داستان رمزارز / بخش دوم
در بخش اول داستان رمزارز جزئیات سازوکار بیتکوین، ابداع ساتوشی ناکاموتو، توضیح داده شد، اما چیزی که ساتوشی ابداع کرده، دقیقاً چیست؟
ضمیمه ماهنامه عصر تراکنش / با کمی جزئیات سازوکار بیتکوین، ابداع ساتوشی ناکاموتو را توضیح دادم (+)، اما اجازه دهید کمی به عقب برگردیم؛ چیزی که ساتوشی ابداع کرده، دقیقاً چیست؟ سادهترین پاسخ این است که ابداع ساتوشی، بیتکوین بود.
ارزش کل بیتکوین در زمان اوج آن بیش از یک تریلیون دلار بود. هزاران مقاله درباره بیتکوین وجود دارد؛ سرمایهگذاران، هواداران و معتقدان زیادی دارد. برخی از این افراد که «ماکسیمالیست بیتکوین» خوانده میشوند، معتقدند تنها عنصر واقعاً جذاب و ارزشمند دنیای کریپتو بیتکوین است. فکر کنم آن افراد میتوانند دیگر این مطلب را ادامه ندهند. همین بود دیگر؛ بیتکوین! اما اینجا میخواهم بیشتر پیش بروم. میخواهم درباره دیدگاههای متفاوتی که میتوان به ابداع ساتوشی داشت صحبت کنم. راههای متفاوتی برای تفسیر قصد و نیت ساتوشی و دستاورد او وجود دارد و هر تفسیری مسیر متفاوتی را برای کریپتو به شما نشان میدهد.
الف) ذخیره ارزش
دیدگاه حداقلی به بیتکوین اینگونه است؛ ساتوشی فناوریای را ابداع کرد که افراد به وسیله آن به یکدیگر عدد ارسال کنند. موضوعی که به هیچعنوان بیارزش نیست. پیش از ساتوشی میتوانستم ایمیلی به شما بفرستم که در آن نوشته شده باشد «۱۳۲.۵۱»، اما بههیچوجه نمیتوانستید بفهمید که من ۱۳۲.۵۱ را در کامپیوترم داشتم یا پیشتر ۱۳۲.۵۱ را به فرد دیگری فرستاده بودم و بههیچوجه نمیتوانستید به افراد ثابت کنید که اکنون شما ۱۳۲.۵۱ را در کامپیوترتان دارید و میتوانید به آنها ارسال کنید.
بیتکوین پدیده مهمی است
میفهمم که بند بالا خیلی احمقانه به نظر میرسد، زیرا واقعاً هم هست. بدون شک در کامپیوترتان ۱۳۲.۵۱ و هر عدد قابل تصور دیگری را دارید؛ کامپیوترها میتوانند اعداد را به دلخواه و کموبیش رایگان ایجاد کنند. صفحه گستردهای باز کنید و «۱۳۲.۵۱» را تایپ کنید و حالا این عدد را دارید. دستاورد فناورانه بیتکوین از زاویهای این است که روشی غیرمتمرکز برای ایجاد کمیابی در کامپیوترها ابداع کرد. بیتکوین روشی را نشان داد که توسط آن بتوانم پیامی کامپیوتری را به نحوی برای شما بفرستم که شما آن را داشته باشید و من نداشته باشم و بتوانیم عناصر اطلاعات کامپیوتری را به گونهای بین یکدیگر ردوبدل کنیم که عرضه و مالکیت انتقالیافته آنها را محدود کند. اما این دستاورد فناورانه کل داستان و حتی میتوان گفت مهمترین بخش آن نیست. نکته هیجانانگیز بیتکوین این نیست که ساتوشی راه ویژهای را برای افراد ابداع کرد تا اعداد را برای یکدیگر بفرستند و اسمش را پرداخت بگذارند، این است که افراد این اعداد را بهعنوان پرداخت پذیرفتند. هیچ چیزی در ذات این فناوری وجود ندارد که باعث این اتفاق شود. افراد ممکن است وایتپیپر بیتکوین را خوانده باشند و با خودشان گفته باشند «راه باحالی برای پرداخت است، اما مشکلتان این است که دلار ارسال نمیکنید، چیزی را ارسال میکنید که خودتان ساختهاید و چه کسی چنین چیزی را میخواهد؟» اتفاقاً بیشتر افراد در ابتدا همین را گفتند، اما بسیاری از افراد در نهایت به این نتیجه رسیدند که بیتکوین ارزشمند است.
عجیب است! ساتوشی انگار گفته بود:
و تعداد کافی از افراد هم انگار جواب داده بودند:
و باعث شدند حالا کریپتو به کسبوکاری تریلیوندلاری تبدیل شود. این واقعیت اجتماعی، اینکه میلیونها نفر پذیرفتهاند که بیتکوین ارزش زیادی دارد؛ شاید شگفتانگیزترین عنصر بیتکوین و بسیار شگفتانگیزتر از مسائل مربوط به هش باشد.
۱. شتکوینها
دیدگاه بسیار ساده دیگری نسبت به بیتکوین به شرح زیر است:
- میتوانید توکنی مندرآوردی بسازید که بهصورت الکترونیکی معامله میشود.
- اگر این کار را انجام دهید، افراد ممکن است مبلغ غیرصفری برای آن پرداخت کنند.
- به امتحانش میارزد، مگرنه؟
هرچه بیتکوین برجستهتر و ارزشمندتر شد، افراد همین کاری را کردند که پیشتر گفتیم. موجی از کریپتوکارنسیها راه افتاد که گاهی نسخههایی کمی متفاوت با بیتکوین و گاهی کپیهایی بسیار ضعیف بودند. «شتکوین» نام تحقیرآمیز آنهاست.
در سال ۲۰۱۳ دو مهندس نرمافزار با هم یک کریپتوکارنسی ساختند و لوگوی دوج، میم «سگ شیبا اینوی سخنگو» را برای آن انتخاب کردند. نام آن را دوجکوین گذاشتند که بهنوعی هجویهای بر رونق بازار ساخت کریپتوکارنسی بود. دوجکوین اکنون حدود هشت میلیارد دلار ارزش دارد. نمیخواهم دلیل این اتفاق را به شما توضیح بدهم. هیچکس دیگری هم توضیح نمیدهد. بدون شک سازندگان دوجکوین نیز آن را درک نمیکنند؛ یکی از آنها در توییتر اعلام کرده بود که از آن متنفر است. فقط میتوان گفت اگر توکنی مندرآوردی میسازید که قرار است بهصورت الکترونیکیی معامله شود و امیدوارید افراد بیدلیل آن را بخرند، چه بهتر که آن را جالب و سرگرمکننده بسازید. سگی سخنگو را بهعنوان لوگوی آن انتخاب کنید و به افراد خوراکی برای جوکساختن در محیط آنلاین بدهید.
اتفاقاً یکی از استدلالهاینت جالبی که اوایل علیه بیتکوین مطرح شد، این بود:
- منابع بیتکوین محدود است.
- اما نرمافزار بیتکوین منبعباز است و میتوان بهآسانی آن را شبیهسازی کرد.
- بنابراین اگر قیمت بیتکوین بیشتر از مثلاً ۱۰۰ دلار شود، فردی بلیتکوین را ابداع خواهد کرد که دقیقاً مشابه بیتکوین خواهد بود.
- بیتکوین مندرآوردی است، بلیتکوین هم مندرآوردی است، پس هیچ دلیلی وجود ندارد که بلیتکوین با قیمتی بسیار کمتر از بیتکوین معامله شود.
- این اتفاق باعث کاهش ارزش بیتکوین میشود؛ آدم منطقی ترجیح میدهد به جای پرداخت ۱۰۵ دلار برای بیتکوین، ۹۰ دلار برای بلیتکوین پرداخت کند؛ چراکه دقیقاً یکی هستند، اما یکی ارزانتر است.
- در نتیجه منبع نامحدودی از بیتکوین یا چیزهایی دقیقاً مانند آن وجود دارد، پس ارزش بیتکوین خیلی نمیتواند زیاد شود.
این استدلال تا حد زیادی اشتباه از آب درآمد. کریپتوکارنسی از لحاظ اجتماعی بازی هماهنگی است؛ افراد میخواهند سکهای داشته باشند که افراد دیگر نیز مایلاند آن را داشته باشند و نوعی معادلسازی فنی انتزاعی باعث نمیشود یک کریپتوکارنسی جایگزین خوبی برای دیگری باشد. پذیرش اجتماعی (یا مشروعیت) است که یک کریپتوکارنسی را ارزشمند میکند و نمیتوان با کپیکردن کد به آن رسید.
این یک واقعیت آشکار است: آنچه بیتکوین را ارزشمند میکند، نه برتری کد، بلکه پذیرش اجتماعی آن است. (۱) توکنی که سازوکاری دقیقاً مشابه بیتکوین داشته باشد، اما پیشینه بیتکوین را نداشته باشد (مبداء آن به بلوک پیدایش ساتوشی برنگردد و فقط فردی کپیکار آن را ساخته باشد) همان فناوری را دارد، اما همان ارزش را ندارد.
یکی از مزیتهای بیتکوین نسبت به کپی فرضی، ماینرهای بیشتر است. مجموعه بزرگ و متنوعی از ماینرها بیشتر از مجموعهای کوچک و متمرکز باعث امنیت بلاکچین یک کریپتوکارنسی میشوند. اما این امنیت صرفاً شاهدی بر پذیرش اجتماعی گستردهتر بیتکوین است. همه ماینرهای بیتکوین میتوانند از این شبکه بروند و ماینر بلیتکوین شوند، اما این کار را نمیکنند.
۲. دارایی ناهمبسته
دیدگاه دیگری نسبت به بیتکوین به شرح زیر است:
- ساتوشی توکنی مندرآوردی ساخت که بهصورت الکترونیکی به قیمتی مشخص معامله میشود.
- این قیمت زیاد و پرنوسان است.
- قیمت توکن مندرآوردی… بیحسابوکتاب است؟
شاید چندان برای شما جالب نباشد، اما در بحث نظریه فایننس بسیار جذاب است. بر اساس نظریه پورتفوی مدرن اضافهکردن دارایی ناهمبسته به پورتفوی میتواند بازده را افزایش و ریسک را کاهش دهد. نهادهای بزرگ در درختستان، عوارضی بزرگراه یا بیمه گردباد سرمایهگذاری میکنند، زیرا فکر میکنند این سرمایهگذاریها عملکردی مشابه سهام یا اوراق قرضه ندارند، به پورتفویشان تنوع میبخشند و حتی در صورت سقوط قیمت سهام، آنها جایگاهشان را حفظ میکنند.
تا زمانی که قیمت بیتکوین ۱. اغلب افزایش یابد (با وجود فرازونشیبهای زیاد در مسیر) و ۲. به دلایل غیرمنطقی و مبهم و بدون وابستگی به مسائلی مثل درآمدهای شرکتی یا اقتصاد جهانی نوسان داشته باشد، بیتکوین برای سرمایهگذاران نهادی جذاب خواهد بود.
نسخههای دیگری هم از این استدلال وجود دارد. بهعنوان مثال:
- بیتکوین فقط با امور مالی معمول ناهمبسته نیست؛ پوششی در برابر تورم نیز هست. اگر فدرالرزرو بیمحابا پول چاپ کند، ارزش دلار کاهش مییابد، اما منابع بیتکوین محدود است و حتی وقتی ارزش دلار با افزایش تورم کاهش یابد، بیتکوین ارزشش را حفظ میکند.
- بیتکوین مانند طلا اما بیدردسرتر است. ارزش طلا نیز تا حدی غیرمنطقی و مبهم است، اما ذخیره ارزشی است که به درآمدهای شرکتی و سیاست بانک مرکزی وابسته نیست. سرمایهگذارانی که به طلا علاقه دارند، باید بیتکوین بخرند.
این سخنان را برخی افراد در گذشته مطرح کرده بودند، اما در عمل مشخص شد که قیمت بیتکوین همبستگی زیادی با بازار سهام، بهویژه سهام فناوری دارد. بیتکوین پوشش تورم چندان مؤثری نبوده است؛ قیمت بیتکوین در سالهایی که تورم ایالات متحده کم بود، افزایش یافت و امسال همراه با افزایش تورم کاهش یافت. شاید مدل مناسب برای قیمتهای کریپتو این باشد که وقتی حبابهای سفتهبازی بزرگی وجود دارد، افزایش مییابند و وقتی آن حبابها میترکند، کاهش مییابند. این مدل برای سرمایهگذاران خواستار تنوعبخشی چندان جذاب نیست. سرمایهگذاران بهدنبال داراییهایی هستند که با ترکیدن حبابها روند صعودی پیدا کنند.
۳. GameStop
نمیخواهم اینجا به پدیده سهام میمی بپردازم؛ پیشتر به این موضوع پرداختهام، اما یکی از احتمالهای مهم این است که اولین دیدگاه کلی به بیتکوین، یعنی اینکه توکن الکترونیکی قابل معامله مندرآوردی ممکن است صرفاً به این دلیل که افراد تمایل دارند ارزشمند شود، تصورات همه افراد نسبت به فایننس را زیر سؤال برد.
پیش از ظهور بیتکوین، حرف متعارف درباره یک سهم این بود که قیمتش نشاندهنده انتظار بازار از ارزش جاری جریانهای نقدی آینده آن کسبوکار است، اما بیتکوین جریان نقدی ندارد، در واقع قیمتش نشاندهنده مبلغی است که افراد حاضرند برای آن پرداخت کنند. با این حال قیمت بازار زیاد و پرنوسانی دارد و افرادی با خرید بیتکوین ثروتمند شدهاند؛ بنابراین افراد از آن مدل تقلید کردند و ایجاد و سفتهبازی با توکنهای الکترونیکی کمیابِ کاملاً انتزاعی به کسبوکاری بزرگ تبدیل شد. یک سهم یک شرکت در واقع توکن الکترونیکی کمیابی است. در عین حال چیز دیگری هم هست! ادعایی نسبت به جریانهای نقدی یا چیز دیگری است، اما به هر حال توکن الکترونیکی است که کموبیش منابع محدودی دارد. اگر شما و دوستان آنلاینتان بخواهید جوک بسازید و بر اساس این جوکها سرمایهگذاری کنید، آن وقت بسته به حس شوخطبعیتان و اینکه در کدام گروه چت آنلاین حضور دارید، ممکن است در دوجکوین یا سهام GameStop سرمایهگذاری کنید و برای اهداف شما این دو تفاوت چندانی ندارند.
ب) کامپیوتر توزیعشده
دیدگاه دیگر و بسیار متفاوتی از بیتکوین وجود دارد؛ دقیقترین شکل این دیدگاه بیشتر به ویتالیک بوترین برنامهنویس نسبت داده شده که شخصیت هیجانانگیز دیگری است که در موردش بحث نمیکنیم. (۲) این دیدگاه به شرح زیر است:
۱. بیتکوین کامپیوتر بزرگ و گستردهای است. بلاکچین کارکردهای یک کامپیوتر را انجام میدهد. بهطور ویژه از پایگاه داده تراکنشهای بیتکوین نگهداری میکند.
۲. این کامپیوتر ویژگیهای شگفتانگیزی دارد:
توزیعشده است: دادههای این کامپیوتر در یک دستگاه خاص نگهداری نمیشود، بلکه بین تعداد زیادی نود پخش شده است. بلاکچین سازوکاری ایجاد میکند تا اطمینان حاصل شود که همه در مورد محتوای پایگاه داده توافق دارند.
غیرمتمرکز است: افراد متفاوت پایگاه داده را روی دستگاههای مجزای خودشان اجرا میکنند.
امن و قطعی است: به واسطه نحوه ثبت تراکنشها در بلوکها تقریباً غیرممکن است که فردی به پایگاه داده دسترسی پیدا کند و تراکنشی مربوط به هفته گذشته را تغییر دهد.
بینیاز از اعتماد و اجازه است: هر کسی که بخواهد میتواند بلاکچین را دانلود کند یا بیتکوین استخراج کند. سازوکار استخراج به افراد انگیزه میدهد که برای امن و بهروز نگهداشتن پایگاه داده با یکدیگر همکاری و رقابت کنند.
۳. اما کامپیوتر خیلی خوبی نیست. تقریباً فقط فهرستی از پرداختها را نگهداری میکند.
۴. حال بیایید همان کار را انجام دهیم، اما کامپیوتر خوبی بسازیم.
