میخواهم اثرگذار باشم
حسام مقصودلو از زندگی شخصی و حرفهای و علاقهاش به کار کردن در سطح کلان کشور میگوید
عصر تراکنش ۷۸ / حسام مقصودلو، متولد ۲۲ دی ماه ۱۳۵۹ در گنبدکاووس و دارای مدرک کارشناسی مهندسی مکانیک دانشگاه صنعتی شریف و MBA (گرایش بازاریابی) دانشگاه تهران است. مقصودلو به گفته خودش بعد از مدتی به فناوری اطلاعات علاقهمند میشود و به این نتیجه میرسد که مهندس مکانیک بودن او را خوشحال نمیکند و تصمیم میگیرد وارد حوزههای کاری مرتبط با فناوری اطلاعات شود. او که تجربه کار کردن در سمتهای مدیریتی مختلفی در شرکتهایی نظیر شمص تأمین، اتیک، پاسارگاد فرتاک آریان، فاوای شهرداری تهران و هلدینگ تفتا را دارد، بر این باور است که یک مدیر خوب کسی است که همیشه در دسترس باشد و به حرف همکاران و کارمندانش با دقت گوش دهد تا هم از ایدههای آنها استفاده کند و هم مشکلاتشان را بشنود و به آنها رسیدگی کند.
کارت هوشمند سلامت تأمین اجتماعی، مزایده اپراتور سوم، تجهیز تاکسیهای جزیره کیش به دستگاه کارتخوان، بلیت الکترونیک (نظیر منکارت در مشهد) در شهرهای مختلف کشور، تهران من و شهرپی، ازجمله پروژههای مهم مقصودلو در این سالها بوده و او حالا با عضویت در هیئتمدیره هلدینگ فناوری و نوآوری بانک تجارت (تفتا) بر آن است تا به کمک دیگرانی که در این بانک مشغول به کارند، به دیجیتالی و هوشمند کردن خدمات این شرکت کمک کند. در ادامه روایت زندگی شخصی و حرفهای او را میخوانید.
متولد گنبدکاووس
حسام مقصودلو متولد بیستودوم دیماه ۱۳۵۹ است و در شهر گنبدکاووس به دنیا آمده و تا هجدهسالگی در همین شهر مانده، اما بعد از اتمام دوران دبیرستان و پیشدانشگاهی به تهران آمده تا وارد دانشگاه شود و تا به امروز در تهران مانده است: «دوران ابتدایی را در حالی شروع کردم که کشور درگیر جنگ با عراق بود. من ۳ سال اول دوران ابتدایی را در یک مدرسه دولتی معمولی درس میخواندم و جنگ که تمام شد و رفتهرفته اوضاع سروسامان گرفت، با ظهور مدارس غیرانتفاعی، سال چهارم و پنجم ابتدایی را در اولین مدرسه غیرانتفاعی که در شهرمان تأسیس شد به پایان رساندم.
دو مقطع راهنمایی و دبیرستان را در مدارس نمونه دولتی که ثبتنام آنها با آزمون ورودی بود گذراندم. من در خانوادهای فرهنگی به دنیا آمدم. مادر و پدرم، هر دو در آموزشوپرورش مشغول بودند؛ مادرم مدیر مدرسه راهنمایی دخترانه و پدرم هم معلم زبان انگلیسی بود و جالب است که بدانید پدرم در مقطع راهنمایی و دبیرستان معلم من بود. خیلی از اقوام درجه اول من فرهنگی بودند و در مدارسی که تحصیل میکردم شاغل بودند، مثلاً عمویم در همان دبیرستانی که من درس میخواندم، ناظم بود. در دبیرستان وارد رشته ریاضی-فیزیک شدم و با کسب رتبهای خوب به دانشگاه رفتم.
