عصر تراکنش ۶۳؛ محسن محمودی، مترجم و پژوهشگر تاریخ و سیاست / دیگر عملاً جنگ تمام شده بود… حالا دیگر کاتالونیا زیر چکمه سربازان فرانکو بود… تلفات ما به حدی بود که حتی نمیشد شمارش کرد. با یک حساب سرانگشتی هم نمیشد تعداد کشتهها را حساب کرد… در دهکدهای بینامونشان منتظر سرنوشت بودیم. شبهنگام که کنار آتش کیف پولم را درآوردم تا شاید برای واپسین بار صورت ماریسا و کاندلا را ببینم، چیزی دیدم که حسابی شوکهام کرد؛ تمام مدت جنگ عکس فرانکوی حرامزاده روی پزوتا، کنار صورت عزیزانم بود… چطور میشود از پول متنفر نبود…
سیسیلیا کانتو، روایتهای شفاهی جنگ داخلی اسپانیا
اگر همین الان کیف پول خود را باز کنید، چه کسانی را آنجا میبینید؟ احتمالاً به افرادی نگاه میکنید که در کشور شما تاریخساز شدهاند. بدون اینکه تابهحال نشسته باشید و جدی به آن فکر کرده باشید، شما همیشه در حال حمل جدیترین سند روایت تاریخ هستید؛ سندی روایتگر داستان انقلابیها و محافظهکاران، جمهوریخواهان و سلطنتطلبان، فاشیستها و پارتیزانها، خلاصه اشکها و لبخندها، بیمها و امیدها، برندهها و بازندهها و دوستان و دشمنانی که مدام جایشان عوض میشود. اما آیا تابهحال از خود پرسیدهاید که چه کسانی واقعاً باید روی اسکناس باشند؟
جواب این سؤال در کشورهای مختلف بسیار متفاوت است. در برخی کشورها، هنرمندان، از جمله نقاشان، نویسندگان، مجسمهسازان و بازیگران، عناصر ثابت اسکناسها هستند، در شماری دیگر، سیاستمداران حضور حداکثری دارند، در بعضیها شخصیتهای تاریخی و قهرمانان اسطورهای جا خوش کردهاند و در تعدادی دیگر تنوع زیستی و انسانی بازتاب یافته است. اگرچه در بعضی کشورها، اکثریت مردم حتی در اسکناس هم نصیبی از قدرت ندارند و جز رهبرانِ «بهزور متبسم» سهمی در «بازتاب مشارکت سیاسی در قالب تصاویر اسکناسها» ندارند، اما در برخی کشورها تصاویر اسکناسها بازتاب حقیقی «خودآگاه جمعی» و «روح ملی» آنها محسوب میشود.
در ادبیات ناسیونالیسم، تقریباً اغلب نویسندگان به ابزارهای فرهنگی از قبیل سکهها، تمبرها، پرچمها و اسکناسها به مثابه متونی برای گسترش ملیگرایی نگریستهاند. بهویژه پول حامل نمادها و نشانههایی است که در راستای تولید و بازتولید دولت-ملت ساخته شدهاند.
«اریک هابزبام» از پول به منزله جهانیترین شکل از تصویرسازی عمومی نام میبرد که همزمان با فرایند ایجاد دولت-ملت خلق شده است. در واقع، همه کشورها از چاپ پول و ضرب سکه در راستای افزایش مشروعیت خود استفاده میکنند.
حکومتها از اسکناسها بهعنوان ابزارهای ایدئولوژیکی برای تثبیت و تقویت روایتهای خاص از هویت ملی سود جستهاند. بنابراین پول ابزاری برای مشروعیتبخشی به ساخت قدرت دولتی بوده است.
در نوشته حاضر که مقدمهای برای پرونده «اسکناسها روایت میکنند»، بهشمار میرود، بهدنبال مطالعه و بررسی «چیزهایی هستیم که اسکناسها به ما میگویند»؛ چیزهایی در مورد تاریخ، سیاست، جامعهشناسی، روانشناسی و بهویژه فوتبال. اما نکته اساسی این است که از طریق کاوش در عناصر و المانهای بازتابیافته در اسکناسها، میتوان به «روایتهای برجستهشده» از یک سو و «روایتهای حذف، طرد و لاپوشانیشده» از دیگر سو پی برد. اسکناسها نقش مهمی در برساخت هویت ملی و احساس توده مردم در مورد شخصیتهای ملی بر عهده دارند.
