عبور از روزهای سخت
نگاهی به زندگی شخصی و فعالیت حرفهای صادق فرامرزی
عصر تراکنش ۵۱ / بسیاری در صنعت بانکداری و پرداخت کشور، اولین بار نام «صادق فرامرزی» را زمانی شنیدند که مدیرعاملی شرکت کارت اعتباری «ایرانکیش» به او سپرده شد؛ شرکتی که در اوضاعی نابسامان به فرامرزی سپرده شد و برای بسیاری قابل باور نبود که فردی کمتر شناختهشده با نام صادق فرامرزی، بتواند این کشتی غولپیکر تقریباً بهگلنشسته را نجات دهد.
ولی صادق فرامرزی و حضورش در ایرانکیش، نهتنها باعث رشد و شکوفایی این شرکت شد، بلکه باعث شکلگیری یک دوران طلایی در صنعت پرداخت کشور شد و این صنعت در کشور بیش از هر زمان دیگری پویایی و نوآوری را تجربه کرد و بسیاری این اتفاق را، وامدار حضور همزمان چندین مدیرعامل قوی از جمله صادق فرامرزی در شرکتهای پیاسپی کشور میدانستند. یک ترکیب طلایی که دیگر هیچوقت تکرار نشد.
صنعت پرداخت پیشکسوت کم ندارد، با این حال اگر بخواهیم نام پنج فرد تأثیرگذار این صنعت را نام ببریم، قطعاً صادق فرامرزی یکی از آن پنج نفر است. بزرگشدن نام صادق فرامرزی و کاری که او در ایرانکیش کرد، باعث شد وقتی او مسئولیت مدیرعاملی فرابوم را بر عهده گرفت، بسیاری متعجب از این قبول مسئولیت، فرابوم را برای او کوچک بدانند.
با گذشت حدود یک سال فعالیت صادق فرامرزی در فرابوم، روایتها شکل دیگری به خود گرفت و حالا صادق فرامرزی نهتنها خودش به یکی از چهرههای بانکداری باز ایران تبدیل شده، بلکه باعث بزرگتر و عمیقتر شدن صنعت بانکداری باز در ایران نیز شده است. جالب آنکه بخش زیادی از این اتفاق توسط رقبای فرابوم پیش رفت؛ چراکه با حضور جدی صادق فرامرزی در فرابوم، سایر فعالان و بازیگران نیز خواسته یا ناخواسته مجبور به جدیگرفتن این زمین بازی شدند.
فرامرزی یکی از ویژگیهای خود را که در تمام این سالها باعث موفقیتش شده، در جاهطلبی کنترلشدهای میداند که در کنار تمایل به اولینبودن، هیچوقت از مرزهای اخلاقی خارج نشده است. او معتقد است در سالهای فعالیتش در فرابوم، با وجود روند داغی چون بلاکچین، «بانکداری باز» به جریان اول صنعت بانکداری کشور تبدیل شده و این دستاورد شاید نشئتگرفته از همین روحیه او باشد.
این فرازونشیبهای پرتلاطم و جذاب، روایت زندگی و فعالیت حرفهای صادق فرامرزی را خواندنی میکند که در ادامه بخشی از آن را پی میگیریم.
از زاهدان تا مشهد
پدر صادق بانکی بود؛ بانک مسکن که آن زمان بانک رهنی نام داشت. او خود را اصالتاً بیرجندی میداند، در حالی که هیچگاه در بیرجند زندگی نکرده، ولی پدر و مادر هر دو اهل دیار بیرجند هستند. بعد از به دنیا آمدن صادق، پدر بلافاصله به زاهدان منتقل شده و بهعنوان رئیس بانک مسکن استان سیستان و بلوچستان منصوب میشود.
شش سال اول زندگی فرامرزی در زاهدان سپری شده و پس از زاهدان، با انتقالی دوباره پدر، چهار سال نیز در شیروان در استان خراسان شمالی زندگی کرده است. خانواده فرامرزی سپس به مشهد آمدند تا سال ۱۳۷۱ که فرامرزی با قبولی در کنکور به تهران میآید.
بهدلیل شغل پدر، صادق از ابتدا با پول، عدد و رقم سروکار داشت، چنان که خودش معتقد است بهصورت ژنتیکی ذهن حسابداری دوبل داشته و این را از پدرش به ارث برده است: «همیشه شاگرد اول بودم. وقتی در شیروان درس میخواندم، دو سال پیاپی مقام اول علمی کشور را کسب کردم. در مسابقات کتابخوانی همیشه مقام اول کتابخوانی کشور به من اختصاص داشت. راستش خیلی درسخوان نبودم، ولی هیچوقت یادم نمیآید دوم شده باشم. به ریاضی بسیار علاقه داشتم و ریاضیام بسیار خوب بود. من با نفر اول کنکور سال ۱۳۷۱ هممدرسهای بودم. گاهی با هم درس میخواندیم. هر دویمان بهطور مشترک با معدل ۱۹.۳۳ شاگرد اول دبیرستان شدیم. یادم هست زمان کنکور رتبه من در رشته ریاضی ۸۰ شد. آن زمان درس به درس هم رتبه میدادند؛ مثلاً در ریاضی رتبه اول شدم، ولی فیزیک و شیمی را خراب کردم. یادم هست در روز کنکور من و مسعود آگاه که نفر اول کنکور شد، کنار هم نشسته بودیم. هنوز نصف زمان نگذشته بود که مسعود دفترچه سؤالات را بست و رفت تحویل داد و من همانجا خالی شدم. او رتبه اول شد و من ۸۰.»
فرامرزی اما به سیستم آموزشی کشور بسیار انتقاد دارد: «به بچههایم گفتم و میگویم که بهاندازه درس بخوانید، ولی بچگیتان را هم بکنید، بعداً جوانیتان را هم بکنید، ولی بگردید ابعاد استعدادیتان را پیدا کنید؛ چراکه آن را در مدرسه و دانشگاه یاد نمیدهند. من از ۱۳ واحد ریاضی و مرتبط با ریاضی در دانشگاه ۱۱ واحد را ۲۰ شدم و دو واحد را ۱۹.۵، ولی بعد از دانشگاه تا همین الان که ۲۵ سال میگذرد، هنوز یک انتگرال نگرفتهام.»