همیشه جزو شاگرداولهای شهرمان بودم و در المپیادها هم شرکت میکردم و در دوره دبیرستان از زمانی که برای کنکور آزمایشی دادن مجاز شدیم هم کنکور میدادم و هر بار هم رتبه خوبی میآوردم، اما چون آزمایشی بود و درسم تمام نشده بود، نمیتوانستم از رتبهای که آوردهام استفاده کنم. بعد از اتمام دوره دبیرستان و پشت سر گذاشتن پیشدانشگاهی و کنکور اصلی، با رتبه ۱۳ منطقه سه وارد دانشگاه صنعتی شریف شدم و تصمیم گرفتم مهندسی مکانیک بخوانم. آن زمان اکثر افراد سراغ رشته برق میرفتند، اما من مکانیک را ترجیح میدادم و سمت علاقهام رفتم و از این رشته فارغالتحصیل شدم.»
مهندسی مکانیک دانشگاه صنعتی شریف
به نظر او، درس خواندن در دانشگاه صنعتی شریف، جدا از اینکه فرد چه رشتهای بخوانید، آوردههایی غیرقابل انکار دارد: «قرار گرفتن در فضایی که اکثر نخبههای کشور در آن درس میدهند و درس میخوانند، باعث میشود دیدگاهت به دنیا تغییر کند و ذهن پرورشیافتهای پیدا کنی. من در دانشگاه جسارت تصمیمگیری، مهارت رهبری و اجرای پروژه یاد گرفتم و همیشه عضو انجمنهای دانشجویی و صنفی میشدم و از این طریق فضایی را ایجاد میکردم که بتوانیم با بچهها به بازدید کارخانهها، مراکز صنعتی و پروژههای عمرانی و سدسازی و… برویم. همچنین در نشریههای دانشگاه نیز فعال بودم و روزنامهنگاری میکردم. در آن زمان مهمترین نشریه دانشگاه، روزنامهشریف بود که از سال ۱۳۸۰ آغاز به کار کرد. من در ۱۰۰ شماره اول آن مشارکت داشتم. سردبیر وقت آن در زمان ما، امروز مدیرعامل «خانومی» است. سایر دوستان نیز هریک یا صاحب کسبوکاری هستند یا مهاجرت کردهاند.
من کار تیمی کردن و به سرانجام رساندن پروژههای مختلف را در دانشگاه یاد گرفتم و اکنون که به گذشته فکر میکنم، میبینم بسیاری از مهارتهاین را در آن فضا به دست آوردهام. برای مثال وقتی از سال ۱۳۸۱ تا ۱۳۸۴ با سمت جانشین مدیرمسئول مجله مکانیک شریف که یک فصلنامه تخصصی- کاربردی در حوزه مهندسی مکانیک بود و در دانشکده مهندسی مکانیک منتشر میشد، فعالیت داشتم.
آنجا بود که این فعالیت به من تعامل با دیگران و به چالش کشیدنشان را یاد داد. اینکه به واسطه این موقعیت میتوانستم با برخی از افراد مهم مثل رئیس دانشگاه یا وزیر علوم صحبت کنم، اعتمادبهنفسم را تقویت میکرد. آن نشریه ظاهراً هنوز پابرجاست. برای من از جایی به بعد دیگر کسب نمره و معدل چندان مهم نبود و کار در نشریه و بازدیدهایی که میرفتیم، برایم اهمیت پیدا کرده بود، چون در عمل این دست فعالیتها بود که به غنی شدن تجربهزیسته من و رویکردم به مسائل کمک میکرد. من هیچوقت دانشجوی خیلی درسخوانی نبودم، اما ترمهای آخر که درسها تخصصی شده بود، بیشتر درس میخواندم و معدلم هم بهتر شده بود.»
او میگوید در مجموع وقتی به دوران کارشناسیاش فکر میکند، حس خوبی دارد و خاطرات خوبی از آن دوره برایش باقی مانده است: «من و دوستانم مجله نامه مکانیک شریف را هم که مدتی بود منتشر نمیشد، از نو به جریان انداختیم و درنهایت از آن دانشگاه فارغالتحصیل شدم. ارتباط من با دانشگاه صنعتی شریف، بعد از اتمام تحصیلات نیز ادامه داشت و در بین سالهای ۱۳۸۴ تا ۱۳۹۷ یکی از اعضای هیئتامنای انجمن فارغالتحصیلان دانشگاه صنعتی شریف بودم. همچنین به مدت یک سال (از سال ۱۳۸۵ تا سال ۱۳۸۶) نیز بهعنوان کارشناس ارشد مرکز مطالعات تکنولوژی دانشگاه صنعتی شریف فعالیت میکردم. هنوز هم ارتباط من با این دانشگاه ادامه دارد و متناسب با علاقهای که دارم با بخشهای نوآوری این دانشگاه همکاری میکنم.»
