اعتمادی که با تلاش بسیار به دست آمد
گفتوگو با مظاهر مرجانی بنیانگذار شرکت پارمیس و مسیر نفسگیری که او برای جلب اعتماد کسبوکارها جهت استفاده از نرمافزارهای حسابداری پارمیس طی کرده است
عصر تراکنش ۵۸ / مظاهر مرجانی را میتوان از آن دست مدیرانی در کشور دانست که دغدغه رفع نیازها و توسعه کسبوکارها را از دوران جوانی خود در سر داشته؛ دغدغهای که شاید در کمتر کسی دیده شود که در خانوادهاش یک کسبوکار خانوادگی موفق داشته باشد و حاضر شود عطای کسبوکار خانوادگی را به لقایش ببخشد و وارد دنیای سخت کارآفرینی شود. برادران مرجانی چندین و چند سال است که در صنف لوازم بهداشتی ساختمان فعالیت میکنند و او در دوران دبیرستانش بهواسطه آشنایی با نرمافزار ساده حسابداری و چالشهایی که برادرانش با کارمند حسابدارشان در آن زمان داشتند، این ایده در ذهنش شکل میگیرد که در آینده یک نرمافزار حسابداری بنویسد که هم کار با آن ساده و هم مطابق اصول حسابداری باشد؛ از آن به بعد، مرجانی همه فکر و ذکر خود را معطوف به این ایده میکند تا در نهایت در سال ۱۳۸۳ بنیان پارمیس شکل میگیرد و طراحی و ساخت نرمافزار حسابداری که مظاهر مرجانی رؤیای آن را از دوران دبیرستان در سر میپروراند، به واقعیت تبدیل میشود؛ شرکتی که اکنون در حوزه PFM که کمتر کسبوکار موفقی را در این حوزه در کشور میبینیم، حرفی برای گفتن دارد.
در گفتوگویی که با مظاهر مرجانی داشتیم، به مسیری که او از کودکی تاکنون پیموده، پرداختهایم؛ مسیری که او از آمدنش اظهار رضایت میکند، ولی میگوید شاید اگر به عقب برگردد، سرعت رشد کسبوکارش را بیشتر کند؛ چراکه معتقد است بعضی مشتریانشان را دیر شناخته و برخی محصولاتشان را دیر توسعه داده است.
کمی از کودکی
مظاهر مرجانی سوم شهریورماه ۱۳۵۸ در روستای زرنجان از توابع شهرستان گلپایگان در یک خانواده کشاورز بهعنوان دهمین فرزند خانواده چشم به جهان گشود. پدرش کشاورز بود و طبعاً هزینههای زندگی و تأمین مخارج یک خانواده پرجمعیت کار سختی است. به همین دلیل فرزندان و بهخصوص پسران باید برای گذران زندگی به پدر کمک کنند: «کسی که در خانواده کشاورز به دنیا بیاید، ناخودآگاه جزئی از اقتصاد خانواده میشود و در این مورد سن و سال چندان تأثیری ندارد؛ به محض اینکه دست چپ و راست خود را بشناسی، بهعنوان یک نیروی کمکی برای اقتصاد خانواده شناخته میشوی. خانواده ما نیز از این قاعده مستثنی نبود؛ ما کار کشاورزی و دامداری را همزمان انجام میدادیم. یادم هست که از سه، چهار سالگی، من و برادر بزرگترم حبیب، مسئولیت نگهداری دام و بهخصوص چرای گوسفندان را بر عهده داشتیم. این مسئولیت در دوران ابتدایی همواره با ما بود. اگر صبح به مدرسه میرفتیم، عصر و روزهای تعطیل و جمعه میبایست دامداری انجام میدادیم و در دیگر کارهای منزل کمک میکردیم.»
برادران بزرگتر چون توانمندتر بودند در کارهای مزرعه کمک میکردند، اما کارهای دامداری به بچههای کوچکتر سپرده میشد: «کار کردن از بچگی با ما بود. دوران ابتدایی را در روستای خودمان گذراندم. آن زمان تعداد بچهها و جوانها زیاد بود؛ کلاسهای شلوغ ۳۰، ۴۰ نفره داشتیم. بخشی از دوره راهنمایی نیز در روستای خودمان و بخش دیگر در شهر گلپایگان سپری شد.»
برای کسی که کار و مدرسه را همزمان دنبال میکند، روز تعطیل معنا ندارد و برای او نیز روز تعطیل روزی بود که میبایست کار میکردند و به کمک اقتصاد خانواده میآمدند؛ «سیستم کشاورزی، روز تعطیل نمیشناسد. کمی که بزرگتر شدیم، تغییرات کوچکی در روند زندگی به وجود آمد. پدرم که اکنون در قید حیات نیست، روشهای خاص خودش را داشت و هیچ اعتقادی به اینکه مستقیم به ما پولی بدهد، نداشت. کمی که بزرگتر شدیم، به هر کدام از ما تکهای از مزرعهای را میداد و به ازای آن تکه از مزرعه، انتظار داشت که کارهای کل مزرعه را برایش انجام دهیم؛ مثلاً یک جا ۱۰۰ جریب زمین بود و میگفت «پنج جریب برای خودت باشد، هر چیزی که دوست داشتی داخلش کشت کن، در عوض کل کارهای آن ۱۰۰ جریب بر عهده توست» و با این روش میخواست که ماهی به ما ندهد، بلکه ماهیگیری یادمان بدهد. چه من، چه برادرهای بزرگترم همیشه همین روند را طی میکردیم. آن روزها قدری اذیت میشدیم، ولی اکنون که به گذشته برمیگردم، میبینم بخشی از دستاوردهای امروز را مدیون آن طرز تفکر و آن نگاه هستم. از زمانی که به ۱۰ یا ۱۲سالگی میرسیدیم، تکهای زمین داشتیم که تمام کارهایش را خودمان انجام میدادیم.»
