عصر تراکنش
رسانه مدیران فناوری‌های مالی ایران

داشتن راهبرد، تیم خوب‌ و عشق به کسب‌وکار، سه عامل موفقیت در کسب‌وکارهاست

گفتوگو با میثم رجبی درباره مسیر زندگی شخصی و حرفه‌ای‌اش و سه عامل موفقیت در کسب‌وکارها

عصر تراکنش ۷۷ / میثم رجبی یک دهه‌شصتی متولد تهران است که در خانواده‌ای‌ ‌طبقه‌متوسطی بزرگ شده و به هدایت آنها در مقطع کارشناسی، مهندسی برق خوانده و سال‌ها بعد به این نتیجه رسیده است که باید به سراغ علاقه‌اش برود. پس وارد حوزه علوم انسانی می‌شود و در دو مقطع کارشناسی ارشد و دکتری به‌ترتیب مدیریت و سیاست‌گذاری می‌خواند. رجبی فعالیت حرفه‌ای خود را از سطح کارشناسی در یک شرکت نفت و گاز آغاز می‌کند، اما طولی نمی‌کشد که از آنجا بیرون می‌آید و با ورود به شرکت فخیم، قدم به مسیر تازه‌ای می‌گذارد که درنهایت به مدیرعاملی شرکت رادین ختم می‌شود. رجبی معتقد است داشتن تیم خوب، تفکر راهبردی و از همه مهم‌تر عشق به کارمان مهم‌ترین عواملی است که از یک فرد عادی، یک مدیر خوب می‌سازد. او وجود سرمایه‌گذار، کارآفرین و نیروی انسانی متخصص را سه عنصر کلیدی می‌داند که مسیر توسعه کشورها را تسهیل می‌کنند و بزرگ‌ترین نگرانی او مهاجرت نیروی انسانی از ایران است. در گفت‌وگویی که با میثم رجبی داشتیم، از زندگی شخصی و حرفه‌ای او پرسیدیم. در ادامه این روایت را می‌خوانید.


دوگانه هنر و مهندسی


میثم رجبی متولد سال ۱۳۶۱ در تهران است و پدری اهل فن و مادری معلم دارد. سن‌وسال کمی داشت که به دلیل الزامات شغلی پدرش به اصفهان مهاجرت کردند. او دوران دبستانش را در این شهر سپری کرد و وقتی به تهران برگشتند به مدرسه علامه حلی رفت و درنهایت نیز به هدایت خانواده‌اش، رشته ریاضی-فیزیک را انتخاب کرد و در دانشگاه مهندسی برق خواند: «اکثر افراد تحصیل‌کرده خانواده مادری و پدری من مهندس بودند، ولی من برعکس آنها رشته‌های مهندسی را دوست نداشتم و عاشق رشته‌های هنری نظیر موسیقی، تئاتر، خوش‌نویسی و مجسمه‌سازی بودم و اگر کانونی در مدرسه وجود داشت که از این کارها می‌کرد، عضو آن می‌شدم.

با وجود این، نمراتم در رشته ریاضی خوب بود و به یاد دارم که سؤال‌های فیزیک کنکورم را آن‌قدر خوب پاسخ داده بودم که فقط یک سؤال را بدون جواب گذاشته بودم. این مسئله باعث می‌شد خانواده‌ام به مهندس‌ شدن من اصرار ورزند و من تا سال‌ها درگیر همین دوگانه هنر-مهندسی بودم و منطقشان این بود که می‌توانی در کنار مهندسی، هنر هم بیاموزی. روحیه هنری من چه در نظام آموزشی و چه در نظام خانواده‌مان سرکوب می‌شد و جبر زمانه ما هم به من اجازه ایستادن در برابر این بایدها و نبایدها را نمی‌داد. با وجود این، وقتی وارد دانشگاه شدم، برای اینکه به خودم کمک کنم و فضای خشک مهندسی را تاب بیاورم، به موسیقی روی آوردم و آن را به‌صورت نیمه‌حرفه‌ای ادامه دادم.»