وقتی صادق هنوز کودک بود، هر زمان که در جمع اطرافیان خبری از او نبود، در یک کنج خلوت در حال مطالعه و کتابخوانی مشاهده میشد، چنان که در بین اهل خانه به «آقای مطالعه» معروف بود؛ «اولین کتابی که در هشتسالگی خواندم موشها و آدمها نوشته جان اشتاین بک بود. خیلی خوب مینوشتم، شاید باورتان نشود، تقریباً دو دفتر شعر کامل دارم. نوشتههایم عمدتاً سیاه بودند، خیلی سیاه. یادم هست معلمها دورهام کردند که صادق هدایت زیاد میخوانی؟ گفتم اون که هیچ «کارو» هم زیاد میخوانم. عمدتاً انشاهایم را شعر مینوشتم؛ شعر سپید یا از جنس بحر طویل. یادم هست امتحان نهایی ۱۰ صفحه شعر نوشتم و آن آقایی که مراقب بود، اعتراض کرد ولی معلمم گفت میشناسمش بهش برگه اضافه بدهید.
تو شنیدستی جفاکارم لیک هرگز تو جفا دیدی
من شنیدستم وفاداری مرگ بر من گر وفا دیدم
با اون ذوق حساس و طبع شعرگونه وارد محیط سخت و خشک فناوری شدم. بهشدت معتقد هستم آدم تکنوکراتی که شعر نداند، کتاب نخواند، فیلم نبیند، موسیقی نشناسد و… باید ریستفکتوری شود.»
برنامهنویسی سیسکو
فرامرزی قبل از کنکور رشته مورد علاقه خود را انتخاب کرده بود و قصد داشت سختافزار بخواند و ظاهراً با توجه به رفتوآمدهایی هم که بین دوستانش قبل از دانشگاه داشت، دانشگاهش را هم انتخاب کرده بود؛ «علم و صنعت». با این حال انتخاب اولش الکترونیک شریف، دومین انتخابش سختافزار شریف و سومین انتخابش سختافزار علم و صنعت بود و انتخابهای بعدیاش دانشگاههای امیرکبیر و تهران بودند؛ «دلیل علاقهام به دانشگاه علم و صنعت عجیب بود؛ راستش را بخواهید به خاطر این بود که از محیطش خوشم آمد. چند وقت قبل از کنکور، یکی از دوستانم من را به تهران برد، در دانشگاه علم و صنعت چرخاند و همانجا از علم و صنعت خوشم آمد. یادم هست رتبه بعد از من در کلاس رتبه ۳۵۰ بود. به همین خاطر در ابتدا تعجب کردم، ولی بعد احساس کردم از انتخابم راضی هستم؛ چراکه معتقدم از بعضی دانشگاهها آدمهای کار بیرون میآید و از بعضی دانشگاهها آدم علمی. علم و صنعت از آن دانشگاههایی است که «آدم کار» از دلش بیرون میآید.»
صادق فرامرزی پس از قبولی در دانشگاه علم و صنعت از مشهد به تهران آمد. با اینکه در تهران آشنایان خانوادگی داشت؛ ولی از همان ابتدا روی پای خود ایستاده و زندگی مستقل را انتخاب کرد؛ «چند ماهی را پیش دوستانم در خوابگاه بودم و بعد خانه گرفتم.»
فرامرزی یک سال بعد از ورود به دانشگاه، اولین شرکت خود را در سال ۱۳۷۲ تأسیس کرد و در اینباره میگوید: «آدمی که از محیط کاملاً شهرستانی به تهران آمده، بهتدریج متوجه میشود شهرستان کاملاً با تهران فرق دارد. من بهعنوان یک فرد شهرستانی توانستم شرکتی در تهران تأسیس کنم اما زیاد عمر نکرد.»
فرامرزی در حالی که هنوز دانشجو بود، در سال ۱۳۷۴ شرکت دوم خود را راهاندازی کرد. در این راستا، با یکی، دو نفر از همکلاسیهای خود شریک شده و اسم شرکت را «کوشادلان» گذاشتند؛ آنها نشان یک پرنده را برای لوگوی شرکت در نظر گرفته و در ایرانشهر، کامپیوتر اسمبل میکردند؛ «این کسبوکار آن زمان خیلی تکنیکی بهشمار میرفت. درآمد خوبی داشتیم و زندگیمان میچرخید. یادم هست در سال ۱۳۷۵ یا ۱۳۷۶ حقوق من ۱۵۰ هزار تومان میشد که عدد خوبی بهشمار میرفت و صاحب شرکت بودم.»
دقیقاً در همان ساعتی که کنکور فوقلیسانس داشته، فیلم «یک داستان واقعی» در سینمای جشنواره فجر پخش میشده و او ترجیح میدهد به جای کنکور فوقلیسانس برای تماشای فیلم برود! در نتیجه بلافاصله بعد از فارغالتحصیلیاش از دانشگاه، به سربازی میرود و کنکور فوقلیسانس را نمیدهد. این سربازی رفتنش هم میشود دلیل خروجش از شرکتی که با دوستانش شروع کرده بود؛ «قرار بود شرکت را جمع کنیم، بنابراین من خارج شدم اما بعد دیدم دوستانم ماندند.»
دوران سربازی در سازمان مهندسی سپاه برای این جوان جویای نام تجربه خوبی بود. او تنها فردی بود که به ادعای خودش با لباس شخصی در آنجا خدمت کرده و تمام امور کامپیوتر مجموعه را به او سپرده بودند. سازمان در طول دوره سربازی چند باری به او پیشنهاد داده بود که بعد از پایان خدمتش، به جای دیگری نرود و در همانجا مشغول به کار شود، اما یک روز بعد از پایان سربازی، فرامرزی وارد یک ISP به نام «اکباتان ارتباطگستر» شد؛ «یادم هست که دو، سه شب در محل کار میماندم و خانه نمیرفتم. یک گروه کوچک بودیم و بهتدریج بزرگتر شدیم. در فاصله سالهای ۱۳۸۰ تا ۱۳۸۲ همین شرکت با اسم دیگری به یک گروه دیگر پیوست و بزرگتر شد. من هم بهشدت وارد عرصه نتورک و سیسکو شدم و جزء اولین نفراتی بودم که در کشور توانستم CISCO Certified بشوم. شاید به نظرتان عجیب برسد، ولی من خیلی تخصصی با سیسکو کار میکردم و خیلی هم کلکل داشتم. سر همین کلکل هم سیسکو را بدون مانیتور کانفیگ میکردم. روتر میگذاشتم و آن را بدون مانیتور کانفیگ میکردم!»
