بهدنبال حس مفید بودن
روایتی از زندگی شخصی و حرفهای سیدعلیرضا رادمنش، بنیانگذار صرافی رمزینکس و همبنیانگذار قسطا
عصر تراکنش ۵۹ / سیدعلیرضا رادمنش، بنیانگذار صرافی رمزینکس و همبنیانگذار قسطاست؛ فردی که تمایلات و روحیاتش به سمت رشته مهندسی مکانیک بود، ولی به خاطر علاقه زیادش به دانشگاه شریف، انتخاب میکند رشته پایینتری را دنبال کند و در نهایت مهندسی صنایع را نهتنها در دوران کارشناسی خود در دانشگاه شریف بخواند که این رشته را تا دکتری در این دانشگاه ادامه دهد؛ رشتهای که اکنون میگوید در مسیر حرفهای خود بسیار به آن مدیون است. او در مدت تحصیل در این رشته چندین تجربه مهم و یکسری ایدههای استارتاپی به دست میآورد که در نهایت به شکلگیری استارتاپ استودیویی به نام آراد منجر میشود؛ ایجاد یک سایت اینترنتی و بازاریابی محصولات کوادکوپتر اولین تجربه گروه آراد بود. اما رادمنش تقریباً از سال ۱۳۹۶ پس از آشناییاش با مفهوم بلاکچین و رمزارزها، مسیر زندگی خود را به سمت بلاکچین برد.
او بعد از مدتی فعالیت در این حوزه متوجه میشود خریدوفروش رمزارز برای ایرانیها مراحل سخت و پیچیدهای دارد و همین موضوع باعث شکلگیری ایده رمزینکس میشود که میتوان آن را خروجی استارتاپ استودیوی آراد دانست که مجموعهای از کسبوکارهاست که خروجیهایی همچون رمزینکس، قسطا، شتابدهنده بلاکچین آراد، آیکواد و گنجینه دارد. در گفتوگویی که با سیدعلیرضا رادمنش داشتیم، به مسیری که او از کودکی تاکنون آمده، پرداختهایم و از تجربههای راهاندازی کسبوکارهایی که داشته، پرسیدیم. او اکنون مدیرعامل مؤسسه پیشران کسبوکار آراد، بنیانگذار رمزینکس و همبنیانگذار قسطاست که از یک دورهای به بعد تمام تمرکز خود را روی حوزه رمزارز گذاشته و اکنون کانون توجه آراد نیز علاوه بر قسطا که در حوزه لندتک فعالیت میکند، روی رمزینکس است. رادمنش میگوید همیشه دوست داشته محصولی را تولید کند که باعث بهبود رفاه در سطح زندگی مردم شود. در عین حال از طریق محصولش برای افراد زیادی فرصت اشتغال فراهم آورد و حس مفید بودن داشته باشد.
دوران کودکی
سیدعلیرضا رادمنش متولد ۱۳۶۹ در مشهد است: «ما یک خانواده نسبتاً خلوت و کمجمعیت بودیم که با دو خواهرم پنج نفر میشدیم و من فرزند دوم هستم. دوره دبستان را مثل بسیاری از بچههای همدورهای خود در مدرسه دولتی گذراندم. با توجه به اینکه اغلب اعضای خانواده ما در بخش خصوصی شاغل بودند، از دوره دبستان در فضای فروشندگی و کار در مغازه قرار گرفتم؛ مثلاً به مغازه پدرم، داییها و پدربزرگم میرفتم. فعالیت آنها در حوزههای متنوعی بود. مثلاً پدرم مغازه تابلوسازی داشت، دیگران الکتریکی، خدمات کامپیوتری و… مدتی هم در دوره راهنمایی در گیمنت کار میکردم. در مقطع راهنمایی و دبیرستان وارد مدارس هاشمینژاد شدم که همان نظام آموزشی سمپاد در مشهد هستند.»
در دوره راهنمایی، کار تابستانه در گیمنت تجربه شیرین کاسبی کودکانه را برای رادمنش رقم میزند: «همیشه یک دغدغه داشتم؛ وقتی افراد بازی میکردند، ما از آنها پول میگرفتیم. میگفتم «ایکاش میشد بازی کرد و پول هم گرفت». خیلی بهدنبال یک بازی گشتم که هم بازی کنیم و هم از آن پول دربیاوریم. اکنون در فضای متاورس این پدیده جذاب به وجود آمده و همین حالا هم علاقه و آرزو دارم که بازیهایی طراحی کنیم که افراد به ازای بازی، خودشان خلق ارزش انجام دهند و بابتش پول دریافت کنند.»
از سمت خانواده برای ورودش به مدارس هاشمینژاد اجباری وجود نداشت، ولی خانوادهاش خیلی علاقه داشتند فرزندشان موفقیت چشمگیری در فضای تحصیلی داشته باشد: «خانواده میخواستند فرزندشان مسیر تحصیلی خوبی را طی کند و کارهای جانبی به درسم لطمه نزند. مثلاً هر وقت میخواستم به مغازه پدرم بروم، حتماً قبل از آن یا باید تکالیفم را در خانه انجام میدادم، یا اینکه کتابها را به همراهم میبردم تا داخل مغازه مشغول مطالعه باشم. خانواده من حمایت و کمک زیادی در پیشبرد مسیر تحصیلی به من کردند و همیشه تحصیلم اولویت اول آنها بود.»