ادامه تحصیل در رشته MBA دانشگاه تهران
بعد از اتمام تحصیلات کارشناسی در دانشگاه صنعتی شریف، به او یک پیشنهاد کاری داده میشود که آن را میپذیرد و این پیشنهاد به اولین تجربه کاری جدی او تبدیل میشود: «پیشتر و در دوران کارشناسی کار اجرایی انجام داده بودم، ولی بیشتر در قالب کارهای فوق برنامه بود و هیچوقت بهصورت جدی مسئولیتی را بهتنهایی نپذیرفته بودم، اما همزمان با اتمام دوره کارشناسی من، کنفرانسی بینالمللی با موضوع ساخت و تولید در دانشگاه تربیت مدرس با همکاری انجمن مهندسی ساخت و تولید ایران برگزار میشد که یکی از استادان مشترک میان این دانشگاه و دانشگاهی که من در آن درس خوانده بودم، به من پیشنهاد داد که مدیر اجرایی آن کنفرانس شوم و این اولین تجربه کاری جدی بود که من برای انجام دادنش حقوق میگرفتم.
این کنفرانس در پاییز سال ۱۳۸۴ برگزار شد و به یاد دارم که دانشگاه پول خوبی هم برای اجرای آن به من داد. این پروژه یک سال طول کشید و بعد از آن به سربازی رفتم و سربازیام هجده ماه طول کشید. دوره سربازی که تمام شد، کنکور کارشناسی ارشد دادم و با کسب رتبه ۱۰۲، وارد رشته MBA دانشگاه تهران (دانشکده مدیریت) شدم و از سال ۱۳۸۷ تا سال ۱۳۹۰ مشغول تحصیل در این رشته و دانشگاه بودم. اتفاقهای سیاسی-اجتماعی سال ۱۳۸۸ باعث شد مدت کوتاهی دانشگاه و امتحانات به حالت تعلیق دربیاید و این اذیتکننده بود. من از سال ۱۳۸۶ که دوره سربازیام تمام شد، همزمان که درس میخواندم، بهصورت جدی کار در صنعت را هم آغاز کردم.»
رها کردن مهندسی مکانیک
مقصودلو که در دوره کارشناسی رشته مهندسی را انتخاب کرده بود، در مقطع کارشناسی ارشد تصمیم میگیرد وارد یک رشته شناور شود و مدیریت بخواند؛ اتفاقی که برای خیلی از همدورهایهای او هم افتاده است؛ افرادی که به تقلید از گروههای مرجع زمانشان وارد رشتههای مهندسی شدهاند و سالها بعد به سراغ رشتههای هنر، علوم انسانی و مدیریت رفتهاند تا علایقشان را دنبال کنند. با وجود این، مقصودلو میگوید انتخاب رشته مهندسی در دوره کارشناسی و تغییر رشتهاش به مدیریت از سر اجبار نبوده و او در هر دو مقطع علایقش را دنبال کرده است: «ادامه تحصیل من در MBA بازاریابی به معنی تغییر رویکردم از مهندسی به علوم انسانی نیست؛ من هنوز هم مهندسی میکنم و تنها چیزی که تغییر کرده شاخه فعالیت من است. من از حوزه مهندسی مکانیک به حوزه فناوری اطلاعات آمدهام.