رها کردن مهندسی و ورود به رشته‌های علوم انسانی


رجبی ورودی سال ۱۳۷۹ رشته برق دانشگاه صنعتی شریف می‌شود و تحصیل رشته‌ای را شروع می‌کند که علاقه خاصی به آن ندارد. خودش می‌گوید برخلاف دوران مدرسه که بچه‌ای درس‌خوان بوده، در دانشگاه هیچ تمایلی به درس خواندن نداشته و حتی واحدهای درس معادلات مهندسی را در حالی می‌گذراند که استاد آن درس را اصلاً ندیده بوده: «با ورود به دانشگاه احساس می‌کردم که از قیدوبندهای مدرسه و خانواده رها شده‌ام و باید مسیر خودم را پیدا کنم. پس تا می‌توانستم موسیقی کار می‌کردم، ورزش می‌کردم و مطالب دلخواهم را می‌خواندم. اواخر دوره کارشناسی‌ وارد بازار کار شدم و بعد از مدتی به این نتیجه رسیدم که مهندس خوبی نیستم و کار مهندسی را دوست ندارم و شاید بهتر باشد سراغ رشته‌های علوم انسانی نظیر مدیریت و سیاست‌گذاری بروم و همین شد که در مقطع بعدی، مدیریت خواندم.»

مدیریت خواندن او به این سادگی‌ها هم نبوده و باز هم با مقاومت خانواده‌اش روبه‌رو شده و بنا بر گفته خودش، برای اینکه آنها را راضی کند، در مقطع کارشناسی‌ به کارشناسی‌ ارشد، هم کنکور برق می‌دهد و هم کنکور مدیریت و با وجود اینکه در هر دو رشته قبول می‌شود، روی تصمیم خودش می‌ایستد و این بار کاری را می‌کند که خودش می‌خواهد: «سال ۱۳۸۵ وارد رشته مدیریت ارشد کسب‌وکار دانشگاه مالک اشتر شدم. آن سال دانشگاه شریف برای اولین بار دانشجوی نوبت دوم نگرفت و همین شد که من نتوانستم در دانشگاه مقطع کارشناسی‌ام بمانم.

آن زمان فقط دانشگاه شریف، تهران و مالک اشتر این رشته را داشتند و من مالک اشتر را انتخاب کردم. فضای این دانشگاه جوری بود که افراد را از آن بحث‌های صرفاً نظری رها می‌کرد و رویکردی عملگرایانه داشت. استادان ما در این دانشگاه تجربه حضور در دولت و بنگاه‌داری را داشتند و همین باعث می‌شد که مثال‌های عینی و ملموس بزنند. مثال‌های آنها باعث شد دیدی صنعت‌گرا پیدا کنم و این موضوع برای من اتفاق مهمی بود. سپس در سال ۱۳۹۳ که مشغله‌هایم کمتر شده بود، برای تکمیل تحصیلاتم در کنکور شرکت کردم و در مقطع دکترا، رشته سیاست‌گذاری خواندم. من در دوران کارشناسی ارشدم، خیلی مدیریتی نشدم و علاقه زیادی به رشته‌های علوم اجتماعی پیدا کردم و پایان‌نامه‌ام را هم در حوزه سیاست‌گذاری نوشتم. از سال ۱۳۸۸ نیز شروع به تدریس سیاست‌گذاری کردم و سال ۱۳۹۳ تصمیم گرفتم دکتری همین رشته را در دانشگاه تهران بخوانم. آن زمان قائم‌مقام شرکت فخیم بودم و شرکت آن‌قدری سازمان یافته بود که من بتوانم بخشی از وقتم را صرف ادامه دادن رشته‌ای کنم که دوستش داشتم.»


