عصر تراکنش ۶۳؛ علی ورامینی، سردبیر مهمان / روزهایی بود که در فکر بودیم چطور ویژهنامهای برای جام جهانی داشته باشیم که هم بیربط به ماهنامه تخصصی عصر تراکنش نباشد و هم اینکه حرفی جدید بزنیم. بهخصوص دوره قبل جام جهانی، عصر تراکنش ویژهنامهای مفصل درباره کشورهای حاضر در جام جهانی وقت منتشر کرده بود و در آن به ابعاد بانکی و فینتکی آن کشورها پرداخته بود. در همین اثنی، صبح روزی رضا قربانی زنگ زد و گفتم «یافتم». دقیقاً به سبک ارشمیدس که از حمام جهیده بود بیرون و گفته بود «اُرهکا». انصافاً هم خوب یافته بود. ایده نابش را گفت و ما هم با یک حساب سرانگشتی و این به آن و آن به این گفتیم که «حله آقا». و ندانستم که این دریا چه موج خونفشان دارد.
یاران راه را خبر کردم، از محسنین محمودی و آزموده گرفته تا سپهر خرمی و مسعود شاهحسینی. گفتم دوستان بیایید که کار داریم بسی سهل؛ بهآسانی کندن پوست نارنگی. آنها هم آمدند، بیآنکه بدانند همراه من به چه بیابان بلایی قدم میگذارند. سخن کوتاه کنم، آنچه در دو ماه گذشته بر ما گذشت تا ببینم فلان کشور حاضر در جام جهانی کدام اسکناس را دارد، با کدام اسکناس میتوان آن را روایت کرد و پشت و روی اسکناسهایش اشاره به چه چیزی دارد، دشمن نبیناد و دوست نشنود. همه اینها که تمام شد به ویراستار پرحوصله رسیدیم، یلدا شایستهفر که هر متن بارها و بارها عوض شد و از نو ویراستاری کرد. تا رسیدیم به گروه هنری و مدیریت صفحهآرایی که با علیرضا کیوان باحوصله بود که اگر جای علیرضا هر دیار دیگری بود، قطعبهیقین امروز مشغول نوشتن این خطوط نبودم و خیلی پیشتر به دست جنون آنی کشته شده بودم. کار که به روحالله گیتینژاد رسید و طراحی جلد نفس راحتی کشیدیم همگی.
شاید سؤال شود که همه این دو ماه بیخوابی، استرس و زحمت زیاد میارزید؟ فارغ از ماستبندی و ترش و شیرین بلی میارزید.
چالش اصلی اما این نبود؛ چالش بزرگتر از این زحمت، رنجی بود که برای این روزهای ایرانمان متحمل میشویم. در کوران همه آن روزها دائماً از خود میپرسیدیم که اصلاً ویژهنامه جام جهانی منتشر کنیم؟ اصلاً به جام جهانی میرویم؟ اصلاً «چه میشود؟» آن هم برای اکوسیستم مدنظر، اکوسیستم فناوریهای مالی که اصل و اساس کارشان یعنی اینترنت دچار مشکل شده است. بسیاری از کسبوکارها تعطیل شدند و… چیزهای دیگر که همه میدانیم.
هربار اما خود را جمع میکردیم، هم برای اینکه به میانجی کار کمی از بار دنیا و خبرهای همه تلخش وارهیم و هم اینکه به این باور داشتیم که شاید یک روز خوب بیاید؛ روزی که دغدغه ما هم بحثهای اینچنینی نباشد و اگر این روزها را هیچ کاری نکرده باشیم، هم پیش خودمان شرمندهایم، هم بالاخره وقتی را که میشد کاری کنیم، به بیکاری گذراندهایم. در نهایت بد هم نشد. تاریخ خواندیم. با اسکناسها به کشورها و تاریخشان سفر کردیم. برایمان بیش از پیش مسجل شد که «این نیز بگذرد». از اسکناسها یاد گرفتیم که اگرچه تاریخ را همیشه قوم غالب روایت میکند، اما آن که کار نیک کرده و برای مردمان و سرزمینش گامی برداشته، بالاخره روزی ارج میبیند و بر صدر مینشیند. به قول حافظ «پریرو تاب مستوری ندارد…».
از اسکناسها مسیر کشورهای توسعهیافته را یاد گرفتیم. دیدیم که دغدغه اصلی مسئولان و تصمیمگیران هر کشوری که عمدتاً روی اسکناسهایشان بازتاب داده شده، تا چه میزان بر دیروز و اکنونشان تأثیرگذار بوده است. جز اسکناس به سیاست و فوتبال کشورها هم سر زدیم و چه جالب که این سه چطور در پیوند وثیقی با هم قرار دارند. کشورهایی دیدیم که برای ۵۰ سالِ فوتبالشان برنامهریزی دارند، همانطور که میدانند کدام پول در چند سال آینده به گردش درخواهد آمد و برای هر دو سیاستگذاریهای دقیقی کردند.
چه کشورهایی هم دیدیدم که فوتبال پناهشان است. پناه مردمی برای جهیدن از دام فقر و بیچارگی، پناه مردمی که جایی جز استادیوم ندارند تا بتوانند بدون ترس و یکصدا شعار بدهند و پناه مردمی که با بردوباخت فوتبال باختهای مدامشان را سر میکنند. شاید این گزاره خام باشد، اما تقریباً کشورهایی که اقتصاد باثباتی داشتند و اسکناسهای باپشتوانهتر، فوتبال کمتر برایشان حیثیتی بود و ورزشی بود که برای آن ذیل سیاستهای کلیشهشان طرح و برنامه داشتند، اما هرچه کشورهای بیثباتتر و با تاریخ معاصر ملتهبتر را بررسی کردیم، فوتبال بیشتر برایشان حیثیتی بود. البته شاید شما با ورقزدن صفحات پیش رو چیز دیگری استنباط کنید.
در آخر از رضا قربانی و مینا والی تشکر ویژه میکنم؛ آدمهایی که فارغ از شأن حرفهای و مدیریتیشان، بهعنوان دوست در سختترین روزها اطرافشان را گرم میکنند، در دل رفقایشان حتی شده کورسوی امیدی روشن میگذارند، تا خاموش نشویم بهناگهان.
[…] تا خاموش نشویم ناگاه / علی ورامینی، سردبیر مهمان […]