طرح کاد (کارودانش) و نقطهعطفی در زندگی او
مرجانی دوران دبیرستان خود را در مدرسه امام خمینی(ره) شهر گلپایگان سپری میکند. سال دوم دبیرستان اتفاق خاصی برایش میافتد. در دبیرستان درسی به نام «طرح کاد» داشتند؛ بدین صورت که یک روز در هفته باید در یک جا کار میکردند: «اصلاً مهم نبود که چه کاری انجام دهیم. واقعاً جالب است که آن زمان چنین چیزی وجود داشت. من سال اول به کارگاه یخچالسازی دوست برادرم میرفتم و یکسری کارها انجام میدادم. در سال دوم آقایی به کلاس ما آمد و گفت که یک آموزشگاه کامپیوتر راهاندازی کرده است. آن زمان کامپیوترهای کمودور تازه به بازار آمده بود. او گفت که یک آموزشگاه دارد و اگر کسی علاقهمند باشد، میتواند طرح کاد را در آنجا بگذراند.
حوالی سال ۱۳۷۲ به آن آموزشگاه رفتم. قبل از آن هم در سال اول دبیرستان پیش برادرانم رفته بودم که در بازار تهران در گلوبندک یک فروشگاه لوازم بهداشتی ساختمان داشتند. یک روز پیش آنها رفتم و دیدم یک کامپیوتر در فروشگاه دارند و با آن کار میکنند؛ کامپیوتر برایم جذاب بود. آنها آن زمان از نرمافزار حسابداری استفاده میکردند؛ خیلی پیشرو بودند، حتی بانکها هم آن زمان سیستم کامپیوتر نداشتند، ولی برادرم یک حسابدار را از شرکت نفت آورده بود و آن حسابدار با یک مهندس شرکت نفت آشنا بود که برایشان برنامه حسابداری تحت داس نصب کردند و تمام کارهایشان در نرمافزار انجام میشد. این برای من خیلی جذاب بود و به کامپیوتر فوقالعاده علاقهمند شده بودم.»
پیشنهاد طرح کاد در آموزشگاه کامپیوتر یک فرصت استثنایی برای مرجانی بهشمار میرفت. او با شیفتگی تمام، روزهای طرح کاد را به آموزشگاه کامپیوتر میرفت و با زبانهای کیوبیسیک و جیدبلیوبیسیک آشنا شد: «علاقه من به کامپیوتر بیشتر شد و بهصورت جدی تصمیم گرفتم که همین روند را ادامه دهم.»
ایده نوشتن نرمافزار حسابداری
در سال سوم دبیرستان مظاهر مرجانی بار دیگر به تهران و نزد برادرانش میآید که اتفاق جدیدی رخ میدهد: «نرمافزاری که برادرم از آن برای حسابداری استفاده میکرد، طرز کارش قدری سخت بود. آنها یک شاگرد حسابدار داشتند که با نرمافزار کار میکرد و آدم بینظمی بود؛ یک روز میآمد، یک روز نمیآمد. احساس کردم برادران من لنگ کارهای او هستند. وقتی او نیست خودشان نمیتوانند با نرمافزار کار کنند. از خودم پرسیدم: «چرا خودشان نمیتوانند با نرمافزار کار کنند؟ باید نرمافزار بهقدری راحت باشد که وابسته به کسی نباشد، راحت کار کند و خود برنامه انواع پرینت و چاپ را انجام دهد». این ایدهها بسیار ایدهآلگرایانه بود و همین باعث شد تصمیم بگیرم رشته نرمافزار بخوانم و یک نرمافزار مالی بنویسم. این انگیزه از سال سوم دبیرستان در من شکل گرفت.»
مهندسی نرمافزار دانشگاه شیخبهایی اصفهان
هنگام انتخاب رشته در آزمون کنکور فقط مهندسی نرمافزار را انتخاب میکند؛ در عین حال که میدانست ممکن است در دانشگاه دولتی قبول نشود، ولی فقط رشتههای نرمافزار را انتخاب کرد و همین باعث شد در دانشگاه شیخبهایی اصفهان که یک دانشگاه غیرانتفاعی بود، در سال ۱۳۷۶ شروع به تحصیل کند. در سال ورود به دانشگاه یک اتفاق جالب دیگر برای مرجانی میافتد؛ «دانشگاه شیخبهایی در دومین سال تأسیس خود بود؛ یعنی آن موقع مجوز ایجاد دانشگاه غیرانتفاعی را برای اولینبار به چند مؤسسه داده بودند.
مؤسسان آن دانشگاه، از استادان بزرگ دانشگاه اصفهان بودند که دور هم جمع شدند و این دانشگاه را تأسیس کردند. آن دانشگاه، سال اول و دوم خود را پشت سر میگذاشت و جالب اینکه تمام استادان دروس مختلف، حتی درسهای پیشنیاز، همین استادان دانشگاه اصفهان بودند. روز اول که به آنجا رفتم تا ثبتنام کنم، همه به من میگفتند «به این دانشگاه نیا، خیلی سخت میگیرند، ترم قبل ۸۰ درصد دانشجویان را انداختهاند، سطح علمی اینجا خیلی بالاست». من هم ترسیدم، ولی تصمیم گرفتم بمانم و ماندم. سطح علمی آن دانشگاه خیلی بالا بود. استادان، هم به این خاطر که خودشان آدمهای بزرگی بودند و هم به این دلیل که میخواستند برای دانشگاه اعتباری به دست آورند، فوقالعاده سختگیری میکردند و یک ترم طول کشید تا با جو آنجا و روند سختگیرانهاش کنار بیایم.»