از ورود به بازار سرمایه تا مدیرعاملی رادین


اولین تجربه کاری او این‌طور رقم می‌خورد که در سال ۱۳۸۳ مقداری پول از پدرش می‌گیرد و با آن وارد بازار سرمایه می‌شود و از طریق معاملاتی که در این بازار انجام می‌دهد، کمی پول پس‌انداز می‌کند، اما رفته‌رفته به این نتیجه می‌رسد که این شغل دلخواه او نیست و باید به فکر شغل دیگری باشد: «سال ۱۳۸۴ وارد شرکتی شدم که در زمینه تعمیر و نگهداری هواپیما فعالیت می‌کرد. در این شرکت قرار بود در حوزه مهندسی برق کار کنم، ولی هرچه جلوتر رفتم، علاقه‌ام به این کار کمتر شد و آنجا بود که فهمیدم دلم نمی‌خواهد مهندس برق باشم و باید کاری را انجام دهم که دوستش دارم. اینکه شما کاری را انجام دهید که دوستش دارید،‌ خیلی مهم است؛ ما ساعت‌های زیادی از شبانه‌روزمان را در محل کار سپری می‌کنیم و اگر در جایی یا سمتی قرار بگیریم که با آن احساس راحتی نمی‌کنیم، نمی‌توانیم از ظرفیت‌های خودمان استفاده کنیم و به نظر من این نوعی خودفروشی و مرگ تدریجی است.

من در سال ۱۳۸۵ از آن شرکت خارج شدم و وارد حوزه مدیریتی شدم. البته که از ابتدا مدیر نبودم؛ ابتدا وارد یک مجموعه تبلیغاتی شدم و بعد از آن به ایران‌خودرو رفتم و با قرار گرفتن در پروژه برنامه‌ریزی تلفیقی این شرکت تجربه و دانش ارزشمندی به دست آوردم. ما باید از صورت‌های مالی‌ کل گروه‌های ایران‌خودرو تشخیص می‌دادیم که این مجموعه برای پیشرفت در مسیر خود به چه راهبردهایی نیاز دارد. اینکه یاد بگیری چگونه زبان مالی را به زبان استراتژی تبدیل کنی، دانش ارزشمندی است که من آن را در ایران‌خودرو یاد گرفتم. این دانش هنوز هم در ایران مغفول است و از آن استفاده چندانی نمی‌شود.»

بعد از ایران‌خودرو رجبی وارد یک شرکت نفتی شد و بعد از آن خیلی اتفاقی و طی صحبت‌هایی که با دوستانش در شرکت حصین داشت، قرار شد به آنها بپیوندد: «این شد که سال ۱۳۹۱ حصینی شدم و تا سال ۱۳۹۴ در شرکت فخیم این مجموعه کار کردم و بعد از آن وارد گوشی‌شاپ، نوید و رادین شدم.»


فعالیت‌های او در شرکت‌های مختلف


رجبی کار با عنوان کارشناس در شرکت نفت‌ و گاز مشغول به کار شد و روزی که آنجا را ترک کرد، سرپرست توسعه و پروپوزال شرکت اویکو (OICO) بود: «من برای این شرکت ارزش زیادی خلق نکردم، اما آن شرکت برای من ارزش زیادی آفرید و باعث شد متوجه شوم از دنیا چه می‌خواهم. من جوان بودم و تجربه کاری خاصی هم نداشتم و مدیران آنجا به من این اجازه را دادند که خودم را پیدا کنم. آقای مهندس محمدی، مدیرعامل وقت اویکو، یکی از آن مدیرهایی بود که من را ساخت. او توجه ویژه‌ای به بحث منابع انسانی داشت و به افراد میدان می‌داد. در شرکت فخیم بود که برای نخستین بار احساس کردم، تأثیرگذارم و دارم به بهبود وضعیت این شرکت کمک می‌کنم. این شرکت در حال حاضر یکی از شرکت‌های بزرگ و فعال در زمینه IT است و موفقیت‌های زیادی داشته است.»

