیرساخت بانک بودن به این معناست که شما باید مسائل مربوط به شبکه، سختافزار، مخابرات و امنیت را ساماندهی کنید. سابقه کاری من در این زمینه ناچیز بود و اولین بار که آقای طالبی رئیس بانک من را دید، پرسید چند سال سابقه کار دارم و چند سالم است؟ گفتم من ۳۲ سالم است و او اظهار کرد که کسی که میخواهد در این موقعیت شغلی قرار بگیرد باید ۳۲ سال سابقه کار داشته باشد نه اینکه ۳۲ سالش باشد. من از این حرف حس بدی پیدا کردم و بین ما مشاجرهای نیز درگرفت و وقتی میخواستم جلسه را ترک کنم، به من گفتند که حرفشان جدی نبوده و من هم تصمیم گرفتم که بمانم.»
بانک پارسیان را مهندسان ساختند
اینالویی میگوید که چون آنها جزء اولین بانکهای خصوصی تأسیسشده در ایران بودند، بسیاری از اولین تغییرات رخداده در شبکه بانکی کشور را هم رقم زدهاند: «ما از همان اول تمام سیستمهای بانک پارسیان را آنلاین و Real Time کردیم و تنها سیستم موازی که وجود داشت یک سیستم مربوط به چک برای بانک ملی بود که سیبا نام داشت؛ سیبا سیستم چک آنلاین بود، اما ما در بانک پارسیان تمام سرویسهایمان را آنلاین کرده بودیم. اولینهای بسیاری در بانک پارسیان اتفاق افتاد. برای مثال به یاد دارم که سیستمی طراحی کردیم که صفهای طولانی را که در بانک تشکیل میشد، ساماندهی کند و سیستم صف را ایجاد کردیم که بهصورت آنلاین به افراد نوبت میداد.
بانک پارسیان فرم جدیدی از بانکداری بود که با استقبال کمنظیر مردم روبهرو شد و کار به جایی کشید که مشتریان ما آنقدر زیاد شدند که باید ساعتها در صف میایستادند و حتی یک بازار سیاهی نیز شکل گرفته بود که افراد نوبت خود را به دیگران میفروختند. همین مسئله باعث شد ما سیستم صف را ایجاد کنیم و این شد که سیستمهای نوبتگیر ایجاد شدند. این سیستمها سوئدی بودند و اگر میخواستیم آنها را وارد ایران کنیم، باید برای هر شعبه چیزی حدود ۱۵ میلیون تومان هزینه میکردیم که این مبلغ در ابتدای دهه ۸۰ پول زیادی به حساب میآمد، در نتیجه تصمیم گرفتیم با مهندسی معکوس و ایجاد یکسری تغییرات در نمونه خارجی، دستگاه خودمان را طراحی و ایجاد کنیم و همین اتفاق هم افتاد و یک سیستم نمونه ساختیم که با چهار میلیون تومان جمع شد. این دستگاه مبنای دستگاه نوبتگیر و سیستمی شد که بعدها ترند شدند. یک دهه بعد، دکتر فرهاد نیلی در بانک اقتصاد نوین بزرگترین تحول بانکداری در دهه ۸۰ را ایجاد همین دستگاههای نوبتگیر اعلام کرد! »
اینالویی میگوید بانک پارسیان تجارب بسیار خوبی را برایش رقم زد: «اگر از من بپرسند که چرا بانک پارسیان، پارسیان شد؟ میگویم به این خاطر که بانک پارسیان را مهندسان ساختند، نه بانکداران؛ من اجازه نداشتم از داخل شبکه بانکی کسی را استخدام کنم، چون مدیران ما بر این باور بودند که بانکداران تفکرات از پیش ساختهشدهای دارند که مانع نوآوری و چابکی در بانکهای خصوصی میشود. ما باید از نقطه صفر شروع میکردیم و به این سؤال اساسی پاسخ میدادیم که یک بانک خصوصی باید چگونه باشد؟ ما در ابتدای دهه ۸۰ این امکان را به مشتریها داده بودیم که بتوانند با یک SMS مانده حساب بگیرند. ساختمان را هوشمند کرده بودیم و مدیرهای بانک میتوانستند سیستم گرمایش و سرمایش بانک را حتی از خانههایشان تنظیم کنند تا وقتی در زمستان به دفترشان میرسند، گرم شده باشد.