ما به نگهدارندگان دیتابیسها اعتماد میکنیم
۱. اتریوم
کامپیوتری که ویتالیک (۳) ابداع کرد اتریوم یا ماشین مجازی اتریوم خوانده میشود. کامپیوتری مجازی است که بین هزاران نود موازی توزیع شده است. هر نود «وضعیت» کامپیوتر را میداند (اینکه در حافظه کامپیوتر چیست) و هر تراکنشی در سیستم آن وضعیت را بهروز میکند.
سازوکار اتریوم خیلی شبیه بیتکوین است؛ افراد تراکنشها را ایجاد کرده، آنها را به شبکه مخابره میکنند، تراکنشها به یک بلوک اضافه میشوند، بلوکها زنجیروار به هم متصل میشوند، همه میتوانند همه تراکنشها را ببینند و غیره. نام ارز بلاکچین اتریوم را دقیقاً نمیدانیم. افراد معمولاً آن را «اتر» میخوانند، اما گاهی «اتریوم» خوانده میشود و اغلب در نوشتار فقط «ETH» نوشته میشود (به همین ترتیب بیتکوین نیز گاهی «BTC» نوشته میشود). در گفتوگوها بیشتر بهصورت «Eth» با تلفظ «ایت» مخفف میشود.
اما در حالی که تراکنشهای بیتکوین اغلب به پرداخت مربوط میشوند (۴)، فعالیتها در اتریوم گستردهترند؛ اتریوم کامپیوتر مجازی بزرگی است و فرمانهایی را به آن میفرستید تا کارهایی را روی کامپیوتر انجام دهد. برخی از این فرمانها «۱۰ اتر از آدرس X به آدرس Y بفرست» هستند. یکی از عناصر موجود در حافظه این کامپیوتر پایگاه داده آدرسهای اتریوم و مقدار اتر موجود در آنهاست و میتوانید به کامپیوتر بگویید این پایگاه داده را بهروز کند.
اما در عین حال میتوانید برنامههایی بنویسید که روی این کامپیوتر اجرا شوند تا کارهایی را بهصورت خودکار انجام دهند. نوعی از این برنامهها ممکن است اینطور باشد: اگر این اتفاق افتاد، ۱۰ اتر به آدرس Y بفرست. آلیس و باب ممکن است بخواهند بر سر بازی فوتبال یا انتخابات ریاستجمهوری یا قیمت اتر شرط ببندند. (۵) ممکن است برنامهای کامپیوتری روی ماشین مجازی اتریوم بنویسند که این کار را انجام دهد. این برنامه حساب اتریوم خودش را خواهد داشت که در آن میتواند اتر نگهداری کند و منطق برنامهنویسیاش ممکن است مثلاً بگوید «اگر تیم جتس روز یکشنبه برنده شد» (یا «اگر جو بایدن پیروز انتخابات شد» یا «اگر قیمت اتر در روز اول نوامبر به بیش از ۱.۵۰۰ دلار رسید»)، «آنگاه پول این حساب را برای آلیس بفرست؛ در غیر این صورت برای باب بفرست». بعد ممکن است آلیس و باب هر کدام یک اتر به این حساب بفرستند. این حساب مدتی صبر میکند و نتایج مسابقات فوتبال، نتایج انتخابات یا قیمت اتر را تحت نظر میگیرد (۶) و بعد وقتی پاسخی برای پرسشش داشت (یعنی مشخص شد چه کسی مسابقه را برنده شده یا در انتخابات پیروز شده یا اتر به قیمتی بیشتر از ۱.۵۰۰ دلار رسیده یا خیر)، بهطور خودکار فرایند شرطبندی را کامل میکند و دو اتر را برای برنده ارسال میکند.
همچنین ممکن است برنامهای داشته باشید که بگوید: «اگر هر کسی یک اتر به این برنامه فرستاد، برنامه در پاسخ چیز خوشایندی را برای او بفرستد.» در این گزاره «چیز خوشایند» خیلی مبهم است و در عمل نیز بسیار مبهم است، اما روی کاغذ هر چیزی که بتوانید در برنامهای کامپیوتری بیاورید، میتواند پاداش باشد.
بنابراین «یک اتر برای من بفرست و من تصویری دیجیتال از یک میمون را برای تو میفرستم»، میتواند مثالی از این نوع برنامهها باشد و حدس میزنم اینگونه به نظر میرسد که شوخی میکنم، اما مدتی بود که تصاویر دیجیتال میمونها به قیمت میلیونها دلار در اتریوم فروخته میشدند. مقولهای هم با عنوان سرویس نام اتریوم یا ENS وجود دارد که به افراد امکان ثبتنام دامنههایی مثل «matthewlevine.eth» و استفاده از آنها در کارکردهای گوناگون اتریوم را میدهد. به برنامه ENS اتر میفرستید و آن نام را برای شما ثبت میشود؛ در واقع پول میفرستید و این برنامه یک دامنه برای شما میفرستد.
تشبیه استاندارد در این زمینه دستگاه فروش خودکار است. دستگاه فروش خودکار کامپیوتری در دنیای واقعی است که پولی به آن وارد میکنید و آن دستگاه هم چیزی به شما میدهد که میخواهید. با دستگاه فروش خودکار مذاکره نمیکنید یا وقتی با شما تماس میگیرد، در مورد آبوهوا با هم گپ نمیزنید. تراکنش دستگاه فروش خودکار کاملاً خودکار است. طوری برنامهنویسی شده که وقتی پول را به آن وارد میکنید و دکمهها را فشار میدهید، پاسخی قطعی به شما بدهد.
در دنیای کریپتو این برنامهها را «قرارداد هوشمند» میخوانند. این نام کمی بیمسماست. قرارداد هوشمند برنامهای کامپیوتری است که در بستر بلاکچین اجرا میشود. برخی قراردادهای هوشمند شبیه قراردادند؛ شرطبندی آلیس و باب روی قیمت اتریوم خیلی شبیه ابزار مشتقه مالی است که بدون شک نوعی قرارداد است. برخی قراردادهای هوشمند شبیه دستگاههای فروش خودکارند؛ در معرض عموم منتظر میمانند تا افراد پولی به آنها وارد کنند و بعد کالاها را ارائه میدهند. دستگاه فروش خودکار را نمیتوان دقیقاً نوعی قرارداد عادی بهشمار آورد، اما تراکنش است و افرادی که به فلسفهبافی درباره قراردادها علاقه دارند، فکر کردن راجعبه دستگاههای فروش را دوست دارند. اما برخی قراردادهای هوشمند دقیقاً شبیه برنامههای کامپیوتری هستند. مفهوم قرارداد هوشمند گستردهتر از نام آن است. ویتالیک بوترین در وایتپیپر اتریوم نوشته است:
توجه کنید که در اتریوم نباید «قراردادها» را مقولهای دانست که میبایست «به آنها عمل کرده» یا «از آنها پیروی کرد»، بلکه بیشتر شبیه «کارگزاران خودگردانی» هستند که درون محیط اجرایی اتریوم زندگی میکنند؛ وقتی پیام یا تراکنشی محرک آنها میشود، همواره در حال اجرای کدی هستند و روی موجودی اتر خودشان و انباره کلید/مقدار خودشان کنترل مستقیمی دارند تا متغیرهای پایا را زیر نظر بگیرند.
البته محدودیتهایی وجود دارد؛ اتریوم کامپیوتری توزیعشده است، اما صفحهکلید و نمایشگر ندارد. همچنین انجام بازی Call of Duty روی ماشین مجازی اتریوم دشوار خواهد بود! اما بلاکچین و قراردادهای هوشمند اتریوم میتوانند نقش نوعی بکاند را برای سایر انواع برنامهها ایفا کنند. توسعهدهندگان در بستر اتریوم و سایر بلاکچینها «Dapp» یا اپلیکیشن غیرمتمرکز میسازند.
Dapps
اپلیکیشنهای غیرمتمرکز نوعی برنامههای کامپیوتری هستند که اغلب روی وب (شاید در سروری متمرکز یا ابری) اجرا میشوند، اما برخی از دادههای حیاتیشان را روی بلاکچین نگهداری میکنند؛ بهطور مثال بازی کامپیوتری میکنید و ویژگیهای شخصیتتان روی بلاکچین ذخیره میشود. برنامهای عادی روی سرورهای شرکت بازیساز شمشیر شخصیت را روی صفحهنمایش شما نشان میدهد، اما این واقعیت که شخصیت شما شمشیر دارد، روی بلاکچین ذخیره شده است.
محدودیت دیگر کند بودن این کامپیوتر است. اتریوم برنامهها را اینطور اجرا میکند؛ شما فرمانها را به هزاران نود شبکه میفرستید و هر کدام از نودها فرمانها را اجرا میکنند و در مورد نتایج فرمانها به توافق میرسند. همه این کارها زمان میبرد. برنامهتان باید هزاران بار در هزاران کامپیوتر اجرا شود.
امروزه کامپیوترها و ارتباطات شبکه بسیار سریع هستند و کامپیوتر اتریوم برای بسیاری از اهداف (مثل انتقال اتر یا نگهداری از پایگاه دادهای متشکل از شخصیتهای بازی کامپیوتری) به اندازه کافی سریع است، اما ترجیح نمیدهید از این نوع معماری کامپیوتر برای اپلیکیشنهای بسیار حساس از لحاظ زمانی و نیازمند رایانش زیاد استفاده کنید. ترجیح نمیدهید خودرویی خودران روی ماشین مجازی اتریوم اداره شود. ترجیح نمیدهید پیش از آنکه ترمز کنید، هزاران کامپیوتر از سراسر جهان بهصورت تکراری محاسبه کنند که چقدر با برخورد با فردی فاصله دارید.
۲. اثبات سهام
طراحی اولیه این کامپیوتر توزیعشده، یعنی ماشین مجازی اتریوم از بیتکوین نشئت میگیرد. بلوکهایی وجود دارد که همه میتوانند آنها را مشاهده کنند؛ زنجیروار به هم متصل هستند، تراکنشها با کلیدهای خصوصی امضا میشوند، همهچیز هش میشود و غیره. فقط اینکه علاوه بر ارسال پول به افراد میتوانید فرمانهای کامپیوتری را نیز به بلاکچین ارسال کنید و بلاکچین هم آنها را اجرا خواهد کرد.
منظور این است که هزاران کامپیوتر وجود دارد که نودهای شبکه اتریوم را اداره میکنند و همه این کامپیوترها در مورد اتفاقهایی که در این شبکه میافتد؛ اینکه چه کسی برای چه کسی پول فرستاده و کدام فرمانهای کامپیوتری چه زمانی اجرا شدهاند، توافق میکنند. اینکه اتریوم کامپیوتر مجازی توزیعشدهای است، باعث میشود همه این کامپیوترها بتوانند درباره اینکه چه عملیاتهایی چه زمانی اجرا شدهاند، به توافق برسند و دلیل امکانپذیر بودن این مسئله این است که بیتکوین نحوه به توافق رسیدن شبکه کامپیوتری غیرمتمرکز را نشان داد. مسائل مربوط به هش، استخراج، نانسها و برق؛ سازوکار توافق بیتکوین یعنی اثبات کار (PoW) هستند.
اثبات کار تا همین ماه پیش سازوکار توافق اتریوم نیز بود. البته تفاوتهای فنیای وجود داشت، اما اصول اساسی تقریباً یکی بودند. ماینرها دادههای بلوک را هش میکردند و هر کسی که پیش از همه به هش درست دست مییافت، بلوک را استخراج میکرد و پاداش میگرفت. به این دلیل که سازوکار پرهزینه بود و منابع زیادی را تلف میکرد، نشاندهنده تعهد به اکوسیستم اتریوم بود، اما خود اتلاف منابع بد بود.
بنابراین اتریوم در ۱۵ سپتامبر بعد از سالها برنامهریزی سازوکار توافقش را تغییر داد؛ اتریوم اکنون از مفهومی به نام اثبات سهام (PoS) استفاده میکند، اما ایدههای اصلی ثابت ماندهاند. افراد تراکنشها را انجام میدهند و به شبکه اتریوم ارسال میکنند. چند کامپیوتر (که در اثبات کار «ماینر» خوانده میشدند و در اثبات سهام «اعتبارسنج» (validator) خوانده میشوند) تلاش میکنند این تراکنشها را در قالب فهرست رسمی منظمی به نام بلاکچین گردآوری کنند. هر فردی با یک کامپیوتر میتواند ماینر/اعتبارسنج باشد؛ این پروتکل برای همه باز است. اما ماینرها/اعتبارسنجها برای استخراج/اعتبارسنجی بلوکها باید تعهدشان به سیستم را ثابت کنند. در اثبات کار راه اثبات این مسئله استفاده از مقدار زیادی برق برای هشکردن است. در اثبات سهام راه اثبات این مسئله داشتن مقدار زیادی اتر است.
در قالب بسیار ساده سازوکار کلی به این صورت است:
- هر کسی میتواند با «وثیقهگذاشتن» مقداری از ارز شبکه و سپردهکردن آن در قرارداد هوشمند ویژهای برای اعتبارسنجی داوطلب شود. ارز وثیقه گذاشتهشده را نمیتوان تا مدتی برداشت کرد. (۷) در اتریوم برای اعتبارسنجشدن باید ۳۲ اتر وثیقه بگذارید که به نرخ کنونی معادل حدوداً ۴۰ هزار دلار میشود.
- اعتبارسنجها تراکنشها را در لحظه دریافت و در قالب بلوک گردآوری میکنند. (۸)
- در فاصلههای ثابت (مثلاً هر ۱۲ ثانیه) یک اعتبارسنج بهصورت تصادفی انتخاب میشود تا بلوکی را پیشنهاد بدهد و مجموعه دیگری از اعتبارسنجها نیز انتخاب میشوند تا بلوک پیشنهادی را بررسی کنند و به آن رأی بدهند.
- اعتبارسنجهایی که بهصورت تصادفی انتخاب شدهاند، به توافق میرسند که بلوک را به زنجیره اضافه کنند یا خیر. اگر همه کارشان را با صداقت و وجدان انجام دهند، اغلب به توافق میرسند و بلوک اضافه خواهد شد.
- اعتبارسنجها کارمزدهایی را در قالب اتر دریافت میکنند.
- اگر اعتبارسنجی با ناراستی یا تنبلی عمل کند (مثلاً اگر بلوکهای اشتباه پیشنهاد بدهد، نتواند بلوکها را پیشنهاد دهد یا در مورد آنها رأی دهد یا کامپیوتری را خاموش کند که اعتبارسنج روی آن اجرا میشود) ممکن است بخشی یا همه وثیقهاش بهعنوان جریمه مصادره شود.
در واقع ایده این است، اما وقتی اینطور آن را مطرح میکنم، بیش از واقع غیرخودکار به نظر میرسد. کسی نمینشیند همه تراکنشها را بازبینی کند و ببیند درست هستند یا خیر. اعتبارسنجها صرفاً نرمافزار منبعباز رسمی اتریوم را اجرا میکنند. همهچیز تقریباً خودکار است و میتوانید نرمافزار را روی یک لپتاپ با توان پشتیبان مناسب و ارتباط اینترنتی قابل اطمینان اجرا کنید. هزینه اصلی احتمالاً ۴۰ هزار دلار مورد نیاز برای خرید اتر است. مشارکت در سازوکار توافق دشوار نیست، اما دور زدن این سازوکار دشوار است. اعتبارسنج صادق بودن بسیار آسان است.
وقتی در مورد استخراج مبتنی بر اثبات کار بحث میکردیم، گفتم سیستمهای کریپتو به نحوی طراحی شدهاند که بر اساس توافق میان افراد دارای منافع اقتصادی در سیستم فعالیت کنند. سیستمهای اثبات کار منفعت اقتصادی را بهصورت هوشمندانه و غیرمستقیمی ثابت میکنند؛ تعدادی سختافزار کامپیوتری میخرید، پول زیادی برای برق میدهید و محاسباتی را انجام میدهید تا ثابت کنید که واقعاً به بیتکوین اهمیت میدهید. سیستمهای اثبات سهام منفعت اقتصادی را مستقیم ثابت میکنند؛ پول زیادی را در اتریوم سرمایهگذاری میکنید و آن را بهعنوان وثیقه میگذارید که ثابت میکند اهمیت میدهید.