با امید و آرزوی زیادی پا به دانشگاه میگذارد. با این پیشفرض که میتواند در همان ترمهای اولیه از همهچیز برنامهنویسی سر دربیاورد، با این حال دانشگاه مطابق انتظاراتش نیست. ترم اول را با دروس عمومی پشت سر میگذارد و ترم دوم که درسهای اصلی شروع میشود، با وجود اینکه در تمام اوقات بیکاری در سایت کامپیوتر دانشگاه مشغول برنامهنویسی است، اما به این نکته پی میبرد که نباید انتظار زیادی از دانشگاه و زبان برنامهنویسی که آنجا یاد میگرفت (که زبان بُرلند پاسکال و C++ بود)، داشت؛ «در دانشگاه اصول را یاد میدهند، ولی ابزار بهروز که زبان برنامهنویسی است، آموزش داده نمیشود؛ بنابراین انتظارات خودم را از دانشگاه کم کردم.»
نوشتن نرمافزار برای کارخانه سپافیل
مؤسسه فناوری اطلاعات شهرداری اصفهان دورههای برنامهنویسی برگزار میکرد و مظاهر با علاقه و انگیزه فراوانی در آنجا ثبتنام میکند و دوره فاکسپرو تحت داس را میگذراند و چندین زبان برنامهنویسی را یاد میگیرد و حتی تابستان آن سال را هم در اصفهان میماند و کلاسها را ادامه میدهد. در حین همین کلاسهاست که با مرحوم مهندس برومند که از مدیران کارخانه «سپافیل» اصفهان است، آشنا میشود: «او کنار من مینشست و بهمرور با هم یک گروه شدیم. سن ایشان از من خیلی بیشتر بود، آن زمان مدیر کارخانه سپافیل اصفهان بود. ما با هم کلاس میرفتیم و ایشان میدید چقدر روحیه یادگیری دارم. وقتی ترم یک فاکسپرو را با هم به اتمام رساندیم، ارتباط من با او بیشتر شد و یک روز از من دعوت کرد که به دفتر کارخانه سپافیل بروم. فکر میکنم در آن زمان سال دوم دانشگاه بودم.»
برومند با شناختی که از مظاهر مرجانی پیدا میکند، به او پیشنهاد میدهد که یک برنامه انبارداری برای مدیرعامل شرکت بنویسد و بدین ترتیب مظاهر مرجانی اولین سفارش کاریاش در حوزه برنامهنویسی را دریافت میکند: «کارخانه سپافیل در حوزه تولید پروفیل تحت ریاست آقای کشمیری کار میکرد و یک دفتر بازرگانی داشت که مرتبط با سپافیل نبود. برومند از من خواست برایشان یک برنامه انبارداری بنویسیم و من با فاکسپرو تحت داس یک برنامه برای آنها نوشتم؛ برنامه خوبی بود، اما در همین حین ویندوز ۹۵ آمد و به فکر افتادم که ای کاش نرمافزار را تحت ویندوز طراحی کنم. یک کتاب آموزش Visual Basic پیدا کردم و به آنها پیشنهاد دادم که همین نرمافزار را تحت ویندوز بنویسم. برای آنها جالب بود، در نتیجه قبول کردند. سه، چهار ماه طول کشید و نرمافزار انبار را تحت ویندوز نوشتم.
آن موقع منزلم در بهارستان بود و با خود اصفهان فاصله داشت؛ لپتاپ که نبود، کیس خودم را زیر بغلم میگرفتم و به دفتر شرکت میآمدم، چون نرمافزارها را میبایست با فلاپی جابهجا میکردیم و بعضاً dllها روی فلاپی جا نمیشد؛ یک کیف بزرگ گرفتم که کیس را داخلش میگذاشتم و میرفتم و میآمدم. نهایتاً برنامه انبار را نوشتم و چیز جالبی شد.»
موفقیتش در این پروژه باعث میشود که برنامه حقوق و دستمزد کارخانه را هم به او واگذار کنند؛ پروژهای که حدود هفت ماه طول میکشد و از آن بهعنوان یک تجربه موفق یاد میکند. در واقع سال دوم دانشگاهش است که نرمافزارهایی که طراحی کرده، در یک کارخانه بزرگ با موفقیت پیادهسازی میشود: «من تازه در سال دوم دانشگاه بودم. نوشتن برنامه حقوق و دستمزد پیچیدگیهای زیادی داشت، ولی پذیرفتم، در حالی که میدانستم ریسک بزرگی به حساب میآید. نکته مهمتر اینکه به من اعتماد شده بود و این را یک فرصت در زندگی میدانستم.