بهار ۱۳۸۲؛ دانشکده برق دانشگاه صنعتی شریف

وقتی شرکت فخیم به ثبات و بلوغ درخوری می‌رسد، رجبی تصمیم می‌گیرد علاوه‌بر اینکه به دانشگاه بر‌گردد، گوشی‌شاپ را هم توسعه دهد: «من عاشق لباس و مد بودم و دوست داشتم تجارت الکترونیک پوشاک بزنم، ولی بعد از مشورت با دوستانم به این نتیجه رسیدم که وارد حوزه تجارت الکترونیکی کالای الکترونیک شوم و این شد که گوشی‌شاپ را توسعه دادیم. در سال ۱۳۹۴ عملیات بازاریابی را رهبری می‌کردم و عضو هیئت‌مدیره بودم، اما در سال ۱۳۹۵ مجبور شدم مدیرعامل گوشی‌شاپ شوم و تا اواسط سال ۱۳۹۶ در این سمت ماندم. در حال حاضر گوشی‌شاپ در کنار مجموعه‌هایی مانند تکنولایف و دیجی‌کالا در حال فعالیت است. بعد از این، تیمی در شرکت حصین وجود داشت که به نظر می‌آمد امکان مستقل شدن را دارد و از دل این تیم شرکت نوید شکل گرفت که بعداً صددرصد سهام آن را فروختیم. بعدها در حصین تجدید ساختاری اتفاق افتاد و مایکت از دل شرکت حصین‌ایمن که امروز رادین نامیده می‌شود، بیرون آمد. این تجدید ساختارها باعث شد جایی باقی بماند به نام رادین که به آن حصین قدیم می‌گوییم. حصین قدیم تمام تمرکز خود را روی تولید نرم‌افزارها گذاشت. امروز به این فکر می‌کنیم که یک حصین دیگر ذیل حصین قدیم ایجاد کنیم.»


سرمایه و کارآفرینی؛ دو عنصر مهم توسعه


رجبی در تأسیس شرکت‌های زیادی نقش داشته است و کارآفرینی استارتاپی است. او بر این باور است که کارآفرین‌ها یکی از بازوهای مهم توسعه هر کشوری‌اند و باید به نقش آنها در اقتصاد کشور اهمیت داد: «من کارآفرین نشدم؛ من به خودم برگشتم. من کارمند بسیار بدی بودم و همیشه خودم را در پیشرفت شرکت‌هایی که در آنها کار می‌کردم، ذی‌نفع می‌دیدم و احساس سهام‌داری داشتم. به همین دلیل تصمیم گرفتم کار خودم را داشته باشم و این شد که تغییر مسیر دادم. این تغییر مسیر منجر به همکاری با دیگران برای تأسیس گوشی‌شاپ، رادین،‌ نوید و سهامداری طاقچه، مایکت و مگنت شد. من در شرایطی که هیچ‌کس ریسک نمی‌کرد سرمایه‌اش را در چنین حوزه‌هایی بگذارد، تمام وقت و سرمایه‌ام را گذاشتم و باور داشتم که نتیجه می‌گیرم.

این باور من ریشه در علاقه‌ای داشت که به کارآفرینی پیدا کرده بودم. در برخی برهه‌‌‌ها هم که بخش شبه‌دولتی به کمک نیاز داشت، به آنها کمک کردم؛ برای مثال وی‌سی سینا را تأسیس کردم که امروز ذیل مؤسسه دانشمند مشغول به کار است. ایران کشور ثروت‌مندی است و همین عبارت باعث گمراهی ما شده است؛ این ثروت نیاز به استخراج دارد. حتی در بهترین حالت و با فرض اینکه تحریمی وجود نداشته باشد و بتوانیم نفت و گاز را با قیمت بالا بفروشیم، باز هم این فروش نفت و گاز باعث توسعه کشور و رفع نیازهای مردم نخواهد شد. مگر سرانه فروش نفت ایران چقدر است؟ ایران کشور پرجمعیتی است و سرانه نفت ما آن‌قدر زیاد نیست که خود به‌تنهایی بتواند کشور در حال توسعه را به کشوری توسعه‌یافته تبدیل کند. تجربه کشورهای توسعه‌یافته به ما نشان می‌دهد که کارآفرین‌ها نقش مهمی در توسعه این کشورها داشته‌اند. درواقع، آنچه غرب را به لحاظ اقتصادی غرب کرده، قرار گرفتن دو عنصر کارآفرینی و سرمایه در کنار یکدیگر بوده است.»