مهندسی صنایع شریف
رادمنش در سال ۱۳۸۸ کنکور میدهد و با رتبه خوبی در مهندسی صنایع دانشگاه شریف قبول میشود. مهاجرت به تهران اولین تجربه دوری از خانواده برای او بود: «من همیشه در مثلث مدرسه-خانه-مغازه پدر در نزدیکی خانواده به سر میبردم، ولی ناگهان به فضای جدیدی مثل تهران پرتاب شدم. در تابستان ۱۳۸۸ کنکور دادم و در مهرماه به تهران آمدم. البته از مدرسهای مثل هاشمینژاد عده زیادی در تهران و دانشگاه شریف قبول شدند، پس خیلی هم غریب نبودم، همان سال حدود ۳۰ نفر از مدرسه ما به تهران آمدند.»
ورود به فعالیتهای دانشجویی در دوره لیسانس افقهای جدیدی را پیش روی رادمنش میگشاید: «در پی فعالیتهای دانشجویی، با دوستان زیادی آشنا شدم. این مدت در خوابگاه سکونت داشتم. خوابگاه اصلی دانشگاه ظرفیت نداشت، پس عدهای از دانشجویان شامل ۴۰ یا ۵۰ نفر از بچههای استان خراسان و یزد را به یک خوابگاه کوچکتر فرستادند که فضای صمیمانهای در آن خوابگاه دورافتاده ایجاد شد. دانشجویان ارشد با ما همخوابگاه بودند. با آنها زیاد صمیمی نمیشدیم، ولی بین خودمان فضای صمیمانهای شکل گرفت و باعث تعریف فعالیتهای فوقبرنامه و گروهی برای خوابگاه شد. فعالیتهای فوقبرنامه ما خیلی ساده و با تم مذهبی بود. گاهی برنامه مناسبتی نیز میگذاشتیم.»
علاقه زیاد به دانشگاه شریف
رادمنش در دوران کنکورش میخواست هر طور شده به دانشگاه شریف بیاید و بهترین رشتهای که میتوانست در شریف قبول شود، مهندسی صنایع بود، وگرنه علاقه و روحیات شخصیاش متمایل به رشتههایی بود که ریاضیات پیچیدهتری دارند، مثل رشته مهندسی مکانیک: «خیلی دوست داشتم مکانیک قبول شوم، ولی به خاطر علاقه به دانشگاه شریف پذیرفتم رشته پایینتری را دنبال کنم؛ با این هدف که بعداً تغییر رشته دهم. بعداً این فرصت برایم فراهم شد.
در سال اول معدل و رتبه خوبی در دانشگاه آوردم و ظرفیت تغییر رشته برایم فراهم شد. من دائم میگفتم رشته صنایع خیلی ساده است. بعضی افراد در دانشکده به من لقب «ترمیناتور» داده بودند؛ به این معنی که هر جا میروم، رشته صنایع را خراب میکنم. تابستان که به مشهد آمدم، یکی از بچهها زنگ زد و گفت «تو میتوانی به رشته مکانیک بروی. میخواهی کارت را جور کنم که تغییر رشته دهی و به مکانیک بروی؟» گفتم «نه». تغییر ندادم و در مهندسی صنایع ماندم و حالا خدا را شکر میکنم. من به مهندسی صنایع خیلی مدیون هستم. آن موقع شناخت دقیقی از این رشته نداشتم، ولی رشته بسیار خوبی است.»
در سال دوم کارشناسی فعالیتهای دانشجویی او بیشتر میشود. در کل دوران لیسانس در تشکلها و گروههای مختلف فعالیت داشت و در کنار درسخواندن، با عده زیادی از افراد آشنا میشود. علیرضا رادمنش که در مشهد خیلی درونگرا بود، وقتی به تهران آمد، به واسطه فعالیتهای فوقبرنامه توانست با جمع بزرگتری کار کند و خیلی سریع مدیر آن جمع شود و کارهای تیمی را پیش ببرد: «تا جایی که اردوهای ۴۰۰، ۵۰۰نفره دانشگاه را برگزار میکردم و در کنارش حواسم بود که به درسم لطمه جدی وارد نشود.»
اواخر سال ۱۳۹۲ دوره کارآموزی او شروع میشود و بهعنوان کارآموز به یک اندیشکده سیاستگذاری میرود و اولین تجربههای کاری خود را سپری میکند: «بهصورت موازی، پروژه کارشناسی خود را هم پیش میبردم و میخواستم یک پروژه کاربردی باشد. استادم وقتی اشتیاقم به یک کار کاربردی را دید، من را به «گروه بهداشتی فیروز» معرفی کرد. من هفتهای چند روز به قزوین میرفتم و محیط گروه فیروز برایم خیلی جذاب بود. در آنجا کار پیچیدهای انجام نمیدادم. بهعنوان پروژه کارشناسی، محاسبات زمانسنجی را برای شبیهسازی خط تولید به انجام میرساندم. نکته جالب در مورد گروه فیروز این است که تمام پرسنل آن دارای معلولیت جسمی هستند و ورود به آن محیط برای من بسیار شورانگیز بود. احساس کردم کار واقعاً ارزشمندی در آن مجموعه انجام شده و چه خوب که یک نفر بستری را برای اشتغال افراد ایجاد کند که حس مفید بودن داشته باشند. آن افراد کارهای سادهای انجام میدادند، ولی حس مفید بودن داشتند و این احساس شیرینی بود که به من هم منتقل میشد. در سال ۱۳۹۲ همزمان هر دو کار (در اندیشکده و گروه فیروز) را انجام میدادم و به خاطر معدل و رتبه خوب، مستقیم به ارشد مهندسی صنایع شریف رفتم. دوره ارشد را کردیت کردم و در همان رشته مهندسی صنایع دانشگاه شریف ماندم.»
