عصر تراکنش ۶۳ / یکی از دلایل حساسبودن موضوع تعلق-ملی در فوتبال بینالمللی این است که رقابتهای ورزشی بینالمللی مانند بازیهای المپیک و جام جهانی فوتبال به یک «عدسی بزرگنمایی» تبدیل شده است. رقابت بین ملتها، با تمام عناصر نمایشی آن، مانند تکاندادن پرچم، خواندن سرود، ابراز احساسات، اشکها و لبخندها، تشویق و اعتراض و برنده و بازنده «وسیلهای مؤثر و منحصربهفرد برای القای احساسات ملی» و دلبستگی به میهن است. همانطور که «آلن بایرنر» میگوید: «ورزش بینالمللی شکلی از کنش نمادین است که وضعیت خود ملت را بیان میکند.» علاوه بر این، «اریک هابسبام» تأکید میکند: «ورزشکاران که نماینده ملت یا کشور خود در مسابقات ورزشی بینالمللی هستند، بازتاب نمادین جامعه خود محسوب میشوند.»
نمایش ساختگی ملی که رقابت فوتبال بین ملتها آن را محقق میکند، یک واقعیت فانتزی اغواکننده است که بهراحتی مرز ایجاد میکند و نظم میدهد و احساسی سرگرمکننده و کارناوالیک از با هم بودن پدید میآورد. این امر باعث میشود جامعه خیالی، «ما» ملت، حداقل برای مدتی احساس «واقعی» کند، البته به شرطی که تیم ملی فوتبال عملکرد خوبی داشته باشد، زیرا هویت نیازمند برانگیختن و شور و شعف تجربه موفقیت است.
وقتی برنده میشویم آلمانیام، وقتی میبازیم مهاجرم
دستکم بعد از جنگ جهانی دوم، مهاجران جدیترین مسئله آلمان بودهاند. تقریباً هیچ بحثی در سطح ملی وجود ندارد که یکسویه یا بُعد آن به مسئله مهاجران بازنگردد. نخبگان سیاسی آلمان دوست دارند هویت مهاجران در هویت جامعه جدید ادغام شود. در واقع، هویت آلمانی مانند دیگ جوشان، سایر هویتهای غریبه را در خود حل کند. الگوی ظرف سالاد که همه هویتها در کنار یکدیگر امکان زندگی مسالمتآمیز داشته باشند، هیچگاه در اروپا و بهویژه آلمان، طرفدار نداشته است.
وقتی «مسعود اوزیل» نامه خداحافظی خود از تیم ملی فوتبال آلمان را با این تیتر نوشت که «وقتی برنده میشویم، من آلمانی هستم، اما وقتی میبازیم، من یک مهاجرم»، یک بار دیگر توجهات به مسئله نوع ادغام مهاجران جلب شد.
اوزیل در ادامه نامه خود مینویسد: «من هنوز در جامعه پذیرفته نشدهام. با من بهعنوان «متفاوت» رفتار میشود.» این در حالی است که پیش از این، مقامات سیاسی آلمان بهکرات اوزیل را ستایش کرده بودند. طرفه آنکه «آنگلا مرکل» بیش از پنج بار او را نماینده مهاجران موفق معرفی کرده بود. اما وایرالشدن عکس اوزیل در کنار اردوغان و سپس حذف از مرحله گروهی جام جهانی ۲۰۱۸ باعث شد اوزیل از هر طرف آماج حملات قرار بگیرد. به باور بسیاری، هویت ترکیهای او بهمراتب غلیظتر و شدیدتر از هویت آلمانی اوست.
بنابراین صحبت از ادغام مهاجران -بهویژه ترکها، عربها و سایر شرقیها- محلی از اعراب ندارد. بهناگهان، اوزیل از یک بامبی آلمانی به گرگ خاکستری بدل شده بود؛ گرگی مهاجر و هویتخواه که نمیتواند از در آشتی با جامعهای که او را پذیرفته، دربیاید. نکتهای که بسیار روی آن تأکید میشد، این بود که اوزیل یک مهاجر نسل سومی است؛ این یعنی به هیچوجه فرایند ادغام مهاجران موفق نبوده است.
تاریخچه مارک آلمان
دویچه مارک یا مارک آلمان واحد رسمی پول آلمان غربی از سال ۱۹۴۸ تا ۱۹۹۰ و بعداً آلمان متحد از سال ۱۹۹۰ تا زمان پذیرش یورو در سال ۲۰۰۲ بود. یک مارک به ۱۰۰ فینیگ تقسیم میشد.
مارک برای اولینبار تحت اشغال متفقین در سال ۱۹۴۸ برای جایگزینی رایشمارک منتشر شد و از زمان تأسیس آن در سال بعد بهعنوان واحد پول رسمی جمهوری فدرال آلمان محسوب میشد. در سال ۱۹۹۹، آلمان پول واحد اروپایی را پذیرفت و از سال ۲۰۰۲ دویچه مارک با یورو جایگزین شد. از این رو، سکهها و اسکناسهای دویچه مارک تا زمان پیوستن به یورو در اول ژانویه ۲۰۰۲ در گردش باقی ماندند. بانک فدرال آلمان تضمین کرده که تمام مارکهای آلمانی بهصورت نقدی میتواند بهطور نامحدود به یورو تبدیل شود و شخص میتواند این کار را شخصاً در هر شعبه این بانک در آلمان انجام دهد.