سیستمهای مخابراتی ما به گونهای بود که تمام شعب در تهران و شهرستانهای دیگر بهصورت داخلی به هم متصل بودند و بدون صرف هزینه تلفن با یکدیگر صحبت میکردند. این اقدامات در ابتدای دهه ۸۰ تازگی داشت و خلق مسیر میکرد. مردان بزرگی در بانک پارسیان بودند که بسیار از آنها آموختم و دوست دارم از آنها یاد کنم. آقایان طالبی، مستعلمی و مهدیزاده از جمله این افراد بودند. بانک پارسیان برای من خالق تجارب بسیار خوبی بود و وقتی به کارهایی که در آنجا کردم، فکر میکنم، از خودم راضی هستم.»
ادامه تحصیل و رفتن به ژاپن
به گفته اینالویی، او همزمانی که در بانک پارسیان مشغول به کار بوده، تصمیم میگیرد که به دانشگاه برگردد؛ در نتیجه وارد رشته MBA شد و از بین افرادی که داوطلب دریافت بورس تحصیلی برای رفتن به ژاپن و تکمیل تحصیلاتشان در آنجا شده بودند، به این منظور انتخاب شد و یک سال اول آن را در ایران پشت سر گذاشت و سپس به ژاپن رفت: «ما در ژاپن ۲۳ نفر بودیم که از ۲۳ کشور مختلف درخواست داده بودیم و من از بین ۱۵۰۰ نفری که از ایران درخواست داده بودند، انتخاب شده بودم و در نهایت به ژاپن رفتم و ریاست بانک در این دوره از من حمایت کرد و اجازه داد که توسعه فردی خودم را در اولویت قرار دهم.
رفتن من به ژاپن، تجربه بینظیری بود؛ آنجا با دو بانک آنلاین بدون شعبه که در واقع نئوبانک بودند، آشنا شدم و توانستم ساختارها و مدلهای کسبوکار آنها را بررسی کنم و ببینم که چگونه این دو بانک توانستهاند فعالیت خود را آغاز کرده و پیشرفت کنند؛ Sony و فروشگاههای زنجیرهای ۷۱۱ دو مجموعهای بودند که توانسته بودند نئوبانکهای خودشان را خلق کنند. آنها این دو را در سال ۱۳۸۴ ساخته بودند و ما در ایران در سال ۱۴۰۲ هنوز نئوبانک به معنی واقعی کلمه نداریم؛ بنابراین اینکه من آن زمان توانستم این تجربه بینالمللی را داشته باشم، غنیمت بود؛ تجربهای که اکنون نیز برایم بسیار ارزشمند است. یکی دیگر از اولین کارهای انجامشده در بانک پارسیان پیادهسازی اولین سیستم مدیریت امنیت اطلاعات (ISMS) در شبکه بانکی به کمک هندیها بود. این پروژه زیر نظر من بود و همین پروژه بود که بعدها باعث شد بانک پارسیان مسئول امنیت سیستم بانکی در بانک مرکزی شود و ما از این بابت خوشحال بودیم. در نهایت بعد از تغییر ریاست بانک، من هم بعد از مدتی از آنجا بیرون آمدم و بعد از شش سال با بانک پارسیان خداحافظی کردم.»
از کارفرمایی تا پیمانکاری
اینالویی بعد از خروج از بانک پارسیان مدتزمان پنج سال در یک شرکت غیربانکی مشغول به کار میشود که متعلق به بخش خصوصی است و پتسا نام دارد: «دو نفر از اساتید برق دانشگاه شریف این شرکت را تأسیس کرده بودند و در کنار آن مدیریت شرکت آریاهمراه را نیز بر عهده داشتند که هر دو شرکت چه آن زمان و چه حالا جزء شرکتهای خوشنام و موفق کشور هستند. من در پتسا مسئول سامانههای بانکی این شرکت شدم و کارم این بود که با شرکتهای بینالمللی که راهحلهای بانکی ارائه میدهند، مذاکره کنم. ما پروژه دیتاسنتر کارت سوخت کشور را هم در این شرکت انجام دادیم که پروژه مهمی بود.