دوران ارشد و دکتری
از دوره ارشد، فعالیتهای تشکیلاتی و دانشجویی رادمنش بهتدریج به سمت تلاشهای کسبوکاری میرود: «میخواستم پروژه کارشناسی ارشد من حتماً یک پروژه کاربردی باشد؛ به همین دلیل با شرکت پخش پگاه تعامل کردم. مدیر آنجا یکی از فارغالتحصیلان دانشکده خودمان بود و یک پروژه متناسب با نیازمندی آن مجموعه را برداشتم که بهعنوان خروجی پروژه، مسیریابی و مکانیابی یکسری کامیون را برای توزیع مواد غذایی در سطح شهر انجام میدادم. از انجام این پروژه در دوره ارشد، هم خودم و هم دانشکده خرسند شدیم. بعد از آن خیلی اشتیاق داشتم که کارم را متناسب با همین پروژه تعریف کنم. شکلگیری «آراد» بر اساس همین ایده اتفاق افتاد.»
در سال ۱۳۹۳ کار همزمان در یک اندیشکده و یکی از پژوهشکدههای دانشگاه شریف در جایگاه معاون برنامهریزی و بعد هم معاون منابع انسانی، همزمان با کنکور دکتری رادمنش همراه میشود: «خیلی کار میکردم. بعضی شبها ساعت ۳ یا ۴ صبح به خوابگاه میرسیدم و تا دیروقت سر کار میماندم، چون کاری که انجام میدادم، برایم جذابیت زیادی داشت. در سال ۱۳۹۳ یک ماه کار را تعطیل کردم تا برای کنکور دکترا آماده شوم. خوشبختانه به نتیجه خوبی رسیدم و رتبه یک کنکور شدم و بعد از گذراندن مصاحبه، در مقطع دکترای مهندسی صنایع دانشگاه شریف مشغول به ادامه تحصیل شدم و هنوز هم دانشجو هستم. در سال ۱۳۹۴ با گذراندن کنکور، استرس من در فضای آکادمیک خیلی کمتر شد. کنکور را در اسفند ۱۳۹۳ گذراندم و ورودی سال ۱۳۹۴ دوره دکتری هستم.»
شکلگیری استارتاپ استودیو «آراد»
کاهش استرسهای تحصیلی باعث ورود جدیتر رادمنش به فضای کسبوکار میشود: «در مدت تحصیل و کار چند تجربه مهم به دست آورده بودم؛ یکی اینکه یکسری ایدههای استارتاپی در محیطهای شغلی به ذهنم رسید که برایم جذاب بود. دوم اینکه در فضای دانشجویی انجام کارهای تیمی را یاد گرفتم و مدتی که معاون منابع انسانی پژوهشکده بودم، تعامل با انسانها در فضای حرفهای را تجربه کردم. تمام اینها باعث شد که از مدیران پژوهشکده بخواهم در کنار کارهایی که انجام میدهیم، یک کسبوکار برای خودمان بسازیم. دقیقاً نمیدانستیم چه کسبوکار یا استارتاپی میخواهیم راهاندازی کنیم، ولی بعضی کارها را در فضای مالی، در زمینه کارهای تیمی و… بلد بودیم. بچههای دانشگاه از تخصصهای مختلفی کنار هم جمع شده بودند. مثلاً عدهای از رشته مهندسی صنایع بودند، عدهای MBA، هوافضا و…، میدانستیم که میتوانیم یک تیم خوب تشکیل بدهیم؛ بنابراین به سمت راهاندازی یک شتابدهنده یا به معنای دقیقتر یک استارتاپ استودیو رفتیم.»
در سال ۱۳۹۴ ایده شکلدادن به یک استارتاپ استودیو به نام «آراد» شروع میشود. این استارتاپ استودیو در یک خانه کلنگی در کوچه «ولیالله صادقی» چسبیده به دانشگاه شریف فعالیت خود را آغاز کرد: «ما با ایدهگرفتن از نام «سیلیکونولی»، اسم کوچه را بین خودمان به شوخی «صادقیولی» گذاشتیم. آن خانه کلنگی، ما را یاد شرکت اپل میانداخت که اولینبار در گاراژ خانه راه افتاد. دانشگاه شریف را هم بهعنوان دانشگاه استنفورد میشناختیم. این تشبیهها اعتمادبهنفس زیادی به ما میداد که «میتوانیم موفق شویم». شاید تمام این تشبیهها شوخی به نظر برسد، ولی حس خوبی به ما میداد. بچههای خوبی دور هم جمع شدند. آن بچهها هم تجربه کار تشکیلاتی و گروهی در دانشگاه داشتند و ضمناً دانشجویان موفق دانشگاه شریف با سابقه قوی در رشتههای گوناگون بودند. در سال ۱۳۹۴ آراد راهاندازی شد و ابتدای راه فقط میخواستیم فضای استارتاپی را مزهمزه کنیم و حسی نسبت به آن به دست آوریم. در ابتدا استارتاپ ویژهای راهاندازی نکردیم. یک استارتاپ ساده را دنبال کردیم تا به تجاربی برسیم. یک شرکت و گروه استارتاپی را تحت عنوان «آیکواد» راه انداختیم که همین الان هم فعال است.»
