کیوان جامهبزرگ، معاون توسعه راهبردی فناپ؛ عصر تراکنش ۶۰ / «اشتیاق میتواند به اغراق، اغراق به دروغ و دروغگویی به تقلب منجر شود.» این جمله کلیدی یکی از جذابترین مقالات اخیر HBR در زمینه اخلاق کسبوکار، با نام «کارآفرینان و حقیقت» نوشته «کایل جنسن»، «تام بایرز» و همکارانشان است. در روزگاری که سرمایه اجتماعی تضعیف شده و اعتماد عمومی کاهش یافته، مسیر رشد و اثرگذاری زیستبوم استارتاپی کشور که بخشی از موج نو اقتصاد محسوب میشود و میتواند نمادی امیدبخش از آینده باشد، اهمیتی بسزا دارد.
واضح است که متقاعدکنندگی یک مهارت حیاتی برای بنیانگذارانی است که باید مخاطبان خود را مجاب کنند تا موقتاً ناباوری و تردید را کنار بگذارند و فرصتی را که کارآفرین میبیند، ببینند؛ جهانی که میتواند باشد، اما اکنون نیست را باور کنند و سرمایه اندوخته گذشته (و بعضاً آینده) خود را در اختیار رؤیای آینده کارآفرین یا بنیانگذار قرار دهد، ولی آیا متقاعدکنندگی با هر شرایطی مطلوب است؟
«فرانک نایت»، اقتصاددان مکتب شیکاگو و یکی از پیشگامان مطالعات کارآفرینی در نظام سرمایهداری مدرن در کتاب «ریسک، عدم قطعیت و سود» خود در سال ۱۹۲۱، کارآفرینان را از دیگر تاجران از طریق «تمایل آنها به اقدام در مواجهه با عدم قطعیت» متمایز میکند. البته کسبوکارهای تثبیتشده نیز با عدم قطعیت مواجه هستند، اما استارتاپها باید از میان مه غلیظی از ابهام عبور کنند. کارآفرینان اغلب نمیدانند که آیا محصولشان کار خواهد کرد؟ چگونه تولید میشود؟ مشتریان آنها چه کسانی خواهند بود؟ یا چگونه میتوان به آنها دسترسی پیدا کرد؟ از نظر «نایت»، کارآفرین کسی است که در مواجهه با این همه عدم قطعیت، عمل میکند، در حالی که دیگران دودل میشوند. با این حال، تحریف واقعیت در کسبوکارهای نوپا یک مسیر باریک و لغزان است. در واقع، بنیانگذاران افسانهای بهدلیل تواناییشان در الهامبخشیدن به دیگران تحسین میشوند. حتی اگر این توانمندی به معنای تحریف حقیقت باشد. «استیو جابز» را در نظر بگیرید. کارمندان اولیه اپل او را بهعنوان فردی توصیف میکنند که میتواند «هر کسی را در مورد هر چیزی متقاعد کند». به قول «اندی هرتزفلد»، جابز «ترکیبی گیجکننده از سبک بلاغی کاریزماتیک، اراده تسلیمناپذیر و اشتیاق به خمکردن هر واقعیتی برای تطبیق با هدف خود» داشت.
شوربختانه خمکردن واقعیت در دنیای کارآفرینی و سرمایهپذیری بسیار رایج است. از جمله مبهمسازی، پنهانسازی، اغراق، ظاهرسازی، طفرهرفتن، بلوفها و حقیقتهای نصفه و نیمه و…؛ اینها همه برای اکوسیستم کارآفرینی و نوآوری هزینه دارند. فریب به ناکارآمدی بازار منجر میشود. با طولانیکردن عمر سرمایهگذاریهای محکوم به فنا، منابع مالی قفل میشود و برای ویسیها و مدیرانشان تصمیمگیری در خصوص اینکه پول یا نیروی کار خود را کجا سرمایهگذاری کنند، دشوارتر میشود. واقعیت اینجاست که با توجه به استرس تضعیفکنندهای که دروغگویی اغلب به همراه دارد، این کار برای بنیانگذاران نیز تبعات و آسیبهای شخصی دارد.
چگونه میتوانیم فریب را از فرهنگ استارتاپها بیرون کنیم و در عین حال کارآفرینان را به ریسکپذیری و رؤیاهای بزرگ تشویق کنیم؟
وقتی در جلسات داوری استارتاپها در شتابدهندهها، مراکز رشد و رویدادهای مشابه، انبوهی از ایدههای گرتهبرداریشده از کسبوکارهای موفق را میبینیم که بعضاً حتی خود را مثلاً در بهترین وضعیت موفقیت به اسنپ پرستاری، علیبابای بومگردی، دیجیکالای موسیقی و امثالهم فرو میکاهند، بدون اینکه حتی درکی از مدل کسبوکاری برهمزننده، پیچیدگیهای فنی و فرایندی و… آنها داشته باشند و همزمان با ارزشگذاریهای چند صد میلیاردی آنها روبهرو میشویم، این رفتارها بیش از اغراق، با توهم موفقیت سریع و یکشبه نیز آمیخته میشود.