خاطره جالبی که از فعالیتم در این شرکت دارم این است که روز دومی که در آنجا مستقر شدم، برای من حکمی صادر کردند که روی آن نوشته شده بود مدیر پروژه برج میلاد. آن زمان داشتند برج میلاد را میساختند و قرار بود مخابرات آن را شرکت ما انجام دهد. این اتفاقها برای سال ۱۳۸۶ است. من برای بازدید از برج رفتم و با این آسانسورهایی که کارگرها در مراحل ساخت از آن استفاده میکنند، به بالاترین طبقه برج رفتم و خدا میداند که بالا رفتن از این برج نیمهکاره برای من چقدر ترسناک بود و فکر میکنم که حدود یکربع هم طول کشید تا با آن آسانسورها به بالای برج برسم. آنجا متوجه شدم که دیتاسنتری را که قرار بود به بخش مخابرات اختصاص دهند، میخواهند رستوران کنند و این به این معنا بود که مسیر پیش روی ما، مسیر دشواری است. با این وجود، ساخت این برج آنقدر به طول انجامیده بود و صنعت مخابرات به قدری پیشرفت کرده بود که دیگر لازم نبود یکسری ابزارها را در برجی به آن بلندی بگذارند و با هزینهای یکصدم آنچه در نظر گرفته بودند، کار جمع میشد. من بدون رودربایستی این موضوع را در میان گذاشتم و گفتم که تحقق چنین ایدهای، دیگر امروز بهصرفه نیست.»
به گفته اینالویی، او طی پنج سالی که در پتسا مشغول به کار بود، به یک پیمانکار حرفهای تبدیل شد و بعد از آن مجدداً به شبکه بانکی کشور و بانک اقتصاد نوین برگشته است.
بازگشت به شبکه بانکی
اینالویی بعد از اینکه از شرکت پتسا خارج میشود، تصمیم میگیرد دوباره به شبکه بانکی کشور برگردد؛ در نتیجه به بانک اقتصاد نوین رفت و برای مدتزمان کوتاهی مدیر زیرساخت بانک شد و طولی نکشید که به یک واحد پیچیدهتر یعنی بخش مدیریت بانکداری مدرن بانک اقتصاد نوین منتقل و مدیر آن بخش شد: «این بخش، جایی بود که در آن کارت اعتباری، دستگاه کارتخوان، خودپرداز و کانالهای دیجیتال ساماندهی میشد.
من حدود پنج سال در این موقعیت شغلی باقی ماندم. مدیریت همزمان تعداد زیادی پروژه در بانک با توجه به تجربیات قبلی باعث تحولات خوبی در مدیریت زیرمجموعهام شد و در نهایت از آنجا بیرون آمدم، چون از ابتدای مسیر کاریام برنامهام این بود که در هیچ مجموعهای بیشتر از پنج یا شش سال نمانم، چراکه به نظرم میآمد که یک جا ماندن با خودش کرختی میآورد و من آدمی هستم که میخواهم در مسیر یادگیری باقی بمانم و فضاهای مختلف را تجربه کنم. از تجربیات خوشایند بانک اقتصاد نوین همکاری با یک مدیر زن توانمند یعنی خانم میرحسینی بود.»
علاقهمند شدن به اقتصاد برای مقطع بالاتر
او که در دانشگاه مهندسی خوانده بود و چرخ روزگار به گونهای چرخیده بود که پای او را به شبکه بانکی کشور باز کرد، در بانک اقتصاد نوین، تصمیم میگیرد وارد رشته اقتصاد شود: «در بانک اقتصاد نوین بود که با وجود فاصله زیادی که از دانشگاه گرفته بودم، احساس کردم باید به دانشگاه برگردم و رشتهای که به نظرم به کارم میآمد، اقتصاد بود. رشتههای اینچنینی برای مدیران و مهندسان خصلتی کارکردی و رهاییبخش دارند و من از اینکه در دانشگاه علامه طباطبایی تهران اقتصاد میخواندم خیلی خوشحال بودم، چون یکی از بهترین دانشکدههای اقتصاد در ایران است و اساتید خیلی خوبی دارد. اقتصاد خواندن به تغییر رویکرد من در بانکداری کمک بسزایی کرد و خواندن آن کاملاً بجا بود.
بعدها دوره DBA اقتصاد کسبوکار را هم در دانشکده اقتصاد دانشگاه تهران پشت سر گذاشتم. اقتصاد به من کمک کرد تا به مسائل نه به شیوهای مهندسی، بلکه به شیوهای مدیریتی نگاه کنم که به چنین تغییری در آن زمان احتیاج داشتم.»