داستان شکل‌گیری مایکت، طاقچه، شارژر و رژیم امتیازی


به گفته رجبی، ایده شکل‌گیری مایکت در گفت‌وگوهای بین دو شرکت حصین‌ایمن و حصین به وجود آمد: «مایکت وقتی وارد بازار شد که کافه‌بازار توسعه یافته بود و ما از روی بی‌تجربگی به این فکر نکرده بودیم که می‌توانیم سهام‌دار کافه‌بازار باشیم و این به ما لطمه زد. از آن‌موقع، فاصله معناداری بین کافه‌بازار و مایکت شکل گرفت و برای پر کردن این فاصله به این فکر کردیم که چند نرم‌افزار اختصاصی ارائه دهیم؛ شارژر، رژیم امتیازی و طاقچه ازجمله نرم‌افزارهایی بودند که به افزایش سهم بازار ما کمک می‌کردند. من در آن زمان مسئولیت تیم رژیم امتیازی را برعهده داشتم و این محصولات را به‌صورت انحصاری وارد مایکت کردیم.

بعد از مدتی به این نتیجه رسیدیم که چنین اقدامی سهم ما در بازار را گسترش نمی‌دهد و کاربر برای داشتن این نرم‌افزارها مایکت را نصب نمی‌کند. درنتیجه، آنها را کنار گذاشتیم و فقط طاقچه را نگه داشتیم که بعداً از مایکت هم بیرون آمد و کسب‌وکاری مستقل شد. با این حال، گاهی مایکت از نظر کیفیت از کافه‌بازار هم بهتر عمل می‌کرد و تمرکز آن روی نسل زد بود. وقتی کافه‌بازار روی دیوار متمرکز شده بود، مایکت سروشکل تازه‌ای گرفت و همین عوامل باعث شد فاصله‌اش با کافه‌بازار را جبران کند و امروز هم‌پای او پیش برود. طاقچه برای تیم ما فراتر از یک کسب‌وکار بود. ما می‌خواستیم کار فرهنگی هم بکنیم و همین انگیزه باعث شد از ایده‌مان دست نکشیم و هرطور که شده آن را توسعه دهیم. امروز فیدیبو و طاقچه در کنار یکدیگر فعالیت می‌کنند و سهم بازار آنها تقریباً برابر است، اما درکل مردم کشور ما خیلی کتاب‌خوان نیستند و چنین کسب‌وکارهایی برای اینکه یونیکورن شوند، با مشکلات زیادی مواجه‌اند. مگنت نیز در مسیر توسعه مایکت ایجاد و کم‌کم مستقل شد.»


اهمیت ندادن اقتصادهای تک‌محصولی به منابع ‌انسانی


اگر نام میثم رجبی را در گوگل جست‌وجو کنید، متوجه نکته جالبی می‌شوید؛ او بارها و بارها حتی قبل از اینکه تب مهاجرت در ایران بالا بگیرد، درباره اهمیت پرداختن به موضوع منابع انسانی صحبت کرده است. او معتقد است نیروهای انسانی متخصص یکی از مهم‌ترین عواملی‌اند که مسیر توسعه کشورهای مختلف را هموار می‌کنند: «برای توسعه کشورها نقشه‌ای کلی وجود دارد که می‌گوید هرچه ساختار اقتصادی کشور ساده‌تر باشد، ارزش منابع انسانی در آن کمتر است. برای مثال اقتصادهای تک‌محصولی ارزش زیادی برای منابع انسانی‌شان قائل نیستند، اما در کشورهایی که اقتصاد آنها ساختار پیچیده‌ای دارد، منابع انسانی‌ بسیار مهم است.

اقتصاد کنونی کشور ما هم ساختار پیچیده‌ای ندارد و ارزش زیادی برای منابع ‌انسانی‌اش قائل نمی‌شود، اما اینکه من در همه مصاحبه‌هایم به موضوع منابع انسانی اشاره می‌کنم، دلیلی فراتر از این مسئله دارد؛ آدم‌هایی مثل من که پدر سرمایه‌داری نداشته‌اند، با کار کردن در شغل‌های رده‌پایین فعالیت خود را آغاز کرده‌اند و رفته‌رفته بالا آمده‌اند، درواقع با قرار گرفتن در فضاهای کاری و بالفعل کردن توانایی‌‌هایشان توانسته‌اند در بازار بمانند و رشد کنند. بنابراین، در کسب‌وکارهایی که سرمایه‌محور نیستند، تمام دارایی ما همین نیروهای انسانی متخصص است و اگر به فکر توسعه فردی آنها نباشیم، کسب‌وکارها هم توسعه پیدا نمی‌کنند.»

