داستان رمزارز / بخش سوم
مدتهاست که دنیای واقعی از روالی مشخص پیروی کرده، ولی این روال در دنیای کریپتو صدق نمیکند. در بخش سوم داستان رمزارز به نحوه تکامل (و حتی پسرفت) شرایط پرداخته شده است
ضمیمه ماهنامه عصر تراکنش / مدتهاست که دنیای واقعی از روالی مشخص پیروی کرده، ولی این روال در دنیای کریپتو صدق نمیکند. در قسمت سوم «داستان رمزارز» به نحوه تکامل (و حتی پسرفت) شرایط میپردازیم.
دنیای کریپتو آنقدر پیچیده و عمیق است که نمیتوان در چند خط توصیف ساده خلاصهاش کرد. با این حال بیایید کمی به عقب برگردیم و ببینیم کریپتو اصولاً چیست؟
- مجموعهای از توکنها که ارزش پرنوسانی دارند. بهنوعی میتوان این توکنها را داراییهای مالی قلمداد کرد؛ مثل سهام و اوراق قرضه (۱)؛
- مجموعهای از راهکارهای تولید توکن و توزیع آن و تلاش برای ایجاد ارزش پولی در توکنها؛
- روشی مدرن برای نگهداری از داراییهای مالی (به جای استفاده از پایگاههای داده بهمنظور نگهداری از اوراق قرضه و سهام، میتوان توکنها را روی بلاکچین نگهداری کرد)؛
- روشی جدید برای نوشتن قراردادها و برنامههای کامپیوتری (در واقع برنامههای کامپیوتری که قرارداد هستند و قراردادهایی که برنامه کامپیوتریاند).
احتمالاً با خواندن این چند خط صدای اعتراضتان بلند میشود. بسیار خوب…، اما این توکنها به چه دردی میخورند؟ چرا ارزش پولی دارند؟ حق با شماست. دنیای کریپتو آنقدر پیچیده و عمیق است که نمیتوان در چند خط توصیف ساده خلاصهاش کرد. حتی مورد چهارم که بیشتر از سایرین به ماهیت رمزارزها پرداخته نیز کامل نیست. درست است که دنیای کریپتو، عبارت است از مجموعه قراردادهای هوشمند برای دادوستد توکنها، اما باز هم شما را قانع نخواهد کرد. احتمالاً سپس خواهید پرسید اصلاً چرا این توکنها را دادوستد میکنیم که بخواهیم از قراردادهای هوشمند استفاده کنیم؟!
اجازه دهید فعلاً این مشکل را کنار بگذاریم. در صورتی که یک فرد ماهر در حوزه مالی باشید، بهعنوان مثال یک مهندس مالی باشید، یک آربیتراژر، یک علاقهمند به حوزه بازار یا یک سازنده سیستمهای معاملاتی فرکانسبالا و نظیر آن، احتمالاً این مجموعه انتزاعی از حقایق فوقالعاده، برای شما بسیار جذاب و دلنشین خواهد بود. تصور کنید یک روز صبح از خواب بیدار شوید و با یک سیستم مالی کاملاً متفاوت نسبت به آنچه تاکنون وجود داشته، روبهرو شوید؛ سیستمی که از یک سو مملو از افراد هوشمند و نوآور در حوزه مالی است که چیزهای بسیار خوبی برای شما میسازند و از طرفی هم سرشار از احمقهایی است که مدام گند میزنند و خسارت به بار میآورند.
تصور کنید در این سیستم جدید، ابزارهای جدید درخشانی برای شرطبندی ساخته شدهاند که میتوانید از آنها استفاده کنید؛ راههای جدید دیوانهواری برای شرطبندی که دل شما را میبرند. چطور میتوانید به چنین سیستمی ملحق نشوید؟ باور کنید ایده بسیار جالبی پشت این سیستم نهفته است. یک بوم خالی که قرار است از تمام دیدگاههای زیباییشناختی شما در مورد نحوه عملکرد بازارهای مالی پر شود. ضمن اینکه در این سیستم، بسیاری از احمقها هر روز ثروتمندتر میشوند. چرا شما نشوید؟!
وقتی این سیستم جدید را با سیستمهای مالی سنتی مقایسه میکنید، با ویژگیهای جذاب دیگری نیز روبهرو میشوید. سیستم مالی کریپتو، به لحاظ فلسفی یکی از نوآوریهای بدون مجوز است. عملکرد اکثر بلاکچینها، عمومی و منبعباز است. وقتی میخواهید یک مبادله مشتقه یا یک پروتکل وامدهی در بستر اتریوم ایجاد کنید، فقط کافی است این کار را انجام دهید. برای دریافت تأییدیه، مجوز و غیره، نیازی به بالا و پایینکردن پلههای سازمانی یا تشکیل جلسات چندساعته ندارید. نیازی ندارید در خصوص دسترسی و هزینهها با شرکت اتریوم مذاکره کنید. در واقع اصلاً شرکت اتریومی وجود ندارد. هر کسی میتواند هر چیزی را که دوست دارد، امتحان کند تا ببیند کارایی دارد یا خیر!
در صورتی که شما یک جوان باهوش باشید که از سیستم مالی سنتی خارج شده باشید، مطمئناً حضور در چنین فضایی برایتان حس رهایی خواهد داشت. اگر عادت کردهاید ماهها وقت خود را صرف مذاکره با کارگزاران کنید تا بتوانید به قراردادهای اعتباری دست یابید، یا وارد تجارت مستقیم در بورس
اوراق بهادار شوید، این ایده که بتوانید در دنیای کریپتو، بدون هیچ قیدوبند و مقرراتی، کارهای خود را پیش ببرید، شگفتانگیز خواهد بود. بدیهی است که کمی هم نگرانکننده است. برخی از این موانع و فرایندهای طولانی و زمانبر در سیستمهای مالی سنتی، برای جلوگیری از پولشویی، تقلب یا ریسکهای نسنجیده صورت میگیرند. هرچند در واقعیت، عملاً هیچیک از این اقدامات نمیتوانند از ریسکها و پولشوییهای کلان جلوگیری به عمل بیاورند و اصولاً هنوز نتوانستهاند بهینهسازی شوند. بسیاری از آنها هستند، چون همیشه بودهاند! همان چیزی که در کریپتو خبری از آن نیست. اینجا، هیچچیز مثل همیشه نیست…؛ همهچیز جدید است.