دیجیتالیکردن بانک ایرانزمین
او بعد از خروج از بانک اقتصاد نوین تصمیم میگیرد به بانک ایرانزمین برود و این تصمیم به نقطه آغاز دیگری در زندگی او تبدیل میشود: «از مدتها قبل از اینکه به بانک ایرانزمین بیایم، روی مقوله بانکداری دیجیتال مطالعه کرده بودم و از سال ۱۳۹۴ نسبت به آن حساس شده بودم. متوجه شده بودم که بانکداری در جهان در حال متحولشدن است و بهزودی شاهد یک چرخش پارادایمی خواهیم بود که گذار از بانکداری الکترونیک به بانکداری دیجیتال است. در واقع این جمله که «بانکداری الکترونیک، بانکداری سنتی است» را اولینبار من در ایران گفتم و برای من است. ما باید درگیر گفتمان تحول دیجیتال میشدیم و این برای من مهم بود.
در سال ۱۳۹۵ که وارد بانک ایرانزمین شدم، احساس کردم که این ایده را حالا و در این بانک میتوان عملیاتی کرد. در واقع از من خواسته شد که بانک ایرانزمین را نه به لحاظ بانکداری الکترونیک، بلکه به لحاظ بانکداری دیجیتال توسعه دهم و کاری کنم که این بانک از سایر رقبایش متمایز شود. سال ۱۳۹۵ اکثر افراد فکر میکردند که الکترونیک و دیجیتال یکی هستند و من ساعتهای زیادی را صرف توضیحدادن چیستی و چرایی این مفهوم میکردم تا دیگران را متقاعد کنم. بانک ایرانزمین در سال ۱۳۹۶ با شعار «بانک ایرانزمین؛ بانک دیجیتال» به ایده بانکداری دیجیتال پیوست و این در زمانی اتفاق افتاد که مهندسان IT کشور به من زنگ میزدند و میپرسیدند که دیجیتال چیست و این به این معنی بود که بانکداری ایران مسیر سختی را پیش رو دارد؛ وقتی متخصصان با این مفهوم بیگانه بودند، وای به حال عامه مردم!»
او مطالعات خود در این زمینه را ادامه میدهد و چیزی حدود ۱۶۰ پروژه برای بانک ایرانزمین تعریف میکند: «۱۶۰ پروژه تعریف کردم که باید طی مدتزمان پنجسالهای که مشخص شده بود، عملیاتی میشدند و امروز که با شما صحبت میکنم، تمام آن پروژهها اجرا شدهاند و به نتیجه رسیدهاند و این موجبات خشنودی و احساس رضایت من را فراهم میکند. من قرار بود پنج سال در بانک ایرانزمین بمانم، اما همهگیری کرونا باعث شد برخی از برنامههایمان به تعویق بیفتد و من تصمیم بگیرم این قرارداد پنجساله را تمدید کنم و دو سال دیگر هم در این بانک ماندم. من در این هفت سال افتخار این را داشتم که معاون فناوری اطلاعات بانک ایرانزمین باشم و امروز که با شما صحبت میکنم، قراردادم با این بانک تمام شده و بهزودی در جای دیگری مشغول به کار میشوم.»
ریاست کارگروه بانکداری باز بانک مرکزی
به گفته اینالویی، او مدتی رئیس کارگروه بانکداری باز بانک مرکزی نیز بوده و در این مدت کوشیده تا افراد و نهادهای مختلف را با دالهای مرجحشده در گفتمان بانکداری دیجیتال آشنا کند: «در طول مدتی که آنجا بودم، یکسری از نمونههای موفق بانکداری دیجیتال در دنیا را بررسی کردیم و به این سؤال پاسخ دادیم که چرا توسعه بانکداری باز در ایران ضرورت دارد؟ آن زمانی که برجام قرار بود امضا شود، با یکسری از شرکتهای بینالمللی که به ایران آمده بودند، گفتوگو کردم و برای بازدید بانکهای دیجیتال اروپایی به آلمان رفتم و با کولهباری از تجربه به ایران برگشتم. برجام بر هم خورد و آن شرکتها هم گفتند که تمایلی به کار کردن با ما ندارند، اما همین که من رفتم و بانکهای آنها را دیدم، تجربه خوبی بود و باعث شد تا شعبه بدون کاربر بانک ایرانزمین را در مگامال تأسیس کنیم و یک مرکز نوآوری هم خلق کنیم.»