پیشینه گیمنت این ذهنیت را در رادمنش ایجاد میکرد که از تفریح و سرگرمی میتوان پول خوبی به دست آورد: «میخواستیم به سراغ راهاندازی کسبوکاری برویم که اسباببازیهای حرفهای بفروشد، یعنی اسباببازیهایی که پیچیدگی و قیمت بالاتری دارد و با حاشیه سود بالاتر به فروش میرسد و ضمناً تابهحال اشخاص دیگری به سراغش نرفتهاند. بررسیهای اولیه، ما را به این نتیجه رساند که روی حوزه «کوادکوپتر» تمرکز کنیم، به نحوی که هم برای کودکان جذابیت داشته باشد و هم بازارهای حرفهای دیگر مثل عکاسی و آتلیهداری را پشتیبانی کند. آن موقع برند DJI در بازار مطلوبیت و محبوبیت زیادی داشت.»
ایجاد یک سایت اینترنتی و بازاریابی محصولات کوادکوپتر اولین تجربه گروه آراد بود که تجربه نسبتاً موفقی بود. محصول را از افرادی که فروشگاه فیزیکی در سطح شهر داشتند، خریداری میکردند و در واقع آیکواد بهعنوان یک بستر فروش اینترنتی عمل میکرد: «اولین خاطره فروش آیکواد برایم بسیار شیرین بود و هیچوقت یادم نمیرود. ابتدا یک سایت را بالا آوردیم و روی سئو و مارکتینگ آن کار کردیم. محصولاتی را که خودمان نداشتیم، از بقیه قیمت میگرفتیم، روی سایت میگذاشتیم و حاشیه سود کوچکی هم برای خودمان لحاظ میکردیم. اولین فروش این بود که یک نفر آمد و یک عدد باتری «اسپارک» سفارش داد؛ «اسپارک» یکی از ارزانترین پرندههاست و یک شخص آمد و باتری آن را خرید.
ما باورمان نمیشد که واقعاً یک نفر آمده و از ما خرید کرده. یادم هست که آقای حکیمی، مدیر فروش آیکواد، ناگهان آمد و با خوشحالی گفت «یک سفارش در سایت ثبت شده»، در حالی که ما محصول را نداشتیم و فقط عکس و قیمت را برای عرضه گذاشته بودیم. در نتیجه به دو، سه نفر زنگ زدیم و یک نفر در جنوب چهارراه ولیعصر در یک پاساژ این باتری را داشت. مدیر فروش آیکواد رفت باتری را خرید و ما باتری را با ۴۰ یا ۵۰ تومان حاشیه سود فروختیم. او محصول را در جنوب چهارراه ولیعصر خرید و در شمال چهارراه ولیعصر به مشتری تحویل داد. آنجا این جمله را بهشوخی گفتم که «در تهران هر چیزی را میتوانی از جنوب بخری و به شمال با حاشیه سود خوبی بفروشی». اولین تجربه فروش برای ما احساس خوبی را بهدنبال داشت. من در دوران کودکی تجربه کسبوکارهای مختلفی را داشتم و قسمت عمدهای از وقتم را در مغازه کار میکردم، ولی در تهران اولین فروش تجربه بسیار جذابی بود.»
راهاندازی چند استارتاپ در آراد
بهصورت همزمان تأمین سرمایه از مدیران پژوهشکده که با سرمایه شخصی وارد آراد میشدند، ادامه داشت. قدری هم وام گرفتند: «اولین وام ما ۳۰ میلیون تومان از بانک رسالت بود که بهعنوان سرمایه در گردش استفاده کردیم. با همین پولها و پساندازهای شخصی سعی کردیم چند استارتاپ دیگر هم راه بیندازیم. بعضی از استارتاپها شکست خوردند. مثلاً میخواستیم یک استارتاپ در حوزه کاریابی راه بیندازیم، به نحوی که با استفاده از یکسری بازی روانشناسی تشخیص دهیم که هر آدم به درد چه موقعیت شغلی میخورد. آدمها وسط بازی خیلی نمیتوانند شخصیت خودشان را پنهان کنند و از سویی این بازی برایشان جذاب است و همراهی نشان میدهند. این روش، کپی یک استارتاپ خارجی به نام «Pymetrics» بود. ما این استارتاپ را با نام «عالیجاب » راه انداختیم، ولی بعد از مدتی دیدیم که در فضای ایران مطلوبیت ندارد، در نتیجه تعطیلش کردیم.»