من به کار کردن و تأثیرگذاری در سطح کلان علاقه دارم و این علاقهام باعث شد فکر کنم که در حوزه مهندسی مکانیک آنچنان که باید موفق نخواهم بود و دیده نخواهم شد. درنتیجه، وارد حوزه فناوری اطلاعات شدم. اگر در رشته مهندسی مکانیک میماندم، میبایست در بخشی از شرکتهایی نظیر ایرانخودرو یا شرکتهای عمرانی و تولیدی مشغول به کار میشدم و این چیزی نبود که من را راضی نگه دارد. حتی اگر شرکتداری میکردم یا وارد حوزه طراحی و ساخت هم میشدم، باز آنطور که باید از خودم راضی نبودم و دلم میخواست اثرگذارتر از این حرفها باشم. دلم میخواست در آینده وقتی اسم پروژههای بزرگ ملی و شهری میآید، دیگران از من هم یاد کنند و بگویند بله، مقصودلو را میشناسیم. درنتیجه حوزه فعالیت خودم را تغییر دادم. از طرفی، با اتمام دوره تحصیل من در مقطع کارشناسی، تازه فناوری اطلاعات و تحول دیجیتال روند شده بود و مسیر الکترونیکی شدن کشور در حال شکلگیری بود و من دیدم اگر وارد این حوزه شوم، آینده بهتری خواهم داشت.»
ورود به هلدینگ شمص تأمین
او که دانش خاصی در زمینه فناوری اطلاعات نداشت، تصمیم گرفت این حوزه را امتحان کند و وقتی از سربازی بازگشت، با سمت مدیر توسعه بازار وارد هلدینگ شمص تأمین (شرکت مدیریت صنایع نوین تأمین) شد؛ هلدینگی که توسط شرکت سرمایهگذاری تأمین اجتماعی (شستا) ایجاد شده بود تا در حوزه فناوریهای نوین فعالیت کند: «یکی از شاخصترین پروژههای این هلدینگ در آن زمان، پروژه اپراتور سوم بود که بعداً به اپراتور رایتل تبدیل شد. من در آن یک سال و نیمی (از سال ۱۳۸۶ تا ۱۳۸۸) که در این هلدینگ مشغول به کار بودم، متوجه شدم چقدر حوزه فناوری اطلاعات برایم جذاب است و در آنجا بود که با حوزه پرداخت هم آشنا شدم و این آشنایی از طریق تلاشهایی بود که به منظور اخذ مجوز پیاسپی برای رایتل انجام شد.
همچنین پروژه کارت هوشمند سلامت تأمین اجتماعی که قرار بود کارتهای دومنظوره هوشمند باشد و خدمات بانکی و سلامت در آن ارائه شود، یکی دیگر از مسیرهای آشنایی من با صنعت بانکداری الکترونیک و پرداخت بود. این داستانهایی که برایتان تعریف میکنم به سال ۱۳۸۷ برمیگردد. فکر میکنم آن مجوز بعدها باطل شد و با بیرون آمدن تیمی که مجوز را گرفته بود، دیگر کسی نبود که پیگیر کارهای اجرایی آن شود و رایتل هیچوقت به یک پیاسپی تبدیل نشد. در این شرکت بود که من به حوزه فناوری اطلاعات علاقه زیادی پیدا کردم.»
مدیرعاملی اتیک
مقصودلو اولین فعالیت حرفهای خودش را از کنفرانس مهندسی ساخت و تولید دانشگاه تربیت مدرس در سال ۱۳۸۳ آغاز کرده و قرار گرفتنش در جایگاه مدیر اجرایی از او فرد حرفهایتری در زمینه مدیریت ساخته است: «در آن ماجرا تا حد زیادی یاد گرفتم که چطور باید یک پروژه بزرگ را رهبری و هدایت کنم و مهارتهایی را که یک مدیر باید بلد باشد، بهصورت عملی آموختم. این پروژه اولین کنفرانس بینالمللی ساخت و تولید در کشور بود و برای منی که خیلی جوان بودم، کار آسانی هم نبود که مدیریت اجرایی آن را برعهده بگیرم. بعد از اتمام سربازی هم مدیر توسعه بازار هلدینگ شمص تأمین شدم. در سال ۱۳۸۸ و پس از تغییر تیم مدیریتی از شرکت شمص تأمین جدا شدم و بهعنوان مدیرعامل شرکت مدیریت فناوران فرامد فعالیت کردم که این همکاری تا سال ۱۳۹۲ نیز ادامه داشت. آن زمان، با همکاری شرکت فناپ، اتیک را تأسیس کردیم و آن را در اردیبهشت سال ۱۳۸۹ به ثبت رساندیم و گرچه از یک سال قبلتر فعالیتش را بهعنوان کنسرسیوم آغاز کرده بود، اما در سال ۱۳۸۹ بود که رسماً به دیگران معرفی شد.