آشنایی با مدل کاری زیمنس آلمان
در سال ۱۳۸۲ فرامرزی جذب شرکت فوجیتسو-زیمنس شد که به نام IDS یا «داده سیستمهای ایران» معروف بود؛ یک شرکت خصوصی که قبل از انقلاب نمایندگی مایکروسافت را داشته است. آنها در ساختمانی در تقاطع همت و شریعتی کار میکردند و حتی دکور ساختمان را مایکروسافت طراحی کرده بود؛ «ساختمان عجیبوغریبی بود. یک اتاق شیشهای جالب در وسط ساختمان قرار میگرفت که مینفریم را در آن میدیدیم. صاحب آنجا آقای داریوش مهذبی بود و او را به نام اختصاری دیام میخواندند. او همه را با اسامی مخفف صدا میکرد؛ مثلاً من «SF» بودم و هنوز هم خیلی جاها این لقب را دارم. امضای من هم اساف است. همه با اختصار حرف اول اسم و فامیلشان خوانده میشدند. آنجا با مدل زیمنس آلمانی تربیت شدم. تمام عمر کاری بعد از آن دوره را مرهون آقای مهذبی هستم، چون بلافاصله به من اعتماد کرد و مسئولیتهای سنگینی به من سپرد. یادم هست که طی کمتر از یک ماه از حضورم در آن شرکت، من را صدا زد و از من خواست تا از جایگاه کارشناسی به جایگاه مدیریتی بروم.»
کمی بعد مهذبی او را مدیر ISU یا Internet Service Unit شرکت کرد؛ فرامرزی معتقد است مفهوم «بیزینس یونیت» را آنجا یاد گرفته و در تمام عمر کاریاش بعد از آن، همه جا با روش Strategic Business Unit کار کرده است. به نظر صادق فرامرزی این روش، راهحل مناسبی برای شرکتهاست که کلونیهای مستقلی درون خودشان بپرورانند: «با توجه به اختیاراتی که در این بخش به من سپرده شده بود، من مدیرعاملی بودم که فقط دستهچک نداشتم. همهچیز من مستقل بود و حتی حقوق نیروهای تیم را خودم مشخص میکردم و فقط یک نفر دیگر آن را پرداخت میکرد. روش کارمان، بیزینس یونیتی بود. مدتی هم از طرف آن شرکت من را به آلمان و دوبی فرستادند تا دورهای را در زمینه Pre-Sales و After-Sales و همچنین مسائل مربوط به دستگاههای زیمنس بگذرانم.»
شرکت داده سیستمهای ایران در سالهایی رو به افول رفت، فرامرزی در اینباره میگوید: «امثال ما که دوستان آقای مهذبی بودیم، هر کدام یک تکه از کار را برداشتیم و بار او را کم کردیم. ISPها بار زیادی برای هر مجموعه دارند و مسائل مالی زیادی را بهدنبال میآورند، در حالی که درآمد عجیبوغریبی کسب نمیکردند. ما آن موقع FCP نداشتیم و فقط ISP بودیم. من با هماهنگی ایشان کل مجموعه را مرتب و جمعوجور کردم و خارج شدم. یعنی بدون دردسر، یک شرکت شستهرفته را تحویل دادم، تسویهحساب کردم و بیرون آمدم.»
ورود به صنعت پرداخت با سایانکارت و شکستن یک رکورد
صادق فرامرزی در همان سالهای حضورش در شرکت داده سیستمهای ایران تحصیلش را نیز ادامه داد و در همین فاصله مدرک فوقلیسانس خود را از سازمان مدیریت صنعتی گرفت. او معتقد است در دوره MITM در سازمان مدیریت صنعتی همکلاسیهای خوبی داشت. یکی از دوستانش به نام محسن کچویی در آن زمان به او پیشنهاد کار در یکی از شرکتهای پیاسپی را میدهد و پیرو این پیشنهاد او در شرکت سایانکارت بهعنوان مدیر بازرگانی مشغول به کار میشود؛ «در سال ۱۳۸۵ برای اولینبار در عمرم دستگاه کارتخوان دیدم و هیچچیز در مورد کارتخوان بلد نبودم.»
زمانی که فرامرزی در شرکت سایانکارت مشغول به کار شد، بلافاصله مناقصه بانک کشاورزی برگزار میشود که طی آن باید ۴۰ هزار دستگاه کارتخوان در مدت چهار ماه برای بانک نصب میشد؛ عددی که در زمان خودش رکوردی محسوب میشد. سایانکارت نیز تلاش کرد تا مناقصه را هر طور شده ببرد؛ «یادم هست بعد از اینکه مناقصه را بردیم، تعدادی از مدیران و معاونان شرکت استعفا دادند، چون گفتند این مردابی است که فرامرزی درست کرده تا شرکت را غرق کند. در آن زمان، تحویل ۴۰ هزار کارتخوان طی چهار ماه، غیرممکن به نظر میرسید. علاوه بر این عدد، این مناقصه متمم نیز خورد و به ۵۲ هزار دستگاه طی پنج ماه تبدیل شد!»
فرامرزی، همان زمان اولین BU صنعت پرداخت را طراحی کرده و به مدیرعامل شرکت میگوید که ۳۰ درصد نیروی اضافه در اختیارش بگذارند تا تمام نرمافزارهای مورد نیاز را طراحی و تولید کند. در نهایت اولین شبهایآرپی (ERP) صنعت پرداخت را ساخته و اسم آن را IS یا Integrated Services گذاشتند که بعداً به MMS یا Merchant Management System تبدیل شد؛ «بدین ترتیب ۵۲ هزارمین دستگاه کارتخوان را قبل از پنج ماه نصب کردیم. این کار رکورد وحشتناکی در زمان خودش بود. خیلیها در آن موفقیت نقش داشتند. یکی از آنها سیدرضا شایسته بود که اختیاری تام، به معنای واقعی به من داد.»