ایده «بازی» در کسبوکار آراد همیشه پررنگ بوده و این موضوع نشئتگرفته از علاقه رادمنش به بازی است: «آن موقع در اوایل ۱۳۹۶ تلگرام برای مردم جذابیت و ضریب نفوذ زیادی داشت. ما یک استارتاپ به نام «فُرمالو» راه انداختیم که رباتهای تلگرامی میساخت. آدمها بدون اینکه حتی یک خط کد بنویسند، میتوانستند یک ربات تلگرامی داشته باشند. فرایند کار را خیلی ساده کردیم. تمام کارهای کدزنی را خودمان انجام دادیم و یک محصول مقیاسپذیر را به بازار فرستادیم. لوگوی استارتاپ فرمالو را هم با ایدهگرفتن از اپل، یک خرمالو گذاشتیم که کنارش را گاز زدهاند. این استارتاپ چند وقت پیش تقریباً متوقف شد. همچنین یک عده از افرادی که ایده استارتاپی و وضع مالی خوب داشتند، از ما خواستند که برایشان دوره آموزشی بگذاریم و به راهاندازی استارتاپهایشان کمک کنیم. این کار با رسالت شتابدهندگی ما ارتباط داشت و برایمان جذاب بود. ایده آنها پلتفرم پارکینگ بود، به نحوی که افراد فضاهای پارکینگ سطح شهر را با یکدیگر به اشتراک بگذارند؛ هم پارکینگ کنار خیابان و هم پارکینگهای عمومی و خصوصی. ما در اینجا نقش مربی و مشاور را داشتیم.»
رادمنش همیشه بهدنبال راهاندازی یک استارتاپ مبتنی بر ایدههای پایاننامه ارشد خود بود. میخواست محصولات سوپرمارکت را در سطح شهر توزیع کند. در تز ارشد این کار را مدلسازی کرد: «سرعت تحویل محصول سوپرمارکتی خیلی مهم است. آن موقع خیلی تلاش کردیم چون احساس مفید بودن را به من میداد. با نهادهای مختلف صحبت کردیم که سرمایهگذاری کنند و نمونههای خارجی ایده را هم بررسی کردیم. همیشه این نگرانی را داشتیم که اگر غولهای صنعت وارد چنین سیستمی شوند، به خاطر سیستم لجستیکی قوی که دارند، موفقتر از ما خواهند بود. ما از اسنپ میترسیدیم و میگفتیم اگر به این عرصه بیاید، ما جای موفقیت نداریم. در عین حال که طراحی را پیش میبردیم، دنبال سرمایهگذار میگشتیم و هیچوقت نتوانستیم سرمایهگذاری را بیابیم که این حد از ریسک را بپذیرد؛ بهخصوص که به سرمایه زیادی برای پیادهسازی استارتاپ لجستیکی نیاز داشتیم. در استارتاپ قبلی فقط یک سایت بالا آوردیم، ولی این بار سرمایه سنگین میخواستیم. البته این ایده بعداً به دلایلی رها شد.»
ورود به حوزه رمزارز
در سال دوم دوره دکترا فرصت زیادی برای دفاع از پروپوزال باقی نمانده بود: «اگر پروپوزال را دفاع نمیکردم، دیر میشد و فرصت از دست میرفت. من یک استاد راهنما را انتخاب کردم که در زمینه زنجیره تأمین کار کنم. آن موقع ایده داغ شکلدادن به زنجیرههای تأمین توزیعشده و ابری مطرح بود. توزیعشدگی یا Distributed بودن این زنجیرهها با مباحث بلاکچین ارتباط پیدا میکرد. یکی از دوستان من در همین زمان اپلای کرد و در دانشگاه برکلی آمریکا که جزء بهترین دانشگاهها به حساب میآمد، مشغول به تحصیل شد. آن دوستم یک کانال زده بود که خاطرات خود، از جمله ارتباطش با فضاهای استارتاپی را میگفت. او برای اولینبار از چیزی به نام «بیتکوین» نام برد که من اسمش را تا سال ۱۳۹۶ نشنیده بودم. همزمان در سال ۲۰۱۷ فضای رمزارز رشد شدیدی را تجربه میکرد و در رسانهها کمکم به آن پرداخته میشد و اسم بیتکوین را مجدداً در این فضا شنیدم.
هر سه عامل دستبهدست هم داد که به فضای رمزارز و بلاکچین توجه جدی نشان دهم و از استاد خود بخواهم که این حوزه را هم با توجه به ذات غیرمتمرکزش در رساله مورد بررسی قرار دهیم؛ در حالی که خیلی دقیق هم نمیدانستیم چه کاربرد مشخصی در موضوع دارد؛ بهخصوص که آن موقع مباحث آکادمیک زیادی در این حوزه وجود نداشت و اگر مقالاتی هم دربارهاش به چاپ میرسید، حالت وایتپیپر و کاربردی داشت، نه جنبه علمی و دانشگاهی. استاد من پذیرفت که به این حوزه هم توجه نشان دهیم. یک استاد راهنمای همکار هم گرفتیم. من زیاد ریسک نکردم و در پروپوزال خودم فقط دو اسلاید را به بلاکچین اختصاص دادم.»