درواقع من نماینده شرکت مدیریت فناوران فرامد در هیئت مؤسس و هیئتمدیره اتیک بودم و همزمان معاون مالی و اقتصادی (از سال ۱۳۸۹ تا ۱۳۹۲) و بعد تا سال ۱۳۹۵ مدیرعامل و عضو هیئتمدیره شرکت توسعه فناوریهای هوشمند اتیک پارس بودم که این شرکت وابسته به گروه مالی پاسارگاد و هلدینگ فناپ بود. چند ماه پس از تأسیس اتیک، با کمک رزومه سهامدارانمان یک پروژه بزرگ گرفتیم. در آن زمان عضو هیئتمدیره اتیک بودم، حسین تهرانی مدیرعامل بود که بعدترها به مبیننت رفت و مدیرعاملی آنجا را برعهده گرفت. درواقع، از اینجا بود که همکاری من با گروه فناپ شروع شد و این ارتباط و همکاری تا آن حد پیش رفت که از سال ۱۳۹۲ و بعد از خداحافظی حسین تهرانی با شرکت، من مدیرعامل شدم و نزدیک ۳ سال در این سمت ماندم. در این شرکت دستاوردهای زیادی داشتیم که یکی از آنها، اجرای پروژههای بلیت الکترونیکی در شهرداری بعضی از شهرهای کشور بود.»
آنها در آن سالها ۶ شهر کشور را تحت پوشش بلیت الکترونیکی قرار دادند و فناوری کارت دسفایر را اولین بار بهطور وسیع وارد ایران کردند که کارتی گرانتر، یکپارچهتر و امنتر بود: «در اتیک بود که به حوزه فینتک علاقهمند شدم و فهمیدم چه دنیای جذاب و بزرگی دارد. اواخر حضورم در اتیک، کمکم اپلیکیشن موبایلیمان بر پایه NFC هم ایجاد شده بود و مردم مشهد میتوانستند از طریق آن کارتهایشان را شارژ کنند. من از سال ۱۳۸۸ تا سال ۱۳۹۵، به مدت ۷ سال در اتیک در مسئولیتهای مختلف ماندم و این ۷ سال نهتنها برای توسعه فردی من مفید بود، بلکه پروژههایی را هم رقم زد که ماندگار شدند و من از اینکه در این پروژههای کلان در شهرهای کشور شریک بودم، احساس رضایت میکنم.
به یاد دارم که در سال ۱۳۹۲ اولین سری تجهیز تاکسیهای جزیره کیش به دستگاه کارتخوان را هم ما انجام دادیم. تعدادی دستگاه کارتخوان کرهای eB از یکی از پروژههای مربوط به شهر اصفهان اضافه آمده بود که با آنها تاکسیهای این جزیره را مجهز کردیم. آن زمان تازه استفاده از اینترنت رایتل در کیش ممکن شده بود و ما از سیمکارتهای ۳G این اپراتور برای کارتخوانها استفاده کردیم تا تراکنشها انجام شود. ما پیاسپی نبودیم و این پروژه را با بانک گردشگری جلو بردیم.»