تولید سکهها یک تعهد است
این مدل از دو جهت بهرهورتر است. اول اینکه برق کمتری مصرف میکند. مصرف مقدار زیادی برق برای انجام تریلیونها معادله ریاضی بیهوده در هر ثانیه، در عین گرمایش جهانی، احمقانه به نظر میرسد. اثبات سهام با تقریب مرتبه اول هیچ برقی مصرف نمیکند. صرفاً از فهرستی از تراکنشها نگهداری میکنید و نه ۲۰۰ کوینتیلیون بار و فقط یک بار این فهرست را گردآوری میکنید. گذار به اثبات سهام مصرف انرژی را حدود ۹۹.۹۵ درصد کاهش میدهد. دوم اینکه اثبات سهام بهصورت مستقیم منفعتتان در سیستم را اندازهگیری میکند. منفعتتان در اتریوم را با ۱. مالکیت اتر و ۲. در معرض ریسک قرار دادن اترها (۹) برای اعتبارسنجی تراکنشها ثابت میکنید. برای بهدستآوردن کنترل سیستم اثبات سهام و سوءاستفاده از آن در جهت اهداف ناشایست، باید تعداد زیادی اتر داشته باشید و هرچه اتر بیشتری داشته باشید، کمتر مایلید ناشایست عمل کنید. ویتالیک استدلال کرده که «اثبات سهام میتواند با هزینهای یکسان ۲۰ برابر امنیت بیشتر ایجاد کند».
استیکینگ
ماینر بیتکوین به شکل زیر درآمد کسب میکند:
- برای خرید کامپیوترها و برق هزینه میکند.
- از کامپیوترها و برق برای تولید بیتکوین استفاده میکند.
- بیتکوینها را میفروشد یا به امید افزایش قیمت نگه میدارد.
اعتبارسنج اتریوم (Ethereum validator) به شکل زیر درآمد کسب میکند:
- اتر میخرد.
- آن را بلوکه میکند.
- کارمزدهایی در قالب اتر، تقریباً درصدی از اتر بلوکهشده دریافت میکند. در حال حاضر کارمزدها حدود چهار درصدند.
همچنان به سختافزار کامپیوتری نیاز دارید (باید برای گردآوری و بررسی تراکنشها نرمافزاری را اجرا کنید)، اما به سختافزار گرانقیمت و زیادی نیاز ندارید؛ با یک لپتاپ هم میتوان این کار را انجام داد. سرمایهگذاریتان نه روی کامپیوترها، بلکه در رمزارز مورد نظر است. این معامله خیلی شبیه «سرمایهگذاری مقدار زیادی کریپتوکارنسی و بعد دریافت بهره آن» است.
حتی میتوانید کار را برای خودتان آسانتر کنید. به جای دانلود نرمافزار برای اداره یک نود اعتبارسنج کامل اتریوم و واریز ۳۲ اتر، میتوانید اترتان را به فرد دیگری بدهید و بگذارید او اعتبارسنج باشد. لزومی ندارد ۳۲ اتر باشد؛ اگر یک اتر داشته باشید و ۳۱ نفر دیگر هر کدام یک اتر داشته باشند و همه اترهایتان را با هم یکی کنید، وثیقه کافی خواهید داشت و میتوانید تراکنشها را اعتبارسنجی کنید و کارمزد به دست آورید. بعد هر کدام میتوانید سهمی از کارمزدها را دریافت کنید. کار اعتبارسنجی تراکنشها را میتوان کاملاً از خود استیکینگ اتر جدا کرد.
در واقعیت نیز بخش زیادی از اعتبارسنجی اتریوم از طریق صرافیهای کریپتو مثل کوینبیس، کراکن و بایننس انجام میشود که استیکینگ را بهعنوان محصول به مشتریانشان ارائه میدهند (بزرگترین پدیده در این زمینه Lido Finance است که صرافی نیست، بلکه نوعی استخر استیکینگ است). در هر حال مشتریان اترشان را نزد صرافی نگهداری میکنند، پس چه بهتر که به صرافی اجازه دهند از آنها برای استیکینگ استفاده کند و مقداری بهره به دست آورند.
بله درست خواندید؛ بهره. اگر کریپتوی خود را در استخر استیکینگ بگذارید، از نظر شما شبیه این است که از آن بهره دریافت میکنید؛ ۱۰۰ توکن دارید، مدتی آنها را بلوکه میکنید، بعد ۱۰۳ توکن دریافت میکنید. کارهای مربوط به اعتبارسنجی تراکنشها در پشت صحنه اتفاق میافتد و نیازی نیست نگران آنها باشید. فقط درصدی سود از بلوکهکردن پولتان دریافت میکنید که اکنون حدود چهار درصد است، اما شاید با کسر کارمزدها کمتر شود. (پیش از مقایسه این درصد با درآمد غیرفعالی که ممکن است بهعنوان مثال با خرید اوراق قرضه به دست آورید، به یاد داشته باشید که این پول در قالب اتر پرنوسان پرداخت میشود).
کریپتو راه بدیعی برای ایجاد بازده پیدا کرده است. در ادامه درباره سایر راهها حرف میزنیم (کسبوکار کاملی در کریپتو به نام «ییلد فارمینگ» (yield farming) وجود دارد)، اما یکی از راهها همین است. میتوانید کریپتوی خود را در حسابی سپردهگذاری کنید و بهره بگیرید. بهره در کریپتو به همان دلیلی پرداخت نمیشود که بانکها معمولاً میپردازند (بانکها به این دلیل بهره میدهند که پول شما را به مشتری دیگری میدهند که از آن استفاده میکند). در کریپتو به این دلیل بهره پرداخت میشود که شما با این کار، هرچند کم، به حفظ امنیت دفترکل تراکنش کمک میکنید.
۳. گس (gas)
تفاوت دیگر اتریوم و بیتکوین این است که در اتریوم کارمزدهای تراکنش بسیار مهمترند. دلیل اصلی این است که در بیتکوین هر تراکنشی کموبیش یکسان است: «X، مقدار Y بیتکوین برای Z میفرستد». اما در اتریوم تراکنشهایی مثل «این برنامه کامپیوتری پیچیده را با ۱۰ هزار گام اجرا کن» وجود دارد که زمان بیشتری میبرد. هزاران نود در شبکه اتریوم باید هر کدام یکی از گامهای رایانشی هر قرارداد را اجرا و اعتبارسنجی کنند. اگر قراردادی گامهای زیادی داشته باشد، زمان و منابع کامپیوتری بسیار بیشتری از اعتبارسنجها میگیرد. اگر گامهای نامحدودی داشته باشد، باعث خرابی کل سیستم میشود.
اتریوم برای رسیدگی به این مسئله از «گس» استفاده میکند که کارمزدی است که افراد و قراردادهای هوشمند برای رایانش پرداخت میکنند. هر تراکنشی ۱. حداکثر سقف گس (در واقع تعداد گامهای رایانش) و ۲. قیمت هر واحد گس را مشخص میکند. اگر تراکنشی همه گس خود را استفاده کند (یعنی اگر برای اجرا نیاز باشد گامهایی بیشتر از سقف گس برداشته شود) ناموفق میشود (و همچنان باید کارمزد گس را پرداخت کند). این شرایط افراد را از ارسال تراکنشهای بسیار طولانی مسدودکننده شبکه بازمیدارد و قطعاً از مسدود شدن شبکه برای همیشه جلوگیری میکند.
در اوایل کار اتریوم کارمزدهای گس و همچنین پاداشهای پیشفرض استخراج به ماینری پرداخت میشدند که بلوک را استخراج میکرد. از زمان انتقال به سازوکار اثبات سهام پاداشهای پیشفرض کاهش یافتهاند (زیرا اعتبارسنجبودن خیلی کمهزینهتر از ماینر بودن است، پس نیازی نیست
به همان اندازه پاداش دریافت کنید). اکنون بخشی از کارمزدهای گس به جای پرداخت به اعتبارسنجها «سوزانده میشوند» (یعنی آن اترها کلاً نابود میشوند). نتیجه اصلی این است که با سازوکار اثبات سهام اتر در مجموع کمتر از گذشته برای امنیت هزینه میکند.
با این حال هنوز کارمزدهای گس وجود دارند و بخشی از آنها همچنان به اعتبارسنجها پرداخت میشود. بهطور کلی هرچه مبلغ بیشتری برای گس پیشنهاد بدهید، تراکنشتان سریعتر اجرا میشود. اگر اتریوم شلوغ باشد، پرداخت مبلغ بیشتر برای گس باعث میشود اجرای تراکنشهایتان در اولویت قرار بگیرد؛ در واقع کامپیوتر مشترکی وجود دارد که با پرداخت مبلغ بیشتر میتوانید در ابتدای صف آن قرار بگیرید.
۴. توکنها
ERC-۲۰
یکی از کارهایی که قراردادهای هوشمند میتوانند در اتریوم انجام دهند، ایجاد کریپتوکارنسیهای جدید است. این کریپتوکارنسیها معمولاً «توکن» خوانده میشوند.
چرا باید بخواهید چنین کاری انجام دهید؟ یکی از دلایلی که پیشتر درباره آن حرف زدیم به شرح زیر است:
- میتوانید توکنی مندرآوردی بسازید که بهصورت الکترونیکی معامله میشود.
- اگر این کار را انجام دهید، افراد ممکن است مبلغ غیرصفری برای آن پرداخت کنند.
- به امتحانش میارزد، مگرنه؟
انجام این کار در اتریوم بسیار ساده است (در وایتپیپر اتریوم تکه کدی چهارخطی «برای پیادهسازی یک سیستم توکن» در اتریوم آمده است). در نتیجه توکنهایی مثل شیبا را میبینیم که خود را «توکن میمی غیرمتمرکزی که به اکوسیستمی پویا تبدیل شده» میخواند، اما در واقع همان دوجکوین روی اتریوم است. به جای وایتپیپر «ووفپیپر» (Woof Paper) دارد.
اما دلایل بسیار دیگری برای ایجاد کریپتوکارنسیها وجود دارد. اگر نوعی اپلیکیشن بسازید که در سیستم اتریوم کاری انجام میدهد و بخواهید در ازای انجام آن کار از افراد هزینهای دریافت کنید، این هزینه را در قالب چه نوع پولی باید دریافت کنید؟ یا اگر مارکتپلیس دوطرفهای ایجاد کنید که افرادی را که کاری انجام میدهند، به افرادی متصل کند که میخواهند آن کار انجام شود، افرادی که به آن کار تمایل دارند، برای پرداخت هزینه به افرادی که آن کار را انجام میدهند، باید از چه نوع پولی استفاده کنند؟
دلار یکی از پاسخهای احتمالی، اما بسیار دشوار است؛ دلارهای آمریکا بر بستر بلاکچین نیستند، در حسابهای بانکی هستند. بدیهیترین پاسخ اتر است؛ اپلیکیشنی را در بستر اتریوم پیادهسازی کردهاید، پس باید پرداختها را با ارز اتریوم بپذیرید. اما یکی از پاسخهای همواره پرطرفدار این است که باید پرداختها را با ارز خودتان بپذیرید. افرادی که به سرویستان ارزش اضافه میکنند، باید با توکن ویژه شما دستمزد بگیرند؛ افرادی که از این سرویس استفاده میکنند نیز باید هزینه آن را با همین توکن پرداخت کنند. بعد اگر سرویس موفق شود، آن توکن نیز ممکن است ارزشمندتر شود.
طبقه دارایی؟
در ادامه بهطور مفصلتری درباره این ایده بحث میکنیم. فعلاً فقط میگویم که اتریوم استانداردی در مورد نحوه پیادهسازی این نوع توکنها به نام ERC-20 دارد و اپلیکیشنهای غیرمتمرکزی که در بستر بلاکچین اتریوم قرار میگیرند، به احتمال زیاد توکن ERC-20 دارند.
یکی از ویژگیهای اصلی توکنهای ERC-20 این است که مانند دلار، بیتکوین یا اتر قابل معاوضه هستند. اگر یک توکن ERC-20 به نام Mattcoin بسازم و یک میلیارد Mattcoin ضرب کنم، هر کدام از این یک میلیارد توکن دقیقاً مثل هم کار خواهند کرد و کاملاً با یکدیگر قابل معاوضه خواهند بود. همه به قیمت یکسانی معامله میشوند و هیچکس Mattcoin شناختهشده ویژهای نمیخواهد یا نمیگیرد.
راه دیگری هم برای تعریف توکن وجود دارد؛ میتوانید مجموعهای از توکنها داشته باشید که هر کدام شماره مخصوص خودشان را داشته باشند. توکن شماره ۱ در این مجموعه با توکن شماره ۹۹ متفاوت است؛ یعنی توکن شماره ۱ عدد ۱ و توکن شماره ۹۹ عدد ۹۹ را دارد. این نوع توکن را معمولاً توکن غیرمثلی یا انافتی میخوانند. متداولترین استاندارد اتریوم برای توکنهای غیرمثلی ERC-721 است و گاهی با این نام برخورد میکنید. اجازه بدهید کمی درباره استاندارد ERC-721 حرف بزنم:
ERC-721 استانداردی برای توکن غیرمثلی ارائه میدهد. این نوع توکن منحصربهفرد است و میتواند ارزش متفاوتی نسبت به توکنی دیگر از همان قرارداد هوشمند داشته باشد؛ این تفاوت ممکن است به واسطه قدمت، نادر بودن یا حتی چیزی مثل عناصر بصری باشد. چه شد؟ عناصر بصری؟
بله. همه توکنهای غیرمثلی متغیری (عددی) به نام توکنآیدی دارند، پس برای هر قرارداد ERC-721 جفتآدرس قرارداد و توکنآیدی (عددی) باید در تمام جهان منحصربهفرد باشد. با این حال اپلیکیشنی غیرمتمرکز میتواند «مبدلی» داشته باشد که از توکنآیدی بهعنوان ورودی استفاده کند و تصویری از چیزی جالب مثل زامبیها، سلاحها، تردستیها یا بچهگربههای خوشگل بیرون بدهد.
میبینید که این استاندارد با وجود زامبیها و بچهگربهها چقدر حداقلی است. یک توکن غیرمثلی شامل مجموعهای از توکنهای شمارهدار است و آنچه باعث میشود توکن غیرمثلی باشد، این است که شماره موجود در فیلد توکنآیدی آن با شماره سایر توکنهای مجموعهاش متفاوت است.
اگر میخواهید تصور کنید که این شماره متفاوت آن را به چیزی باحال مثل زامبی یا بچهگربه تبدیل میکند، میتوانید بهراحتی این کار را انجام دهید. یا اگر برنامهای کامپیوتری (یا اپلیکیشن غیرمتمرکز اتریومی) وجود دارد که شماره توکن غیرمثلی شما را دریافت میکند و مثلاً میگوید «این شماره به یک زامبی با موهای قرمز و زخمی جذاب روی گونه راستش مربوط است»، آن برنامه کامپیوتری آزاد است که چنین چیزی بگوید (و حتی تصویری از آن زامبی به شما ارائه بدهد) و شما هم آزادید که این حرف را باور کنید. در ادامه مجدداً به این موضوع میپردازیم.
۵. عرضه اولیه سکه
تفاوت مهم دیگری هم بین اتریوم و بیتکوین وجود دارد. بیتکوین هرگز سرمایه جذب نکرد، اما اتریوم این کار را انجام داد. میتوانید بیتکوین را کموبیش محصولی منبعباز در نظر بگیرید که فردی ناشناس و بسیار علاقهمند به رمزنگاری از سر ذوق آن را ساخته است. هزینه ایجاد سیستم اولیه بیتکوین، زمان ساتوشی بود که در این راه وقف کرد. بعد اولین بیتکوینها را استخراج کرد و احتمالاً بسیار ثروتمند شد، اما این اتفاق بعدها افتاد.
عجیب میشود
ایجاد اتریوم کمی پیچیدهتر بود. ویتالیک بوترین رهبر فکری اتریوم است، اما چند همبنیانگذار وجود داشت؛ موجودیتهای حقوقی و برنامهنویسان نیز بودند که زمان زیادی را برای آن صرف کردند.