ما میخواستیم این تجزیهوتحلیل تا حد امکان جامع و مانع باشد، بنابراین سراغ تکتک ۳۲ کشور حاضر در جام جهانی ۲۰۲۲ قطر رفتیم و از رهگذر روایتی تاریخی-سیاسی به نمادپردازی اسکناسهای این کشورها پرداختیم.
از مجموع اسکناسهای بررسیشده ۳۲ کشور حاضر در جام جهانی ۲۰۲۲ قطر، ۲۴۱ اسکناس به افراد منحصربهفرد تعلق داشتند.
در این میان تصویر ۵۱ اسکناس (۲۱ درصد) به شخصیتهای زن اختصاص داشت و تصویر ۱۹۰ اسکناس (۷۹ درصد) متعلق به شخصیتهای مرد بود.
علاوه بر این، نویسندگی رایجترین شغل در بین زنان و دومین شغل رایج برای مردان بود. در واقع، ۱۹ درصد از افرادی که روی اسکناسها نشان داده شدهاند، نویسنده هستند (۴۵ نفر از ۲۳ کشور).
برخی چهرههای برجسته در این رده عبارتاند از: «ایچییو هیگوچی»، «فوکوزاوا یوکیچی»، «شین سایمدانگ»، «برادران گریم»، «آنتوان دوسنت اگزوپری»، «رابرت برنز»، «چارلز دیکنز»، «ویلیام شکسپیر» و بسیاری دیگر.
نویسندگان میتوانند مکان، زمان و فرهنگ را به گونهای بازتاب دهند که حس هویت مشترکی در بین شهروندان القا شود و شاید به همین دلیل است که آنها را به انتخابی محبوب برای نمایش روی اسکناسها تبدیل شدهاند. از این رو، ملاک انتخاب یک نویسنده، بیش از آنکه با برندهشدن نوبل ادبیات یا شهرت داخلی و جهانی او در پیوند باشد، با نزدیکی او به «گفتمان رسمی» و بهویژه نقش آن در برساخت هویت در ارتباط است.
اگرچه نویسندگان برای قرارگرفتن روی اسکناس انتخاب مطمئنی به نظر میرسند، اما میتوانند جنجال ایجاد کنند. بهعنوان مثال، حمایت از بردهداری، تنفر از رنگینپوستان، دفاع از نسلکشی بومیان، توجیه استعمار و زنستیزی در میان پارهای از این نویسندگان دیده میشود. این استدلال که در گفتمان و زبان رسمی در قرون گذشته اصطلاحاتی چون «کاکاسیاه»، «ضعیفه»، «اسکاتلندی دندانگرد»، «یهودی طماع» و… لزوماً توهینآمیز نبودهاند، امروزه چندان پذیرفته نیست. در نتیجه، هرازگاهی انتشار تصویر نویسندهای روی یک اسکناس جنجالی میشود، بهگونهای که معمولاً در سریهای بعدی طراحی و چاپ اسکناسها جایگزین میشوند.
دومین حرفه متداول به رئیس دولت-رهبر، رئیسجمهور و نخستوزیر بازمیگردد. در اینجا نیز شمار مردان به هیچوجه با زنان قابل مقایسه نیست. در واقع، تعداد سیاستمدار زنِ روی اسکناسها از انگشتان یک دست هم تجاوز نمیکند. در این میان، چهار تن از این زنان نقش خاصی در دولت داشتند؛ «ملکه الیزابت دوم»، «اوا پرون»، «اگنس مکفیل» و «ادیت کوان»، اولین زنان منتخب پارلمان، بهترتیب در کانادا و استرالیا.
در هیچ کشوری که مورد تجزیهوتحلیل قرار دادیم، زنی وجود نداشت که بنیانگذار ملت خود به حساب آید. در عوض، زنانی که در جنگهای استقلال شرکت داشتند، اغلب «قهرمانان ملی» یا انقلابی نامیده میشوند.