اساساً دلیل اختراع سیستم مالی کریپتو نیز همین بوده است؛ سیستمی که موازی با سیستمهای مالی سنتی در حال اجراست. هرچند در برخی نقاط، دو سیستم تماسهایی نیز با هم دارند. شاید بتوان سیستم مالی کریپتو را از بسیاری جهات، یک کپی مدرن از سیستم مالی سنتی دانست. از برخی جهات هم میتوان آن را یک نسخه دیوانهوار، احمقانه و پرهرجومرج از سیستم مالی سنتی برشمرد که درسهای تاریخی زیادی از تقلب، اهرم، ریسک و مقررات فراگرفته است. خیلی جالب است؛ بیایید بیشتر در موردش بدانیم.
الف) کلیدها، سکهها و هارد دیسکهایتان را دور بیندازید
۱. رمزارز نگه دارید
شاید نخستین چیزی که در مورد سیستم مالی کریپتو به ذهن میآید، این باشد که سیستم مالی سنتی، عمیقاً واسطهای است، اما سیستم کریپتو نه. اگر پول داشته باشید، بانک شما پولتان را برایتان ردیابی میکند. اگر هم سهام دارید، کارگزار شما سهامتان را ردیابی میکند. باقی فرایندها هم به همین شکل.
اما یک چیز ساده و احمقانه در اینجا وجود دارد؛ شما وقتی پولی در حسابتان دارید، بانک موظف است پول شما را به شما بازگرداند، اما وقتی رمز کارت خودپردازتان را فراموش میکنید، یا رمز بانکداری آنلاینتان از خاطرتان رفته، احتمالاً برای برداشتن پولهای خود از بانک به مشکل برخواهید خورد. بدون شک این قضیه بسیار ناخوشایند خواهد بود، اما در نهایت بانک این پول را به شما بدهکار است. هیچ بانکی در چنین شرایطی ادعا نمیکند که «بهبه! این پولها الان مال ماست!» مراحلی وجود دارد که میتوانید به بانک رفته و ثابت کنید فردی هستید که ادعا میکنید. آنها هم در کمال احترام میگویند «بسیار خوب… رمزتان را بازنشانی میکنیم… ۱۲۳۴ رمز جدید شماست… لطفاً این بار فراموش نکنید!»
کریپتو لزوماً اینطور کار نمیکند. داشتن بیتکوین به معنای ۱. داشتن یک آدرس بیتکوین عمومی با مقداری بیتکوین در آن و ۲. داشتن کلید خصوصی آن آدرس است. اگر هر دوی این کلید خصوصی و آدرس بیتکوین را دارید، پس مالک آن هستید. میتوانید آن را انتقال دهید یا برای شخص دیگری در بلاکچین ارسال کنید. اگر هر یک از این دو را ندارید، پس ولمعطلید! کافی است کلید خصوصی یا آدرس عمومی بیتکوینهای خود را گم کنید؛ کسی نیست که رمز آنها را بازیابی کرده و بیتکوینهای نازنینتان را به شما بازگرداند. عملاً از دست رفتهاند.
البته راههایی هستند که کمک میکنند کلیدهای خصوصی خود را گم نکنید. مردم عمدتاً از کیف پولهای نرمافزاری استفاده میکنند که آدرسها و کلیدهای خصوصی آنها را تولید و پیگیری میکنند، به آنها اجازه میدهند تا تراکنشها را امضا کنند و رمزارزهای مورد نظر را انتقال داده، ارسال و دریافت کنند. این کیف پولها ممکن است بهصورت دسکتاپی باشند، روی تلفن همراه هوشمند شما نصب شوند یا برنامههایی افزودنی در مرورگر باشند. اکثر کیف پولهای مدرن به یک عبارت بازیابی نیاز دارند. عبارتی معمولاً متشکل از ۱۲ کلمه که بهصورت تصادفی انتخاب میشوند. مثل این عبارت: «Army Truth Speak Average».
این عبارت میتواند برای تعداد زیادی جفتکلید خصوصی-عمومی مورد استفاده قرار گیرد. بر همین اساس نیز یک کیف پول میتواند آدرسهای مختلف کثیری را تولید کند که همگی آنها نیز با استفاده از یک عبارت بازیابی میشوند (اگرچه بسیاری از افراد تصور میکنند این کیف پولها حاوی رمزارز هستند، اما در حقیقت آنچه در این کیف پولها قرار دارد، صرفاً همین رمزها هستند. رمزارزها روی بلاکچین قرار دارند). اکنون کافی است همین عبارت چندکلمهای را روی یک کاغذ بنویسید. به خاطر سپردن این عبارت نیز آسانتر از رشتهای تصادفی از اعداد است.
با این حال، این فناوری، جدید و در حال رشد است و تاریخچه افرادی که رمزهای خود را گم کردهاند، فراموشش کردهاند یا کلیدهای خصوصی و عبارات بازیابیشان را دور انداختهاند، بس طولانی است. مردی در ولز با نام «جیمز هاول»، بارها و بارها در برنامههای تلویزیونی و اخبار ظاهر شده است. مردی که یک هارددیسک با کلید خصوصی هشت هزار بیتکوین را دور انداخته است! او ادعا میکند از محل زبالهدانی که هارددیسکش را آنجا بردهاند، خبر دارد و برای همین نیز سالهاست کمپینی به راه انداخته تا بلکه با کندن و غربال این زبالهها، بیتکوینهایش را پیدا کند. در صورتی که بتواند هارددیسکش را پیدا کرده و بیتکوینهایش را بازیابی کند، مالک چیزی در حدود ۱۵۰ میلیون دلار خواهد شد؛ مبلغی که بدون شک بهراحتی جوابگوی حقوق همه اعضای تیم حفاری و کاوش خواهد بود. شاید خیلی بهتر بود اگر به جای این همه حفاری، زبالهگردی و کثیفکاری، بیتکوینهای جیمز در یک بانک قرار داشت که بهراحتی رمز او را بازیابی کرده و پولش را به او بازمیگرداندند.
با یک سیستم بهشدت خندهدار طرفیم که بسیار هم جذاب است.