مهندس برومند همیشه در زندگی برای من قابل احترام بوده؛ زیرا اولین کسی بود که در زمینه برنامهنویسی به من اعتماد کرد. وقتی ایشان از من خواست که نرمافزار حقوق و دستمزد را بنویسم، هنوز اینقدر به خودم اعتماد نداشتم. همین که او به من فرصت داد، یک نقطهعطف در زندگی من بود. بدین ترتیب شروع به نوشتن نرمافزار حقوق و دستمزد کردم و شش یا هفت ماه طول کشید. خیلی آمدیم و رفتیم، محاسبات حقوق و دستمزد آنها پیچیده بود و کارمندان در گروههای شغلی مختلف و شیفتهای متنوع کار میکردند و میبایست برای آنها محاسبات مختلفی را انجام میدادیم. این فرمولها برای من کمتجربه پیچیده و سنگین بود، ولی به درک عمیق من از برنامهنویسی و کسبوکارها کمک زیادی کرد. بدین ترتیب من نسبت به دیگر بچههای کلاس در دانشگاه متفاوت شدم، چون تجربه کار عملی داشتم. همیشه به دوستانی که در حیطه برنامهنویسی کار میکنند یا میخواهند به این حیطه وارد شوند، میگویم که در حین تحصیل، کار کنند، فارغ از اینکه چقدر درآمد داشته باشد یا نداشته باشد. کار را باید از دوران تحصیل شروع کرد، چون در حین کار تازه نیازهای بازار را میشناسیم. اگر منتظر اتمام درس بمانیم که بعد وارد بازار کار شویم، فرصتهای زیادی را از دست میدهیم.»
حضور در کلاسهای حسابداری
بعد از این پروژه مرجانی تصمیم میگیرد نوشتن نرمافزارهای حسابداری و مالی را شروع کند. در دانشگاه به ازای هر درسی که میگذراندند، مثلاً درس پایگاه داده، طراحی سیستم و… یک پروژه هم داشتند. تمام پروژههای دروس او مربوط به همین نرمافزار حسابداری بود؛ «همه بچهها و استادان میدانستند که روی حسابداری کار میکنم و تفاوت من نسبت به بقیه این بود که فقط روی پروژههای واقعی کار میکردم؛ در صورتی که سایر بچهها پروژههای فرضی مینوشتند. در سال سوم دانشگاه متوجه شدم که مفاهیم حسابداری و مالی را خوب نمیشناسم، پس به سراغ دوستم آقای عبدالباقی رفتم که رشته مدیریت صنعتی میخواند و هماکنون استادیار دانشگاه است.
او به من گفت: «مظاهر، تو باید حسابداری را خوب یاد بگیری. من بعضی نکات را به تو میگویم، ولی کافی نیست. آیا دوست داری سر کلاس حسابداری بنشینی؟»، من هم پذیرفتم و در نهایت سر کلاسهای آقای پورابراهیمی که اکنون رئیس کمیسیون اقتصادی مجلس هستند، میرفتم. بدین ترتیب در کنار دروس خودم، از کلاس بچههای مدیریت صنعتی هم استفاده میکردم. این کار به قدری انجام میشد که بچههای آن رشته، من را همکلاس خود میدانستند و اطلاع نداشتند که در رشته دیگری درس میخوانم. تمام وقت و انرژی خود را گذاشتم تا به درک خوبی از حسابداری برسم.»
سال ۱۳۸۰، تهران، فروشگاه برادران مرجانی
همزمان با پایان سال آخر دانشگاه، نرمافزار حسابداری او نیز تکمیل شد: «این نرمافزار خیلی متفاوت از نرمافزارهای مشابه موجود در بازار بود؛ چراکه تحت ویندوز بود و کار کردن با آن راحت بود، همچنین قابلیتهای مناسبی داشت. به محض اینکه درسم تمام شد، بلافاصله به تهران پیش برادرانم آمدم و به آنها گفتم که چنین کاری را انجام دادهام. این قصه مربوط به سال ۱۳۸۰ است. ۲۱ سال قبل، نگرش آن زمان خیلی متفاوت بود؛ استفاده از فناوری اطلاعات رواج نداشت و به کسی که تازه از دانشگاه فارغالتحصیل شده بود، اطمینان نمیکردند، آن هم برای برنامهنویسی یک سیستم مالی که تمام کسبوکار و زندگی مردم در آن نگهداری میشد. من به آنها گفتم که نرمافزار را برایشان نصب میکنم، ولی آنها نپذیرفتند. ابتدا گفتند که نرمافزار تو باید شش ماه موازی با نرمافزار کنونی ما کار کند تا ببینیم آیا عملکرد مناسبی دارد یا خیر.
بنابراین حسابدار آنها کار خودش را میکرد و من هم یک سیستم خریدم و موازی او شروع به کار کردم. او «ثبت سند» میزد و من هم فاکتور و سند میزدم. من باید هم کارهای حسابداری را دوباره در سیستم خودم انجام میدادم و هم وقتی نرمافزار به ایراد برمیخورد و نیاز به کدنویسی مجدد برای توسعه امکانات بیشتر داشت، بهمرور ایرادات را برطرف کرده و برنامه را بهروزرسانی میکردم. طی سه، چهار ماه، برخی شبها در آنجا میخوابیدم، چون فقط شبها فرصت داشتم که ایرادات سیستم را برطرف و قابلیتهایی را به نرمافزار اضافه کنم.»