از آنجا که سران دولت، سیاستمداران، بنیانگذاران و پادشاهان همگی به شکلی در حکومت دخالت دارند، بنابراین میتوان آنها را با هم حساب کرد. با انجام این کار، ۱۰۳ فرد منحصربهفرد در این دسته شناسایی میشوند. به عبارت دیگر، ۴۲ درصد از تمام افرادی که تصویرشان روی اسکناسها قرار دارد، عموماً نقشی در حکمرانی ایفا کردهاند. از لحاظ فراوانی، نویسندگان در رتبه دوم قرار میگیرند. بهعلاوه، فقط ۱۲ پادشاه روی اسکناسها وجود دارد و تنها یک نفر از آنها زن است؛ ملکه الیزابت دوم.
نکته جالب توجه در اینجاست که تصویر هیچ شخصیت زندهای در اسکناسها وجود نداشت؛ تمامی اسکناسها به شخصیتهایی اختصاص یافتهاند که دیگر در قید حیات نیستند. تنها استثنا میتوانست ملکه الیزابت دوم باشد که در شهریورماه امسال درگذشت.
بهعلاوه، حدود ۲۰ درصد اسکناسها به «اولینها» اختصاص یافته است؛ نخستین رهبر، نخستین رئیسجمهور، نخستین فارغالتحصیل و همچنین مخترعان و مکتشفان. البته اولینها به اشخاص محدود نمیشود و نهادها، اماکن، ساختمانها و بناهای یادبود را نیز دربر میگیرد.
در برخی کشورها، حساسیت زیادی روی رایجترین اسکناس وجود دارد. در بیشتر مواقع، سعی شده این اسکناس به تصویری اختصاص پیدا کند که بیشترین قرابت را با خودآگاه جمعی و روح ملی داشته باشد.
هانیبال، فرمانده نظامی معروف کارتاژ باستان و چهرهای که اسکناس ۵دیناری تونس به آن اختصاص یافته، ۱۸۳ سال قبل از میلاد درگذشت؛ بنابراین او قدیمیترین فرد در این مجموعه از اسکناسهاست.
کره جنوبی بهطور متوسط دارای قدیمیترین شخصیتهای تاریخی بود؛ بیشتر شخصیتهایی که تصویر آنها روی پول این کشور بازتاب یافته، متعلق به قرون ۱۳ و ۱۴ هستند.
نکته جالب توجه دیگر این است که در برخی کشورها پیرامون اینکه تصویر چه کسانی را میتوان روی اسکناسها درج کرد، قانونگذاری شده است. برای نمونه، وزارت خزانهداری ایالات متحده بهصراحت اعلام کرده که از نظر قانونی تنها میتوان از تصویر افراد متوفی روی اسکناسها استفاده کرد. همین امر در مورد بانک مرکزی انگلستان و کانادا نیز صدق میکند (اگرچه هر دو برای ملکه و پادشاه استثنا قائل میشوند). کانادا یک گام فراتر نهاده است؛ «دستکم باید ۲۵ سال از درگذشت فردی که قرار است تصویر آن روی اسکناسها درج شود، سپری شده باشد.» بهعلاوه، انگلستان، کانادا و استرالیا استفاده از شخصیتهای خیالی را برای نمایش روی اسکناس منع کردهاند.
پیوند اسکناس و فوتبال
اگرچه نخستین چیزی که در رابطه با پیوند اسکناس و فوتبال به ذهن متبادر میشود، «کالاییشدن فوتبال» و پول و سرمایه عظیمی است که در این ورزش ردوبدل میشود، اما اساساً نقطهای که فوتبال و اسکناس را به هم پیوند میدهد، مفهوم «برساخت هویت ملی، پرکردن شکافهای اجتماعی و کاهش گسلها و تضادهاست»، بنابراین نقش فوتبال در جوامع مدرن، بسیار فراتر از یک ورزش بوده است.
«ژاک دریدا»، فیلسوف، نشانهشناس و هوادار پرشور فوتبال، در جایی گفته بود: «ورای خطوط زمین فوتبال، هیچ چیز وجود ندارد.» منظور دریدا این نبود که فوتبال برتر از اتفاقات زندگی است، بلکه شاید همه چیزهایی که خارج از استادیوم اتفاق میافتد – سیاست، اقتصاد، یا حتی هنر و فرهنگ – بهطور خودکار در درون آن منعکس میشود. زمین فوتبال یک جهان کوچک است.