۲. رمزارز نگه ندارید
در صورتی که مدیر پورتفولیوی یک سازمان سرمایهگذاری هستید و قصد دارید بیتکوین بخرید، احتمال دارد به سراغ افراد تابعه و عملیاتیتان بروید و بگویید که قصد دارید مقداری رمزارز خریداری کرده و کد آنها را نیز روی یک برگه بنویسید و در کنار کامپیوترتان در دفتر کار قرار دهید. بهراحتی میتوان حدس زد که پاسخ چیست. به احتمال زیاد مخالفت میکنند. حتی اگر تدابیر امنیتی بهتر و قابل اعتمادتری برای نگهداری از بیتکوینها و کدها معرفی کنید هم باز تفاوت چندانی ندارد. احتمالاً خواهند گفت «نه… این ارزها خیلی جدید هستند و ریسک بالایی دارند». تنها راهی که ممکن است فرایند تطبیق را تسهیل کند، این است که بگویید یک مگابانک بیتکوین قرار است از داراییهای ما نگهداری و نگهبانی کند!
اما اگر بگویید قصد دارید روی بیتکوین شرطبندی کنید چه؟ بگویید صرفاً قصد دارید با یک صندوق پوشش ریسک روی قیمت بیتکوین سرمایهگذاری کنید. به ازای هر دلار افزایش بهای بیتکوین، پنج دلار از صندوق دریافت خواهید کرد و برعکس، در ازای هر دلار افت قیمت بیتکوین نیز پنج دلار به صندوق خواهید پرداخت. در چنین شرایطی دیگر نیاز نیست خودتان بیتکوین خریداری کرده و نگهداری کنید. تطبیق یعنی همین؛ وقتی ارزی در کار نیست که نگهداری از آن پرریسک باشد و تنها پای یک قرارداد با یک صندوق که قابل اعتماد هم به نظر میرسد، در میان است. وقتی میشود روی قیمت هر چیز، حتی ذرت هم شرطبندی کرد، چرا روی بیتکوین نشود؟!
کافی است تحقیقات لازم در خصوص صندوق پوشش ریسک موردنظر را انجام داده و یک روز برای عقد قرارداد با آن زمان بگذارید. شرایط اعتبار و وثیقه مشخص شده و قرارداد امضا میشود. حالا با وجود اینکه واقعاً بیتکوینی خریداری نکردهاید، اما به لحاظ اقتصادی صاحب بیتکوین هستید. وقتی ارزش آن بالا میرود، سرمایه شما نیز افزایش یافته و با افت بهای آن متضرر میشوید. آن هم در شرایطی که نه بیتکوینی وجود دارد که نگران نگهداریاش باشید، نه کلیدی که از گمشدنش بترسید.
در سیستم مالی سنتی، یک تجارت بزرگ وجود دارد که کلیه این ابزارها را ارائه میدهد. گروه CME، درست مانند مکانیسم شرطبندی که پیشتر توضیح داده شد، عمل میکند. این گروه میگوید «به ازای هر دلار افزایش بهای بیتکوین، پنج دلار دریافت خواهید کرد و برعکس، در ازای هر دلار افت قیمت بیتکوین نیز پنج دلار خواهید پرداخت». این یک روش مالی قابل اعتماد، متمرکز و سنتی برای شرطبندی روی نوسانات قیمت بیتکوین است.
با این حال، همه نمیتوانند در این قبیل شرطبندیها مشارکت کنند. ورود به قراردادهای آتی بیتکوین پول هنگفتی میطلبد و از دیگر سو، توسط کارگزاریهای خردهفروشی نیز ارائه نمیشود؛ البته در سیستم مالی ایالات متحده آمریکا، تقریباً سادهترین روش برای سرمایهگذاری سهام است، بنابراین دستهبندی بیتکوین در میان سایر دستهبندیهای سهام میتواند ایده جذابی برای همگان باشد. سادهترین راه برای انجام این کار، یک صندوق نقدی قابل معامله در بورس بیتکوین است؛ یک ظرف پول که درست مثل سهام در بورس معامله میشود و پول را در بیتکوین سرمایهگذاری میکند. اگرچه مردم به این رویه علاقهمند بوده و آن را ادامه میدهند، اما کمیسیون بورس و اوراق بهادار ایالات متحده آمریکا، همچنان به این کار مشکوک بوده و از تأیید صندوقهای قابل معامله بیتکوین نقدی سر باز میزند. با این حال، ایالات متحده آمریکا، صندوقهای قابل معامله آتی بیتکوین را تأیید کرده که از طریق قراردادهای آتی روی بیتکوین سرمایهگذاری میکنند. کمی عجیب و پیچیده است؛ یک بیتکوین که در یک قرارداد آتی پیچیده شده، در یک سهام پیچیده شده و به حساب کارگزاری شما تحویل داده میشود.
ب) تأمین مالی متمرکز یا سیفای
۱. ارزهای فیات روی لبه تیغ
بسیار خوب، همانطور که عنوان شد، یکی از راههای داشتن بیتکوین این است که بتوانید کلید خصوصیتان را حفظ کنید؛ احتمالاً با نوشتن آن روی یک برگه یادداشت و قرار دادنش در یک جای امن. اما این بیتکوین را از کجا آوردهاید؟ (۲) راه اصلی ورود به حوزه کریپتو و خرید بیتکوین این است که دلار (یا یورو، پوند و…؛ چیزی که مردم به آن ارز فیات میگویند) را با ارزهای دیجیتال مبادله کنید. اینکه فرایند انجام این مبادله به چه صورت است، خودش سؤال سخت و پیچیدهای است.