بدین ترتیب مرجانی توانست به دید خوبی از نرمافزار خود برسد؛ چراکه مجبور بود خودش با نرمافزار کار کند، خودش فاکتورها را ثبت کند و این کارها هم دانش عمیقتری را به او داد؛ بهخصوص در مورد مفهومی ازجملهUI و UX که این روزها خیلی مورد توجه است تا نرمافزار تا حد امکان برای استفاده کاربر راحت طراحی شود؛ «من بهعنوان مهندس نرمافزار باید نرمافزار را طوری طراحی کنم که کلیکهای کمتر و سرعت کار زیادی داشته باشد. این چند ماه که میبایست خودم با سیستم کار میکردم، درس بزرگی برای من بود، دید شخصی من را خیلی تغییر داد، آنقدر ایستادم و کار کردم که پذیرفتند نرمافزار قابل اتکاست و میتواند مورد استفاده قرار گیرد. بنابراین نرمافزار را جایگزین سیستم قبلی کردند و برای من اتفاق بزرگی بود. بعد از روزهای سخت، توانستیم به اتفاقهای خوبی برسیم، مثلاً نرمافزار من فاکتورهای زیبایی را چاپ میکرد و تفاوت قابل ملاحظهای نسبت به فاکتورهای دستی داشت. از اینکه به من اعتماد شده و نرمافزار را مورد استفاده قرار داده بودند، خوشحال بودم.»
شکلگیری بنیان پارمیس
برادران مرجانی جزء تجار معروف و موفق در حوزه لوازم بهداشتی ساختمان بودند و هیچکس در آن زمان نرمافزار مشابه آنها را در اختیار نداشت: «تمام برنامههای موجود، اگر چیزی پیدا میشد، تحت داس بود و فرهنگ استفاده از کامپیوتر وجود نداشت. بهتدریج تقاضای استفاده از نرمافزار من بالا رفت و پس از یک سال، در حوالی سالهای ۱۳۸۲ و ۱۳۸۳ دیدم که ۲۰ یا ۳۰ نسخه از نرمافزار را فروختهام و مدام تلفنم زنگ میخورد و رشته امور دارد از دستم درمیرود. در حوالی همین سالها تصمیم گرفتم شرکتی را تأسیس کنم و همینجا بود که بنیان پارمیس شکل گرفت.»
مرجانی میگوید مدیران ایدهآلگرا وقتی بخواهند مجموعه جدیدی را شکل دهند، باید روزهای سختی را پشت سر بگذارند، چون انتظار دارند همه آدمها کامل باشند و همهچیز خوب پیش برود، بهترین گزینهها انتخاب شود و همهچیز سر وقت باشد. کسی که تازه از یک رشته فنی فارغالتحصیل شده، مفاهیم منابع انسانی، ارتباطات، استخدام و خیلی چیزهای دیگر را بلد نیست و برای کسی که در راهاندازی شرکت تنها باشد و هیچ شریکی نداشته باشد، شرایط سختتر هم میشود؛ «تلاش زیادی کردم که با مفاهیم کسبوکار آشنا شوم. آن زمان دورههای MBA تازه برگزار میشد. مؤسسه آموزش عالی ماهان دوره MBA برگزار کرد که من در آن شرکت کردم و کمک مؤثری بود، چون من فقط مفاهیم مهندسی را میشناختم و با صفر و یک و برنامهنویسی آشنا بودم، ولی آن دوره کمک زیادی به من کرد تا با مفاهیم منابع انسانی، بازاریابی و مدیریتی آشنا شوم.
برادران بزرگتر مرجانی تأثیر بزرگی بر زندگی او داشتند: «چه در دوران کودکی که از برادران همسن و سالم کمک میگرفتم و چه در دوران تحصیل برادران بزرگترم از لحاظ مالی و معنوی پشتیبان من بودند. از دوره تحصیل گرفته تا همین امروز، درسهای بزرگی از آنها گرفتهام. نزدیک به دو سال در دفتری در ساختمان آفتاب شرق در خیابان فردوسی که متعلق به برادرم بود و سه اتاق داشت، بودم، اما شرکت که بزرگتر شد، مجبور به تغییر مکان شدم و به سمت مطهری و بهشتی آمدیم.»
بهمرور اتفاقهای بزرگی برای شرکت پارمیس افتاد و مشتریانشان بیشتر شدند، در نتیجه مجبور بودند تیمهای مختلفی را تشکیل بدهند: «تمام تلفنها را خودم جواب داده و کار فروش و کدنویسی را هم یکتنه انجام میدادم. شرکت ما کوچک بود، ولی بهتدریج بخشی از کار را به عده دیگری سپردم و بچههای پشتیبانی آمدند و وقت من آزادتر شد، ولی در چند سال اول همچنان کدنویسی را خودم بهتنهایی انجام میدادم. بهمرور دوستان تازهای اضافه شدند و بخشی از کارهای کدنویسی سبک شد، اما کدنویسی همیشه برایم بهعنوان یک سرگرمی جذاب بود و هنوز هم انجام میدهم، چون لذت زیادی به من میبخشد.»
چهار رده محصول در پارمیس
با بزرگتر شدن شرکت، واحدها و دپارتمانهای تازهای شکل گرفتند و تنوع محصولات آنها نیز بیشتر شد: «سعی داشتیم بخشهای مختلف بازار را پوشش دهیم. امروز در پارمیس چهار رده محصول داریم. همیشه برایم مهم بود که بتوانیم فرهنگی را به وجود آوریم. در گذشته مردم همیشه میپرسیدند «چرا باید نرمافزار حسابداری داشته باشم؟ میتوانم حسابها را در دفتر ثبت کنم»، در نتیجه متوجه شدم فرهنگ مالی در جامعه خوب جا نیفتاده، به همین دلیل اپلیکیشن «پارمیس همراه» را طراحی کردیم که سیستم حسابداری شخصی است و بهعنوان PFM به افراد و خانوادهها کمک میکند تا مدیریت مالی شخصی خود را انجام دهند. برای آن نرمافزار، هم هزینه و هم وقت زیادی گذاشتیم، اما برایم خیلی مهم بود که بهعنوان مسئولیت اجتماعی، به مردم کمک کنیم که مدیریت مالی شخصی خود را انجام دهند.