جلسه دفاع رادمنش شهریور ۱۳۹۶ برگزار میشود و از ۳۰ اسلایدی که در جلسه دفاع ارائه میدهد، دو اسلایدی که مربوط به بیتکوین بود، بیشترین توجهها را به خود جلب میکند و یکی از استادان چند سؤال در مورد آن از رادمنش میپرسد: «به خودم گفتم چه اشتباهی کردم این مبحث را انتخاب کردم، چراکه به این بحث مسلط نبودم. استادم چند سؤال پرسید و من هم جوابهایی از ذهن خودم دادم. استاد بعدی بهشوخی یک سؤال جذاب پرسید: «مهندس، بیتکوین الآن چنده؟» گفتم حدود «چهار هزار دلار». بعد دیدم که مباحث مربوط به بیتکوین دارد برای تمام حاضران جذاب میشود. اینکه استادان بین ۳۰ اسلاید به همین دو اسلاید توجه ویژه نشان دادند، برایم مایه دلگرمی شد. استاد خودم هم به من گفت که این فضا آینده خوبی دارد و باید رویش تمرکز کنم. این مسئله باعث شد که من ایده سوپرمارکت را کنار بگذارم و مسیر زندگیام را به سمت بلاکچین ببرم.»
اولین فعالیت جدی در حوزه رمزارز
بعد از جلسه دفاعیه، بنا به پیشنهاد استادش، عنوان رسالهاش را نیز تغییر میدهد: «میخواستیم جنبه بلاکچینی را در کارمان پررنگتر کنیم. چند ماه بعد قرار شد به جای سربازی، پروژهای در زمینه رگولاتوری رمزارزها در ایران انجام دهم، چون امکان استفاده از فرصت سربازی نخبگان را داشتم. برای آراد هم این برنامه را چیدیم که فعالیتهایی در زمینه بلاکچین انجام دهیم. اینجا بود که فضای خودم و فضای آراد خیلی بلاکچینی شد. اگر زندگی من تا این زمان سه ساحت دانشگاهی، سربازی و کسبوکاری داشت، هر سه ساحت را به نحوی به بلاکچین ربط دادم. بلافاصله بعد از دفاع از پروپوزال دکترا، پروپوزال سربازی را هم نوشتم. قرار بود با یک مجموعه صحبت کنیم که بهعنوان سرمایهگذار استارتاپ سوپرمارکت به میدان بیاید، ولی این بار پیشنهاد دادیم که پروژههایی در زمینه فضای بلاکچین تعریف کنیم، چون فضای جدیدی بود و میتوانست شبکهای از کسبوکارهای این فضا را شکل دهد.
آنها با ورود به این فضا موافقت و حمایت کردند. یکی از مؤسسات دانشبنیان از من خواست که روی موضوع ICO (عرضه اولیه) بررسیهایی انجام دهیم و بگوییم سرمایهگذاری روی کدام ICOهای خوب میتواند نتیجهبخش باشد. سرمایههایی که میآوردند، مبالغ کوچکی بود؛ پولی در اختیار ما گذاشتند و گفتند «بروید رمزارزهای جدیدی را که معرفی میشود، از لحاظ فاندامنتال بررسی کنید و مبالغی را بخرید تا ببینیم کدامیک سود میدهد». این اولین کار ما در فضای بلاکچین بود، ولی همچنان از لحاظ تعداد پرسنل و حجم گردش مالی، کارمان در آیکواد و زمینههای جانبی آراد پررنگتر بود.»
شکلگیری صرافی رمزینکس
با ورود به فضای رمزارز این دغدغه برای رادمنش پیش آمد که هیچ جا خدمات باکیفیت خریدوفروش رمزارز به ایرانیها ارائه نمیدهند. اگر هم خدمتی بدهند با اختلاف قیمت قابل توجه یا با پشتیبانی ضعیف و بدون آموزش مناسب است: «ما تصمیم گرفتیم خریدوفروش را خودمان انجام دهیم؛ کار پیچیدهای نبود؛ هم دانش مارکتینگ داشتیم، هم برنامهنویسی بلد بودیم. تصمیم گرفتیم خودمان یک سایت صرافی بزنیم. در اسفند ۱۳۹۶ ایده «صرافی رمزینکس» خیلی جدی شد.»
در ابتدا در رمزینکس فقط قرار بر خریدوفروش تتر برای تسهیل ورود ایرانیها به فضای بلاکچین بود، چون کاربران با تتر میتوانستند به بایننس و دیگر صرافیهای خارجی بروند و فعالیت کنند: «بهصورت موازی این آرزو برایمان ایجاد شد که صرافی Peer to Peer بسازیم تا لازم نباشد ایرانیها با بایننس یا صرافیهای خارجی تعامل کنند که هزار گونه ریسک دارد. آن دوران زمانی بود که یک صرافی به نام «بیترکس» کل پول ایرانیها را بلوکه کرد و این دغدغه خیلی پررنگ شد. این حرف برایمان فقط در حد آرزو بود، چون پیچیدگی فنی زیادی داشت. مثل همه کارهایی که تا آن زمان راهاندازی کرده بودیم، میخواستیم آرامآرام به سمت فعالیتهای Peer to Peer نیز برویم.»
در نتیجه تیم رمزینکس دوتکه شد که یک قسمت کارهای صرافی و خرید مستقیم را انجام میداد که آن را به نام OTC یا Over The Counter میخواندند و تیم دیگر متمرکز بر خدمات Peer to Peer بود: «نهایتاً در مرداد ۱۳۹۷ اولین نسخه peer to peer رمزینکس بالا آمد و خیلی ذوقزده بودیم که بالاخره به این آرزو رسیدیم. از آن به بعد هم تمرکز اصلی خود را روی رمزینکس گذاشتیم و دیگر کسبوکارهای آراد به حاشیه رفتند.»