سادهترین راه این است که یک نفر را پیدا کنید که بیتکوین دارد. از او میپرسید که من میتوانم مقداری از رمزارزهای شما را خریداری کنم و او هم پاسخ میدهد «اوه… البته…» و به همین سادگی یک قرارداد ترتیب میدهید و در ازای پرداخت ارز فیات، بیتکوین میخرید. برای اطمینان از این روش، ما هم برای یکی از افراد ایمیلی ارسال کرده و از او پرسیدیم امکان فروش اتر دارد یا نه؟ پاسخ داد «مطمئناً…». به همین سادگی درخواست کردیم به ارزش ۲۰ دلار برایمان اتر مبادله کند و برای انجام فرایند انتقال آدرس عمومی خود را هم برای وی ارسال کردیم. بعد از مدتی، پیام فرستاد که «تمام شد». به همین سادگی ما به اتر خود رسیدیم و او هم به ۲۰ دلارش. (۳)
اگرچه ممکن است انجام این قبیل مبادلات خستهکننده به نظر برسد، اما در مورد دنیای کریپتو کمی هیجانانگیز و سرگرمکننده است؛ شاید احمقانهتر ولی هیجانانگیزتر از بسیاری قراردادها و سرمایهگذاریهایی که در طول ماه و سال انجام میدهیم. اما باید اقرار کرد که راه چندان خوبی برای اجرای یک سیستم مالی نیست. (۴) بهطور کلی اگر پیامی مبنی بر اینکه رمزارزهایتان را بهصورت رشتهای از اعداد و حروف برای مخاطب بفرستید، دریافت کردید، سریع گوشیتان را در اقیانوس بیندازید! به جای آن، اصلیترین روش خرید رمزارز برای افراد عادی، از طریق صرافیهای رمزارز و بهویژه صرافیهای متمرکز رمزارزهاست. این صرافیها، شرکتهایی نظیر کوینبیس، جمینای، بایننس، کراکن و بیتفاینکس هستند که در قالب شرکتهایی بزرگ، پول معمولی را در ازای مبادله رمزارز میپذیرند.
شما ۱۰۰ دلار به صرافی میپردازید و در ازای آن به ارزش ۱۰۰ دلار رمزارز دریافت میکنید (البته احتمالاً با کسر چند درصد کارمزد). کلیشهای که قبلاً وجود داشت، این بود که این قبیل صرافیها، عموماً توسط مجرمان یا نوجوانان اداره میشدند. صورت استاندارد صرافیهای رمزارزها به این صورت بود که ۱. شما دلارهای خود را با بیتکوین مبادله میکردید تا بتوانید هروئین بخرید و ۲. صرافی هک میشد و قبل از اینکه بتوانید هروئین بخرید، بیتکوینها از دستتان میرفت! اما اکنون اوضاع فرق کرده است. آنچه اکنون بهعنوان صرافی رمزارزها فعالیت میکند، کاملاً با تصویری که در گذشته وجود داشت، متفاوت است. صرافیهای امروز بسیار دقیقتر و حساستر هستند و از این رو، احتمال اینکه بیتکوینهای شما در معرض خطر باشند، بسیار کم است. از سوی دیگر، این صرافیها شرکتهای بزرگی هستند که از سوی سیستمهای رگولاتوری بهطور کامل نظارت میشوند و گردانندگانشان نیز شهروندانی هستند که میتوان روی آنها حساب کرد؛ صرافیهایی که در مورد ارزهای فیات و رمزارزهای شما، دقیقاً همان بررسیها و سختگیریهایی را دارند که بانکها و مؤسسات مالی سنتی و تنظیمشده دارند.
اگر با یک کیسه اسکناس وارد کوینبیس (یک صرافی در ایالات متحده آمریکا) شوید تا آن را به بیتکوین تبدیل کنید، آن هم اسکناسهایی که از طریق فروش مواد مخدر به جیب زدهاید، این شرکت نهتنها شما را راه نمیدهد، بلکه به احتمال زیاد به پلیس نیز گزارش میکند. صرافیهای رمزارز متمرکز، این روزها به بخشی از سیستم مالی تنظیمشده تبدیل شدهاند. خیلی وقت است روزهایی که دنیای کریپتو، دنیای بیقانونی مطلق بهشمار میرفت، سپری شده است. یکسری تغییرات به وقوع پیوسته که معایب و مزایای خودش را هم دارد. در گذشته، صرافیهای رمزارز بدون پرسیدن حتی یک سؤال، پولهای شما را به بیتکوین تبدیل میکردند، اما در عوض هیچ ضمانتی برای حفظ بیتکوینها به شما نمیدادند و چهبسا هم بیتکوینهای نازنینتان را طی روشهای مجرمانه به باد میدادند. صرافیهای مدرن امروز اما سؤالهای سخت و زیادی از شما خواهند پرسید که قطعاً خستهکننده و زمانبر خواهد بود. اما مزیت این سیستمهای مدرن سختگیر این است که دیگر نیازی نیست نگران دزدیدهشدن بیتکوینهایی باشید که خریداری کردهاید.
۲. نگهبانان
فرض کردیم شما یک حساب در یکی از صرافیهای رمزارز متمرکز افتتاح کرده، ۱۰۰ دلار پول واریز کردید و در ازای آن به ارزش ۱۰۰ دلار بیتکوین گرفتید. فکر میکنید صرافی در ازای این ۱۰۰ دلار چقدر بیتکوین به شما میدهد؟ احتمالاً چیزی در حدود ۰.۰۰۵۲۱۵ بیتکوین! روش کار هم به این صورت است که چند دستورالعمل در مورد نحوه راهاندازی کیف پول بیتکوین برایتان ارسال میکند، از شما یک آدرس عمومی برای انتقال بیتکوینها میخواهد و در نهایت، ۱۰۰ دلار را بر اساس قیمت فعلی بازار به بیتکوین تبدیل کرده و همان تعداد بیتکوین را به آدرس عمومی شما انتقال میدهد. اکنون شما میتوانید با استفاده از کلید خصوصی که در اختیار دارید، به بیتکوینهای مورد نظر دسترسی داشته باشید.
اما دانستن چند نکته ضروری است؛ تراکنشهای دلار و بیتکوین دارای بازههای زمانی و قطعیت متفاوت هستند. همچنین انتقال دلار از بانک به صرافی از طریق کارتهای عضو شتاب یا از طریق سیستمهای اعتباری صورت میگیرد؛ فرایندی که بهراحتی قابل برگشت است و کافی است در صورت بروز مشکل، از بانک بخواهید رقم مورد نظر خارجشده از حساب را به حساب شما بازگرداند. (۵) این در حالی است که انتقال بیتکوین به کیف پول شما بسیار سریع انجام میشود و غیرقابل برگشت هم هست.