وورد به فرتاک و فاوای شهرداری
مقصودلو توضیح میدهد که بعدها وقتی استراتژیهای فناپ تغییر کرد، اتیک نیز در شرکت پیاسپی فناپ ادغام شد که کار درستی هم بوده، اما باعث جابهجایی مقصودلو و ورودش به شرکت بازرگانی فناپ شد: «در سالهای ۱۳۹۵ تا ۱۳۹۶، هم مدیرعامل شرکت حصینافزار پردیس که یک شرکت مشترک میان هلدینگ فناپ و هلدینگ حصین قشم بود و هم عضو هیئتمدیره شرکت پاسارگاد فرتاک آریان شدم. دو سالی را در این مسئولیتها سپری کردم و تا اواخر سال ۱۳۹۶ در آنجا بودم. ما در فرتاک روی واردات سرور، سوئیچ، ذخیرهساز، فایروال، کامپیوتر، پرینتر و از این قبیل محصولات متمرکز بودیم و من در آنجا بازرگانی را بیشتر یاد گرفتم و با قوانین و فرایندهای واردات و ارز در کشور آشنا شدم و دامنه تعاملاتم گستردهتر شد. همزمان که در فرتاک مشغول به کار بودم، ارتباطم با حوزه فینتک را هم حفظ کرده بودم و عضو هیئتمدیره چند شرکت فینتکی هم بودم و این حفظ ارتباط خیلی برایم مهم بود.
در آن زمان در سمت رئیس هیئتمدیره شرکت ریتون سامانه پارسه مشغول فعالیت بود. اواخر سال ۱۳۹۶ که محمد فرجود وارد شهرداری تهران شد و کار خودش را در سمت مدیرعامل سازمان فاوای شهرداری تهران آغاز کرد، به من گفت که میتوانم به او بپیوندم و من هم چون قبلاً در شرکت اتیک با شهرداریها کار کرده بودم و از چندوچون کار در این سازمان اطلاع داشتم، پیشنهاد او را قبول کردم و پس از صحبتهایی که بین ما شکل گرفت، به این نتیجه رسیدیم که روی ایده شهر هوشمند متمرکز شویم.»
پیگیری ایده شهر هوشمند
او که در ابتدا بهصورت پارهوقت در کنار فرجود فعالیت میکرد، درنهایت از فناپ استعفا کرد و بهطور کامل به شهرداری پیوست: «من و فرجود در هلدینگ شمص تأمین هم با یکدیگر کار کرده بودیم و زمانی که فرجود به سازمان فاوای شهرداری رفت، از من هم دعوت کرد به آنجا بروم. من کارم در فاوای شهرداری را ابتدا بهصورت پارهوقت آغاز کردم و وقتی دیدم باید تماموقت در آنجا باشم، از فناپ استعفا کردم و اواخر سال ۱۳۹۶ رسماً به شهرداری پیوستم و تا بهمنماه سال ۱۴۰۰ در آنجا ماندم.
بخش زیادی از فعالیتهای ما در شهرداری همزمان شده بود با همهگیری کووید و تغییر شهردارهای شهر تهران. من همزمان که در فاوای شهرداری فعالیت میکردم، ابتدا از سال ۱۳۹۶ تا ۱۳۹۸ رئیس هیئتمدیره مؤسسه رایانهشهر تهران و بعد از سال ۱۳۹۹ تا ۱۴۰۰ عضو هیئتمدیره شرکت کنترل ترافیک تهران هم بودم. در فاوای شهرداری تهران، با توجه به سیاستها و رویکردی که شهردار وقت درباره هوشمندسازی شهر تهران داشت، به فکر پیگیری تحول دیجیتال در شهرداری تهران و تغییر نحوه خدمترسانی به شهروندان در قالب دیجیتالی و هوشمند شدن خدمات افتادیم. شاید بتوان گفت یکی از اتفاقهای خوبی که در این بازه رخ داد، اجرای برنامه تهران هوشمند بود که شامل بیش از ۴۰ پروژه در راستای هوشمندسازی شهر تهران (هم در تغییر ساختار شهرداری و هم در بخش ارائه خدمات به شهروندان) بود. یکی از پروژههای تهران هوشمند، پروژه تهران من بود که خدمات مختلفی را در قالب یک اپلیکیشن جامع و یکپارچه به شهروندان ارائه میداد و از طرفی هم مجهز به کیف پول جامع شهری شده بود. به نظر من، این پروژه طرح موفقی بود و نمیدانم چرا تیم جدیدی که آمد تغییر رویه داد و به سمت شهرزاد رفت.»