اعتقاد من این بود که اگر در هر خانواده، یک شخص باشد که حسابداری دیجیتال برایش به فرهنگ تبدیل شود، بهمرور این فرهنگ در کسبوکارها نیز شکل میگیرد و در بلندمدت مسیر ما هموار خواهد شد. پارمیس همراه تاکنون بیش از ۴۰۰ هزار نصب در پلتفرمهای مختلف مثل گوگلپلی و کافهبازار و… داشته و اکنون ۹۰ هزار کاربر فعال روزانه دارد. به نظرم ما توانستهایم بخشی از رسالت خود را انجام دهیم و این موفقیت بهواسطه نظرهایی بوده که از کاربرانمان دریافت کردیم.»
محصول حسابداری پارمیسپرو، دومین محصول پارمیس است که به کسبوکارهای کوچک و متوسط کمک میکند تا مدیریت امور مالی خود را در اختیار بگیرند: «یک روز با یکی از مشتریان جلسه داشتم و او خیلی ناراحت پیش من آمد و گفت «شرکت من بزرگ شده، ما کارهای پخش داریم، فروش ما زیاد شده و نرمافزار شما دیگر جوابگو نیست.» گفتم «بله، این نرمافزار برای شرکتهای بزرگ جوابگو نیست». او جملهای را به من گفت که رویم خیلی تأثیر گذاشت؛ «ما بزرگ شدهایم، اما شما به اندازه ما نتوانستهاید بزرگ شوید و توسعه پیدا کنید.» این جمله برایم نقطهعطف مهمی بود. مشتریان ما و کسبوکار مخاطبان ما بزرگ میشدند، اما محصولات ما متناسب با آنها رشد نمیکرد. بدین ترتیب یک تلنگر بزرگ به من وارد شد که رسالت ما این است که به کسبوکارها کمک کنیم تا توسعه یابند.»
همینجا بود که نرمافزار یکپارچه و بزرگی به نام «پارمیساستار» را شروع کردند که قصد داشت به توسعه کسبوکارها کمک کند: «نرمافزار بزرگی بود و چشماندازهای بزرگی برایش داشتیم. تا امروز که با شما صحبت میکنم، این نرمافزار ۲۰ زیرسیستم دارد که یک بخش آن زیرسیستمهای مدیریتی است، شامل حسابداری، انبارداری، بازرگانی و… اما رویکرد من فقط به سیستم مدیریت کسبوکار نبود، بلکه در پی توسعه کسبوکار بودم. اینکه یک نرمافزار فقط انبار و حسابداری را مدیریت کند، کافی نیست. باید دید که آیا نرمافزار به کمک توسعه کسبوکار میآید یا نه. ما زیرسیستمهایی مثل فروشگاه اینترنتی را هم طراحی کردیم که یک فروشگاه بومی و آنلاین است و کسبوکارها میتوانند فروش خود را توسعه دهند.»
علاوه بر این محصولات، یک محصول هم به نام «سازمان همراه» توسعه دادند که یک سازمان الکترونیک به حساب میآید و میتواند همزمان اپلیکیشن اندروید، آیاواس و نسخه تحت وب آن سازمان را داشته باشد؛ «بدین ترتیب مشتریان و نمایندگان آن سازمان بهصورت ۲۴ساعته با هم در ارتباط هستند، سفارشها را ثبت میکنند، تیکت میزنند، صورتحساب را میبینند و… . هنگامی که یک سازمان آن اپلیکیشن را در اختیار نمایندگان خود قرار میدهد، ارتباطات تلفنی بهشدت کاهش مییابد و با هم ارتباط دیجیتال پیدا میکنند. این سیستم کمک بزرگی به توسعه کسبوکار است.»
توسعه سیستم CRM
در یک مقطع پارمیس متوجه میشود که جذب، مدیریت، نگهداشت و وفاداری مشتریان برای کسبوکارها اهمیت زیادی دارد و در این نقطه سیستم CRM را توسعه دادند که به کسبوکارها کمک میکند تا حوزه فروش، نگهداری و خدمات پس از فروش خود را مدیریت کنند؛ «تمام عوامل دستبهدست هم داد تا ابزارهایی در راستای توسعه کسبوکارها تولید کنیم. تاکنون موفقیتهای خوبی داشتهایم، ولی همچنان راه طولانی پیش رو داریم. با توجه به رشد و تحول دیجیتالی که در دنیا و در سطح کسبوکارها در حال وقوع است، همچنان به توسعه زیرسیستمها نیاز داریم.
جدیداً یک داشبورد هوشمند را طراحی کردهایم که میتواند گزارشهای مختلف را بهصورت پیشبینیهای آماری در اختیار یک کسبوکار قرار دهد. بدین ترتیب، یک مدیر میتواند با داشبوردی که دارد، روی سیستم خودش و حتی روی گوشی موبایلش در کمترین زمان ممکن، به دادههای مورد نیاز بهصورت گرافیکی دسترسی داشته باشد و تصمیمات بهموقع بگیرد. اکنون نیز در حال کار کردن روی یکسری گزارشهای هوش مصنوعی هستیم که علاوه بر ارائه آمار و اطلاعات، به کسبوکارها در پیشبینی آینده کمک میکند.»