مشکل دیگری که وجود دارد، این است که مشتریان صرافیهای رمزارز، اغلب عبارت بازیابی کیف پول خود را نمیدانند و یادداشت نکردهاند (در واقع یا آن را گم میکنند یا از خاطر میبرند)؛ بنابراین نخواهند توانست به بیتکوینهایشان دسترسی داشته باشند. این مشتریان بختبرگشته، با امور مشتریان صرافی (با خود صرافی، چون این صرافیها اغلب امور مشتریان ندارند!) تماس میگیرند و میگویند: «من عبارت بازیابی کیف پول بیتکوینم را گم کردهام… شما میتوانید آن را برایم بازیابی کنید؟» پاسخ مشخص است: «خیر… نمیشود کاری برایتان کرد… ضمناً ما خدمات پس از فروش نداریم!» اینجاست که به مذاق مشتریان چندان خوش نخواهد آمد.
ادامه میدهند: «ولی من ۱۰۰ دلار به شما پرداخت کردم و الان بیتکوینی ندارم؟!» و سپس صرافی را مقصر دانسته و شکایتشان را به مجریان قانون و مطبوعات میبرند. (۶)
امروزه این مشکل نیز تا حد قابل قبولی حل شده و صرافیهای رمزارز مدرن، نقش «نگهبان» را برای مشتریانشان ایفا میکنند. البته یک امکان سادهتر هم وجود دارد. اینکه به جای انتقال ۰.۰۰۵۲۱۵ بیتکوین از بلاکچین خودش به آدرس عمومی شما، همین تعداد بلاکچین را به نمایندگی از شما روی بلاکچین خودش خریداری کند و در کیف پول خودش هم نگهداری کند.
شرکت بهعنوان یک صرافی رمزارز مدرن و حرفهای، باید سعی کند بیتکوین را ایمن نگه داشته و کلیدهای خصوصی را گم نکند. اکنون به جای ارسال ۰.۰۰۵۲۱۵ بیتکوین، کافی است فقط یک پایگاه داده از مشتریان خود و موجودی حساب آنها را نگهداری کند. ورودیهای شما در این پایگاه داده میتواند شامل نام شما، شماره گواهینامه رانندگی، شماره حساب، آدرس ایمیل، شماره تلفن، رمز عبور (۷) و میزان موجودی حساب شما باشد. بدیهی است که در قسمت موجودی، عدد ۰.۰۰۵۲۱۵ نوشته میشود. در چنین شرایطی، خودتان هم وقتی وارد حساب کاربریتان میشوید، خواهید دید که ۰.۰۰۵۲۱۵ بیتکوین دارید. اشتباه نمیکنید، اما در حقیقت چیزی که شما دارید ادعایی در خصوص مبادله ۰.۰۰۵۲۱۵ بیتکوین با صرافی است. شما شخصاً مالک این بیتکوینها نیستید و اصلاً کلید خصوصی کنترل آنها را هم در اختیار ندارید. شما فقط و فقط یک ورودی در پایگاه داده صرافی دارید. میدانید… مثل یک بانک.
اگر یک حساب بانکی داشته باشید، بانک به شما پول بدهکار است و شما نیز به بانک اعتماد کامل دارید که این پول را نزد خودش ثبت کرده و نگه میدارد. وقتی حساب صرافی رمزارزی دارید نیز همینطور است. فقط با این تفاوت که صرافی به شما بیتکوین بدهکار است. در هر دو صورت، این مزیت وجود دارد که اگر رمز ورود را فراموش کردید، میتوانید با بانک/صرافی تماس گرفته و از آن بخواهید رمز را بازیابی کند. صرافی و بانک هم این کار را انجام میدهند؛ بنابراین در اینجا با یک مورد عجیب طرف هستیم. صرافی از این نظر به نحوی شبیه به یک بانک است. همین موضوع کمی گیجکننده است. از نظر فلسفی خیلی عجیب است که شما به صرافی اعتماد کنید، صرفاً به این دلیل که شبیه به بانک است و میتواند داراییهای کریپتوی شما را درست مانند یک بانک ایمن نگه دارد!
این روزها صرافیهای رمزارزی بسیار قانونمند عمل میکنند و شما میتوانید بخش اعظمی از ثروت خود را بدون نگرانی از اینکه نگهبانان بدی باشند، به آنها بسپارید، ولی باید جنبه دیگر این نحوه از سرمایهگذاری را هم در نظر بگیرید؛ هکرها. صرافیهای رمزارزی مقدار بسیار قابل توجهی پول در قالب بیتکوین و سایر رمزارزها دارند و ناچارند این حجم از پول را برای پاسخگویی به نیاز مشتریانشان جابهجا کنند. همین حجم بالای دارایی سوژهای جذاب برای هکرهایی است که بهدنبال هککردن کلیدهای خصوصی و دستیابی به داراییهای دیجیتال مردم هستند. البته بهخصوص طی سالهای اخیر، صرافیها هزینههای هنگفتی را صرف امنیت اطلاعات میکنند، اما همیشه هم این تمهیدات جواب نمیدهد و سابقه هکشدن صرافیهای بیتکوین طولانی است. این نکته را نیز باید مدنظر داشت که وقتی همه داراییهای موجود در کیف پول یک صرافی هک میشود، تشخیص اینکه آیا کار هکرهاست یا خود مدیر پولها را به بهانه هک به جیب زده، دشوار است.
البته در کنار احتمال هکشدن باید گمشدن عبارات بازیابی را هم مدنظر داشت. درست است که احتمال گمکردن کلیدهای خصوصی توسط صرافیها نسبت به افراد عادی بسیار کمتر است، اما غیرممکن هم نیست. در سال ۲۰۱۸ میلادی، مدیرعامل و یکی از بنیانگذاران بزرگترین صرافی رمزارزی در کانادا، یعنی «کوادریگا»، در شرایطی مرموز و در حالی که در حال گذراندن تعطیلات در هند بود، درگذشت. به نظر میرسید که کلیه تراکنشها و حسابهای شرکت از طریق لپتاپ مدیرعامل کنترل میشده و بنابراین با مرگ وی، تمام کلیدهای خصوصی هم دار فانی را وداع میگفتند. بله! به همین سادگی، میلیونها دلار رمزارز مردم نیز با مدیرعامل صرافی به گور رفت. مدیرعامل کوادریگا که پیش از مرگش طی فرایندهای مالی غیرمجازی، تمام پولهای مشتریان صرافی را دزدیده بود، مردم را با کیف پولهایی بدون رمز و در هر صورت خالی تنها گذاشت. وقتی قرار باشد یک صرافی رمزارزی بد باشد، از همه جهات بد میشود.