طبق گفتههای مقصودلو، آنها در آن ۴ سال و نیم، ۶۰ پروژه اجرا کردند: «همین که توانستیم مفاهیم نوین هوشمندسازی و تحول دیجیتال را وارد ادبیات شهرداری کنیم، یعنی موفق بودهایم. ما بین شهرداری و فینتکها ارتباط برقرار کردیم و از روند دیجیتالی شدن بعد از ویروس کرونا تا جایی که ساختار اجازه میداد، بهره بردیم. در این ۴ سال و نیم، شهرداری تهران ۴ شهردار عوض کرد و با توجه به اینکه در زمان شهردار چهارم احساس کردیم که دیگر مثل سابق دستمان برای کار کردن و خلق ارزش باز نیست، از آنجا خارج شدیم. سپس، من و محمد فرجود وارد بانک تجارت شدیم و من عضو هیئتمدیره هلدینگ تفتا (هلدینگ فناوری و نوآوری بانک تجارت) شدم.»
تحول دیجیتال بانک تجارت
او در حال حاضر در بانک تجارت مشغول به کار است و عضو هیئتمدیره هلدینگ فناوری و نوآوری بانک تجارت (تفتا) است: «من از آن دسته آدمهایی نیستم که علاقه زیادی به عوض کردن مدام محل کارم داشته باشم و در تمام این سالها تا جایی که احساس کردهام هنوز در فضا تأثیرگذارم یا آن فضا هنوز برای من آوردهای دارد، جابهجا نشدهام و در همه شرکتها حدود ۳ یا ۴ سال ماندهام. من ۱۶ سال است که در بازار کار مشغول فعالیتم و همیشه سعی کردهام با برنامه پیش بروم. وقتی هم به تفتا آمدم، سعی کردم از همان اول برنامهای داشته باشم.
بانک تجارت با اینکه بانکی نسبتاً سنتی است، اما از ایدههای جدید غافل نبوده و این امر کار ما را راحتتر میکرد. با وجود این، کموکاستیهایی هم وجود داشت که تا حد خوبی برطرف شده است. ما در ۲ سال گذشته با شعار تحول دیجیتال و بانکداری دیجیتال کار کردهایم و در تلاشیم در بانک تجارت زیرساختهای خدمات تمامدیجیتال را فراهم کنیم. ما هلدینگ هستیم و برعکس فعالیتمان در شهرداری که پرتفویی از پروژهها وجود داشت، باید از طریق شرکتداری کارهایمان را جلو ببریم.
بانک تجارت در حوزه بانکداری خرد کمتر فعال بود و به همین منظور در سال ۱۴۰۱ معاونت بانکداری شخصی را ایجاد کرد. به دلیل همین تغییر رویکرد است که فینتکهایی نظیر دیجیپی کنار ما قرار گرفتهاند. پروژه مهاجرت کُر بانک (Core Banking) هم در همین مدت به ثمر رسیده که شاید مهمترین اقدام گروه هلدینگ تفتا و بهویژه شرکت تاتا بوده است. این پروژه بار اجرایی سنگینی برای هلدینگ تفتا دارد و امیدواریم که بهخوبی به اتمام برسد.»
افراد تأثیرگذار زندگی
بسیاری از ما در مسیر زندگیمان با افرادی روبهرو میشویم که مسیر زندگی ما را تغییر میدهند و از آنها چیزهایی میآموزیم که توشه راهمان خواهد شد. مقصودلو نیز در مسیر زندگی شخصی و حرفهایاش با این دست آدمها روبهرو بوده و از آنها تأثیر گرفته است: «اولین فردی که چیزهای زیادی به من یاد داد، سعید سهرابپور بود؛ او رئیس دانشگاه صنعتی شریف بود و من به دلیل فعالیت در شورای صنفی و نشریههای دانشگاه، او را بیشتر از بقیه دانشجوها میدیدم. او مردی متین و محترم بود و روشهای مدیریتی که برای اداره دانشگاهی به آن بزرگی به کار میبست، برایم جالب بود. او بهدرستی تشخیص میداد که کی و کجا باید عصبانی شود، مهربان باشد و همین باعث شده بود که بین بچهها و همکارانش به فردی دوستداشتنی و محترم تبدیل شود.