میتوان تصور کرد که ویتالیک گفته باشد: «بسیار خوب، ما یک شرکتیم، ما Ethereum Inc. هستیم، بلاکچین اتریوم را راهاندازی میکنیم و از آن درآمد به دست میآوریم و سهام Ethereum Inc. را میفروشیم تا برای ساخت بلاکچین سرمایه جذب کنیم. ۲۰ درصد Ethereum Inc. را در ازای پول نقد میفروشیم، پول نقد را میگیریم، بلاکچین را میسازیم و مثلاً حق امتیاز دریافت میکنیم. Ethereum Inc. تا ابد از هر تراکنش اتریوم ۰.۰۱ درصد دریافت میکند.» اتریوم حتی پیش از راهاندازی، پروژه شناختهشده و پرسروصدایی بود و بهآسانی میتوانستند برای آن سرمایهگذار جذب کنند.
این کار را به دلایل فلسفی و اقتصادی انجام ندادند. میخواستند اکوسیستم بلاکچین غیرمتمرکزی داشته باشند و واگذاری مالکیت آن به یک شرکت با این هدف در تضاد بود. (۱۰) بنابراین سهام نفروختند، توکن فروختند. در ژوئیه ۲۰۱۴ اتر را «به قیمت ۱۰۰۰ تا ۲۰۰۰ اتر در ازای هر بیتکوین» فروختند. بر اساس وایتپیپر اتریوم «این فروش سازوکاری برای تأمین مالی سازمان اتریوم و پرداخت هزینههای توسعه بود». در مجموع پیش از شروع عرضه رسمی فناوری، حدود ۶۰ میلیون اتر به قیمت حدود ۱۸.۳ میلیون دلار فروختند. بلوک پیدایش اتریوم در ژوئیه ۲۰۱۵ استخراج شد. در حال حاضر در مجموع حدود ۱۲۲ میلیون اتر ضرب شده است. منشاء برخی از این اترها، مانند بیتکوین، استخراج یا اکنون اعتبارسنجی است، اما تقریباً نیمی از آن پیش از راهاندازی اتریوم توسط افرادی خریداری شده بود که میخواستند روی موفقیت آن شرطبندی کنند.
کامیلا روسو در کتابش درباره اتریوم مینویسد:
مدل تأمین مالی کاملاً جدیدی امتحان شده بود. مدلی که در آن گروهی نابسامان از هکرهای متخاصم بدون طرح کسبوکار یا محصول آماده، چه برسد به کاربر یا درآمد، توانسته بودند میلیونها دلار از هزاران نفر از سراسر جهان سرمایه جذب کنند. پیش از آن هر کسی میخواست سهام شرکتهای فناوری بزرگی مثل فیسبوک یا گوگل را بخرد، باید حسابی بانکی در ایالات متحده میداشت؛ شرایط برای آنهایی که میخواستند در استارتاپهایی سرمایهگذاری کنند که جهت جذب سرمایه به بازارهای عمومی وارد نشده بودند، پیچیدهتر هم بود. حال هر کسی میتوانست سرمایهگذار یکی از پیشرفتهترین شرکتهای فناوری جهان باشد. فقط باید به اینترنت متصل میبود و دستکم ۰.۰۱ بیتکوین میداشت. توکن کدامیک از این گروههای نابسامان را انتخاب میکنید؟
آن سرمایهگذاران سود بسیار خوبی کسب کردند؛ آن ۶۰ میلیون دلار اتر اکنون میلیاردها دلار میارزد. اما بهعنوان «مدل تأمین مالی کاملاً جدید» نتایج متفاوت و متناقضی داشت. بسیاری از افراد، بهویژه رگولاتورهای اوراق بهادار معتقدند خوب است که استارتاپها معمولاً نمیتوانند دستکم بدون طرح کسبوکار از مردم عادی سرمایه جذب کنند. این احساس هم وجود دارد که این مزایده («پیشاستخراج» یا «عرضه اولیه سکه» اتر) گناه نخستین کریپتو بهعنوان ابزار تأمین مالی بود. بسیاری از تیمهای کریپتوی دیگر از رویکرد اتریوم تقلید کردند و طرحهای مبهمی برای ایجاد پروژههایی نوشتند و بعد با پیشفروش توکنهای آن سرمایه جذب کردند که اگر پروژه به سرانجام میرسید، میتوانستند مفید باشند. تشبیهی که در این زمینه توییت کردم این بود که عرضههای اولیه سکه «مانند این هستند که فکر کنیم برادران رایت برای تأمین هزینه اختراع هواپیما به افراد امتیاز خرید بلیت هواپیما میفروختند». همه که نتوانستند در اختراع هواپیما موفق شوند.
سال ۲۰۱۷ سال رونق عرضه اولیه سکه بود. در آن سال پروژههای زیادی با فروش توکنهایی که هیچوقت مفید و بهدردبخور نشدند، سرمایه زیادی جذب کردند. وقتی گروههای نابسامانی از هکرها بدون طرح کسبوکار بتوانند میلیونها دلار از هر کسی با ارتباط اینترنتی سرمایه جذب کنند، همه آنها این کار را انجام میدهند. احتمال موفقیت هر کدام از این پروژههای بدون طرح کسبوکار اندک است، اما احتمال کلاهبرداری هر کدام از این پروژهها زیاد است.
۶. بلاکچینهای دیگر
لایهها، سهراهیها:
ایدههای اصلی اتریوم (کامپیوتر توزیعشده، قراردادهای هوشمند، اپلیکیشنهای غیرمتمرکز، توکنهای جدید و غیره) در دنیای کریپتو بسیار محبوب شدند. اتر اکنون دومین کریپتوکارنسی بزرگ (خیلی عقبتر از بیتکوین و خیلی جلوتر از بقیه) است، اما رقیبهای زیادی دارد. اگر قرارداد هوشمند میسازید، بلاکچینهای زیاد دیگری وجود دارد که میتوانید در آنها اجرایش کنید. از جمله این بلاکچینها میتوان به بیانبی چین، سولانا، اولانچ، کاردانو، تزوس، پولکادات، الگورند، ترون و ترا ۲ اشاره کرد (ترا ۱ خودش را نابود کرد).
بیانبی چین، سولانا، اولانچ، کاردانو، تزوس، پولکادات، الگورند، ترو و ترا ۲.۰. (ترا ۱.۰ خودش را نابود کرد). این پلتفرمها مانند بیتکوین و اتریوم «بلاکچین لایه ۱» خوانده میشوند که کاملاً از یکدیگر جدا هستند؛ هر بلاکچین لایه یکی از دفترکل خودش نگهداری میکند. شبیه سایر پلتفرمهای فناوری با یکدیگر رقابت میکنند و دلیل میآورند که عملکرد قویتر، محیط بهتر برای توسعهدهندگان، سبک برنامهنویسی متفاوت و ابزارهای بهتری ارائه میدهند.
مسئله مشهوری در دنیای کریپتو به نام «سهراهی بلاکچین» وجود دارد. بلاکچینها میخواهند مقیاسپذیر باشند (بتوانند تعداد زیادی تراکنش را بهسرعت پردازش کنند)، غیرمتمرکز باشند (به چند طرف مورد اعتماد وابسته نباشند) و امن باشند (اقلیتی از کامپیوترهای شبکه نتوانند با موفقیت به آنها حمله کنند). اما این سهراهی میگوید فقط دو تا از این سه قابلیت را میتوانید انتخاب کنید.
بیتکوین و اتریوم غیرمتمرکزسازی و امنیت را انتخاب کردند که آنها را به کامپیوترهای نسبتاً کندی تبدیل کرده است. بلاکچینهای دیگر سریعتر اما متمرکزترند. اگر سازوکار توافق شما این باشد که «برای راستیآزمایی همه تراکنشها به شش کامپیوتر اعتماد میکنیم» سریعتر از الگوریتم اثبات کار بیتکوین خواهد بود، اما اگر کسی آن شش کامپیوتر را هک کند، باید مراقب باشید.
افراد در بلاکچینهای غیرمتمرکز و امن، زمان زیادی را صرف فکر کردن درباره افزایش مقیاس میکنند. مقیاسپذیری اغلب شامل سیستمهای لایه ۲ میشود که روی فناوری لایه ۱ مانند بیتکوین و اتریوم ساخته میشوند. بهعنوان مثال بیتکوین شبکه لایتنینگ دارد که سیستم پرداخت لایه ۲ است و به افراد در بلاکچین بیتکوین این امکان را میدهد که بدون اجرای همه پرداختها روی بلاکچین، به یکدیگر پرداخت داشته باشند. این سیستم پرداختها را سریعتر و کمهزینهتر میکند. تراکنشها برای حفظ امنیت بهصورت دورهای در بلاکچین تسویه میشوند.
اکنون در اتریوم بیشتر افکار به این موضوع معطوف شده که چطور مقیاس این بلاکچین افزایش یابد تا بتواند تعداد زیادی تراکنش را سریع و کمهزینه اجرا کند؛ موضوعی که پیشنیاز ایجاد کامپیوتر جهانی همگانی یا حتی سیستم پرداختی است که بتواند با کارتهای اعتباری رقابت کند. بخش زیادی از این کار به سیستمهای لایه ۲ مربوط میشود که در انجام برخی انواع تراکنشها در خارج از بلاکچین اصلی اتریوم (که در آن فضا تا حدی کمیاب و گران است) و بعد ذخیره نتایج در این بلاکچین تخصص دارند (که در آن تراکنشها امن و تغییرناپذیرند). (۱۱)
پلها و رپینگ:
برخی افراد در دنیای کریپتو فقط به یک بلاکچین ایمان دارند؛ ماکسیمالیست بیتکوین یا وفادار به اتریوم یا اولانچ یا سولانا هستند. اما بسیاری از افراد، غیرمتخصص و صرفاً علاقهمندند. دوست دارند توکنهای بسیاری را در بلاکچینهای زیادی بخرند، زیرا در بسیاری از پلتفرمهای بلاکچین شایستگیهایی میبینند یا وقتی میبینند نمودارها صعودی هستند، کیف میکنند.
یکی از نتایج این مسئله این است که گاهی میخواهید مالک توکن یک بلاکچین روی بلاکچین دیگری باشید. این اتفاق در فایننس غیرمتمرکز یا دیفای، سیستم صرافیهای کریپتو و محصولات مالی موجود در بلاکچینها زیاد میافتد. اگر قراردادهای هوشمندی مینویسید تا توکنها را روی بلاکچین معامله کنید، این قراردادهای هوشمند (برنامههای کامپیوتری) باید روی یک بلاکچین مشخص اجرا شوند، اما ممکن است نخواهید خودتان را به توکنهای آن بلاکچین محدود کنید (به هر حال قرار است قراردادتان مبادله انجام دهد)، ممکن است بخواهید برنامههایی را در بلاکچین اتریوم بنویسید که بیتکوین معامله میکنند یا برنامههایی را در سولانا بنویسید که اتر معامله میکنند. فرض کنید میخواهید قرارداد هوشمندی در سولانا بنویسید که اتر را با SOL (توکن سولانا) معاوضه میکند. چطور این کار را انجام میدهید؟
این کار را انجام نمیدهید. اترهای شما در بلاکچین اتریوم وجود دارد. اینکه «شما اتر دارید» واقعیتی درباره دفترکل آن بلاکچین است. در بلاکچین سولانا هیچ سابقهای از آن وجود ندارد. اتریوم هم هیچ سابقهای از توکنهای سولانا ندارد. همه این سیستمها مجزا و ناسازگارند. تکرار همان داستان بانکها، دفاتر ثبت املاک و ادارههای راهنمایی و رانندگی مجزاست.
پاسخ آزاردهندهای است و واقعاً نمیتواند درست باشد؛ بنابراین روشهای دور زدن وجود دارد. روش اصلی «پل» خوانده میشود. پل معمولاً قرارداد هوشمندی در یک بلاکچین، قرارداد هوشمندی در بلاکچینی دیگر و نوعی برنامه کامپیوتری مورد اعتماد است که بین آنها قرار میگیرد و پیامها را ردوبدل میکند. اگر بخواهید مقداری اتر را با SOL معاوضه کنید، پلی برای این کار پیدا میکنید. اترتان را به قرارداد هوشمند پل در اتریوم میفرستید که آن را بلوکه میکند. اکنون بلاکچین اتریوم معتقد است که اتر شما به پل تعلق دارد. برنامه خارج از بلاکچین پل این اتفاق را مشاهده میکند و به قرارداد هوشمند سولانا اطلاع میدهد که آن هم معادل اتر را در بلاکچین سولانا به شما میدهد.
گمان میکنم «معادل اتر» مقداری SOL با نرخ برابری جاری اتر/SOL باشد (پل میتواند صرافی هم باشد). اما رویکرد معمول این است که اتر در اتریوم پذیرفته میشود و در سولانا «رپد اتر» (wrapped Ether که گاهی «wETH» خوانده میشود) به شما داده میشود. رپد اتر توکنی است که قرارداد هوشمند پل در بلاکچین سولانا صادر میکند و نشاندهنده مطالبهای نسبت به اتر پل در بلاکچین اتریوم است. به عبارتی همان اتر در شبکه سولاناست.
پلها حوزههای پرریسکی در کریپتو هستند؛ یک قرارداد پل بزرگ، مقدار زیادی کریپتوی بلوکهشده دارد، باید پیوسته از غریبهها کریپتو دریافت و ارسال کند و باید از قابلیت تعامل بین محیطهای متفاوت برخوردار باشد. اگر بتوانید در پلی ایرادی پیدا کنید، میتوانید پول زیادی به جیب بزنید. افراد زیاد این کار را انجام میدهند. یکی از پلهای بزرگ سولانا/اتریوم کرمچاله خوانده میشود؛ این پل امسال هک شد و حدود ۳۲۰ میلیون دلار wETH از آن به سرقت رفت.
ج) پایگاه داده کند
دیدگاه کمی متفاوت نسبت به بیتکوین به شرح زیر است:
- پایگاه داده توزیعشدهای ساختهاید.
- این پایگاه داده ویژگیهای شگفتانگیزی دارد؛ توزیعشده، غیرمتمرکز، امن، بینیاز از اعتماد و بینیاز از اجازه است.
- پایگاه داده شما مالکیت سکههای الکترونیکی را رهگیری میکند.
- چه میشود اگر پایگاه دادهای مشابه آن برای رهگیری مالکیت چیزهای دیگر بسازیم؟
۱. نقشه و قلمرو
گفتم «زندگی مدرن تا حد زیادی متشکل از مدخلهایی در پایگاههای داده است» و بعد با شروع از پول چند نمونه را فهرست کردم. دلیلی دارد که من و همچنین ساتوشی با پول شروع کردیم. یک دلار مدخلی در فهرستی از دلارهاست. اگر دلارهایی داشته باشید، در واقع مدخلی در پایگاه داده بانکتان دارید که نشان میدهد چند دلار دارید. این مدخل همان دلارهاست. بانک کیسههای طلا یا جعبه پول کاغذی بزرگی ندارد که پایگاه داده به آن اشاره کند، فقط همان پایگاه داده را دارد.
این امر در مورد بیتکوین درستتر هم هست. اصلاً بیتکوین کاغذی وجود ندارد. اگر دفترکل بیتکوین نشان دهد یک بیتکوین دارید، در این صورت یک بیتکوین دارید؛ یک بیتکوین فقط همین است.
اما تقریباً هیچچیز دیگری اینطور کار نمیکند. اگر خانهای داشته باشید، از لحاظ قانونی آن چیز اصلی که متعلق به شماست، مدخلی در دفتر ثبت املاک است. اما از جنبه بسیار مهمتر، آن چیز اصلی که متعلق به شماست، خود خانه است. اگر خانهتان در آتشسوزی نابود شود، نمیتوانید در سند خانه بخوابید.
در مقابل اگر فردی شبانه و پنهانی به دفتر ثبت املاک وارد شود و سند جدیدی را وارد کند که نشان دهد آن فرد مالک خانه شماست و بعد به در خانه شما بیاید تا شما را بیرون کند، شاید بهصورت منطقی مثلاً اعتراض کنید که «اما همه وسایلم اینجاست»، «اما کلیدهای قفلها را دارم»، «اما همه همسایهها میدانند که اینجا زندگی میکنم» یا «اما این آدرس روی گواهینامه رانندگیام است» و شاید همه (کلانتر، دادگاه و ارائهدهنده وام مسکنتان) را متقاعد کنید که واقعاً مالک این خانه هستید و آن سند اشتباه است. دفتر ثبت املاک به همان شکلی که دفترکل بیتکوین در مورد مالکیت بیتکوین قطعی است، برای مالکیت خانه قطعی نیست.