۳. باز هم صرافیها
صرافیهای رمزارزی متمرکز، با وجود اینکه بیشتر روی فروش کریپتو فعالیت میکنند و مشتریانشان را افرادی تشکیل میدهند که دلار و ارز سنتی در اختیار دارند، اما بههرحال صرافی هستند. در صورتی که در حساب کوینبیس خود مقداری بیتکوین دارید و دوست دارید اتر بخرید، کافی است از صرافی بخواهید این مبادله را برای شما انجام دهد؛ بیتکوین را از شما خریده و در ازای آن اتر در اختیارتان قرار دهد. اگر به دادوستد رمزارزها و شرطبندی روی آنها علاقهمند هستید، این صرافیها میتوانند کمکتان کنند.
در سیستمهای مالی سنتی، بین «صرافیها» و «کارگزاریها» تقسیمبندی وجود دارد. در صورتی که تمایل دارید سهام بخرید، لازم است در یکی از شرکتهای کارگزاری نظیر چارلز شوآب، فیدلیتی یا رابینهود حساب باز کرده و سفارش خرید سهام مورد نظر را برای آن شرکت ارسال کنید. بورس، جایی است که این شرکتهای کارگزاری و مؤسسات بزرگ در آن خریدوفروش سهام میکنند؛ بنابراین مشتریان خردهفروشی برای دسترسی به صرافیها به افتتاح حساب در یکی از این کارگزاریها نیاز دارند. (۸) البته لایههای واسطهای زیادی در این بین وجود دارد.
در دنیای کریپتو چنین قانونی وجود ندارد. صرافیهای بزرگ به عموم مردم این امکان را میدهند تا بهصورت شخصی افتتاح حساب کرده و مستقیماً در صرافی رمزارزی معامله کنند. در اینجا، از یک کارگزار برای ارتباطدادن شما به صرافیها خبری نیست. (۹) تمام مراحلی که انجام میشود، اعم از وارد کردن پول به حساب شما، دریافت سفارش خرید، تطبیق سفارش خرید شما با سفارش فروش یک نفر، تسویه معامله، قرار دادن رمزارز در حساب کاربریتان و پیگیری حسابها، توسط خود صرافی و بهصورت مستقیم انجام میشود.
اجازه دهید روی یکی از فرایندها مانور بیشتری بدهیم؛ ارائه اهرم. فرض کنید شما بهعنوان یک مشتری، انگیزه لازم برای خرید بیتکوین ندارید. یا انگیزه دارید اما آنقدرها پول ندارید. میتوانید صرافیای پیدا کنید که هیجان لازم برای دادوستد بیتکوین را به شما بدهد. چگونه؟ فرض کنید ۱۰۰ دلار پول دارید. صرافی میتواند با قرضدادن ۹۰۰ دلار دیگر به شما، سرمایه اولیه شما را تا ۱۰۰۰ دلار بالا ببرد. با خرید بیتکوین به اندازه ۱۰۰۰ دلار، در صورتی که بیتکوین ۱۰ درصد افزایش بها داشته باشد، سود کلانی نصیب شما میشود. با افت قیمت ۱۰درصدی بیتکوین هم کل سرمایه اولیهتان بر باد خواهد رفت. نوسان ۱۰درصدی برای بیتکوین موضوع سادهای است که همواره اتفاق میافتد؛ بنابراین راهی هیجانانگیز برای شرطبندی یافتهاید.
این اهرم در سیستمهای مالی سنتی نیز جریان دارد. با این تفاوت که در سیستمهای سنتی، با فرایندی پیچیده و باواسطه روبهرو هستیم که شامل کارگزاران و دفاتر تسویه میشود. صرافیهای رمزارزی، اصولاً یکپارچهتر هستند و از این رو، در بسیاری از موارد، اصولاً با مدیریت ریسک بهتری در تجارت ظاهر میشوند. در مثال بالا، اگر افت قیمت بیتکوین به ۱۵ درصد برسد، نهتنها سرمایه اولیه ۱۰۰ دلاریتان را باختهاید، بلکه ۵۰ دلار هم مقروض خواهید شد. صرافیای که با آن همکاری میکنید، باید بتواند در مورد زمان انعقاد قرارداد و شرایط آن به گونهای تصمیمگیری کند که نهتنها زیان نکنید، بلکه از قِبل این سرمایهگذاری، پول بیشتری نیز به دست بیاورید.
یک صرافی رمزارزی ممکن است مشتریان کوتاهمدت و بلندمدت داشته باشد. در صورتی که قرار باشد بخش اعظمی از سرمایه صرافی صرف مثلاً مشتریان بلندمدت شود، سر مشتریان کوتاهمدت بیکلاه میماند و احتمالاً نقدینگی چندانی برای ارائه اهرم به آنها وجود نخواهد داشت. برعکس این موضوع نیز صدق میکند. به همین دلیل است که باید نوسان داراییهایش را بسنجد و بتواند برای ارائه اهرم مرزهایی تعیین کند تا در صورت انفجار قریبالوقوع، نه مشکلی برای خودش پیش بیاید، نه برای مشتریان بلند و کوتاهمدتش. جدای از تعیین این حد و حدود، باید در صورت لزوم، سهم دستکم تعدادی از مشتریان را برای جلوگیری از انفجار و بیثباتشدن بازار بفروشد یا حتی در برخی برههها، برای پیشگیری از نوسانات بالا، صرافی و کلیه معاملات را تعطیل کند. در هر صورت تصمیمگیریهای دقیق و متمرکز زیادی باید اتخاذ شود.
پ) استیبلکوینها
بیتکوین از این لحاظ که میتوان افراد دارای بیتکوین را ردیابی کرد، خوب است؛ ضمن اینکه داشتن بیتکوین، به نحوی سرمایهگذاری و ذخیره ثروت نیز بهشمار میرود. اگر بیتکوین، ارز غالب جهان بود و به عبارت دیگر، بهعنوان یک پول دیجیتال میشد هر آنچه را میخواهیم، با آن بخریم، بهای محصولات بر اساس آن تعیین میشد و بانکها و سیستمهای مالی سنتی هم با آن کار میکردند، از این مهمتر، مفیدتر نیز میشد. شما از دلار، پوند، یورو و… برای خریدهایتان استفاده میکنید و قیمت بیتکوین هم بسته به قیمت دلار بهشدت در نوسان است.