بهار ۱۳۹۲؛ شرکت حصین

آدم‌های تأثیرگذار در زندگی


در زندگی همه ما، افرادی وجود دارند که نقش مهمی در تصمیم‌گیری‌ها و شکل‌گیری هویت فردی و جمعی ما دارند و به‌ عبارتی افراد تأثیرگذار زندگی ما به حساب می‌آیند. رجبی نیز از این دسته افراد در زندگی‌اش داشته است: «دکتر محمدمهدی نایبی، استاد دانشکده برق دانشگاه شریف یکی از افراد تأثیرگذار در زندگی من بوده است. او کارآفرین و مالک کسب‌وکار رستافن است. او به اهمیت تحصیل در رشته‌های علوم انسانی واقف بود و معتقد بود که ما بیشتر از مهندس‌ها به کارشناسان علوم سیاسی و اقتصاددان‌های خوب نیاز داریم و این طرز تفکر او در من اثرگذار بود. حمیدرضا فرتوک‌زاده، استاد راهنمایم در دو مقطع کارشناسی ارشد و دکتری نیز نقش زیادی در توسعه فردی من داشت. من از سال ۱۳۸۸ تا سال ۱۳۹۹ دستیار او در دانشگاه بودم و به این واسطه در دانشگاه تدریس می‌کردم و اکثر مقالاتی که نوشته‌ام نیز با او بوده است. فرتوک‌زاده، فهمی فراکسب‌وکاری دارد و بلد است خودش را در کسب‌وکار گم نکند. او به من آموخت که کسب‌وکار مانند قایقی در دریای اقتصاد است که جلو رفتن آن به فهم مختصات این دریا بستگی دارد.

محمداسماعیل قنبری نیز یکی دیگر از افراد مهم زندگی من است؛ من آواز را با او شروع کرده‌ام و ۲۱ سال است که با او دوستم. همه ما برای فرار از روزمرگی و آشوب‌های جهان اطرافمان به استراحتگاه و خلوتگاهی برای روانمان نیاز داریم و کلاس‌های آواز او برای من حکم همین خلوتگاه را دارد و به من کمک می‌کند که خودم را بازیابی کنم و به جهان بیرون برگردم. به نظر من، مهم‌ترین کاری که یک مدیر باید برای خودش انجام دهد، این است که از روان خودش مراقبت کند تا زیر بار فشارهای کاری نشکند. مهندس مسعود آراسته نیز یکی از آن افراد تأثیرگذاری است که تفکر راهبردی را در من بیدار کرد و با وجود اینکه هم‌سنیم، از من خیلی باتجربه‌تر است و من از او بسیار آموخته‌‌ام. هروقت جایی گیر بیفتم حتماً از او مشورت می‌گیرم.»


اهمیت داشتن یک تیم خوب


رجبی از آن دسته مدیرانی است که کار خود را از لایه‌ کارشناسی جزء شروع کرده و رفته‌رفته به کارآفرین و مدیری باتجربه تبدیل شده است؛ فردی که در این مسیر تجارب زیادی کسب‌ کرده و امروز در جایگاهی ایستاده که می‌توان از او و تجاربش بهره برد: «هرکسی باید مسیر خودش را پیدا کند و شاید مسیری که من طی کرده‌ام برای همه مناسب و کارساز نباشد، اما اگر بخواهم به درس‌هایی که در این سال‌ها گرفته‌ام، اشاره کنم باید روی تفکر راهبردی تأکید کنم؛ یعنی یکی از عناصری که برای موفقیت در کسب‌وکار لازم است.