از شکلگیری هلدینگ فناوری اطلاعات تا نسل سوم بومها
او معتقد است الگوی بانکداری باز مناسب ایران را پیدا کرده و ایده محوری آن این است که هیچ بانکی از درون خود دیجیتال نمیشود: «در تمام این سالها یاد گرفتم که پروژههای دیجیتال بانکها باید در جایی بیرون از بانک انجام شود و لازم است که یک بانک دیجیتال در بیرون ساخته شود تا رفتهرفته فعالیتهای سنتی بانک به آن منتقل شود. در واقع اینکه در درون یک بانک سنتی که خود هزار مشغله دارد، بخواهیم بانک دیجیتال بسازیم، شدنی نیست. در این راستا باید یکسری شرکت تخصصی شکل بگیرد و به همین دلیل بود که ما در بانک ایرانزمین، یک هلدینگ فناوری اطلاعات به نام جامپ را ایجاد کردیم و شرکت پدیسار انفورماتیک را هم خریدیم. در کنار اینها شرکت سابین تجارت آریا و مرکز نوآوری را هم تأسیس کردیم. دو شرکت مخابراتی هم به ما پیوستند و یک شرکت نرمافزاری هم ایجاد کردیم که من رئیس هیئتمدیره این شرکتها بودم تا منافع بانک و شرکتها حفظ شود.
خیلی طول نکشید که وظیفه هر یک از این شرکتها مشخص شد و سیستم اومنیچنلمان را هم ایجاد کردیم. یک مدت از توسنبوم استفاده کردیم و بعدها چون این بوم نیازهای ما را برطرف نمیکرد، توسن یک بوم دیگر برای ما طراحی کرد که IZبوم نام داشت و بعد از تجاریشدن به فرابوم تغییر نام داد. اینجا بود که ما متوجه شدیم بهتر است پلتفرمها را خودمان تولید کنیم و مزیت رقابتی آن را برای خودمان نگه داریم. در نتیجه نسل سوم بومها که تحت عنوان فراز تولید شد، در انحصار بانک ایرانزمین است. همچنین حدود ۱۰۰ سرویس به فینتکها دادیم که کاری استثنایی بود. احراز هویت دیجیتال را هم ایجاد کردیم که متأسفانه رگولاتور تا مدتها اجازه استفاده از آن را به ما نداد تا کرونا اتفاق افتاد و قانون استفاده از این ابزار تصویب شد. زیرساخت Cloud و Big Dataمان را هم ایجاد کردیم که این دومی یک بار شکست خورد و بار دوم به تحقق پیوست. ما در ابتدا برای تحقق این موضوع ۷۲ فرایند را سادهسازی و دیجیتالی کردیم. در حال حاضر ۲۰۰ فرایند در بانک ایرانزمین سادهسازی شده که به ۵۰ سرویس قابل ارائه به فینتکها تبدیل شده است.»
شکست پروژه «فردا»
«ما در ایران نئوبانک واقعی نداریم.» این جملهای است که اینالویی ادعا میکند او برای اولینبار آن را به کار برده که نتیجه مشاهدات عینی او از ماهیت نئوبانکهایی مثل سونی و Seven Eleven است: «نئوبانکهای واقعی از دل صنایع غیربانکی متولد میشود و این نرمافزارهایی که امروز در ایران بهعنوان نئوبانک فعالیت میکنند، همراهبانک هستند و علتش آن است که رگولاتور قوانین شفافی برای ایجاد نئوبانکها ارائه نمیدهد و این مفهوم در ایران بهاشتباه جا افتاده است.
ما در بانک ایرانزمین تمام تلاش خود را کردیم تا یک نئوبانک واقعی بسازیم، اما نشد؛ با شرکت هایوب صحبت کرده بودیم و میخواستیم نام نئوبانکمان را هم «فردا» بگذاریم، اما رگولاتور با ما سر همکاری نداشت و این پروژه شکست خورد و ما ماندیم و «فراز» که چیزی شبیه به همه همراهبانکهایی است که خود را نئوبانک نامیدهاند. مشکل اصلی ما این است که بانک مرکزی این را متوجه نمیشود که نئوبانکها باید مستقل از بانک باشند. از طرفی توسعهدهندگان کسبوکاری که ما با آنها کار میکردیم، بانکی نبودند و نمیتوانستند شرایط و محدودیتهای بانک را درک کنند. از نظر بانک مرکزی مسئول تراکنشها، حتی اگر در فینتک اتفاق بیفتد، بانک است و صنعت دیگری را نمیشناسد و اگر اصحاب آن صنعت بایدها و نبایدهای بانک مرکزی را درک نکنند و قانون را دور بزنند، دودش به چشم بانکداران میرود.»