در حوزه فینتک نیز از سال ۱۳۸۶ به بعد که با ناصر حکیمی آشنا شدم، چیزهای زیادی از او آموختم و همیشه در همایشهایی نظیر همایش بانکداری الکترونیک و نظامهای پرداخت با دقت به حرفهایش گوش میدادم. دلم میخواست به اندازه او بدانم و بتوانم مسائل را تحلیل کنم. نمیدانم چقدر به این موضوع نزدیک شدم، اما او بدون اینکه بداند روی من تأثیرگذار بوده و از اینکه امروز در تفتا با او کار میکنم، بسیار خوشحالم. شهاب جوانمردی، مدیرعامل فناپ، نیز از دوستان خوب من است و زمانی رئیس من بوده و از او چیزهای زیادی یاد گرفتهام و کمکم کرده است. من از او حمایتگری و شرکتداری را یاد گرفتهام.
مجید قاسمی، مدیرعامل بانک پاسارگاد، نیز یکی دیگر از افراد تأثیرگذار در زندگی من بوده است. من مدل مدیریت کردن او را در دورانی که در گروه فناپ بودم، میپسندیدم. حمایتهای او از روند دیجیتالی شدن صنعت بانکی کشور قابل تقدیر است و به نظر من، اگر فناپی وجود دارد، به مدد حضور اوست. در حال حاضر نیز در حال یاد گرفتن از مرتضی ترک تبریزی رئیس هیئتمدیره بانک تجارت هستم. او الگوی بسیار خوبی است؛ سعهصدر بالایی دارد و فرد باسوادی است و نظرهای ارزشمندی در حوزه کاری خود دارد.»
به مهاجرت فکر نکردهام
مقصودلو میگوید که بیشتر رفقایش از ایران رفتهاند و وضعیت طوری است که وقتی به قصد مسافرت از ایران خارج میشود، نیازی نیست به هتل برود. با وجود این، کمتر به مهاجرت فکر کرده است و فکر میکند با ماندن در ایران خوشحالتر است: «افرادی را که میروند درک میکنم. اینکه شما در جامعهای زندگی کنید که اقتصاد نابسامانی دارد و برخی آزادیها هم اصلاً وجود ندارد، به این معنا است که عموم مردم در رفاه نیستند و این ناراحتی عمومی، حتی اگر شما به لحاظ فردی هم بتوانی به خودشکوفایی برسی، باعث نارضایتیات میشود. شاید اگر کشور به نحو بهتری اداره میشد و رفاه عمومی فراگیرتر بود، بسیاری از نخبگانی را که از ایران رفتهاند از دست نمیدادیم. ما کشورهای دیگر را دیدهایم و میدانیم که فقیر و غنی در همهجای دنیا وجود دارند، اما در حال حاضر در کشور ما تعداد فقرا خیلی زیاد شده و از آن سطح معقولی که برای یک زندگی نرمال وجود دارد، پایینتر رفتهایم.»
همیشه دردسترسم
او در این سالها درسهای مدیریتی آموخته که به نظرش ممکن است به درد دیگرانی که تازه وارد فعالیتهای کاری و جدی شدهاند، بخورد: «خوب گوش دادن به حرف دیگران در محل کار و در دسترس همکاران بودن، مسئله مهمی است؛ من سعی میکنم هر زمان که یکی از نیروها درخواست کند، با او جلسه بگذارم و ببینم که مشکلش چیست. گاهی اوقات هم مشکلی وجود ندارد و افراد ایدهای دارند که میخواهند آن را با مدیرشان در میان بگذارند. حرف آخر را هم اول میزنم و وقت و انرژی افراد را تلف نمیکنم. علاوهبر این، وقتم را در جلساتی که فکر میکنم بینتیجه است صرف نمیکنم و سعی میکنم از وقتی که دارم نهایت استفاده را ببرم. من مدام در حال فکر کردن و جمعبندی عملکردم هستم و برای هر روزم برنامه مشخصی دارم. این برنامهریزی به من هدف و امید میدهد. علاوهبر این، ایدههایی را که به ذهنم میرسد با دیگران به اشتراک میگذارم، چون من که تا ابد در هیچ شرکتی نمیمانم و تا هستم باید تغییر ایجاد کنم.»