راهبرد یعنی اینکه یک مدیر بداند چه کار نباید بکند. دومین نکته‌ای که باید به آن اشاره کنم، اهمیت داشتن یک تیم خوب است؛ مدیر خوب کسی است که بتواند یک تیم خوب شکل بدهد و آنها را نگه دارد. تیم خوب هم به نظر من یعنی تیمی که کم‌کم با شما هم‌ذهن شود و بتواند بار را بردارد و راه بیفتد. درواقع، تیم خوب تیمی است که شما بعد از مدتی بتوانید مسئولیت مشخصی را به آنها تفویض کنید. سومین نکته‌ای که به موفقیت مدیران کمک می‌کند این است که عاشق کسب‌وکارشان باشند و کسب سود و سرمایه تنها دلیل آنها برای سر کار آمدن نباشد. من مدیر باید از اینکه دارم مسئله‌ای را در کشورم حل می‌کنم، لذت ببرم.»


چشم‌انداز رادین برای سه سال آینده


رجبی در حال حاضر مدیرعامل شرکت رادین است و برای آینده آن برنامه‌هایی دارد. به گفته او، رادین در سال‌های ۱۳۹۸ تا ۱۴۰۰ روی تکمیل زنجیره ارزش کسب‌وکاری قبلی خود متمرکز شده بود و در این سال‌ها سه دپارتمان جدید به این شرکت اضافه شده است؛ دپارتمان تلکام، دپارتمان AI و دپارتمان بلاکچین: «در سال‌های ۱۴۰۱ و ۱۴۰۲ نیز روی ایجاد کسب‌وکارهای غیر B2B متمرکز شدیم. استارتاپ استودیوی پینار و کسب‌وکارهای زیرمجموعه مانند مانی، پیکی و ولتو از دل این پروژه بیرون آمده‌اند. ضمن اینکه یک استارتاپ هم خریده‌ایم که چون نهایی نشده از آن نام نمی‌برم. طی سه سال آینده نیز می‌خواهیم به لحاظ ساختاری به یک هلدینگ تبدیل شویم.»


حاضر نیستم به عقب برگردم


میثم رجبی در آستانه دهه پنجم زندگی‌اش ایستاده و این موضوع باعث می‌شود از او درباره میزان رضایتش از مسیری که تاکنون طی کرده، بپرسیم: «اگر از من بپرسند، آیا حاضری به عقب برگردی؟ پاسخ می‌دهم: نه! زندگی سراسر رنج است، اما مغز انسان جوری ساخته شده که به‌مرور رنج‌ها را پس می‌زند و خوشی‌ها را نگه می‌دارد و من هم وقتی به گذشته‌ام نگاه می‌کنم، با وجود تمام درد و رنج‌هایی که کشیده‌ام، حس خوبی از زنده بودن و زندگی دارم. برخی از دوستان من که از کودکی با آنها بوده‌ام، از لحاظ مادی از من موفق‌ترند، اما من هیچ‌وقت چیزی را که دوست داشته‌ام فدای موفقیت‌های مادی نکرده‌ام. همیشه با خودم فکر کرده‌ام که نظمی که بر ما حاکم است، برای همه مناسب نیست و باید تغییر کند. من آدم ساختارمندی نیستم؛ بهترین موقعیت شغلی در یک شرکت نفتی را رها کردم و آمدم در شرکتی مشغول به کار شدم که آورده مالی‌اش خیلی کمتر بود.

وقتی در آن شرکت نفتی بودم، قراردادی می‌نوشتم به مبلغ ۱۵۰ میلیون دلار و در فخیم اگر خیلی خوب کار می‌کردیم، فروش کل سالمان به یک‌پنجم این عدد می‌رسید. من به آن درآمد و سمت پشت پا زدم چون می‌خواستم حال دلم خوش باشد و جایی باشم که به آن تعلق دارم. درنتیجه از تصمیم‌هایی که گرفته‌ام ناراحت نیستم و احساس پشیمانی نمی‌کنم و اتفاقاً بسیار خوشحالم. و دلیل اینکه اینجا نشسته‌‌ام و دارم مصاحبه می‌کنم هم این است که تجاربم را با دیگران به اشتراک بگذارم. نسل ما با آزمون و خطا جلو رفت و من دوست دارم نسل‌های بعدی راحت‌تر کار کنند و به همین دلیل است که چنین گفت‌وگوهایی را مهم می‌دانم.»

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.