اکنون پارمیس دارای چندین دپارتمان مختلف است، ازجمله دپارتمان فروش، دپارتمان پشتیبانی و خدمات پس از فروش، دپارتمان فناوری اطلاعات، دپارتمان مارکتینگ، واحد تولید و توسعه نرمافزار و واحد تحقیق و توسعه یا همان R&D و مجموع کارکنان آنها بیش از ۵۰ نفر است؛ «پارمیس، رسالت خود را توسعه کسبوکارها میداند و تمام همکاران در این راستا گام برمیدارند.»
توسعه بازار پارمیس در خارج از کشور
مظاهر مرجانی از مسیری که در زندگی شخصی و شغلی خود پشت سر گذاشته، اظهار رضایت میکند: «شاید اگر به عقب برگردم، سرعت رشد کسبوکارم را بیشتر کنم، ولی باز هم همین کار را ادامه میدادم و همین روند را جلو میآمدم. شاید اگر به ۱۰ سال قبل برمیگشتم، روند توسعه را سرعت بیشتری میبخشیدم، چون کار ما حساس است و بعضی مشتریان را دیر شناختیم و برخی محصولات را دیر توسعه دادیم.»
تمام فعالان حوزههای فنی گوشهچشمی هم به مهاجرت دارند. مرجانی نیز به این موضوع فکر کرده، ولی به دلایل مختلف مهاجرت نکرده است. او میگوید وقتی احساس کنی در جایی تأثیرگذار هستی یا تأثیر کارهای خود را در جامعه ببینی، این احساس نمیگذارد که به فکر رفتن باشی؛ «برادران من مالک گروه شیرآلات راسان هستند که یکی از شرکتهای بزرگ و مطرح در آن حوزه به حساب میآید. یک روز برادرم به من گفت «تو به جای اینکه بروی یک شرکت دیگر بزنی، میتوانستی پیش ما کار کنی و همان درآمد را به دست آوری» و من همیشه با این مثال به او پاسخ میدهم «درست است که شاید درآمد من در این شرکت به همان اندازه باشد که برای شما کار کنم، اما قطعاً تأثیری که اینجا میتوانم بگذارم، خیلی بیشتر است». وقتی در پارمیس یک محصول تولید میشود، این محصول میتواند ناگهان به هزاران کسبوکار کمک کند. برادرم همیشه به من میگوید «تو نگاه خیلی متفاوتی نسبت به سایرین داری. وقتی در کشور خودت هستی و محصولی داری که میتواند به تعداد زیادی از شرکتهای هموطن از جمله شرکت خانواده خودت کمک کند، انگیزه بزرگی برای ماندن به دست میآوری.»
این روزها اما مرجانی به رفتن از کشور هم فکر میکند، البته نه به قصد مهاجرت، بلکه به توسعه بازار پارمیس میاندیشد: «ما در پارمیس به سطحی از اعتمادبهنفس فنی و سطح کیفی محصولات رسیدهایم که آماده ورود به بازارهای بزرگ هستیم. اکنون بهدنبال ایجاد جایگاه و پایگاهی در خارج از کشور هستیم. مدتی با بعضی از نمایندگیهای خارج از کشور کار میکردیم، ولی تجربه مطلوبی نبود، چون وقتی این محصول به خارج از کشور میرود، نیازها خیلی بزرگتر و متفاوتتر میشود، پس حتماً به یک پایگاه در خارج از کشور نیاز داریم. امیدوارم محصولات ما به کیفیت جهانی برسد و پارمیس در نقاط مختلف دنیا دفاتری داشته باشد تا به توسعه کسبوکارها با دید جهانیتری کمک کند.»
توصیههایی به جوانترها
مدیران باتجربه همواره توصیههایی برای جوانترها دارند. او معتقد است جوانهای این دوره و زمانه خیلی خوب هستند، چون نگاه و دانستههای آنها خیلی فراتر از زمان اوست: «سطح آگاهی در جامعه خیلی بالاتر رفته است. توصیه همیشگی من به جوانترها این است که توقع خود را از محیط بیرون کمتر و از خودشان بیشتر کنند. بخشی از محیط بیرون، همان جایی است که در آن درس میخوانند. خیلیها میگویند که «در رشته نرمافزار، در دانشگاه بهصورت عملی چیزی یاد داده نمیشود.» راست هم میگویند. قطعاً با چیزی که در دانشگاه یاد میگیری، نمیتوانی در بیرون کار کنی. من به آنها میگویم اصلاً دانشگاه قرار نیست شما را به بازار متصل کند، دانشگاه یک محل آکادمیک است که اصول مهندسی را یاد میدهد، ولی در کنار آن باید دورههای حرفهای را بگذرانی. اگر میخواهی برنامهنویسی یاد بگیری یا زبانهای خاص برنامهنویسی را بیاموزی، اگر دنبال یادگیری زبانهای مایکروسافتی مانند C# هستی، باید دورههای مایکروسافت را بروی و برای فناوریهای دیگر هم باید به همین شکل عمل کنی. باید در کنار درسی که در دانشگاه میخوانی و درسی که در دبیرستان یاد میگیری، حتماً ابزارهای حرفهای مرتبط را نیز یاد بگیری. هر کس به دانشگاه میرود، باید در کنارش در کلاسهای جانبی آموزشگاههای تخصصی رشته خودش شرکت کند.»