تصور کنید اگر رمزارزها میتوانستند دلار را هم ردیابی کنند، خیلی جالب میشد. در آن صورت میشد از مزایای رمزارزها (تمرکززدایی، قراردادهای هوشمند، دور زدن قوانین دستوپاگیر و…) و مزیتهای دلار (ثبات حسابهای بانکی، قابلیت خرید همهچیز در همهجا و…) توأمان بهرهمند شد. استیبلکوین، یک توکن رمزنگاریشده است که مقرر شده برای همیشه ارزش آن ۱ دلار باقی بماند (۱۰) ؛ یعنی زمانی که شما استیبلکوین داشته باشید، یک دلار در بلاکچین دارید. خیلی امیدوارکننده به نظر میرسد.
۱. وثیقهشده
سادهترین نوع استیبلکوین، شکلی از آن است که به آن استیبلکوین با پشتوانه کامل میگویند. از نمونههای بارز و محبوب این استیبلکوینها میتوان به USDC و تتر اشاره کرد. ایده کلی آنها از این قرار است:
- مؤسسهای که تا حدی قابل اعتماد است، تولیدکننده استیبلکوینها را برای ارائه آنها روی یک یا چند بلاکچین محبوب تنظیم میکند.
- شما به ارائهدهنده یک دلار میپردازید.
- او به شما یک استیبلکوین میدهد.
- دلارهای تجمیعشده را در جایی امن قرار میدهد.
- اگر خواهان بازپسگرفتن دلار باشید، استیبلکوین داده و دلار میگیرید. (۱۱)
استیبلکوینهای شما هم در بلاکچین زندگی میکنند (۱۲) و مانند هر توکن دیگری میتوانند روی بلاکچین معامله شوند. اگر روی بلاکچین اتریوم به اندازه ۱۰ هزار دلار استیبلکوین دارید و دوست دارید اتر بخرید، کافی است بدون پرداخت حتی یک دلار اضافه این معامله را انجام دهید. برعکس، اگر به اندازه ۱۰ هزار دلار اتر هم دارید و دوست دارید روی بلاکچین استیبلکوین داشته باشید، میتوانید به اندازه همان ۱۰ هزار دلارتان استیبلکوین روی بلاکچین بخرید. داشتن استیبلکوینهای ۱۰ هزار دلاری درست به مثابه داشتن همان ۱۰ هزار دلار بهصورت نقد است؛ با این تفاوت که استیبلکوینها به جای حساب بانکی، روی بلاکچین در کیف پول کریپتوی شما سکونت دارند.
برای مثال، اگر حساب بانکی ندارید، این ایده میتواند مناسبتان باشد. یا اگر در ایالات متحده آمریکا زندگی نمیکنید و داشتن حساب دلاری برای شما سخت یا غیرممکن است، باز هم میتوانید روی استیبلکوینها حساب کنید. کسانی هم که به دنیای کریپتو علاقهمند هستند و دوست دارند بعدها با استفاده از این ۱۰ هزار دلار رمزارز بخرند و از دردسرهای انتقال پول از حساب بانکی برای خرید فراری هستند، میتوانند از استیبلکوینها استفاده کنند. شاید هم دوست دارید ۱۰ هزار دلار در کیف پول کریپتوی خود داشته باشید، ولی بانک قبول نمیکند این انتقال را انجام دهد. نه بانکها دید خوبی نسبت به رمزارزها دارند و نه دنیای کریپتو دل خوشی از بانکها! به همین خاطر هم همیشه اتصال سیستمهای کریپتو به بانکها مصیبت است. «اگر این آخر هفته تیمی که رویش شرطبندی کردم، ببرد، این قرارداد هوشمند برایم دلار واریز میکند»؛ خیلی هم جالب نیست، اما «اگر این آخر هفته تیمی که رویش شرطبندی کردم، ببرد، این قرارداد هوشمند برایم استیبلکوین واریز میکند»؛ این گزینه به نظر خیلی جذاب و هیجانانگیز میآید. در هر صورت، میتوان اینطور در نظر گرفت که استیبلکوینها، دلارهای پیچیدهای هستند که در بستر بلاکچین زندگی میکنند.
در حالت کلی، در صورتی که اعتقاد دارید سیستم مالی کریپتو، بهتر و کارآمدتر از سیستمهای مالی سنتی است، پس استیبلکوینها گزینه بسیار مناسبی برای شما خواهند بود. وقتی ارسال رمزارزها از طریق بلاکچین، بسیار سریعتر و آسانتر از ارسال دلار توسط سیستم بانکی است، میتوان همان دلار را به کمک استیبلکوینها از طریق بلاکچین انتقال داد. وقتی بلاکچین به شما اجازه میدهد تا معاملات مشتقه انجام دهید و قراردادهای هوشمند را بدون نیاز به مجوزهای قانونی تعریف کرده و بدون دردسر هر کاری که دوست دارید، انجام دهید، طبیعی است که به جای استفاده از فرایندهای سنتی، زمانبر و خستهکننده سابق، استیبلکوینها را برای مبادلات مالی خود انتخاب کنید.
یک موضوع مهم در خصوص مدل استیبلکوین وثیقهشده این است که شما را ملزم میکند به ارائهدهنده آن اعتماد کنید. ارزش دلاری استیبلکوینها کاملاً خارج از بلاکچین اتفاق میافتد. آنچه شما در اختیار دارید، یک رسید از مقداری استیبلکوین به ارزش یک دلار از مؤسسهای است که به آن اعتماد کامل دارید. اگر مؤسسه مورد اعتماد شما، بیمعرفت از آب درآمده و دلارها را بسوزاند، دیگر رسیدی که در دست دارید، پشیزی نمیارزد.