اما ایده قرار دادن پایگاههای داده مهم مربوط به اقلام دنیای واقعی «روی بلاکچین» جذابیت زیادی دارد (زیرا در این مورد صرفاً از خود واژه بلاکچین استفاده میشود و نباید توجهی به این مسئله کرد که منظور کدام بلاکچین است). افراد مدام درباره انتقال دفاتر ثبت املاک، بارنامهها یا فهرستهای میزان انتشار کربن به بلاکچین حرف میزنند.
این ایده جذاب است، چون بلاکچین بهعنوان پایگاه داده ویژگیهای بسیار خوبی دارد. بلاکچینهای عمومی مهم مثل بیتکوین و اتریوم امن، باز و بینیاز از اجازه هستند. هر کسی میتواند ثابت کند که بیتکوین دارد و این مالکیت را نمیتوان به دلخواه عوض کرد.
و هر کسی میتواند این سیستمها را توسعه دهد
اگر بخواهید صرافیای برای معامله اتریوم ایجاد کنید، میتوانید بهراحتی این کار را انجام دهید؛ بلاکچین اتریوم عمومی است و استانداردهای ایجاد برنامههای اتریومی باز هستند. ایجاد سیستمی جدید برای خرید خانهها بسیار دشوار است. باید موافقت تعداد زیادی بانک، دفتر ثبت املاک شهری و ارزیاب را جلب کنید. اما اگر خانهها به نحوی به بلاکچین منتقل شوند، امکان نوآوری بدون اجازه تا همیشه فراهم میشود؛ همه میتوانند برنامهها، صرافیها، ابزارهای مشتقه و رابطهایی برای خرید خانه ایجاد کنند و بهترینها میتوانند موفق شوند.
مسئله این است که خانهها نمیتوانند روی بلاکچین وجود داشته باشند. در دنیای واقعی وجود دارند و ممکن است بر اثر آتشسوزی خراب شوند یا اتفاق دیگری برایشان بیفتد. برقراری رابطه میان مؤلفه الکترونیکی در بلاکچین (مثلاً توکن خانه) و مصداق آن در دنیای واقعی (خانه) از لحاظ فلسفی و عملی پیچیده و دشوار است. اینکه چطور این رابطه را برقرار کنیم تا حد زیادی مسئله حلنشدهای است و شاید حلنشدنی باشد، اما در عین حال مسئله مهمی هم هست. سیستم مالی کریپتو توسعهیافته است و در زمینه باز بودن و نوآوری بینیاز از اجازه، مزیتهایی نسبت به سیستم مالی مرسوم دارد. اگر بتوانیم دنیای فیزیکی را در این سیستم جذب کنیم، مقوله جالبی خواهیم داشت.
۲. بلاکچین سازمانی
نسخه کمتر بلندپروازانه این ایده اینطور است: بانکها همین حالا هم پایگاههای داده زیادی برای رهگیری بسیاری از مسائل (دلارهای موجود در حسابهای بانکی، وامها، اوراق بهادار قابل معامله، قراردادهای مشتقه، فایننس تجارت و انواع گوناگونی از مسائل) دارند. برخی از این پایگاههای داده کند هستند، برخی به زبان کوبول نوشته شدهاند و برخی برای تسویه تراکنشها به تبادل فکس نیاز دارند. اگر این پایگاههای داده سریعتر بودند و میتوانستند بهصورت بهرهور با یکدیگر تعامل کنند، خیلی بهتر بود. اگر پایگاه داده جیپیمورگان چیس میتوانست با پایگاه داده گلدمن ساکس تعامل کند و اگر فرایند غیرخودکار و پردردسر مغایرتگیری معاملات بین بانکها وجود نداشت، خوب بود.
در سال ۲۰۱۰ اگر معاملهگر وام در بانکی بودید و با خودتان فکر میکردید: «سیستمهایمان برای معاملات وام کُند و بدریخت هستند»
و به دفتر مدیرعامل میرفتید و میگفتید: «باید دهها میلیون دلار برای استخدام برنامهنویسان برتر هزینه کنیم تا سیستم معاملات وام جدیدی بسازیم و باید کنسرسیومی با رقیبها و مشتریانمان تشکیل دهیم که در آن همه در مورد استفاده از یک سیستم معاملات وام یکسان توافق کنیم، زیرا این کار زندگی من را آسانتر و بسیاری از هزینههای بکآفیس را حذف میکند»،
احتمالاً مدیرعامل میگفت: «تو کی هستی؟ از اتاقم برو بیرون و اخراجی».
اما در سال ۲۰۱۷ اگر معاملهگر وام یک بانک یا مشاور بلاکچین یا حتی فردی عادی بودید و به دفتر مدیرعامل بانکی میرفتید و داد میزدید
آن مدیرعامل مقدار زیادی پول به شما میداد. تعداد بسیار زیادی از افراد از این مسئله بهره بردند. «بلاکچین» مدتی جذابترین واژه در فایننس بود و بانکها برای اعلام خبر طرحهای بلاکچین از یکدیگر سبقت میگرفتند. (۱۲)
صادقانه بگویم این ایده گاهی مبهم بود، اما بهطور کلی منظور بلاکچینهای نیازمند اجازه یا بلاکچینهای خصوصی است. بلاکچینهای عمومی بزرگ معمولاً مورد پسند بانکداران قرار نمیگیرند. عمومیبودن همه تراکنشها برای امنیت هم خوب است (همه میتوانند راستیآزمایی کنند که همهچیز درست است) و هم (اگر قرار باشد تراکنشهایتان مخفی بمانند) بد است. از دیدگاه رگولاتوری نیز ناخوشایند است.
رگولاتور بانک میپرسد «چه کسی اطمینان حاصل میکند که سوابق تراکنشهایتان درست است؟» و بانک پاسخ میدهد «راستش نمیدانیم، اما فکر میکنیم برخی استخرهای استخراج در روسیه این کار را انجام میدهند»؛ مسئلهای که نگرانی رگولاتورها را در پی دارد.
اما بسیاری از ایدههای اصلی بلاکچین (دفترکلی از همه تراکنشها که آشکارا در همه کامپیوترهای شبکه موجود است) را میتوان بهصورت خصوصی پیادهسازی کرد. اگر با ۱۱ نفر از دوستانتان دور هم جمع شوید و توافق کنید که ۱۲ نفرتان با یکدیگر تراکنشهایی انجام دهید، از دفترکلی نگهداری کنید، همه تراکنشها را راستیآزمایی کنید و از تابعهای هش رمزنگاریشده بهره ببرید تا مطمئن شوید که دفترکل تغییر نکرده، میتوانید این کار را انجام دهید. اگر همه به یکدیگر اعتماد داشته باشید و به فرد دیگری اجازه ندهید به شبکه بپیوندد (یا فقط به افراد مورد اعتمادتان اجازه دهید به شبکه بپیوندند) نیازی نیست نگران باشید که مبادا ماینرهای خرابکار شبکه را از کنترل شما خارج کنند؛ فقط شما و دوستانتان در شبکه هستید.
این ایده مزیتهایی در زمینه امنیت، بهویژه تشریح امنیت برای رگولاتورهای بانک دارد. همچنین اگر مایل نباشید، لزومی ندارد بلاکچین را عمومی کنید. مزیتهایی نیز در زمینه بهرهوری وجود دارد؛ فقط شما ۱۲ نفر تراکنشها را تأیید میکنید، پس میتوانید سریعتر این کار را انجام دهید. فرض بر این است که این کار را به دلیلی انجام میدهید (بهدنبال توانایی انجام این تراکنشها با یکدیگر هستید) تا مجبور نباشید برای تأیید تراکنشها پولی دریافت کنید، بنابراین نیازی به استخراج یا استیکینگ ندارید؛ بلاکچینهای عمومی باید از این روشها استفاده کنند تا به توافق میان افرادی دست یابند که باید تعهدشان به سیستم را ثابت کنند. شما ۱۲ نفر همه یکدیگر را میشناسید و سیستم را ساختهاید، پس میتوانید بدون اثبات مسئلهای به توافق مورد نیاز برسید؛ کافی است رأیگیری کنید.
د) وب ۳.۰
واقعیت مهم درباره بیتکوین این است که هم شیوهای فناورانه برای ارسال پول و هم خود پول است، یعنی بیتکوین سیستمی کامپیوتری برای ارسال بیتکوینهاست و بیتکوین چیزی است که سیستم بیتکوین میفرستد.
بخشی از اتفاقات جاری در دنیای کریپتو به فناوری مربوط میشود؛ افراد از ایدههای بلاکچینها و قراردادهای هوشمند و مانند آن برای ایجاد نرمافزار استفاده میکنند. بخشی از اتفاقات جاری در دنیای کریپتو به پول مربوط میشود؛ افراد با کارگزارانشان تماس میگیرند تا به امید افزایش قیمت توکنهای کریپتو در آنها سرمایهگذاری کنند، اما بخش زیادی از اتفاقات جاری در دنیای کریپتو به هر دو مربوط میشود:
بهطور کلی نام این پدیده «وب ۳.۰» است. ایده این است که وب نخستین توسعه اولیه اینترنت بود؛ زمانی که افراد پروتکلهای غیرمتمرکز باز تحت کنترل جامعه را برای اینترنت ایجاد کردند. «وب ۲.۰» یا «وب ۲.۰» زمانی بود که شرکتهای بزرگ فناوری کموبیش کنترل اینترنت را در دست گرفتند؛ اکنون در تجربه شما از اینترنت اغلب فیسبوک، گوگل، اپل و آمازون بهعنوان واسطه وجود دارند و پول بسیار زیادی از کنترل اینترنت به دست میآورند. هیچ پروژه غیرمتمرکز بازی نمیتواند با آنها رقابت کند، اما وب ۳.۰ زمانی خواهد بود که افراد دوباره پروتکلهای غیرمتمرکز باز تحت کنترل جامعه را برای اینترنت ایجاد میکنند و در عین حال پول زیادی هم به دست میآورند، زیرا درست است که این پروتکلهای غیرمتمرکز به شرکتهای بزرگ فناوری تعلق ندارند، اما رایگان و بدون مالک هم نیستند؛ کاربرانشان مالک آنها خواهند بود.
شوخی کردم؛ مالک آنها سرمایهگذاران خطرپذیری خواهند بود که توکنهای این پروژهها را در همان اوایل میخرند و بزرگترین حامیان وب ۳.۰ هستند، اما در عین حال کاربران هم مالک خواهند بود.
۱. توکنها و اقتصاد توکنی
به این فکر کنید که وقتی بیتکوین میخرید، چه دریافت میکنید. یکی از چیزهایی که دریافت میکنید، واحدی از «پول نقد دیجیتال» است؛ میتوانید آن بیتکوین را برای فرد دیگری بفرستید تا مثلاً ساندویچ بخرید. اگر این پول نقد دیجیتال موفق و محبوب شود، تعداد زیادی از افراد بیتکوین را برای فروش ساندویچ میپذیرند؛ در نتیجه ارزی که خریدهاید، بسیار مفید میشود.
اما چیز دیگری که دریافت میکنید، سهمی در پروژه بیتکوین است. منظور سهام واقعی نیست، ولی باز هم شانسی برای سود بردن از موفقیت بیتکوین است. اگر این پول نقد دیجیتال موفق و محبوب شود، تعداد زیادی از افراد میخواهند از بیتکوین برای خرید ساندویچ استفاده کنند و تقاضای زیادی برای بیتکوین وجود خواهد داشت. اما تا ابد فقط ۲۱ میلیون بیتکوین وجود خواهد داشت؛ بنابراین هرچه افراد بیشتری تصمیم بگیرند از بیتکوین بهعنوان راهی برای انتقال پول نقد دیجیتال استفاده کنند، بیتکوین ارزشمندتر خواهد شد.
این استدلال هیچوقت کاملاً منطقی به نظر نمیرسید. ارزی مناسب برای انتقال پول نقد دیجیتال باید ارزش پایداری داشته باشد و افزایش ارزش بیتکوین باعث میشود بهعنوان ارز کمتر مفید باشد. اگر ارزش بیتکوین شما مدام افزایش یابد، نباید آن را برای خرید ساندویچ صرف کنید. اگر قرار باشد ارزش بیتکوین افزایش یابد، ارز بدی خواهد بود. (۱۳) با این حال در عمل به اندازه کافی نتیجه داد. بیتکوین به قدری برای انتقال دیجیتال ارزش مورد استفاده قرار گرفت که ارزشمند شد و پذیرندگان اولیهاش ثروتمند شدند.
نوآوری مالی کلیدی کریپتو این بود: کریپتو سیستمی بهرهور ایجاد کرد تا مشتریان یک کسبوکار همزمان سهامدارش نیز باشند.
تعداد زیادی از پروژههای کریپتو از این ساختار پایهای برخوردارند. فایلکوین سیستمی غیرمتمرکز برای ذخیرهسازی فایلهاست که در آن میتوانید برای ذخیرهسازی فایلهایتان پول بدهید یا برای ذخیرهسازی فایلهای دیگران پول بگیرید. پولی که پرداخت یا دریافت میکنید، در قالب فایلکوین است. هلیوم سیستمی غیرمتمرکز برای هاتاسپاتهای بیسیم است که در آن میتوانید برای ارائه هاتاسپات پول بگیرید یا برای دسترسی به هاتاسپات پول بدهید. پولی که پرداخت یا دریافت میکنید، در قالب توکن هلیوم است. همچنین بازیهای ویدئویی «بازی برای کسب درآمد» مثل اکسی اینفینیتی وجود دارد که در آنها برای بازیکردن توکن میخرید و در قالب توکنهای بازی نیز پاداش میگیرید. مشارکت (ذخیرهسازی فایلها، ارائه وایفای، بازیکردن) شما را علاوه بر کاربر به سرمایهگذار نیز تبدیل میکند.
مقاله «استارتاپ بازی کریپتوی میلیارد دلاری که وعده ثروتمند شدن داده بود و فاجعه آفرید» نوشته «جاشوا بروستین» را بخوانید که بلومبرگ بیزینسویک ۱۰ ژوئن منتشر کرد.
این وضعیت بالقوه مهم و تأثیرگذار است؛ چراکه کریپتو کسبوکاری متکی بر آثار شبکهای است. بسیاری از پروژههای کریپتو زمانی مفیدند که افراد زیادی از آنها استفاده کنند. بیتکوین زمانی سیستم پرداخت مفیدی است که افراد زیادی بیتکوین داشته باشند و آن را بهعنوان روش پرداخت بپذیرند. اتریوم زمانی سیستم رایانش مفیدی است که افراد زیادی در اتریوم اپلیکیشن بسازند. اگر صرافی مالی غیرمتمرکز یا مارکتپلیس همتابههمتا یا هر چیز دیگری در اتریوم بسازید، زمانی مفید است که افراد زیادی از آن استفاده کنند.
ساخت کسبوکار مبتنی بر آثار شبکهای از صفر دشوار است. کاربران اولیه کسبوکار مبتنی بر آثار شبکهای بهره چندانی از آن نمیبرند؛ چراکه هنوز شبکهای وجود ندارد. بهتر است صبر کنند تا کاربران بیشتری وجود داشته باشد. اقتصاد توکنهای کریپتو این وضعیت را معکوس میکند. کاربران اولیه شبکه کریپتو توکنها را ارزان دریافت میکنند و اگر در آینده شبکه موفق شود، توکنهایشان ارزش زیادی مییابد. پس اولبودن مزیتی دارد. افراد گاهی این مقوله را «آثار توکنی» میخوانند. مبنای بسیاری از ادعاها درباره وب ۳.۰ پذیرش بیچونوچرای این ایده ابتدایی، مفروضگرفتن خوببودن آن و اجرای آن به روشهای مبهم و بلندپروازانه است. یکی از مشکلات وب ۳.۰ این است که حتی فرایند ثبتنام نیز برای بیشتر مصرفکنندگان گیجکننده است؛ افراد معمولاً نمیتوانند بهراحتی کارت اعتباریشان را درآورند و شروع به بازی کنند. شاید نیاز باشد در یک صرافی اتر بخرید، سپس از پلی برای برقراری ارتباط با کیف پول ویژه بازی استفاده کرده، بعد اترتان را با توکن دیگری معاوضه کنید که برای خرید شخصیتها یا جنگیدن در نبردها یا هر چیز دیگری مورد نیاز هستند.