به اعتقاد فرامرزی، آنچه امروز به نام Integrated System وجود دارد را آن زمان خودش به درستترین شکل از صفر شکل داده بود. فرامرزی دومین دلیلی که باعث موفقیت آنها در نصب ۵۲ هزار دستگاه کارتخوان در کمتر از پنج ماه شد را حضور حمایتگر مرحوم «منصور رشتی» میداند که در آن زمان از سوی شرکت اینجنیکو به آنها کمک بسیاری کرد تا هیچگاه در تأمین کارتخوان دچار مشکل نشوند؛ «تیم ما در برنامهنویسی کارتخوان، TMS، Inject و تعمیرات بسیار قوی بود و به همین خاطر توانستیم در مناقصه بانک کشاورزی نیز برنده شویم. خاطرم هست در نمایشگاه «کارتِس» آن سال، نصب ۵۲ هزار کارتخوان در کمتر از پنج ماه را بهعنوان بزرگترین رکورد دنیا مطرح کردیم. آنجا من را بهعنوان مدیر پروژه معرفی میکردند. فکر میکنم با در نظر گرفتن سن و تجربه من در آن زمان و جسارتی که به خرج داده بودم، بزرگترین مدیریت پروژه زندگی من، همان بود.»
قائممقام فنآوا کارت
در سال ۱۳۸۸ فرامرزی از سایانکارت بیرون آمده و قائممقام مدیرعامل شرکت فنآوا کارت میشود. وقتی او وارد فنآوا کارت شد، این شرکت در حدود ۲۰ هزار دستگاه کارتخوان نصبشده داشت که آمار دقیقی از آنها وجود نداشت. فرامرزی با تکیه بر تجربیاتی که در سایان کسب کرده بود، طی حدود یک سال، شرکت فنآوا کارت را به نظم و ترتیب خوبی رساند. البته حضور وی در فنآوا خیلی طولانی نشد و در یک بازه حدوداً دوساله، به گروه مالی بانک دی پیوست و مدیرعامل شرکت تازهتأسیس تجارت الکترونیک دی شد؛ شرکتی که روز اول فقط خودش بود و یک نیروی خدماتی و حجم بالایی از بدهی که در همان مدت کوتاه توسط تیم پیش از او به بار آمده بود.
پس از مدیرعاملی فرامرزی، شرکت در یک بازه کوتاه بدهیها را تسویه کرده و این مجموعه به ۲۵ نیرو و بیش از ۲۵ هزار دستگاه کارتخوان نصبشده میرسد. او در سال ۱۳۹۲ از تجارت الکترونیک دی خارج شده و مشاور محسن قادری، مدیرعامل وقت شرکت کارت اعتباری ایرانکیش میشود؛ تا اینجا هرچند فرامرزی دستاوردهای مهمی را در سابقه کاریاش تجربه کرده، ولی چهره شناختهشدهای در صنعت پرداخت محسوب نمیشده است. نام صادق فرامرزی اولینبار با «ایرانکیش» به شکل گستردهای در صنعت بر سر زبانها افتاد و بر این اساس ورودش به ایرانکیش را میتوان نقطهعطف مهمی در زندگی کاری او تلقی کرد.
کشتی بهگلنشستهای به نام ایرانکیش و تولدی دوباره
فرامرزی در سالی پا به ایرانکیش گذاشت که مالکیت حداکثری این شرکت غولپیکر بهتازگی از بانک صادرات به بانک تجارت منتقل شده بوده و بازی قدرت بین این دو بانک وضعیت آشفتهای را برای این شرکت ایجاد کرده بود؛ شرکتی که بانک تجارت مالک اکثریتش را بر عهده داشت، ولی بزرگترین مشتری یا کارفرمایش بانک صادرات بود.
طبق گفتههای صادق فرامرزی، بهدلیل همین کشوقوسها شرکت ایرانکیش در آن زمان یک شرکت پرحاشیه شده بود و در این شرکت با ۱۰ برابر مشکلاتی که در شرکت فنآوا کارت وجود داشت، مواجه شد. کار به جایی رسیده بود که در کمتر از دو سال یعنی بین سالهای ۱۳۹۱ تا ۱۳۹۲ شرکت سه مدیرعامل عوض کرده بود و همچنان بیثبات بود. این شرکت بیش از ۵۰۰ هزار دستگاه کارتخوان نصبشده داشت؛ در حالی که در دیتابیس بیش از یک و نیم میلیون ثبت شده بود. کار مهم فرامرزی در ایرانکیش بهعنوان مشاور مدیرعامل این بود که توانستند یک سیستم MMS بنویسند و شروع به تمیزکردن دادهها کنند. در این بین محسن قادری، مدیرعامل وقت ایرانکیش، از این شرکت رفته و مجید شکوهی بهعنوان مدیرعامل مشغول به فعالیت میشود. مجید شکوهی، چهارمین مدیرعامل ایرانکیش طی دو سال بود و هنوز کشوقوسهای بازی قدرت بین دو بانک فروکش نکرده بود. همین امر سبب شد زمزمههای کنار رفتن مجید شکوهی که بیشتر از سه ماه از مدیرعاملیاش نمیگذشت، کمکم شنیده شود. سرانجام در خردادماه ۱۳۹۳ صادق فرامرزی که تا پیش از این حدود یک سال بهعنوان مشاور مدیرعامل ایرانکیش در حال فعالیت بود، بهعنوان مدیرعامل ایرانکیش معرفی شد؛ خبری که مثل بمب در صنعت ترکید و بسیاری پنجمین مدیرعامل ایرانکیش در دو سال پرتلاطم تغییرات مدیریتی را، آخرین مدیرعامل ایرانکیش میدانستند و معتقد بودند دیگر باید فاتحه ایرانکیش را خواند؛ چراکه قبل از او، چهرههای بزرگ و نامداری آمدند و رفتند، چه برسد به مدیریت یک نام کمتر شنیدهشده!
فرامرزی معتقد است چیزی که در آن سالهای تنش و آشفتگی ایرانکیش، باعث دوامش در شروع مدیرعاملی ایرانکیش شد، همان یک سالی بود که بهعنوان مشاور مدیرعامل ایرانکیش پروژههایی را در شرکت عملیاتی کرده بود. اتفاقی که باعث شده بود تا حد بسیار خوبی با ساختار این شرکت، تیمها و افراد تأثیرگذار ارتباط خوبی برقرار کند.