با این حال، «فوتبالشدن فوتبال» مولود راه طولانی و دشواری است که این ورزش در طول بیش از یک قرن گذشته پیموده است؛ بهویژه در ابتدای پیدایش که بسیاری از کشورها دیدگاه مثبتی در مورد آن نداشتند. در واقع، تأکید افراطی روی ورزشهای ملی-سنتی از جانب دولتهایی صورت گرفته که فوتبال را متعلق به کارگران، مهاجران، رنگینپوستان و اقلیتهای قومی-زبانی میدانستند و حتی آن را برای هویت ملی مضر تلقی میکردند. برای مثال، «گابریل کوهن»، مورخ و نویسنده در کتاب «فوتبال علیه دولت» مینویسد: «فوتبال مورد حمله محافظهکاران قرار گرفته که آن را یک «ورزش لیبرال»، «ورزش دانشگاهی»، «ورزش کمونیستی» و «ورزش مهاجران» میدانستند.» «جک کمپ»، مدافع سابق بوفالو بیلز، در کنگره استدلال کرد که ایالات متحده نباید میزبان جام جهانی ۱۹۹۴ شود، زیرا فوتبال آمریکایی «سرمایهداری دموکراتیک» است، در حالی که فوتبال «اروپایی و سوسیالیستی» است.
از دهه آخر قرن بیستم، علاقه به فوتبال در سراسر جهان تقریباً بهطور تصاعدی در حال رشد بوده است. در خط مقدم آن امپراتوریهای لیگ برتر قرار دارند که با کمک تلویزیونهای کابلی و بعداً ماهوارهای، شاخکهای خود را چند سال پس از هزاره جدید در سراسر آفریقا و آسیا گسترش دادند. لیگهای اسپانیا، آلمان و ایتالیا بهزودی در سراسر جهان هواداران پرشوری پیدا کردند.
با تغییر شکل سیاست به یک «برند»، باشگاههای فوتبال برتر اروپایی که قبلاً مانند شرکتها اداره میشدند، متوجه شدند که به چیزی شبیه شرکتهای چندملیتی تبدیل شدهاند. فوتبال یا بهتر است بگوییم «تجربه فوتبال» به کالایی تبدیل شد که اکنون در سطح جهانی در مقیاسی بیسابقه به فروش میرسد.
برای اینکه فوتبال بهطور یکنواخت برای مردم در گوشهوکنار جهان «مصرفپذیر» شود، این ورزش باید تا حد ممکن خنثی و فاقد هرگونه معنایی میبود که مانع تماشای بازی میشد. از این رو، استادیوم باید به گونهای ساخته میشد که «خنثی» به نظر برسد و از هر عنصر خارجی که ممکن است به بازی معنایی فراتر از رویدادهای داخل زمین بدهد، محافظت شود؛ سیاستزدایی از فوتبال، از همینجا نشئت میگیرد. باید روایت آنتاگونیستی از تاریخ حذف شود و جای خود را به نوعی روایت خنثی یا مغشوش بدهد. بازی برزیل و پرتغال، بازی الجزایر و فرانسه و امثالهم فاقد ارجاعات تاریخی میبود. با وجود این، هرازگاهی این راهبرد به ضد خود بدل میشود. در خاورمیانه و شمال آفریقا، در جریان بهار عربی، از استادیومها به مثابه ابزاری برای رساندن پیامهای خود استفاده میکردند.
بنابراین ما قوانینی داریم که از نمایش پیامهای سیاسی یا ایدئولوژیک در ورزشگاهها جلوگیری میکند؛ بدین نحو که هر پیامی را که برای یک رویداد ورزشی مناسب نیست، بهویژه پیامهایی که ماهیت سیاسی، ایدئولوژیکی، مذهبی، توهینآمیز یا تحریکآمیز دارند، ممنوع میکند. البته فیفا در قبال نسلکشی، نقض گسترده حقوق بشر، حذف نظاممند قومی-مذهبی-زبانی یا حتی محرومساختن بخشهایی از جمعیت یک کشور، موضعی اتخاذ نمیکند؛ مگر اینکه با فشار و اجماع جهانی مواجه شود.
[…] […]