مسئله دیگر میل به توکنیکردن کسبوکارهایی است که هیچ اثر شبکهای مشهودی ندارند. در ماه ژوئیه اسکوئر مقالهای درباره اینکه چطور «انقلاب کریپتو میخواهد کتابها را بازتعریف کند»، نوشت:
چه میشد اگر میتوانستید سهمی در هری پاتر داشته باشید؟
چه میشد اگر این مجموعه کتاب شبیه شرکت سهامی عامی عمل میکرد که افراد میتوانستند سهام آن را بخرند و با رشد این مجموعه آن «سهام» ارزشمندتر میشد؟ اگر اینطور میشد، فردی که وقتی هری پاتر تنها یک کتاب بود، فقط سه درصد از سهام آن را خریده بود، اکنون میلیاردر بود.
تصور کنید این اتفاق چه تأثیری روی تجربه مطالعه میگذارد. ناگهان، رفتن به کتابفروشی Barnes&Noble به فرصت سرمایهگذاری تبدیل میشود. خوانندگان اولیه میتوانند «پدیده بزرگ بعدی» را شناسایی کنند و سهمی صد دلاری داشته باشند که اگر محبوبیت کتاب افزایش یابد، ۱۰ هزار یا حتی ۱۰۰ هزار دلار خواهد شد. اگر خوانندگان بتوانند مالک درصدی از مجموعه کتاب شوند، ممکن است بعدها برای کمک به موفقیت آن کتاب انگیزه داشته باشند. ممکن است حساب تیکتاکی برای تبلیغ کتاب از طریق بوکتاک راهاندازی کنند یا از استعدادهایشان بهعنوان فیلمساز برای ساخت فیلمی بر اساس آن کتاب استفاده کنند. همه این کارها میتواند ارزش سرمایهگذاری اولیهشان را افزایش دهد.
احساس میکنید سادهلوحی هستید که مشتی چرندیات به خوردتان میدهند، اینطور نیست؟
با دید منفی میتوان همه پروژههای وب ۳.۰ را همزمان پانزی نیز در نظر گرفت. (۱۴) چرا توکنهایی را میخرید تا به رقیب از نوع وب ۳.۰ فیسبوک ملحق شوید؟ البته اگر محصول را دوست دارید، این کار را انجام دهید، اما دستکم یکی از دلایلتان این است که میخواهید با فروش آنها به فردی دیگر، ثروتمند شوید. چرا فکر میکنید فردی دیگر توکنها را میخرد؟ آیا به این دلیل است که فکر میکنید محصول را دوست دارد؟ یا به این دلیل است که فکر میکنید قصد دارد با فروش آنها به احمقی بزرگتر، ثروتمند شود؟ این دنباله چه زمانی به پایان میرسد؟
«درور پولگ» (Dror Poleg)، نویسنده حوزه کسبوکار و فناوری مطلب بلاگی درباره وب ۳.۰ با عنوان «در ستایش پانزیها» نوشته که همواره به آن فکر میکنم؛ مضمونش این است:
«در واقع نوعی ترفند هرمی است؛ پانزی. اما با عقل جور درمیآید و شیوه بازاریابی غالب دهه آینده و بعدتر از آن خواهد بود. شاید بگویید «مزخرف است. به هر حال باید یک چیزی بفروشید؛ روایتها کافی نیستند». اما واقعاً نیستند؟ تفاوت دیگر میان دنیای قدیم و دنیای ما این است که ما دیگر چیزها را نمیفروشیم. در گذشته از محتوا برای فروش چیزها استفاده میشد؛ مدیران ارشد شرکتهای تولیدی از دوستانشان در کانالهای تلویزیونی میخواستند سریالهای آبکی تولید کنند تا بتوانند محصول بیشتری بفروشند، اما امروزه دیگر از محتوا برای فروشِ چیزی جز خودش استفاده نمیشود. همهچیز از جمله کارها و رفتارهای شما محتواست. چه دلیلی دارد که آنها را رایگان ارائه دهید؟
۲. دائوها
اینجا باید به چند مفهومِ تا اندازهای مرتبط با وب۳ اشاره کنم. یکی از این مفاهیم دائو (DAO)، مخفف «سازمان خودگردان غیرمتمرکز» است. دائوها سازمانهای خودگردان غیرمتمرکز نیستند. در اوایل کار، افراد فکر میکردند در واقع دائوها همین هستند. میگفتند «این شرکت بهصورت خودکار از طریق قراردادهای هوشمند و بدون مداخله انسان اداره میشود. چنین چیزی هرگز در تاریخ بشری وجود نداشته است». اما، خیر اینطور نیست. آن چیزی که بهصورت خودکار از طریق قراردادهای هوشمند و بدون مداخله انسان اداره میشود، قرارداد هوشمند است. دائو روشی است که افراد با اتکا به آن دور هم جمع میشوند تا با رأیگیری مقداری پول یا پروتکلی در بلاکچین را کنترل کنند.
به عبارت دیگر آیا دائو مانند یک شرکت است؟ یک شرکت عادی؟ سهامدارانی دارد که پولی سرمایهگذاری میکنند و آن را کنترل میکنند (در واقع پولی سرمایهگذاری میکنند و توکنهایی در ازای آن دریافت میکنند که به آنها حق حکمرانی بر دائو را میدهد). بهعلاوه سهامداران میتوانند رأی بدهند.
دائوها از این جهت با شرکتهای عادی تفاوت دارند که سهامداران (دارندگان توکن) معمولاً در مورد مسائل بیشتری رأی میدهند؛ اغلب چترومی در اپلیکیشنی به نام دیسکورد وجود دارد و افراد میتوانند در آن ایدههایی را برای دائو پیشنهاد بدهند و رویههایی برای رأیگیری وجود دارد.
در حالی که شرکتهای سهامی عام ایالات متحده به سهامداران اجازه میدهند خیلی محدود و نمادین رأی بدهند، دائوها معمولاً به دارندگان توکن اجازه میدهند در مورد تمام انواع مسائل رأی بدهند و اغلب بخش زیادی از کنترل واقعی شرکت را به آنها واگذار میکنند. از این رو دائوها بیش از آنکه شبیه شرکتهای سهامی عام باشند، شبیه شرکتهای تضامنی هستند. (۱۵)
برخی دائوها سازوکارهای حکمرانی در دیفای بزرگ، اپلیکیشنهایی مثل صرافیهای کریپتو هستند و در مورد تعیین سیاستها و پارامترهای مربوط به نحوه کار آنها مسئولیت دارند. دیگران صرفاً شوخیهای عجیبوغریبی هستند. ConstitutionDAO (دائوی قانون اساسی) در سال ۲۰۲۱ به واسطه جذب مقداری سرمایه از سرمایهگذاران کریپتو برای خرید نسخهای از قانون اساسی ایالات متحده توجه رسانهها را به خود جلب کرد. البته در خرید آن ناموفق بود، بنابراین در مورد گام بعدی رأیگیری دائویی انجام داد و در نهایت بیشتر پول را (منهای کارمزدهای گس) برگرداند و تعطیل شد. البته راه سریعی برای افراد بود تا پولهایشان را آنلاین جمع کنند و کمی خوش بگذرانند؛ چت دیسکوردی به همراه جمعآوری پول بود.
۲. هویت، شهرت، مدارک
ساتوشی در وایتپیپر بیتکوین توصیهای در زمینه حریم خصوصی ارائه میدهد: «برای هر تراکنش باید جفتکلید جدیدی استفاده شود تا امکان مرتبطکردن آنها به مالکی مشترک وجود نداشته باشد.» ایجاد آدرسهای بیتکوین جدید رایگان و آسان است، بنابراین هر بار که پرداختی را در قالب بیتکوین میپذیرید، باید با آدرسی متفاوت این کار را انجام دهید. بلاکچین بیتکوین عمومی است، پس همه میتوانند تمام تراکنشها را مشاهده کنند، اما هدف این است که همه تراکنشهای بیتکوینتان مجزا باشند و نتوان بین آنها ارتباط برقرار کرد تا هیچکس نتواند بهطور کامل بفهمد شما در بلاکچین چه کار میکنید.
همزمان در اتریوم «سرویس نام اتریوم» یا ENS وجود دارد که پیشتر در مورد آن حرف زدیم. این سرویس به شما امکان ثبتنام دامنهای مثل «matthewlevine.eth» و استفاده از آن در کارکردهای گوناگون اتریوم را میدهد. در صفحه اصلی این سرویس آمده است: «از نام ENS خود برای ذخیرهسازی تمام آدرسهایتان و دریافت هر گونه کریپتوکارنسی، توکن یا توکن غیرمثلی استفاده کنید.» سرمایهگذاران خطرپذیر گاهی از دامنه ENS خود بهعنوان نامشان در توییتر استفاده میکنند.
این دو رویکرد حاکی از فلسفههای متفاوتی درباره کارهایی است که در دنیای کریپتو انجام میدهیم. بیتکوین از لحاظ فلسفی پول نقد دیجیتال، گمنام و تراکنشی است. اتریوم از لحاظ فلسفی مانند جامعه برنامهنویسی منبعبازی است که در آن شهرت ارزشمند است و برای کسب شهرت باید هویت ثابتی داشته باشید. همچنین تمام کارهای اتریومیتان را ذیل نام واقعی یا دستکم نوعی پلاک ویژه انجام میدهید.
بسیاری از ادعاهای بزرگ افراد درباره وب۳ به شهرت و هویت مربوط میشوند. ایده این است که میتوانید هویتتان را در بلاکچین به شکل تغییرناپذیر، غیرمتمرکز، شفاف و قابل اثبات نگهداری کنید و با آن کارهای خوبی انجام دهید. کیف پول کریپتویی دارید که علاوه بر توکنهایی که خریدهاید، حاوی توکنهایی است که برای انجام کارها دریافت کردهاید. وقتی از دانشگاه فارغالتحصیل میشوید، دانشگاهتان توکن مدرک کارشناسی یا مجموعهای از توکنها را برای شما میفرستد که دورههایی را که گذراندهاید و نمرههایتان و شاید آموختههایتان را نشان میدهند. وقتی در امتحان گواهینامه رانندگی قبول میشوید، اداره راهنمایی و رانندگی توکن گواهینامه رانندگی برای شما میفرستد. وقتی در همایشی حرفهای شرکت میکنید، سازمان همایش توکن شرکتکننده همایش برای شما میفرستند.
وقتی ارتقای شغلی میگیرید، کارفرما یک توکن توسعهدهنده ارشد بلاکچین برای شما میفرستد. وقتی به پروژه منبعبازی کمک میکنید، رهبران آن پروژه برای شما توکن «سپاسگزار از کمکتان در مورد پروژه منبعبازمان» میفرستند. وقتی مطالب زیادی در ردیت منتشر میکنید، سایر کاربران ردیت توکنهای «مطلب خوب در ردیت» برای شما میفرستند (مشابه این توکن وجود دارد و امتیازهای جامعه خوانده میشود). وقتی در اسبابکشی به دوستتان کمک میکنید، دوستتان توکن «سپاسگزار بابت کمک در اسبابکشی» برای شما میفرستد. همه این توکنها را صادرکنندگانشان (دانشگاهتان، اداره راهنمایی و رانندگی، ردیت و دوستتان) بهصورت قابل راستیآزمایی امضا کردهاند و میزان اعتبار و اهمیت صادرکنندگان متفاوت است (این توکنها معمولاً غیر قابل انتقالاند؛ بهطور مثال نمیتوانید مدرک دانشگاهتان را به فرد دیگری بفروشید).
و بعد اگر بهدنبال شغلی باشید، به کارفرمایان بالقوه توکنهای مدرک، همایش و ردیتتان و هر توکن ظاهراً مربوط دیگری را نشان میدهید. (۱۶) همچنین اگر به اپلیکیشن قرار عاشقانه غیرمتمرکزی بروید، شاید به شرکای عشقی بالقوهتان توکنهای مدرک و توکنهای سرگرمیهای جالبتان و توکنهای «من از بسیاری جهات شریک عشقی خوبی هستم» را نشان دهید که شرکای عشقی قبلیتان وقتی با هم بودید، برای شما فرستادهاند. (۱۷) نمیدانم. این ایدهها بیشتر نه بهعنوان برنامههای مشخص، بلکه بهعنوان طرحهای آرمانشهری خامی توصیف میشوند. وقتی آنها را مینویسم، اتفاقاً بهشدت پادآرمانشهری به نظر میرسند، اما شاید شما مخالف باشید.
گاهی این ایدهها جزئیات بیشتری مییابند. در ماه می ویتالیک به همراه «ایگلن ویل» (E. Glen Weyl) و «پوجا اولهیور» (Puja Ohlhaver) مقالهای با عنوان «جامعه غیرمتمرکز: پیدا کردن روح وب۳» نوشت. این مقاله خواستار توکنهای «محدود به یک وجود» (SBT) «غیر قابل انتقال» میشد که نشاندهنده تعهدات، مدارک و روابط «وجودها» باشد. اینجا منظور از وجود یک شخص نیست. البته بیش از آنکه آدرس بیتکوین باشد، شخص است. وجود میتواند شخص یا نهادی (دانشگاه و غیره) باشد، اما یک شخص میتواند چند وجود برای بافتهای گوناگون داشته باشد.
در این مقاله به زیبایی آمده است: «یک هنرمند هنگام انتشار یک توکن غیرمثلی قابل معاوضه میتواند آن توکن غیرمثلی را از وجودش منتشر کند.» وجود یک شخص چیزی بیش از چیزها و کسانی که دوست دارد، افرادی که دوستش دارند و اثری که روی دنیا میگذارد، نیست و ما این را در بلاکچین کدنویسی کردهایم؛ بفرمایید. البته گمکردن کلید خصوصی وجودتان بسیار ناراحتکننده خواهد بود. (۱۸)
چه سودی به انسان میرسد اگر بیتکوینهای زیادی به دست آورد، اما روحش را از دست بدهد؟
هـ) دفاتر کل غیر قابل سانسور
توصیف دیگری برای کاری که ساتوشی انجام داد، این است که روشی برای انجام تراکنشهای برگشتناپذیر در کامپیوترها ایجاد کرد.
۱. مقاومت در برابر سانسور
بهطور عادی اگر پایگاه دادهای در جایی در کامپیوتری باشد و فیلد دادهای در آن تغییر کند، میتوان دوباره آن فیلد را به حالت قبلی برگرداند؛ این تغییرات مانند هم و انجامشان برای کامپیوتر آسان است، اما بلاکچین برگشت به حالت قبل را دشوار میکند. اگر بیتکوینی از یک آدرس به آدرسی دیگر برود و آن تراکنش به بلوکی اضافه شده باشد و بعد از «تأیید» تراکنش چند بلوک دیگر هم اضافه شده باشند، باید کار کامپیوتری بسیار زیاد و تصورناپذیری انجام شود (یعنی تابعهای هش تریلیونها و تریلیونها بار اجرا شوند) تا بلاکچین به عقب برگردد و آن تراکنش را حذف کند. بلاکچین یکطرفه است؛ محتوای دفترکل آن تا همیشه ماندگار است.
اگر بخواهید دفترکلتان واقعاً امن و هککردن آن دشوار باشد و در چند جا پشتیبان داشته باشد، این قابلیت خوشایند است. البته صادقانه بگویم برای این اهداف اضافهکاری محسوب میشود، اما اگر بخواهید دفترکلتان در برابر دخالت دولت یا در واقع دخالت هر کسی مصون باشد، خوشایندتر است.
هواداران کریپتو هرگونه مداخله در تراکنشها را «سانسور» میخوانند. بیتکوین «مقاوم در برابر سانسور» است. شاید به دولت اعتماد نداشته باشید؛ چراکه بهعنوان مثال در کشوری با نظام دیکتاتوری سرکوبگر زندگی میکنید که سیستم بانکداری را کنترل کرده و پول شما را ظالمانه مصادره میکند.
شاید هم دغدغههای دیگری داشته باشید. بانکهای ایالات متحده اغلب، البته نه همیشه، در همکاری با سازمانهای دولتی ایالات متحده نقش زیادی در مسدودسازی پرداختها دارند؛ پرداخت به سازمانهایی را که دولت آنها را تروریست تشخیص داده یا کشورهایی که دولت تحریمشان کرده، مسدود میکنند. دولت یا بانکها ممکن است بهصورت مستقل از دولت، چه انواع دیگری از تجارت را تعطیل کنند؟ (۱۹)
۲. یا نه
مسئله عملی در مورد مقاومت در برابر سانسور این است که دنیای کریپتو در نقاط گوناگونی با دنیای واقعی برخورد میکند و این تماسها رهایی کامل از فشارهای نفوذ بیرونی را دشوار میکند. میمی در دنیای کریپتو به نام «حمله با آچار پنجدلاری» وجود دارد که بر اساس وبکمیک، XKCD نامگذاری شده که بیان میکند بهمنظور سرقت کریپتوکارنسی یک نفر نیازی نیست از شیوههای پیشرفته برای هککردن لپتاپ او استفاده کنید، بلکه باید «آنقدر با آچاری پنجدلاری او را بزنید تا رمز عبورش را به شما بگوید».