به گفته او، آن روزها شرکت وضعیت وحشتناکی داشت و در اولین جمعبندیهای مالی و جلسات هیئتمدیره ایرانکیش، شرکت را شبهورشکسته قلمداد میکردند: «۶۰ میلیارد تومان بدهی داشتیم؛ کلاً یک میلیارد پول داشتیم و سرمایهمان ۶۵ میلیارد تومان بود. بدین ترتیب «ماده صد و چهل و یکی» میشدیم. ما از اعضای هیئتمدیره این حق را گرفتیم که بودجه را کاهش دهیم. این کار در بورس اتفاق عجیبی نیست و میتوان EPS را اصلاح منفی کرد و کاهش داد. در نشست هیئتمدیره بهطور قطعی تصمیم گرفتیم که بودجه را از ۶۰ تومان به ۴۰ تومان کاهش دهیم؛ چراکه در پنجمین ماه سال بودیم و میبایست نصف EPS محقق میشد، ولی حتی یکپنجم آن هم تحققنیافته و هیچ دستگاه کارتخوانی نیز نصب نشده بود. دائم در تلاطم به سر میبردیم و به هیچکس نمیشد ایراد گرفت.»
نهایتاً در جلسه هیئتمدیره ایرانکیش تصمیم قطعی به کاهش سرمایه گرفته شد و در آن جلسه، عبدالحمید منصوری که عضو هیئتمدیره شرکت بود، رو به فرامرزی میگوید: «ما که این همه صبر کردیم، یک هفته دیگر هم رویش» و از صادق فرامرزی و به قول خودش صادقخان میخواهد که قبل از تصویب کاهش بودجه، در یک بازه یکهفتهای طرحی را برای محققکردن EPS قبلی بیاورد. طبق گفتههای فرامرزی، تا آن روز اصلاً به فکرش نرسیده بود که میشود EPS قبلی را با وجود تمام مشکلاتی که بود، محقق کرد و دائم به این میاندیشید که چطور موقعیت خود را حفظ کند و بدنام نشود.
طی یک هفته فرامرزی طرحی آورد که در صورت فراهمشدن امکانات جزئی، اهداف مالی ایرانکیش را قابل تحقق میکرد؛ «فقط گفتم که دستم را نبندید تا کارم را پیش ببرم. یادم هست به هر کس که در این مملکت دستگاه کارتخوان داشت، زنگ زدم و جلسه گذاشتم. هر کارتخوانی را که در بازار یا حتی در کشتیهای اطراف ایران بود، خریداری کردم و شهریورماه ۸۰ هزار کارتخوان نو در انبار داشتیم. آن هنگام تنها دغدغه ما تأمین کارتخوان بود و تنها یک میلیارد تومان سرمایه داشتیم و من تنها با حرفزدن و جلب اعتماد توانستم از همه کارتخوان بگیرم. هایپرکام، کسلز، اینجنیکو و اسپایر همگی به ما کارتخوان دادند. در شش ماه دوم سال، ما نهتنها به اندازه کل سال کار کردیم؛ بلکه EPS ما به اندازه ۷۱ تومان و دو ریال یعنی ۷۱۲ ریال (یعنی بیشتر از رقم پیشبینیشده) محقق شد؛ یعنی نهتنها کاهشی ندادیم؛ بلکه رشد را نیز تجربه کردیم. شرکت ایرانکیش جدید، از آن نقطه شکل گرفت.»
علاوه بر این، طی یک ماه هفت هزار دستگاه کارتخوان را برای بانک صادرات نصب کردند و از آن زمان بانک صادرات نیز با شرکت ایرانکیش همراه شد و کشوقوسهای قدرت هم تا حد زیادی خوابید. در عین حال، آنها سطح سرویسدهی شرکت را نیز بالا بردند؛ «تمام این موفقیتها به خاطر حس برتریجویی بود که به بچههای ایرانکیش تزریق میشد. من در همان ابتدا متوجه شدم پرسنل شرکت تقریباً در تمام لایهها به خاطر تغییرات پیوسته اخیری که اتفاق افتاده بود، دچار یک بیانگیزگی شده بودند و چون اغلب هم از کارکنان باسابقه شرکت بودند، ضعیفشدن شرکتی که خودشان را متعلق به آن میدانستند، اذیتشان میکرد، ولی کاری هم از دستشان برنمیآمد. در نتیجه من متوجه شدم شرکت به یک روحیه دستهجمعی نیاز دارد و سعی کردم این روحیه را تزریق کنم. دائم میگفتیم که ما برتر هستیم و میتوانیم بهتر از همه کار کنیم. یک جور کلکل عجیب در شرکت راه افتاده بود که ما از پس همهچیز برمیآییم.»
معجزه کلمات و خلق مفاهیم نو
فرامرزی به معجزه کلمات اعتقاد عمیقی دارد و به نظرش بزرگترین خلقت خدا کلمه است و بهترین استفاده از کلمه گفتوگو است و کلمات میتوانند یک مشکل لاینحل را حل کند. به عقیده فرامرزی، شعار آن زمان ایرانکیش نیز در موفقیت آنها تأثیر زیادی داشت؛ «ما شرکتی داریم که به آن افتخار میکنیم.»
فرامرزی در اینباره میگوید: «اعتقاد زیادی به معجزه کلمات در زندگی دارم. بر این مبنا سعی کردهام مفاهیم جدی را با کلمات خوشبیان، قابل لمستر کنم که Paintech و tato دو مورد از این نمونهها هستند. مفهوم Paintech به معنای درد دانایی است. از آنجایی که در دنیا ۹ نوع tech تعریف شده، Paintech را بهعنوان دهمین tech دنیا میدانم که بهشدت مناسب حال امروز بشر است. Paintech در واقع محل حضور ۹ فناوری شکستخورده بوده و آغوش امنی برای واکاوی دلایل ناکامیهاست. این مفهوم در اصل استراتژی حضور در نقاط شکست و عزمی برای شروع دوباره است.»