متولدشدن قسطا
در کنار تمام فعالیتهای رمزارزی که داشتند، محمدرضا آشتیانی از بنیانگذاران رمزینکس، همیشه دوست داشت کارهایی در زمینه لندتک نیز انجام دهند: «در آیکواد یکسری تجربیات داشتیم و فروش اقساطی را راه انداختیم و دیدیم سود اصلی ما از فروش نقدی نیست، بلکه از فروش اقساطی است. مکانیسم خوبی را برای فروش اقساطی تعریف کرده بودیم؛ از افراد چک میگرفتیم و افراد چک خودشان را خیلی راحت پاس میکردند، چون کسی حاضر نبود چکش به خاطر یک مبلغ کوچک برگشت بخورد. در همین ایام «قسطا» هم متولد شد. یعنی تیم فنی آراد که راهاندازی کسبوکار را بلد بودند، به سمت تأسیس قسطا رفتند. در نتیجه دو کسبوکار اصلی رمزینکس و قسطا کانون توجه ما قرار گرفت و بقیه پورتفوی آراد به حاشیه رفت. در سال ۱۳۹۷ اتفاق خیلی ویژهای نیفتاد و فقط تلاش میکردیم کسبوکارها را رشد دهیم.»
در سال ۱۳۹۸ انتقال از «صادقیولی» به «ایستگاه نوآوری شریف» و تأمین یک دفتر کوچک، زمینهساز توسعه کارهای آنها شد: «رمزینکس را به این دفتر آوردیم و قسطا را به دفتر استیجاری دیگری بردیم. آیکواد هم در کنار رمزینکس به همین جا آمد. فعالیت آیکواد اکنون خیلی کم است و تقریباً به یک تیم دیگر واگذار شده که خودشان کار را پیش میبرند. سال ۱۳۹۸ که به دفتر جدید آمدیم، زمستان رمزارز داشت شروع میشد؛ قیمتها پایین میریخت و فضای خیلی ناگواری پیش آمد. در همین زمان یک اتفاق شخصی هم برای من افتاد. اولین مقالهای که در فضای آکادمیک نوشتم، ریجکت شد و سربازی من هم روی هوا بود. به خودم گفتم چه اشتباهی کردم که همه کارهایم را متمرکز بر بلاکچین کردم و حس ناامیدی بدی داشتم، ولی خدا را شکر آن دوران را پشت سر گذاشتیم. اسفند ۱۳۹۸ دوره خیلی بدی بود، ولی با ورود به سال ۱۳۹۹ ناگهان رشد جدی پیش آمد و فضای بازار خوب شد، کارهای سربازی من هم انجام شد و مقاله نیز مورد پذیرش قرار گرفت.»
توسعه رمزینکس
در سال ۱۳۹۹ رمزینکس تیم خود را بزرگ کرد: «محصولات متنوعی در رمزینکس آوردیم، سایت خود را بهبود بخشیدیم، اپلیکیشن اندروید و اپلیکیشن آیاواس ساختیم. زیرساختها را هم بهبود دادیم تا مقیاسپذیری را بالا ببریم و تعداد کاربر بیشتری داشته باشیم. اگر سال ۱۳۹۸ را زمستان بدانیم، سالهای ۱۳۹۹ و ۱۴۰۰ برای ما بهار بود. این بهار باعث شد تمرکز خود را تا حد زیادی از «آراد» برداریم و روی رمزینکس بگذاریم.»
در کنار فعالیتهای صرافی رمزارز همیشه دغدغه ورود به فناوری بلاکچین نیز در رمزینکس دنبال میشد. به همین خاطر یک تیم کوچک را اوایل سال ۱۴۰۰ بهعنوان «شتابدهنده بلاکچین» شکل دادند که خروجی اصلی کارشان کیف پول ایرانی برای خدمترسانی به کسبوکارها بود. اسم محصول را نیز «کیف پول گنجینه» گذاشتند: «این استارتاپها تازه در حال رشد هستند و در مقابل رمزینکس خیلی کوچکترند.»
سرعتگیر کسبوکارها
رادمنش میگوید هر وقت که عرصههای قانونگذاری و حاکمیتی به فضاهای استارتاپی فشار میآورند، به فکر مهاجرت میافتد: «در فضای استارتاپی ایران اگر بخواهید موفق باشید، باید اول آن کار را راه بیندازید و بعد جا بیندازید، راه دیگری وجود ندارد. اینطور نیست که حاکمیت یک در باغ سبز باز کند. طبیعتاً در این فرایند با توجه به نوظهور بودن کارها همیشه موانعی هست و فرایندهای سنتی مانع پیشبرد کار میشوند. با وجود تمام این موانع و بعضاً بیمهریها همچنان مطمئن هستم که فعالیت در ایران بهتر از مهاجرت است و پشیمان نیستم که ماندهام، ولی برای توسعه کارهایمان شاید بخواهیم به دیگر کشورهای منطقه هم برویم. ما دوست داریم کارمان بزرگ باشد، ولی دنبال مهاجرت نیستم.»