بهویژه که بدون لحاظکردن واقعیات اقتصاد کشور، ریسک بقا، عدم امکان بینالمللیشدن در میانمدت، محدودیتهای رگولاتوری، سرمایهگذاری و در یک کلام رشد کسبوکار؛ مدلهای ارزشگذاری آنها صرفاً کپی روشهای ارزشگذاری در اقتصاد جهانی، استفاده از ضرایب مالی، نرخها و شاخصهای آن بازارهاست، در نتیجه آب آنچنان گلآلود میشود که دیگر استارتاپهای ناب و آتیهدار هم بهسختی تمییز داده میشوند. همچنان تأکید میشود که سمت سرمایهگذار هم در ایفای تعهدات حرفهای، وضعیت آنچنان بهتر نیست. ولی واقعیت این است که در بازی نامتقارن اطلاعاتی کارآفرینان دست برتر را دارند.
نویسندگان مقاله مذکور دلایل متعددی برای لغزش حقیقت در کارآفرینان ذکر کردهاند. به زعم ایشان، آنها تخلف میکنند؛ زیرا فرصتهای زیادی برای انجام این کار و در مقابل شانس فرصت محدودی برای موفقیت دارند. مواجهه مداوم با فرصت سرمایهپذیری و ارائه طرح، چه برای شروع کسبوکار، چه برای رشد آن و گاه برای فرار از مخمصه فعلی، خود یک وسوسه بزرگ است.
در هر جلسه، ثروت یک بنیانگذار ممکن است روی لبه چاقو کم و زیاد شود. شکست مذاکرات نهتنها میتواند به معنای از دست دادن یک ثروت عظیم باشد، بلکه به معنای ناامید کردن دوستان، خانواده، کارمندان و سرمایهگذاران نیز هست. با چنین مخاطراتی، خمکردن حقیقت میتواند وسوسهانگیز باشد و البته این کار برای آنها نسبتاً آسان است. همانطور که پیشتر گفته شد، کارآفرینی دارای مقدار زیادی از آن چیزی است که اقتصاددانان آن را «عدم تقارن اطلاعاتی» مینامند. البته باید تأکید کرد هیچکدام از اینها به این معنی نیست که کارآفرینان نسبت به سایر مدیران معیارهای اخلاقی کمتری دارند. تحقیقات کمی که در دسترس است، نشان میدهد که آنها بهطور متوسط استانداردهای اخلاقی بالاتری نسبت به مدیران شرکتها دارند. مقاله در ادامه به این تحلیل میپردازد که تحریف واقعیت نزد کارآفرینان چگونه اتفاق میافتد.
چگونه کارآفرینان دروغهای خود را توجیه میکنند؟
اکثر بنیانگذارانی که حقیقت را تحت چنین فشارهایی تحتالشعاع قرار میدهند، احتمالاً خود را گناهکار نمیبینند. آنها اغلب اعمال خود را از طریق ترکیبی از سه منطق توجیه میکنند.
اول اینکه «این کار برای یک خیر بزرگتر است»؛ نجات شرکت از این مرحله و رسیدن به موفقیتی که منافع همه را تضمین کند.
دوم اینکه «من از تیم محافظت میکنم». ما برای شغل کارمندان و سرمایهگذاری مادران و مادرزنها و دوستانمان – که معمولاً نسبت به سهامدارانی که بعداً در صحنه ظاهر میشوند، اولویت بیشتری دارند – میجنگیدیم. فکر میکنیم تا زمانی که به کسی صدمه نزنیم، همهچیز درست میشود.
و بالاخره «همه این کار را میکنند!» بر اساس این دیدگاه، تحریف واقعیت صرفاً بخشی از بازی است، مانند «بلوفزدن در پوکر» که قانوناً منعی ندارد و هر فردی که بازی میکند، مسئول دانستن آن قوانین است. مثلاً برخی بنیانگذاران درآمد پیشبینیشده را اغراق میکنند. چون پیشفرض این است که سرمایهگذاران با چانهزنی حتماً ارزشگذاری را کاهش میدهند. باید بگویم ما سالانه ۵۰ میلیارد تومان درآمد خواهیم داشت، زیرا سرمایهگذاران این رقم را کاهش میدهند و ۵۰ میلیون در سال میشنوند.