صادق فرامرزی مبدع شعاری مبتنی بر طرز تفکر باز با عنوان «باز (دوباره) فکر کنیم، باز فکر کنیم» (Think again, think open) است که با هشتگ «تتو_کنیم» چند سالی است در شبکههای اجتماعی در رابطه با نوآوری استفاده میشود. به اعتقاد او، داشتن تفکر باز در زندگی شخصی یا حرفهای هر فرد الزامی بوده و مفهوم تتوئیسم و نقشی که در زندگی روزمره، بهویژه در بحران کرونا ایفا میکند، بسیار حائز اهمیت است؛ «مفهوم تتو (TATO) نیز در راستای همان Paintech است؛ چراکه ما اغلب فکر میکنیم همهچیز را میدانیم، اما بر اساس این تئوری باید از فضای دانایی خارج شویم، دوباره ببینیم و دوباره فکر کنیم و این بار بهصورت باز بیندیشیم. پس از خروجم از حوزه پرداخت و ورود به حوزه بانکداری، به بازتعریفی در حوزه مفاهیم و نگاه جامعتری رسیدم که زاییده همین تفکر است (تتو کنیم) و اینچنین شد که از Open innovation به جای Open banking صحبت کردم؛ چراکه مفهوم جالبتر و جدیدتری را مدنظر داشت.»
بحران هایپرکام در ایرانکیش
قبل از ادامه صحبتمان درباره ایرانکیش، فرامرزی به داستان مدیرعاملشدنش در ایرانکیش برمیگردد. او میگوید: «در آن زمان که آقای شکوهی مدیرعامل شده بودند، من همچنان بهعنوان مشاور مدیرعامل به فعالیتم ادامه میدادم. متأسفانه در آن زمان و در پی کشوقوسهای قدرت که بین دو بانک ادامه داشت، بانک تصمیم خودش را برای برکناری مجید شکوهی گرفته بود و من نقشی در این تصمیم نداشتم. فقط در همان روزهای آخر از طرف بانک به من اعلام شد که ما میخواهیم شکوهی را برکنار کنیم و یکی از دو گزینه برای مدیرعاملی خودت هستی و دومی هم آقای فلانی. خواهش کردم من هیئتمدیره باشم، اما فایدهای نداشت. کل داستان همین بود. ولی میدانم که آقای شکوهی در آن زمان از من دلخور بودند و فکر میکردند من در برکنار کردن ایشان نقش داشتم، در صورتی که اصلاً اینگونه نبود. چند باری هم سعی کردم از ایشان دلجویی کنم و نمیدانم چقدر موفق بودم. آقای شکوهی مرد نازنین و بسیار شریفی هستند و این اتفاق خیلی اتفاق ناگواری بود. این بار همیشه روی دوش من هست.»
در سالهای ۱۳۹۴ و ۱۳۹۵ بهمرور وضعیت شرکت ایرانکیش خوب شد و هر سال صد درصد تعدیل مثبت داشتند. این موضوع برای آنها به یک روال تبدیل شده بود و طی سه سال همکاری فرامرزی با ایرانکیش، هر سال صد درصد تعدیل مثبت را شاهد بودند؛ اما در این بین و در سال ۱۳۹۴ فاجعه هایپرکام رخ میدهد و ۱۹ اکتبر آن سال ناگهان تمام کارتخوانهای هایپرکام در ایران از کار میافتند که بخش عمده این دستگاهها در اختیار ایرانکیش و بخش عمده آن هم مربوط به بانک صادرات بود. از بین ۵۰۰ هزار کارتخوانی که ایرانکیش داشت، ۱۶۰ هزار کارتخوان متعلق به هایپرکام بود که عمده این تعداد نیز متعلق به بانک صادرات یعنی مشتری اصلی این شرکت بود. شرکت بعد از پیگیریهای متعدد متوجه شد که این کارتخوانهای ازکارافتاده، مشکل OS دارند و باید OS آنها عوض شود. بدین ترتیب ۱۶۰ هزار کارتخوان ایرانکیش باید به تهران میآمد و در چرخه انبار بهروز میشد؛ باید ظاهراً تمیز میشدند، اشکالاتشان برطرف میشد و OS آنها بهروز میشد؛ «خوششانس بودم که از قبل ویزا داشتم و توانستم شبانه به دوبی بروم. صبح با شرکتی که واسطه خرید کارتخوانهای هایپرکام بود، جلسه گذاشتم و به هر قیمتی بود OS آپدیتشده را از آنها گرفتم و روز دوم با OS آپدیتشده و هشت خط اینجکت برگشتم و سرویس ۲۴ساعته را آغاز کردیم. خلاصه طی ۴۰ روز همه کارها به اتمام رسید و OS تمامی کارتخوانها بهروز شد. هنوز هم که فکرش را میکنم، نمیفهمم چطور توانستیم در این مدت کوتاه مشکل را برطرف کنیم، ولی بحران بزرگی برای ما بود. من فلسفه انبار صفر را با پوست و گوشت تجربه کردم.»
صادق فرامرزی چند عامل را در فائقآمدن بر بحران هایپرکام مؤثر میداند. مهمترین عامل اعتمادبهنفس زیادی بود که شخص وی به خود و به شرکت داشت؛ «نمیدانم آن زمان چطور آن همه اعتمادبهنفس داشتم. من تئوری Zero- Inventory یا انبار صفر را آن زمان برای اولینبار جهت مدیریت این بحران به اجرا درآوردم؛ یعنی انبار به صفر مطلق رسید. همه ناراحت پیش من میآمدند و من در کمال آرامش طوری که انگار همهچیز را میدانم و همهچیز تحت کنترل است، رفتار میکردم؛ در حالی که اصلاً اینطور نبود. یکی از نکات مثبت همین بود که بچهها من را با چهره مطمئن در میان خودشان میدیدند و میگفتند «حتماً یک چیزی میداند که با خیال راحت کار میکند» و آنها هم با خیال راحت به کارشان ادامه میدادند. دومین عامل برونرفت از بحران، وفاق عجیبی بود که در میان نیروهای شرکت وجود داشت.»
نقطه شروع رشد بیسابقه ایرانکیش نیز همین ماجرا بود. آنجا بود که ایرانکیش ناگهان از لحاظ سختافزاری، نرمافزاری و توان تیمی پوست انداخت. طی این دو ماه به نرمافزار و تعمیرات انواع کارتخوانها مسلط شدند و تازه فهمیدند که چطور میتوان با انبار صفر شرکتی به این بزرگی را اداره کرد؛ «تجربه عجیبوغریبی بود. در حالت عادی هیچکس حاضر نیست به سمت این تجربه برود.»