رادمنش بر این عقیده است که مهمترین مانع موفقیت بسیاری از کسبوکارها در ایران نهادهایی هستند که وظیفه کمک به آن کسبوکار را دارند: «بدون حضور آنها با سرعت بیشتری پیش میرویم. منظورم کار در فضای هرجومرج نیست، ولی سیستمهای ما طوری طراحی شده که از ریسک میگریزند و دغدغه رشد دادن فضا را ندارند. فرایندها بعضاً به نحوی طراحی شده که به استارتاپها میگویند «اصلاً رشد نکن»، در حالی که نمیدانند در بلندمدت، منفعت کشور در این است که کسبوکارهای داخلی رشد کنند. البته منصفانه میگویم بعضی نهادها به ما کمک کردند، ولی اغلب نهادها نقش سرعتگیر داشتند تا تسهیلگر. خیلی جاها اگر نهاد رگولاتور، نهاد مجوزدهنده و نهاد حاکمیتی حضور نداشته باشد، سرعت موفقیت کسبوکارها بیشتر میشود.»
علیرضا رادمنش از زندگی شخصی خود اظهار رضایت میکند: «اگر به عقب برگردم، در زندگی کاری خودم سرمایهگذاری بیشتری روی آدمها میکنم، چون بهترین سرمایه شرکت کنونی ما تیمی است که داریم. شاید میتوانستم تلاش بیشتری برای نگهداشتن بعضی اعضای تیم به خرج دهم. البته زور من برای نگهداشتن آنها یک واحد است و جذابیتهای بیرونی برای بردن آنها و مهاجرتشان از کشور ۹۹ واحد! در حد توان خودم همیشه تلاش میکنم که افراد را نگه دارم و کار در کشور را برایشان لذتبخش کنم.»
رادمنش در صحبتهایش میگوید احساس میکند در دامنه کوهی قرار دارد که تا قلهاش فاصله زیادی دارد: «من خودم را زمانی موفق میدانم که محصولاتی تولید کنم که مطلوبیت واقعی برای مردم بهدنبال آورد و باعث بهبود رفاه در سطح زندگی آنها شود. دوست دارم محصول من به قدری فراگیر شود که تغییر قابل توجهی در رفاه مردم ایران ایجاد کند. در عین حال دوست دارم از طریق محصولم برای آدمهای زیادی فرصت اشتغال فراهم کنم و همکاران زیادی داشته باشم. میخواهم علاوه بر اینکه سطح رفاه مردم را بالا میبرم، عده زیادی با ما کار کنند و حس مفید بودن داشته باشم.»
رادمنش از ابتدای ورود به فضای اقتصادی، همیشه نیمنگاهی به فضای اجتماعی داشته و میخواسته حرکتهای اجتماعی نیز انجام دهد: «ولی تاکنون موفق نبودهام. بهعنوان مثال، دوست دارم برای کودکان کار، بستری مناسب فراهم آورم. هدف نهایی من این است که برای آنها یک بستر کار به وجود آورم.»
ورود به حوزه رمزارز با رویکرد دانشی
این مدیر جوان به جوانترهایی که میخواهند به حوزه رمزارز، هم از لحاظ سرمایهگذاری و هم از لحاظ کسبوکاری وارد شوند، توصیههایی میکند: «اولین توصیه اینکه ورود به این فضا باید با رویکرد دانشی باشد، نه هیجانی. در صنایع مختلف حبابهای زیادی داشتهایم که وقتی حباب میترکد، آدمهایی که هیجانی وارد شدهاند، بیشترین ضرر را میکنند. حتماً با دانش وارد شوید و خود را از منظر دانش این حوزه قوی کنید. در این صورت بهتر تشخیص میدهید که کدام پروژه به موفقیت میرسد یا نمیرسد.»
رادمنش میگوید که سقف موفقیت در کارهای فردی محدود است، ولی در کارهای تیمی این سقف خیلی بلندتر از مجموع توان افراد تیم میشود، چون همافزایی ایجاد میکنند: «افرادی که میخواهند یک کار موفق را انجام دهند، حتماً باید بهصورت تیمی جلو بروند. یک عده کارآفرین هستند و یک عده میخواهند در فضای کارمندی باشند. قرار نیست همه بروند تیمهای کارآفرین بسازند، ولی اگر کارمند هم باشند، باید یک تیم آیندهدار را برای خودشان تعریف کنند. ارتباطی که با اعضای تیم میگیریم، کمک زیادی به موفقیت ما میکند.
کار کردن فردی هیچجا جواب نمیدهد، سقفش به قدری کوتاه است که شما را در حد کارهای روتین و روزمره نگه میدارد. وقتی تیم داشته باشید، همافزایی قابل توجهی برای شروع به کار پیش میآید. نکته دیگر اینکه عمر افرادی را که در فضاهای دیگر تجربه دارند، بخرید؛ یعنی از تجربه آنها استفاده کنید. اگر نمونه مشابه کسبوکار شما در خارج ایجاد شده، از کپیبرداری و الگوبرداری خجالت نکشید، البته قطعاً باید ارزشافزودهای برایش به وجود آورید، چون بدون ارزشافزوده جذابیتی نخواهد داشت.»
[…] به دنبال حس مفید بودن / روایتی از زندگی شخصی و حرفهای س… […]