تجربه میزگرد
اینالویی از میان تمام تجارب کلی که در زندگیاش داشته، به سه مورد از آنها اشاره میکند تا شاید در آینده به درد دیگرانی که امروز در ابتدای مسیر زندگیشان هستند، بخورد: «ادامه تحصیل دادنم در رشته اقتصاد، یکی از بهترین تصمیمهایی بود که در زندگیام گرفتم. این رشته دیدگاه من به بانکداری و مدیریت را تغییر داد؛ بنابراین به مهندسان عزیز توصیه میکنم که از رشتههایی مانند مدیریت و اقتصاد غافل نمانند. نکته دیگری که به نظرم مهم است، این است که نباید از جابهجایی ترسید؛ من هربار که محل کارم را جابهجا کردم، مقدمات رشد خودم را فراهم کردم و اگر در سایپادیزل یا هر شرکتی که در رزومه من میبینید، مانده بودم و از رفتن میترسیدم، نه خودم پیشرفت میکردم نه جایی را توسعه میدادم.
من هر پنج، شش سال یک بار جابهجا میشوم. من این را نمیپذیرم که کسی ۳۰ سال کارمند یک جا بماند. سومین تجربه مهمی که داشتهام این است که به ساختن تیم خوب و همدل اهمیت بدهم و تکرو نباشم؛ زور گروه بیشتر از فرد است و نگهداشتن تیم خوب کار آسانی نیست. همهچیز را با پول نمیتوان خرید و ما انسانها به چیزهایی بیشتر از پول هم نیاز داریم؛ اینکه در محیط کاریمان دیده شویم و به ما اهمیت بدهند و محترم شمرده شویم. مدیران باید یاد بگیرند که با کارمندانشان دور یک میز گرد بنشینند. من نام این کار را تجربه میزگرد گذاشتهام و معتقدم باید از نظر همه کمک گرفت و جسارت حرفزدن را در آنها به وجود آورد.»
کاشکیهای زندگی اینالویی
او از کلیت مسیری که تا به امروز طی کرده، رضایت دارد، اما ای کاشهایی هم دارد: «اگر به گذشته برگردم وقت بیشتری را با خانوادهام، بهخصوص همسرم میگذراندم. به یاد دارم که وقتی در بانک پارسیان مشغول به کار بودم، همسرم باردار بود و من هیچوقت آنطور که باید کنارش نبودم و این اذیتم میکند؛ خانواده همه چیزی است که ما داریم. از طرفی با خودم میگویم کاش بین مقاطع تحصیلی مختلفم در دانشگاه فاصله نمیافتاد و زودتر اقتصاد میخواندم تا بتوانم از این علم استفادههای بیشتری کنم. وقتی برمیگردم و به گذشته نگاه میکنم، خودم را مردی جدی و انتقادپذیر میبینم که یک بانکدار دیجیتال است و از کپیکاری بیزار است و این برایم خوشایند است.»
او در آخر به مفهوم امید اشاره میکند و میگوید که امید تنها چیزی است که برایمان مانده است: «ما بهعنوان کسانی که در ایران ماندهایم، وظیفه داریم بستر رشد و شکوفایی جوانانمان را فراهم کنیم و امید آنها به آینده و زندگی را نکشیم. من جوانان زیادی را میبینم که ناامید شدهاند؛ ناامیدی برادر مرگ است. برای مثال پسر خودم یک جوان ۲۱ساله است که موسیقی میخواند و همه ما میدانیم که وضعیت موسیقی در کشورمان به چه صورت است. مسئله دیگری که اذیتم میکند، نابرابری بین زنان و مردان است؛ ما باید به زنان احترام بگذاریم، تواناییهایشان را ببینیم و سمتهای مدیریتی بالادست را به آنها بسپاریم، چراکه آنها به هر سازمانی که وارد میشوند، با خودشان نظم و ظرافت به ارمغان میآورند و خشونت سازمانی را کاهش میدهند. زنان نکات ظریفی را میبینند که ما مردان از دیدن آنها غافل هستیم. اگر پستهای مدیریتی بیشتری را به زنان میسپردیم، الان وضعیت بهتری میداشتیم.»