اواخر سال ۱۳۹۷ فرامرزی طبق عادت قدیمی خود، به شکلی دوستانه از شرکت ایرانکیش بیرون میآید؛ «هنوز هم در سرخوشی آن جنس خداحافظی هستم. خداحافظی عجیبوغریبی بود؛ خیلی کیف داد. در این پنج سال هیچ اتفاق بدی نیفتاد که از پس آن برنیامده باشم. همهچیز روبهپیشرفت بود. ایرانکیش هم از رتبه هفتم یا هشتم کشور به میان سه رتبه اول آمده بود. از حیث تعداد دستگاه کارتخوان اول بودیم، از لحاظ مبلغ دوم و از جهت تعداد تراکنش سوم یا چهارمین شرکت پیاسپی کشور بودیم. در طول این پنج سال، هر ماه تراکنشها و مبلغها را روی نمودار میآوردیم و هیچوقت افت نداشتیم. یکی، دو بار هم که از حیث مبلغ افت کردیم، بلافاصله کمپین گذاشتیم و دوباره بالا آمدیم. در بالندگی خیلی جدی بودیم. من شرکت را در عین ناباوری در یک وضعیت آشفته و ورشکسته تحویل گرفتم و روز آخر شرکتی با کلی دستاورد و درجهیک تحویل دادم. حالا که بیرون آمده بودم، حال غریبی داشتم و تا مدتها حالم خوب بود.»
ورود به صنعت ناشناخته بانکداری باز
بلافاصله بعد از اینکه فرامرزی از ایرانکیش بیرون میآید، از سوی یکی از بانکهای کشور به او پیشنهاد مدیرعاملی هلدینگ آن بانک داده میشود. همزمان نیز پیشنهاد مدیرعاملی شرکت فرابوم روی میزش بود؛ شرکتی که هنوز سروشکل درستی نداشت و قرار بود در حوزه بانکداری باز فعالیت کند. فرامرزی میگوید در آن زمان درباره مفهوم بانکداری باز و API چیز زیادی نمیدانسته، در نتیجه علی حکیمجوادی، مدیرعامل هلدینگ بهسازان فردا، یک دفتر در ساختمان بهسازان به او داد تا طی دو ماه درباره مدل کسبوکاری فرابوم تحقیق و بررسی کند تا ببیند میتواند کار را دست بگیرد یا نه که در همین هنگام ناگهان طی یک تصمیم شبانه بهعنوان مدیرعامل فرابوم معرفی میشود؛ «به فرابوم آمدم چون اعتقاد داشتم میتوانم صنعت را ارتقا دهم و به نظرم این کار را انجام دادم. طی یک سال و نیم همکاری با فرابوم که آن یک سال و نیم را خیلی دوست دارم، بانکداری باز به جریان اول مملکت تبدیل شد. همه همایشها به سمت بانکداری باز رفت، در جلسات از بانکداری باز حرف میزدند و کمیسیون بانکداری باز در بانک مرکزی تشکیل شد. ابتدا آقای اینالویی و بعد من مسئولیت این کمیسیون را بر عهده گرفتیم. حتی بلاکچین با آن عظمت تحتالشعاع موضوع بانکداری باز قرار گرفت.»
فرامرزی میگوید طی آن یک سال و نیم فعالیت در فرابوم، قانع شد که با یک شرکت تازهتأسیس نیز میتواند به موفقیت چشمگیر برسد. به همین دلیل است که یک سال و نیم مذکور را بسیار دوست دارد. دلیل دیگرش این است که از یک چاه عجیب خودساخته در حوزه پرداخت خارج شده بود و چیزهای بسیار مهمتری یاد گرفت که مسیر کنونی او نیز از همان یک سال و نیم باز شدهاند؛ «در کنار یادگیری زیاد، به اقناع شخصی رسیدم که میتوانم با یک شرکت ۲۰، ۳۰ نفره هم ناگهان ۱۰۰ برابر ارزشافزوده ایجاد کنم. روزی که شرکت را ۸۸ میلیارد تومان فروختم، درآمد شرکت کلاً هفت میلیون تومان بود. منظورم درآمد است و نه سود. سفتوسخت اصرار کردم که شرکت این مبلغ میارزد و اکنون هم به نظرم بیش از آن رقم میارزد. صنعت بانکداری باز ارزش بالایی دارد؛ به شرطی که درست اداره شود.»
ورود به بانکی با ریسک عدم موفقیت زیاد
بعد از یک سال و نیم فعالیت در شرکت فرابوم، از سوی بانک صادرات پیشنهاد مدیرعاملی هلدینگ فناوری اطلاعات به فرامرزی داده شد. او ماجرای هلدینگ صاد را به داستان «دکمه و کت» تشبیه میکند؛ از سالها قبل بانک صادرات درصدد تأسیس هلدینگ بوده، تا اینکه با خروج فرامرزی از فرابوم، تأسیس این هلدینگ جدی میشود. همزمان با پیشنهاد مدیرعاملی هلدینگ بانک صادرات، فرامرزی دو پیشنهاد دیگر نیز داشته، ولی با مشورت دوستانش، تصمیم میگیرد وارد بانک صادرات شود، در حالی که میدانست مخاطرات زیادی از جنس عدم موفقیت را نیز باید بپذیرد؛ «سازمانهای بزرگی مانند بانک صادرات، بهدلیل گستره و بزرگیای که دارند، ریسک عدم موفقیت زیادی دارند؛ خیلیها هم در زمانی که میخواستم این مسئولیت را قبول کنم به من این موضوع را تذکر داده بودند. پس باید خیلی کلهشق باشید که دوام بیاورید. من هم یکی از کلهشقهای روزگار بودم که تاکنون دوام آوردهام و خواهم آورد.»
از نوآوری تا قانونگذاری
همه میدانیم که همواره در دنیا، نوآوری از قانونگذاری جلوتر است، بنابراین اگر قانونگذار راهی پیدا نکند، نوآوری در نطفه خفه میشود. به گفته فرامرزی، ما در ایران بهشدت نیازمند یک مدیریت ریسک هستیم و تا زمانی که این موضوع حل نشود، چالش بین این دو بخش وجود خواهد داشت. باید به جای رگولاتوری،Compliance جا بیفتد، وگرنه همین آش است و همین کاسه؛ «برای نوآوری بهدلیل ماهیت جدید بودن آن قانونی وجود ندارد. بهطور مثال در حوزه نوآوریهای بانکی همچون رمزارزها فاقد قوانین هستیم و همین مسئله مشکلات زیادی را به وجود آورده است. با مدیریت ریسک و بررسی ضرر و فایده، روند نوآوری توسعه مییابد، چنانچه چالش نوآوری – قانونگذاری در هر کجای دنیا حل شده، آن نقطه نوآور شده و از این رو در ایران نیازمند توجه به مقوله ریسکپذیری و مدیریت ریسک در بخش قانونگذاری هستیم. مدیران عامل باید از ظرفیتهای قانون تجارت بهره بگیرند، بنابراین ریسک در قامت مدیریت و هیئتمدیره یک سازمان به هیچوجه به معنای عدم تطبیق و تخلف نبوده؛ بلکه به معنای استفاده از ظرفیتهای قانون تجارت است. وقتی حمایت از ریسککننده نباشد، کسی جرئت ریسککردن را نخواهد داشت و متأسفانه امروزه مدیریت ریسک به مستندات و تعاریف کتابخانهای محدود شده و کانونهای مستعد ریسک نیز به این وادی ورود نمیکنند و منتظر وضع قوانین میمانند.»