مسئله دیگر این است که هرچند کریپتو معمولاً تراکنشهای غیرمتمرکز و برگشتناپذیر ایجاد میکند، اما در عین حال سابقه عمومی ماندگاری از آن تراکنشها هم ثبت میکند. دولت میتواند بهراحتی این سوابق را بررسی کند. نمیتواند تراکنشها را برگرداند، اما میتواند تمام تلاشش را به کار ببندد تا زندگی را برای دریافتکنندگان ناخوشایند کند.
میتوانید بدون نیاز به اجازه هیچ فردی برای هر کسی بیتکوین بفرستید، اما سرانجام در مقطعی میخواهید کاری با بیتکوین انجام دهید. میخواهید آن را خرج کنید؛ اگر مقدار زیادی بیتکوین داشته باشید، میخواهید آن را برای خرید املاک، قایق تفریحی، جواهرات یا آثار هنری خرج کنید. (۲۰) یک سیستم مالی نمیتواند کاملاً مستقل باشد؛ باید بتوانید پولتان را به اقلام واقعی تبدیل کنید.
اینجاست که هویت شما را میفهمند. روش عادی برای تبدیل بیتکوین به دلار استفاده از صرافیهای کریپتوی متمرکز، از جمله همان اپلیکیشنهای خریدوفروش کریپتویی است که در تبلیغات مسابقه سوپربول مشاهده کردید. این صرافیها واسطه اصلی برای دسترسی به پول فیات هستند؛ جایی که به شما امکان تبدیل بیتکوینتان (که خرجکردن آن دشوار است) به دلار را میدهند (که خرجکردن آن آسان است). صرافیهای کریپتو بسیار قابل سانسور هستند؛ چراکه اغلب آنها را مدیران عامل ثروتمندی اداره میکنند که ترجیح میدهند ثروتمند بمانند و به زندان نروند و در نتیجه پیش از گشایش حساب کارهایی مثل درخواست گواهینامه رانندگی شما را انجام میدهند. اگر در فهرست «ممنوعیت گشایش حساب» دولت باشید، برای شما افتتاح حساب نمیکنند.
بهعلاوه اگر بیتکوینتان در فهرست ممنوعهای باشد، آن را به دلار تبدیل نمیکنند. اگر از راه نادرستی (مثل هک حساب بیتکوین فردی، انجام حمله باجافزاری یا دریافت بیتکوین از آدرسی که دولت بهدلیل درست یا نادرستی در فهرست سیاه قرار داده) به ۱۰۰ هزار بیتکوین دست یابید و آنها را به صرافی منتقل کنید، صرافی از شما میپرسد از کجا آمدهاند. همچنین دولت و صرافی میتوانند منشاء بیتکوینتان را رهگیری کنند و ببینند آیا هیچکدام از آنها در تراکنش بد (هک، باجافزار و غیره) وجود داشتهاند یا خیر و اگر داشته باشند، صرافی میتواند به شما اجازه ندهد پولتان را از آنجا خارج کنید و با پلیس تماس بگیرد.
اوایل امسال مرد و زنی دستگیر شدند و به تلاش برای پولشویی ۱۱۹.۷۵۴ بیتکوینی متهم شدند که در هکی در سال ۲۰۱۶ از صرافی بیتفینکس دزدیده شده بودند (خانم رپر یوتیوبی و مفسر فوربس بود؛ چه شخصیت رنگارنگی!) با قیمت امروز آن تعداد بیتکوین معادل چند میلیارد دلار است. اما این افراد چندان با ولخرجی زندگی نمیکردند؛ چراکه از قرار معلوم خرجکردن میلیاردها دلار بیتکوین دزدی میتواند بسیار دشوار و رهگیری آن بسیار آسان باشد. بیشتر بیتکوینهای ظاهراً دزدی هرگز از حسابی که بعد از هک به آن واریز شده بود، خارج نشده بود. مقداری از آن بیتکوینها به صرافیهای کریپتو فرستاده شده و به دلار تبدیل شده بودند، اما صرافیها سوابق دقیقی از اینکه چه کسی حسابها را باز کرده بود و پول برداشت میکرد، در اختیار داشتند و بهسرعت برداشتها را مسدود کردند. مقداری از بیتکوینها در کارگزاری فلزات گرانبها به طلا تبدیل شده بود، اما برای آن تراکنش باید گواهینامهای نشان میدادند و آدرس واقعی خانه ارائه میدادند، بنابراین FBI متوجه شد چه کسی طلا خریده است. مقداری از آن پول برای خرید کارت هدیه والمارت خرج شده بود و وقتی با میلیاردها دلار ارز مقاوم در برابر سانسور دزدی کارت هدیه والمارت میخرید، یعنی پولشوییتان خوب پیش نمیرود.
و) کمیابی دیجیتال
در مورد این موضوع حرف زدیم که نوآوری فناورانه اصلی ساتوشی این بود که راهی برای کمیابکردن اعداد در کامپیوترها یافت. دیدگاه به طرز عجیبی مهم نسبت به بیتکوین این است که راهی برای ایجاد کمیابی الکترونیکی است.
۱. صبر کن! منظورت چیست؟
آیا چنین چیزی خوب است؟ بله بدون شک در مورد پول نقد دیجیتال خوب است. دلارها مدخلهایی در دفترکل الکترونیکی هستند که کمیاباند؛ چراکه سیستم رگولیشن بانکداری پیچیدهای آنها را کمیاب میکند؛ بانکها میتوانند صرفاً با تغییر عددی در پایگاه داده، دلار جدید بسازند، اما تشریفات زیادی وجود دارد تا اطمینان حاصل شود که این کار را درست انجام میدهند. اگر سیستم پولی غیرمتمرکز بینیاز از اجازهای بدون اعتماد یا رگولاتوری بخواهید، به راهی برای محدود کردن مقدار پول موجود نیاز خواهید داشت؛ مسئلهای که بیتکوین آن را حل کرد.
با این حال ایده داراییهای دیجیتال کمیاب عجیبتر است. در وضعیت عادی هستی انسان، چیزهای خوب کمیاب هستند و شرکتها با فروش آنها پول درمیآورند، زیرا نمیتوانیم مقادیر نامحدودی از آنها را بهطور رایگان دریافت کنیم. این گزاره همیشه و در مورد همهچیز درست نیست، اما معمولاً در مورد چیزهایی که برای آنها پول پرداخت میکنید، درست است (بهطور کلی میتوانید هر قدر که میخواهید بهطور رایگان از هوا برای تنفس استفاده کنید. البته در برخی آثار علمی-تخیلی جهانهایی پادآرمانشهری تصویر میشوند که در آنها هوا کمیاب و گران است و شرکتهای بزرگ آن را کنترل میکنند. هواداران کریپتو نیز گاهی این جهانها را تصور میکنند، اما فکر میکنند آرمانشهرند).
استخراج زغالسنگ، ساختن صندلی و آموزش حسابداری مالیاتی دشوار هستند، زیرا منابع نامحدودی ندارند و در نتیجه هزینهبرند.
هرازگاهی چیز کمیابی فراوان میشود (میدان نفتی بزرگی کشف میشود یا رباتی اختراع میشود که میتواند در هر ساعت یکصد صندلی بسازد) و قیمتها کاهش مییابند و افرادی که پیشتر در آن کسبوکار فعال بودند، ورشکست میشوند؛ بنابراین احساسی طبیعی وجود دارد که کمیابی ارزش ایجاد میکند و فراوانی آن ارزش را از بین میبرد. البته این تصور اشتباه است. ترجیح میدهید چیزهای بیشتری داشته باشید تا کمتر. در نگاه مصرفکننده فراوانی خوب است، اما نمیتوانید با فروش چیزهایی که بهصورت نامحدود بهطور رایگان در دسترس هستند، ثروتمند شوید، ولی مایلید ثروتمند شوید.
دنیای مدرن راههایی را برای ثروتمند شدن با فروش چیزها ایجاد کرده که از لحاظ نظری بهصورت نامحدود در دسترساند؛ چراکه الکترونیکی هستند. مایکروسافت ورد واقعاً کمیاب نیست؛ مقدار منابع فیزیکی (برق، قدرت رایانش و فضای دیسک) مورد نیاز برای ایجاد یک نسخه بیشتر از این برنامه کامپیوتری و قرار دادن آن در کامپیوتر من در مقایسه با کل این منابع ناچیز است و وقتی برای نسخهای از ورد هزینه پرداخت میکنم، نه هزینه آن نسخه، بلکه هزینه تلاشهای دخیل در توسعه ورد را به شرکت مایکروسافت میپردازم. مایکروسافت نیز یکی از کارهایش برای درآمدزایی کمیابکردن آن نسخهها (با دشوار کردن کپیبرداری از برنامههایش با طرحهای حفاظت از کپیرایت و طرحهای خرید اشتراک) است تا بتواند در ازای آنها پولی دریافت کند.
آینده احتمالی این است که جهان دستکم برای برخی افراد بیش از پیش به این صورت خواهد بود. (۲۱) پیشرفت فناورانه اقلام ضروری اساسی را بیش از پیش فراوان و کمتر جالب میکند، دنیای فیزیکی همگنتر و ملالآورتر میشود و همه زمان بیشتری را در محیط آنلاین صرف خواهند کرد. دوستیها و روابط عاشقانه و زندگی خانوادگیشان در کامپیوترها اتفاق میافتند، همچنین زندگیشان با اتفاقهایی معنا پیدا میکند که در کامپیوترها رخ میدهند.
یکی از احتمالات این است که این وضعیت خوب و برابریگرایانه خواهد بود. همه میتوانند جوامع خودشان را بیابند و در فراوانی نامحدود اینترنت زندگی کنند. احتمال دیگر این است که در دنیای اینترنتی، دسترسی به کالاهای ضروری، به موقعیت بستگی خواهند داشت. حضور در چتروم اینترنتی باحال همانطور مطلوب خواهد بود که اکنون زندگیکردن در خانهای شیک در محلهای خوب مطلوب است. داشتن آواتار آنلاین دوستداشتنی همانطور مطلوب خواهد بود که اکنون بستن ساعتی زیبا مطلوب است. اگر کریپتو راهی برای کمیابکردن این چیزها، محدود کردن تعداد آواتارهای مطلوب و در دسترس قرار دادن آنها فقط برای پذیرندگان پیشگام و ثروتمندان باشد، آن وقت میتوانید با فروش آنها درآمد کسب کنید. این آینده از نظر من بد است، گمان میکنم دوباره باید درباره توکنهای غیرمثلی حرف بزنیم. اما من چه میدانم؟
۲. تصاویر JPEG میمون کمیاب
به یاد دارید که توکن غیرمثلی همان توکن با یک شماره است. اگر بیتکوین بخرید، بیتکوین شما دقیقاً با بیتکوین هر فرد دیگری همسان است. (۲۲) اگر توکن غیرمثلی بخرید، یک شماره دارد. مجموعهای از توکنهای غیرمثلی از نوع ERC-721 وجود خواهند داشت (فرض میکنیم نامشان تامارینهای ملالآور باشد) و هر توکن غیرمثلی در این مجموعه شمارهای خواهد داشت و تامارین ملالآور شماره ۶۳ با داشتن شمارهای متفاوت از تامارین ملالآور شماره ۶۴ متمایز خواهد شد.
تا حد ممکن خلاصه توضیح میدهم، اما هر چیزی در اینترنت با داشتن مجموعه متفاوتی از اعداد از سایر موارد موجود در اینترنت متمایز میشود. اساساً فرهنگ اینترنت همین است؛ اعدادی که تصاویر، صداها، متنها و استدلالها را بهصورت کد درمیآورند. اصولاً هیچ دلیلی وجود ندارد که شماره ۶۳ نباید تامارینی را کدگذاری کند که بیحوصله اما خیلی جذاب به نظر میرسد و شماره ۶۴ تامارینی را کدگذاری کند که بیحوصله و تا حدی نامرتب به نظر میرسد. بنابراین ممکن است برای شماره ۶۳ پول بیشتری بپردازید، چون جذابتر به نظر میرسد.
این موضوع از لحاظ فنی پیامد جالبی دارد. این مثال از توکن غیرمثلی در واقع اثر هنری دیجیتالی است؛ تامارینهای ملالآور مجموعهای از هزار نقاشی دیجیتال از میمونهایی کمی متفاوت با قیافههای کسل است و تامارینهای متفاوت با توجه به میزان جذابیتشان ارزش متفاوتی دارند (معمولاً مجموعهای از توکنهای غیرمثلی چند ویژگی احتمالی دارند؛ ممکن است تامارینی در حال سیگار کشیدن باشد یا کلاهی بامزه پوشیده باشد یا خمیازه بکشد یا چشمهایش را ببندد و تامارینها هرچه ویژگیهای بیشتری داشته باشند و هرچه آن ویژگیها کمیابتر باشند، بیشتر میارزند. شاید تصور کنید ارزش توکنهای غیرمثلی یک مجموعه صرفاً به ملاحظات زیباییشناسی وابسته است، اما اغلب اینطور نیست).
اما وقتی میگوییم توکن غیرمثلی اثر هنری دیجیتالی است، منظور چیست؟ اثر هنری در بلاکچین قرار ندارد. همانطور که مهندس نرمافزار و هکر معروف که با نام Moxie Marlinspike شناخته میشود، در مطلب بلاگی نوشته بود:
توکنهای غیرمثلی به جای ذخیرهسازی دادهها در بلاکچین حاوی یک URL هستند که محل دادهها را نشان میدهد. نکته غافلگیرکننده استانداردها برای من این بود که هیچ الزام مبتنی بر هشی در مورد دادههای قرارگرفته در URL مورد نظر وجود ندارد. در بررسی بسیاری از توکنهای غیرمثلی در مارکتپلیسهای پرطرفدار که با قیمتهای دهها، صدها یا میلیونها دلار فروخته میشوند، مشاهده کردم که URLها اغلب به سرور شخصی مجازیای منتهی میشدند که با نرمافزار Apache کار میکردند. هر کسی با دسترسی به آن دستگاه، هر کسی که آن نام دامنه را در آینده بخرد، یا هر کسی که به آن دستگاه نفوذ کند (صرفنظر از اینکه «صاحب» توکن باشد یا خیر) میتواند در هر زمانی تصویر، عنوان، توضیحات و موارد دیگر مربوط به آن توکن غیرمثلی را به هر چیز دلخواهش تغییر دهد. هیچ چیزی در مشخصات توکن غیرمثلی وجود ندارد که بگوید تصویر باید چه باشد یا حتی به شما اجازه دهد تأیید کنید که تصویر «درست» است یا خیر.
اگر توکنی غیرمثلی بخرید، صاحب رسیدی در بلاکچین میشوید که میگوید شما مالک نمادی در برخی از سرورهای وب هستید. در آن سرور وب احتمالاً تصویری از یک میمون وجود دارد، اما این مسئله دیگر ربطی به بلاکچین ندارد.
بدون شک حقوق مالکیت معنوی آن تصویر میمون نیز هیچ ربطی به بلاکچین ندارد. پیش میآید که فرد یا شرکتی که مجموعهای از توکنهای غیرمثلی را میفروشد ۱. صاحب حقوق مالکیت معنوی عکسهای میمونها باشد و ۲. تعهد بدهد آن حقوق یا بخشی از آن را به دارندگان توکنهای غیرمثلی انتقال دهد. اما اگر این اتفاق رخ دهد، خارج از بلاکچین اتفاق میافتد؛ این تعهدها ممکن است از طریق سیستم قانونی عادی قابل اعمال باشند یا نباشند. بهعلاوه چندان هم غیرمعمول نیست که فروشنده مجموعه توکنهای غیرمثلی صاحب حقوق مالکیت معنوی نباشد. در اوایل دوره رونق توکن غیرمثلی، بسیاری از افراد توکنهای غیرمثلی مونالیزا یا پل بروکلین را میساختند که صرفاً توکنی با یک شماره است؛ چه دلیلی وجود دارد که آن شماره نتواند به پل بروکلین ارجاع دهد؟
این بلاهت فنی از برخی جهات توکنهای غیرمثلی را از لحاظ فرهنگی جذابتر میکند. اگر توکنی غیرمثلی بخرید، تنها چیزی که دریافت میکنید، نمادی ضعیف و آسیبپذیر از آن اثر هنری دیجیتالی است. با این حال افراد پول زیادی برای توکنهای غیرمثلی با تصویر مناسبی از یک میمون میدهند. این توکنهای غیرمثلی شاید نمود نوعی مالکیت الزامآور نباشند، اما نمود نوعی احساس مالکیت و همچنین نمود شکلی از جامعه هستند.