وضعیت اقتصادی آلمان پس از جنگهای جهانی اول و دوم بسیار وخیم شد و نرخ تورم بسیار بالا رفت. در اوج تورم، بیش از ۳۰ کارخانه کاغذسازی و ۱۵۰ چاپخانه و دو هزار ماشین چاپ بهطور شبانهروزی برای برآوردن نیاز به پول کار میکردند. نرخ تورم به قدری زیاد بود که مقدار پول در گردش از سرعت افزایش قیمتها کمتر بود. اسکناسهایی که به مقدار فراوان و با مبلغ اسمی دهها هزار مارک چاپ شده بود، قبل از اینکه از چاپخانه خارج شود، مجدداً زیر ماشین چاپ میرفت و مبلغ اسمی آن به ارقام میلیونی تبدیل میشد. سرانجام کار به جایی رسید که با یک دلار آمریکا میشد چهار تریلیون و ۲۰۰ میلیارد مارک آلمان خریداری کرد.
با این همه، تنها در عرض سه سال و در اثر تلاشهای داخلی و اثرات مثبت صندوق مارشال، تورم کنترل شد و در سالهای ابتدایی دهه ۱۹۵۰ آلمان مجدداً قدرت اقتصادی و مالی خود را تا اندازه زیادی احیا کرد.
اسکناس ۱۰۰ مارکی و بازتاب آلمان
احتمالاً در میان اسکناسهای مختلف ۵، ۱۰، ۲۰، ۵۰، ۱۰۰، ۲۰۰، ۵۰۰ و ۱۰۰ مارکی، اسکناس ۱۰۰ مارکی بیشتر بازتابدهنده آلمان و ناخودآگاه جمعی و روح ملی آن است.
میگویند که آلمانیها سه کار را هر روز و تا آخر حیاتشان انجام میدهند؛ گوشدادن به باخ، دستدادن و احساس غرور و افتخار ملی. در واقع، این تنها یک جمله قصار یا ضربالمثل نیست، این «لایتکولتور» [Leitkultur] یا فرهنگ مسلط است. این فرهنگ، دارای عناصری است که دائماً در حال تولید و بازتولید در میان نسلهای مختلف است. مهاجران اگر بهدنبال کسب «موفقیت» و «ادغام» در جامعه آلمان هستند، باید این عناصر فرهنگی را بشناسند و آن را درونی کنند. اما قضیه به این سادگیها نیست، چراکه معمولاً برخی عناصر هویتی خردهفرهنگها با فرهنگ مسلط در تضاد است.
در واقع، فرهنگ مسلط با این دو سؤال در پیوند است که «ما چه کسی هستیم و میخواهیم چه کسی باشیم؟» از فرهنگ مسلط میتوان تحت عنوان «معیار حیاتی برای همزیستی» آلمانیها و مهاجران یاد کرد. با وجود این، تجربه ادغام با این فرهنگ در چند دهه گذشته چندان موفقیتآمیز نبوده و با چالشهای اساسی دستوپنجه نرم کرده است.
به باور آلمانیها، مهاجران با عناصر «فرهنگ آلمانی» ارتباط معناداری پیدا نمیکنند؛ عناصری چون موسیقی کلاسیک، رقص، فلسفه، معماری، سبک زندگی، آیین پروتستان و مانند اینها. اما شاید موسیقی بیشتر از سایر عناصر این شکاف را برجسته کند. برای آلمانیها موسیقی فراتر از ساز، هارمونی، شعر و آواز است؛ موسیقی روایتگر بینشها و بیموامیدهای نسلهای مختلف است. در این میان، «کلارا شومان» جایگاه منحصربهفردی دارد؛ چراکه موسیقی او نماینده تاموتمام چیزی است که از آن با عنوان «روح آلمانی» نام میبرند. چهره «کلارا یوزفینه شومان» با چشمانی معصوم و نگاهی نافذ در حال نگاه به گوشهای نامعلوم روی اسکناس ۱۰۰مارکی نقش بسته است. او مشهورترین موسیقیدان زن آلمانی به حساب میآید.
شومان (۱۸۹۶-۱۸۱۹) نوازنده پیانو، آهنگساز و معلم پیانو بود که بهعنوان یکی از برجستهترین پیانیستهای دوره رمانتیک شناخته میشود. او در یک دوره ۶۱ساله با برگزاری کنسرتهای بسیار و رپرتوارهایی در قالب رسیتالهای پیانو، موقعیت خود را با کارهای جدی بهعنوان یک نوازنده چیرهدست تثبیت کرد. شومان در طول فعالیتهایش آثاری برای پیانو سولو، کنسرتو پیانو، موسیقی مجلسی، قطعات کرال و ترانه آهنگسازی کرد. دو تصویر دیگر این پرتره را تکمیل میکند؛ تصویر پیانویی که کلارا با آن مینواخته و دیگری، نمای بیرونی از «کنسرواتوار دکتر هوخ» که کلارا در آنجا تدریس میکرد. علاوه بر این، ساختمان جدیدِ کنسرواتوار نیز به نام کلارا شومان نامگذاری شده است.
شایسته نمایندهبودن
به نظر میرسد یک مهاجر زمانی شایسته آن است که نماینده ملت (در زمین فوتبال) تلقی شود که بهطور پیدرپی ابراز وفاداری کند و همواره نشان دهد که جامعه جدید را به جامعه قبلی ترجیح میدهد یا دستکم علاقه بیشتری به آن دارد. در واقع، باید اثبات کند که جامعه قبلی چیزی جز «ریشه» نیست. جالبترین مسئله در مورد اوزیل این است که تعلق ملی برای نسلهای مختلف و مهاجران تا چه حد شکننده است، حتی برای بازیکنانی که بهعنوان افراد کلیدی برای نمایندگی «ملت» انتخاب، پذیرفته و شناخته شدهاند.
جهت مشاهده فایل باکیفیت تصویر زیر، اینجا را کلیک کنید
[…] موسیقی کلاسیک با کوک غرور ملی / آلمان به روایت اسکناس ۱۰… […]