فرامرزی معتقد است عدم همراهی ریسک و نوآوری به ناکامی افراد نخبه و صاحب ایده منجر شده و مقدمات خروج نخبگان و افزایش مهاجرت را فراهم میآورد.
توصیههای فرامرزی به جوانترهای صنعت
بعد از اینکه با او درباره مسیر حرفهای که تاکنون آمده، صحبت کردیم، از او خواستیم به ما بگوید که صادق فرامرزی پنج سال آینده را چگونه میبیند. فرامرزی معتقد است، امروز افراد زیادی مانند او دچار احساس نگرانی جدی نسبت به آینده شدهاند که بخش بزرگی از آن به خاطر بیماری کروناست و این مسئله فقط محدود به ایران نیست؛ بلکه تمام دنیا را دربر میگیرد، ولی بحرانهای اقتصادی و اجتماعی ایران نیز مزید بر علت شدهاند. دومین مسئله اینکه سرمایههای اجتماعی ایران در حال از دست رفتن هستند. بخشی از آن بهدلیل مهاجرت است و بخشی نیز بهدلیل فاصلههایی است که بین دولت و مردم افتاده است؛ «اینها آدم را رنج میدهد. به همین دلیل اکنون من هم مانند بسیاری از افراد دیگر روحیه گذشته را ندارم. در سالهای اخیر آدم عمیقتر و ساکتتری شدهام؛ غمگینتر و نگرانتر شدهام. به نظرم صادق فرامرزی سالهای آتی قطعاً آدم آرامتری جلوه میکند و چه بد که اینطور است. فعلاً همین را پیشبینی میکنم؛ تا ببینم چطور از پس خودم برمیآیم.»
فرامرزی قرار گرفتن انسان در هر نقطه از زندگی را حاصل کارهایی میداند که تابهحال انجام داده و کارهایی که انجام نداده و معتقد است که اگر با شرایط همان زمان به عقب برگردد، کارهای بسیار بهتری از آنچه در گذشته انجام داده را نمیتواند انجام دهد و احتمالاً همان اشتباهات قبلی را مجدداً تکرار خواهد کرد؛ با این حال میگوید شاید اگر به عقب برگردد، به زندگی و علائق شخصیاش بیشتر بپردازد؛ مثلاً موسیقی را جدیتر بگیرد؛ «من بحران ۴۰سالگی را با موسیقی گذراندم. این هم جزء بدیهای روزگار است. شاید اگر به عقب برگردم، موسیقی را جدیتر بگیرم. این یکی از ظلمهای من به خودم است که استعداد موسیقی را که در دوران کودکی داشتم، به قدر کافی رشد ندادم. همین الان هم دارم ظلم میکنم.»
فرامرزی در پایان این گفتوگو، سه توصیه به جوانها میکند؛ اول اینکه عجلهای برای پولدار شدن نداشته باشند و گول پولدار شدنهای سریع را نخورند و به مسیر اعتقاد داشته باشند؛ «من هرچه دارم از مسیری است که قدمبهقدم جلو آمدم. این خیلی مهم است. عجله برای پولدار شدن، کار دستتان میدهد. دوم اینکه درس بخوانید. درس فقط محدود به دانشگاه نیست؛ تا میتوانید بخوانید. هرچه یاد بگیرید کم است. در لبه فناوری قرار گرفتن شوخی نیست؛ خیلی تلاش میخواهد. همیشه برای یاد گرفتن دیر است. همین الان هم گاهی یک جوان که مطلبی را با جسارت به من میگوید، از او میخواهم که برایم از صفر توضیح دهد تا خوب بفهمم. وقت میگذارم و چیز یاد میگیرم. من هنوز درس میخوانم، بعد دو مدرک MBA و دو مدرک DBA سراغ POST MBA و POST DBA میروم. حتی اگر خود درس هم مهم نباشد، از نتورکینگاش غافل نشوید.»
سومین توصیه فرامرزی به جوانها این است که جاهطلب باشند. یکی از راههای جاهطلبی این است که خودت از خودت راضی باشی، ولی تأکید او این است که جاهطلبی نباید افسارگسیخته باشد و نباید به رسیدن به هر قیمتی منجر شود و حتماً باید یک جاهطلبی کنترلشده باشد.
فرامرزی معتقد است محیط اول زندگی افراد، محل کارشان است، نه خانه آنها؛ در نتیجه افراد باید به اندازه محل زندگی خود، به محل کارشان نیز اهمیت بدهند؛ «اگر یک روز از خانه بیرون میآیید و حوصله رساندن خود به محل کار را ندارید، باید از آن شرکت بروید. من به جوانها میگویم «یا موضوع را حل کن یا از شرکت برو». شاید من شرایط یک شرکت را دوست نداشته باشم، ولی یا باید آن را با خودم حل کنم یا بروم. خودم نیز همین کار را کردم. از بعضی شرکتها اینطور بیرون رفتم؛ چون میبایست میرفتم. بدانید که محل اصلی زندگیتان محل کار است، پس به اندازه محل زندگی به آن اهمیت بدهید.»
او در پایان صحبتهایش میگوید: «حوزه سرمایههای انسانی را جدی بگیرید، هیچ چیزی از این مهمتر نیست؛ حفظ کرامت آدمها شرط اول است. ما در برابر خلقت مسئول هستیم. در برابر احساس خودمان مسئول هستیم. به خدا بحث مسئولیت اجتماعی، با کار خیر کردن فرق میکند.»