توصیه دوم مرجانی این است که جوانها حتماً در کنار درسخواندن، کار هم بکنند: «قطعاً کسی که تازه شروع به کار کرده، نباید توقع زیادی داشته باشد، حتی اگر بهعنوان کارآموز شما را بپذیرند، حتماً در محیط کار قرار بگیرید. کسی که ابزارها را یاد گرفته و تجربهای از محیط کار دارد، قطعاً وقتی بهصورت جدی وارد بازار کار میشود، این تجارب به او کمک میکند.»
سومین توصیه او این است که رویکرد خود را در زمینه کار کردن مشخص کنند: «باید شناخت عمیقی از تیپ شخصیتی خودتان داشته باشید. این روزها تبوتاب استارتاپ خیلی زیاد است، اما بنا به تجارب مختلفی که داشتهام، میگویم آن چیزی که در جامعه دیده میشود، فقط استارتاپهای موفق است. هزاران استارتاپی که شکست میخورند و هیچکس نامشان را نمیشنود، به چشم نمیآیند. اگر کسی میخواهد وارد حوزه استارتاپی شود، باید تیپ شخصیتی خودش و روندها را بشناسد و ببیند آیا میتواند یک کارفرما باشد یا نه.
افراد باید به درک عمیقی از خودشان برسند تا بعدها اذیت نشوند، چون روحیه یک کارفرما، روحیه یک بنیانگذار، روحیه کارمند و روحیه یک مدیر با هم فرق دارد. از نظر من، نمیتوان گفت که کدامیک بهتر از دیگری است. کسی که مدیر شود، مسئولیتهای خاصی را بر عهده میگیرد و دغدغهها و استرسهایی به او وارد میشود، پس روحیه مدیریتی را میطلبد. اگر افراد در خود میبینند که روحیه کارفرمایی دارند به سمت استارتاپ بروند، ولی باید بدانند که این مسیر بالا و پایین دارد. کسی که فاقد چنین روحیهای است، کارش خیلی سخت میشود؛ هم منابع مالی خودش و هم منابع مالی جامعه را به خطر میاندازد و بعد از چند سال میبیند خروجی مطلوبی به دست نیاورده است. حداقل تجربه خودم و دوستانم نشان میداد بعضی شکستها خیلی گران تمام میشود؛ ولی کسی که روحیهاش را داشته باشد، میجنگد، مبارزه میکند و نهایتاً نتیجه خوبی میگیرد. اگر من در جایگاهی باشم که توصیهای به افراد بکنم، این سه توصیه را خواهم کرد.»
مرجانی میگوید امروز نگاه افراد به مهاجرت نسبت به پنج یا شش سال قبل فرق کرده است. در گذشته کسانی که میخواستند مهاجرت کنند، مثلاً بهدنبال درآمد بهتر یا زندگی در کشوری با شرایط بهتر بودند. آن زمان میشد افراد را صادقانه قانع کرد که مملکت خودشان هم فرصتهای زیادی دارد، اما اکنون بسیاری از افرادی که میخواهند مهاجرت کنند، فقط بهدنبال فرصتی برای فرار هستند، میخواهند مهاجرت کنند که اینجا نباشند و این خیلی دردناک است: «سه یا چهار سال پیش میتوانستم محکم بایستم و بعضیها را مجاب کنم که بمانند، ولی اکنون توجیه فردی که قصد مهاجرت دارد، سخت شده است. توصیهای که در این رابطه به اشخاص میکنم مشابه توصیههای شغلی است که گفتم، روحیه خود را بشناسند. بعضی افراد روحیه مهاجرت ندارند. آیا شما میتوانید نبودن در کنار خانواده و جامعه خود را تحمل کنید؟ این مسائل در بلندمدت تأثیر زیادی بر شخص میگذارد. با مهاجرت بخشی از داشتههای فرد از بین میرود و در کشوری غیر از وطن به دیگری تبدیل میشود که میتواند تأثیرات روحی قابل توجهی روی افراد بگذارد.»
مرجانی آرزو میکند شرایط کشور به سمتی برود که مثل بسیاری از کشورهای دنیا، ماندن در آن را افتخار بدانیم: «هم شرایط اقتصادی، هم فرهنگی، هم اجتماعی باید به گونهای باشد که مردم و جوانهایشان بتوانند برای آینده خود برنامهریزی کنند و همینجا بمانند. واقعاً حیف است. ما این همه هزینه میکنیم، افراد بزرگ میشوند، یاد میگیرند و متخصص میشوند، در نتیجه از دستدادنشان برای این کشور میلیاردها هزینه برمیدارد.
امروز کشور ما میخواهد از نفت عبور کند، پس باید به سمت صنایع دانشبنیان برود. امسال سال دانشبنیانهاست. ما باید برگردیم و ببینیم چه شرکتی میتواند دانشبنیان باشد. شرکتی دانشبنیان است که آدمهای دانشی و متخصص داخل آن باشند. اکنون میبینیم که تحریم نفت ما را اذیت میکند. رفتن نیروها نیز دقیقاً اثری شبیه به تحریم نفتی بر جای میگذارد. متأسفانه تأثیر موج مهاجرتها را در سالهای آینده خواهیم دید که شاید جبران آن ممکن نباشد. حاکمان و مسئولان کشور باید روند را به سمتی ببرند که نیروهای دانشی با تمام شوقوذوق و علاقه در کشور بمانند. اگر این اتفاق بیفتد، میتوانیم از نفت عبور کنیم، آن موقع است که قادر به صادرات خواهیم بود. ما نیروی جوان بسیار زیادی داریم که میتوانند اتفاقات خوبی را در آینده رقم بزنند.»
[…] اعتمادی که با تلاش بسیار به دست آمد / گفتوگو با مظاهر م… […]