بسیاری از کارآفرینان موفق، یک بشردوست پرکار واجد یک روح خوب هستند. نظرات آنها نشاندهنده فشارهایی است که همه کارآفرینان احساس میکنند و دلایلی است که میتواند آنها را به سایه حقیقت سوق دهد. اما این دلایل در نهایت بهانه هستند تا استدلال درست! آنها مسئولیت تصمیمگیری را بر عهده هنجارهای ظاهراً غیرقابل کنترل و گاه غیراخلاقی نهادهای انتزاعی میگذارند. بنیانگذاران ممکن است بگویند «کسبوکار فقط کسبوکار است». اما حوزه کسبوکار و استارتاپ هیچ تفاوتی با سایر بخشهای زندگی ندارد و باید با همین اخلاق اداره شود.
کارآفرین صادق
بیشتر کارآفرینان میخواهند اعتماد دیگران را جلب کنند و خود را بهعنوان لایق این اعتماد ثابت کنند. کمتر کسی آرزوی رذلبودن دارد. شواهد نشان میدهد که برای اکثریت قریببهاتفاق مردم، دروغ و فریب باعث استرس قابل توجهی میشود. در ادامه مقاله، نویسندگان دو پیشنهاد عمومی برای همه کارآفرینان دارند.
۱. شواهد و فرضیات خود را نشان دهید: هنگامی که کارآفرینان تصویری از آنچه کسبوکارشان میتواند باشد (حدس میزنند به وقوع میپیوندد) ترسیم میکنند، آن تصویر همهچیز را بیان نمیکند. سرمایهگذار برای این تصویرسازی به شواهد ملموستری نیاز دارد. شواهد شامل تجربیات کارآفرینان، دادههای اولیه جمعآوریشده از طریق آزمایشها، شواهد دادههای اشخاص ثالث و بهطور خلاصه، چیزهایی است که آنها میدانند. حدسها چیزهایی هستند که آنها هنوز نمیدانند، اما باور دارند یا امیدوارند درست باشند.
قانعکنندهبودن و صریحبودن ممکن است در تضاد با یکدیگر به نظر برسد، اما در شرایطی که تجزیهوتحلیل و ارزیابی فرصتها اصالت دارد، کارآفرینان باید شواهد و فرضیات را بیان کنند و در عین حال متقاعدکننده باشند. در این شرایط یک «ساندویچ نتیجهگیری» پیشنهاد میشود. بهترین کارآفرینان با نتیجهگیری خود شروع میکنند و با همان بحث را به پایان میرسانند و شواهد و مفروضات خود را در وسط قرار میدهند. یک بنیانگذار ممکن است بگوید «ما در سال آینده حدود X میلیارد تومان درآمد ناخالص خواهیم داشت. اجازه دهید شواهدی را که در اختیار داریم و فرضیاتی که این موضوع را تأیید میکند، به شما نشان دهم» و پس از انجام محاسبات، با بیان این جمله به صحبتهایش پایان دهد: «بنابراین ما معتقدیم درآمد X میلیارد تومان تخمین معقولی است.» شنوندگان غذای آماده را از دست نخواهند داد، اما آزادند تا به نتیجهگیری خود برسند.
۲. اطراف خود را با افرادی احاطه کنید که به شما کمک میکنند بهترین باشید: کوهی از تحقیقات روانشناسی نشان میدهد که حلقههای اجتماعی ما بر اخلاق ما تأثیر میگذارد. اعمالی که اطرافیان ما مرتکب میشوند یا از آنها چشمپوشی میکنند، به مرور زمان برای ما قابل قبول میشوند، در حالی که اعمالی که آنها آن را محکوم میکنند، غیرقابل قبول میشوند. پند معروفی است که میگوید هر کس میانگین پنج نفر نزدیکترین افراد در تعاملات روزمره خود است. بنابراین کارآفرینان عاقل اطراف خود را با بنیانگذاران، مربیان، اعضای هیئتمدیره و سرمایهگذارانی پر کردهاند که به آنها کمک میکنند تا بهترین خودشان شوند.
سرمایهگذاران در این زمینه اهمیت ویژهای دارند. یک کارآفرین ممکن است در طول عمر خود تعداد انگشتشماری از سرمایهگذاریها را راهاندازی کند، اما باتجربهترین سرمایهگذاران در دهها سرمایهگذاری شرکت میکنند. آنها شاهد مصائب بسیاری از بنیانگذاران در بسیاری از بازارها در طول سالیان متمادی هستند و خردی را در خود جمع میکنند که بنیانگذاران نمیتوانند آن را تکرار کنند. رشد سالم و موفق استارتاپها شاید کورسوی امید به بهبود فضای کسبوکار و رشد اقتصاد آینده کشور را شعلهور کند. همه ما چه در سمت کارآفرینی و چه سرمایهگذاری، مسئول حفاظت و پرستاری از این زیستبوم هستیم.
[…] خطر تحریف واقعیت / کیوان جامهبزرگ، معاون توسعه راهبرد… […]