بدون شک مشهورترین مجموعه توکن غیرمثلی، باشگاه قایقرانی میمون کسل (Bored Ape Yacht Club)، مجموعهای متشکل از ۱۰ هزار تصویر JPEG از میمونها در اتریوم است که برخی از آنها با قیمت میلیونها دلار فروخته شدهاند. باشگاه قایقرانی فیزیکیای وجود ندارد، اما مهمانیهایی در دنیای واقعی برای صاحبان میمونهای کسل وجود دارد. افراد مشهور، دلالهای آثار هنری و سرمایهگذاران خطرپذیر گوناگونی مالک این میمونها هستند و مالکیت یک میمون راهی برای پیوستن به باشگاهی اختصاصی است. این باشگاه هنجارهای خودش را دارد و این هنجارها شامل «جالب است که از تصویر میمونتان بهعنوان تصویر پروفایل توییترتان استفاده کنید» و «جالب نیست که از تصویر میمونی که صاحبش نیستید، بهعنوان تصویر پروفایل توییترتان استفاده کنید»، میشود. ارتباطات فناورانه و حقوقی میان بلاکچین، JPEG و مالکیت، ضعیف هستند، اما این ارتباطات بهصورت فرهنگی اعمال میشوند.
به امتحانش میارزد، مگرنه؟
۲. متاورس
میخواهم با ناآگاهی از معنی «متاورس» از این دنیا بروم، پس بدون شک قرار هم نیست آن را برای شما توضیح بدهم، اما یکی از چیزهایی که در مورد آن میتوان گفت، این است که میتوانید در اینترنت املاک بخرید. مثلاً تصویری از یک خانه در اینترنت وجود خواهد داشت و میتوانید آواتاری در اینترنت داشته باشید که در آن خانه زندگی میکند و آن آواتار میتواند از خانه اینترنتیتان به فروشگاه اینترنتی برود و در آنجا میتواند مقداری خواربار اینترنتی بخرد. شبیه بازیهای کامپیوتری، اما مشغولکنندهتر و بسیار ملالآورتر خواهد بود.
خانهتان در متاورس چقدر باید قیمت داشته باشد؟ دو پاسخ احتمالی این است: «باید اندازه یک خانه قیمت داشته باشد، بههرحال خانه است»، یا «باید رایگان باشد، فقط فایلی در یک کامپیوتر است، در عمل فضای نامحدودی در متاورس وجود دارد و هیچکس قرار نیست واقعاً آن خانه را بسازد». از نظر من پاسخ دوم درست است، اما چنین پاسخی به مذاق افرادی که از این خانهها در اینترنت میفروشند، خوش نمیآید. بنابراین، کمیابی. خانههای اینترنتی توکن غیرمثلی هستند. هدف کمیاب و باکلاسکردن برخی از آنهاست. میتوان فرض کرد داشتن خانهای اینترنتی در کنار خانه اینترنتی ایلان ماسک مطلوب است و فقط چند خانه اینترنتی میتوانند کنار خانه اینترنتی ایلان ماسک باشند. چرا؟ همه در کامپیوتر هستند؛ میتوانید یک میلیون خانه اینترنتی را کنار خانه اینترنتی ایلان قرار دهید، اما این کار را انجام نمیدهید؛ چراکه کالاهای وابسته به موقعیت را کمیاب میکنید.
احمقانه است، اما به فیسبوک (اکنون، متا) نگاه کنید. چقدر محتمل است که ۵۰ سال بعد محور اقتصاد جهانی کالاهای دیجیتال باشد؟ چقدر محتمل است که همه ما بیشتر زمان و پولمان را در پی جایگاه، روابط عاشقانه، ارتباط و سرگرمی در بستر اینترنت خرج کنیم؟ اگر بیشتر کالاها دیجیتال شوند، اگر بیشتر افراد با تولید کالاهای دیجیتال پول درآورند، آن وقت ارزیابی و نظارت بر توزیع این کالاها یکی از کارکردهای مهم اقتصاد خواهد بود؛ کمیابی دیجیتال.
متأسفم که از آن دست افراد هستم، اما نمیتوان به یاد فیلم ماتریکس نیفتاد. داستان را که میدانید؛ گویا همه، انسانهای بیروحی هستند که مغزهایشان با شبیهسازی بسیار نزدیک به واقعیت اواخر دهه ۹۰ آمریکا متصل شده است. چرا شبیهسازی بسیار نزدیک به واقعیت اواخر دهه ۹۰ آمریکا؟ چرا وقتی نئو، شخصیت اصلی، صرفاً مغزی در مخزنی است که ماشینها شبیهسازی آرامبخشی را به آن تزریق میکنند، باید شغل پشت میزنشینی ملالآوری داشته باشد؟ مأمور اسمیت توضیح میدهد:
آیا میدانستی که اولین ماتریکس طراحی شده بود تا دنیای انسانی بینقصی باشد که در آن هیچکس رنج نمیبرد و همه خوشبختاند؟ نتیجه فاجعهبار بود. هیچکس آن برنامه را نمیپذیرفت؛ بنابراین هرچه رشته بودند پنبه شد، برخی معتقد بودند ما زبان برنامهنویسی مورد نیاز برای توصیف «دنیای بینقص» شما را نداریم، اما من معتقدم انسانها بهعنوان یک گونه واقعیتشان را از طریق رنج و مصیبت تعریف میکنند؛ بنابراین دنیای بینقص رؤیایی بود که مغز بدوی شما مدام تلاش میکرد از آن بیدار شود.
بنابراین به جای آن، سرمایهداری فقید را شبیهسازی کردند. حتی در دنیایی که تمام کالاها دیجیتال و با فراوانی نامحدود در دسترساند، همچنان باید شغل پشت میزنشینی (شبیهسازیشدهای) داشته باشید تا پول آنها را بدهید؛ کمیابی دیجیتال.
پینوشت
۱. یکی از مزیتهای بیتکوین نسبت به کپی فرضی، ماینرهای بیشتر است. مجموعه بزرگ و متنوعی از ماینرها بیشتر از مجموعهای کوچک و متمرکز باعث امنیت بلاکچین یک کریپتوکارنسی میشوند. اما این امنیت صرفاً شاهدی بر پذیرش اجتماعی گستردهتر بیتکوین است. همه ماینرهای بیتکوین میتوانند از این شبکه بروند و ماینر بلیتکوین شوند، اما این کار را نمیکنند.
۲. دو کتاب از خبرنگاران سابق بلومبرگ درباره روزهای اول فعالیت اتریوم وجود دارد که در آنها ویتالیک ستاره اصلی است، اما به هیچوجه تنها نقشآفرین مهم محسوب نمیشود؛ کتاب «ماشین بینهایت»، نوشته «کمیلو روسو» و «ورای اتر»، نوشته «متیو لیسینگ».
۳. در دنیای کریپتو، ویتالیک بوترین نیز معمولاً مشابه ساتوشی با نام کوچکش خوانده میشود و من هم اینجا از این رسم پیروی میکنم.
۴. البته اغراق کردم؛ در بیتکوین یک زبان اسکریپتنویسی و مقداری توانایی برای برنامهنویسی وجود دارد.
۵. آلیس و باب در بحثهای کریپتویی شخصیتهای قراردادی هستند. البته شخصیتهای جذابی نیستند.
۶. چطور نتایج را تحت نظر میگیرد؟ راهحل استاندارد در کریپتو «اوراکل» خوانده میشود. برنامهای است که بهصورت دورهای از شرکت یا وبسایتی استعلام میگیرد که اطلاعات مربوطه (نتایج انتخابات، نتایج مسابقات فوتبال، آبوهوا و غیره) را پیگیری میکند و پاسخ را به بلاکچین اتریوم میفرستد. یک اوراکل در واقع روشی برای انتقال اطلاعات از جهان بیرونی (دنیای واقعی یا اینترنت) به بلاکچین است.
۷. هنگام نگارش این مطلب اتریوم به سازوکار اثبات سهام انتقال یافته است، اما هنوز روی بهروزرسانیهای دیگری کار میکند. در حال حاضر و تا زمانی که برخی بهروزرسانیهای آینده تکمیل نشوند، اترها را اصلاً نمیتوان برداشت کرد. حتی بعد از این بهروزرسانیها نیز برداشت زمان میبرد.
۸. در واقع تقسیم کاری در اتریوم وجود دارد؛ شرکتهایی تخصصی به نام «سازنده بلوک» هستند که بلوکها را برای اعتبارسنجها گردآوری میکنند تا آنها بلوکها را اعتبارسنجی کنند.
۹. یکی از ریسکها «کاستن» است؛ اگر کارهای ناشایستی انجام دهید و سایر اعتبارسنجها متوجه شوند، میتوانند وثیقه شما را کاهش دهند و اتر شما را بگیرند. از لحاظ نظری ریسک بزرگتر این است که وقتی اترهایتان بلوکه شدهاند، ارزش اتر کاهش یابد؛ اگر کارهایی بهمنظور تضعیف اعتماد به اتریوم انجام دهید، ارزش وثیقهتان کاهش مییابد.
۱۰. بنیادی به نام بنیاد اتریوم وجود دارد که روی توسعه اتریوم کار میکند و تا حدی مرجعیت اخلاقی دارد، اما کنترلی روی خود بلاکچین ندارد.
۱۱. بخش زیادی از مباحث جذاب رمزنگاری در این زمینه مطرح میشوند (افراد عاشق حرفزدن درباره «اثباتهای دانش صفر» در این زمینه هستند) زیرا از دید وسیعتر، این مسائل به مقایسه دادهها مربوط میشوند. میخواهند بتوانند تعداد زیادی تراکنش را در لایه ۲ انجام دهند و بعد آن تراکنشها را بهصورت خلاصه در بلاکچین اتریوم وارد کنند، اما در عین حال مطمئن باشند که بلاکچین امن و تغییرناپذیر اتریوم سابقه همه آنها را خواهد داشت.
۱۲. البته نهفقط بانکها. این پدیده در بانکها خیلی مد شده بود، اما شرکتهای ترابری نیز به این مقوله وارد شده بودند. شرکت Maersk پلتفرم بلاکچینی به نام TradeLens دارد که با همکاری IBM ساخته شده و آن را برای ترابری و مدیریت زنجیره تأمین تبلیغ میکند. همزمان بورس اوراق بهادار استرالیا اعلام کرده که بلاکچین را جایگزین یکی از سیستمهای معاملاتی میکند. البته مدام اجرای این طرح را به تعویق میاندازد.
۱۳. داستان مشهوری درباره فردی وجود دارد که در ماه می ۲۰۱۰ برای خرید دو پیتزای بزرگ ۱۰ هزار بیتکوین صرف کرد تا ثابت کند میتوان برای خرید پیتزا از بیتکوین استفاده کرد. اکنون آن ۱۰ هزار بیتکوین حدود ۲۰۰ میلیون دلار ارزش دارد.
۱۴. اینجا مفهوم گسترده «پانزی» را مدنظر دارم که افراد اغلب در بازارها از آن استفاده میکنند؛ سرمایهگذاریهایی که بیشتر سرمایهگذاران کنونی صرفاً به این دلیل در آنها سرمایهگذاری کردهاند که فکر میکنند خریداران جدیدی میآیند و آن سهام را با قیمت بیشتری از آنها میخرند. شاید کسبوکارها یا پروژههای زیربنایی، موجه و واقعی باشند، اما مبنای مدل سرمایهگذاری این است که خریداران جدید بیایند و سهام قدیمیها را بخرند.
۱۵. البته این مسئله بد است. در قانون ایالات متحده شرکای شرکتهای تضامنی مسئولیت نامحدودی نسبت به بدهیهای شرکت تضامنی دارند و اگر کسبوکاری را بدون تشریفات اداری ثبت شرکت راهاندازی کنید، شرکت تضامنی محسوب میشوید. در ماه می شکایتی علیه اعضای دائویی مطرح شد که سیستمی برای معامله و وامدهی کریپتو داشت. این سیستم هک شد و آن شکایت استدلال میکرد که اعضای آن دائو بهعنوان شرکای ضامن نسبت به این خسارت مسئول هستند. تلاشهایی برای راهاندازی دائوها با استفاده از روشهای حقوقی عادی و محدود کردن مسئولیت در جریان است، اما هنوز در مراحل اولیه هستند. کریپتو با تجربههای ناخوشایند درسهایی میآموزد (کسبوکارتان را ثبت کنید تا از مشکلات حقوقی بزرگ شخصی اجتناب کنید) که فایننس متعارف قرنها پیش یاد گرفته بود.
۱۶. شاید توکنهای بدی (مثل توکن اخراج شدم، توکن کلاهبرداری کریپتویی انجام دادم و غیره) وجود داشته باشند که افراد بتوانند برای شما بفرستند تا به شهرتتان ضربه بزنند و کارفرمایان بالقوه باید ببینند بهتر است چقدر به این توکنها اعتبار بدهند. گفتم توکنهایتان را «به کارفرمایان بالقوه نشان میدهید» و گمان میکنم دیدگاههای متفاوتی نسبت به دسترسیپذیری عمومی همه این توکنها وجود داشته باشد. شاید توکنها بهصورت عمومی به نامتان پیوست شده باشند و هر کسی بتواند همه آنها را ببیند؛ شاید کارفرمایان فقط بتوانند توکنهایی را ببینند که خودتان داوطلبانه برای آنها میفرستید.
۱۷. در این مورد نیز امکان ارائه توکنهای نامناسب موضوع جالبی است.
۱۸. در واقع یکی از بخشهای جذاب مقاله جامعه غیرمتمرکز دقیقاً درباره همین مسئله یعنی بازیابی کلیدهای خصوصی با اتکا به جامعه است. ایده کلی این است که اگر وجودتان رابطههای بسیاری با تعداد زیادی از وجودهای دیگر داشته باشد و کلیدهای خصوصی حسابهای کریپتوی خود را گم کنید، باید سازوکار بازیابیای وجود داشته باشد که وجودهای دیگر بتوانند با اتکا به آن تأیید کنند که شما واقعاً خودتان هستید و بعد شما هم کلیدها را (با روشی غیرمتمرکز) پس بگیرید.
۱۹. سلاح گرم یکی از پاسخهای بسیار مشهود است، اما میتوان هر چیزی را که احساسات قوی ایجاد میکند، از طریق سیستم پرداخت مورد پیگرد قانونی قرار داد.
۲۰. اگر میخواهید با بیتکوینتان توگن غیرمثلی بخرید، فکر میکنم میتوانید همیشه آن را در سیستم کریپتو نگه دارید، اما مگر میتوان اینطور زندگی کرد؟
۲۱. البته آیندههای احتمالی زیادی وجود دارند که بسیار پادآرمانشهریتر هستند. آیندهای که در آن «هوای پاک بیش از پیش کمیاب، ارزشمند و سهمیهبندی میشود»، آیندهای است که در آن افراد اهمیت چندانی به متاورس نمیدهند.
۲۲. بیتکوینها شماره ندارند، اما منشأ دارند؛ میتوانید منشاء بیتکوینتان را تا زمانی که استخراج شده، رهگیری کنید. شاید بتوان جهانی را تصور کرد که در آن بیتکوینهای متفاوت ارزشهای متفاوتی داشته باشند، یعنی بیتکوینی که منشاء آن به آدرسهای ساتوشی برمیگردد، ارزشمندتر از بیتکوینی عادی باشد و بیتکوینی که منشاء آن به ذخیره بیتکوین سرقتی از یک صرافی در هک برمیگردد، بیارزش باشد. اکنون تا حد زیادی میتوان گفت در چنین دنیایی زندگی نمیکنیم، اما بیارزشبودن بیتکوینهای سرقتشده در هک تقریباً درست است.