یکی از طولانیترین و باحالترین بحثهایی که همیشه در مجامع کریپتو وجود دارد، این است که تتر، بزرگترین استیبلکوین جهان، دلارهایش را کجا نگهداری میکند؟! کاراکترهای معروف و بزرگی پشت پرده این استیبلکوین حضور دارند (مثل شخصیت سریال داکس توانا) که خیلی شفاف در خصوص این استیبلکوین صحبت میکنند، اما هیچوقت حرفی از دلارها و جایی که آنها را نگهداری میکنند، نزدهاند. شخصیتهایی که مدام این طرف و آن طرف میچرخند و ادعا میکنند که حسابرسی را منتشر میکنند، اما تاکنون این کار را نکردهاند. آنها کموبیش پولدارند و مردم هم اعتماد کاملی به آنها دارند، ولی هر کسی ممکن است یک روز وسوسه شود و…! میتوانید چیزهای دیگر را هم وثیقه کنید.
مدل استیبلکوین وثیقهشده راهکاری برای بستهبندی داراییهای غیرکریپتو و قرار دادن آنها در بلاکچین است. تصور کنید که داراییهای غیرمجازی خود را بستهبندی کرده و روی بلاکچین نگهداری میکنید؛ خیلی جالب است.
بهطور مثال تصور کنید دوست دارید سهام معامله کنید، اما بهصورت کریپتو! چه اقدامی میکنید؟ شما ممکن است به دلایل مختلف، شبیه به همان دلایلی که در مورد تبدیل دلار به استیبلکوین عنوان شد، این کار را انجام دهید. همه ما سیستم رمزنگاری، قراردادهای هوشمند، نوآوری بیحدوحصر بدون نیاز به مجوز، صرافیهای غیرمتمرکز و رک و پوستکنده نبودن قراردادها و معاملات در دنیای کریپتو را دوست داریم، اما از طرفی، سهام را هم دوست داریم؛ چراکه به ما این امکان را میدهد که سرمایهگذاری سودآور داشته باشیم، بخشی از یک شرکت بزرگ تولیدی باشیم و برای احتکار و افزایش سرمایه هم ابزار بسیار کارآمدی است. سیستم مالی کریپتو ارتباط چندان جالبی با سیستم بورس و سهام ندارد. نه کارگزار سهام روی خوشی به رمزارزها نشان میدهد و نه دنیای کریپتو تمایل دارد به سهام متصل شود (هرچند این عدم ارتباط رفتهرفته در حال بهبود است، ولی همچنان نمیتوان منکر آن شد). قرار دادن سهام در بستر بلاکچین به شما کمک میکند تا چیزهایی را که میخواهید (سهام)، به شکلی که دوست دارید (آزادانه در کریپتو) معامله کنید.
از نظر مفهومی، یکی از روشهای این کار به این نحو است که یکی از شرکتهای قابل اعتماد، بخشی از سهام شرکتهای بزرگی همچون تسلا را خریداری کرده و در صندوق خود نگه میدارد. سپس توکنهای پیچیده مربوط به آن را در برخی بلاکچینها عرضه میکند. هر یک از این توکنهای تسلا، مربوط به یک سهم از شرکت بزرگ تسلاست که مؤسسه در خزانه خود دارد و شما میتوانید درست مانند اتر، توکنها را در بستر بلاکچین معامله کنید.
در واقعیت هم این فرایند وجود دارد. افتیایکس، یک سهام توکنشده روی بلاکچین سولانا بود؛ البته نه برای مشتریان ایالات متحده آمریکا. بایننس یکی از صرافیهای رمزارزی پیشرو بود که برای مدتی این توکن را عرضه میکرد؛ هرچند پس از مدتی متوقف شد. در صورتی که تمایل دارید دستکم
برای یک بار هم که شده، آن را امتحان کنید، باید از تنظیمکننده اوراق بهادار محلی خود بخواهید تا اقدامات لازم را برایتان انجام دهد. به لحاظ قانونی، فروش سهام به مردم از طریق راههای جدید، بهویژه راههایی از این دست که هنوز تکامل نیافتهاند، از حساسیت بالایی برخوردار است.
اما اگر اتفاق بیفتد و انجام شود، بسیار جالب خواهد بود. برای صرافیهای رمزارزی، این فرصت بسیار خوبی خواهد بود تا بتوانند مشتریان خود را از هر قشری در کنار خود نگه دارند. وقتی بتوانید همزمان روی بلاکچین رمزارزها، دلار، سهام و… مبادله کنید، بدون شک طرفداران زیادی پیدا خواهید کرد.
از دیگر سو، احتمالاً سیستم مالی کریپتو قادر خواهد بود به این وسیله سیستم مالی سنتی را به سمت خود جذب کند. مقداری دارایی دارید؟ خب، آن را بستهبندی کنید، کناری بگذارید و برایش یک توکن ایجاد و منتشر کنید؛ حالا یک دارایی رمزارزی دارید! چنانچه سیستم مالی کریپتو کارآمد بماند و بتواند اعتماد بیشتری جلب کند، با وجود مزیتهایی که قراردادهای هوشمندش، ریلهای پرداختش، برنامههای کامپیوتری و زیرساختش دارد، احتمالاً گوی سبقت را از سیستم مالی سنتی خواهد ربود.
۲. الگوریتمیبودن
مدل استیبلکوین با پشتوانه کامل، در کنار تمام مزیتهایش مشکلاتی هم دارد. یکی از این مشکلات، موضوع اعتماد به شرکتی است که توکن ارائه میدهد و ممکن است دوست نداشته باشید به وی اعتماد کنید. اصلاً شاید دوست نداشته باشید کلاً به کسی اعتماد کنید! صادرکننده این استیبلکوینها چارهای ندارند جز اینکه بر سیستم مالی سنتی ایالات متحده آمریکا تکیه کنند. دلارهایی را که به آنها میپردازیم، باید در یک حساب بانکی یا به نحوی دیگر در سیستم مالی دولتی نگهداری کنند و این موضوع شاید به مذاق شما خوش نیاید. ضمن اینکه این اتفاق، به احتمال زیاد فشارهای نظارتی زیادی را هم به ناشر توکن تحمیل خواهد کرد. آنچه همه ما میخواهیم، یک توکن به ارزش یک دلار در بلاکچین است، بدون موضوع اعتماد و نظارت و همه آنچه بلاکچین را به خاطرش انتخاب کردهایم.
خیلی هم خوب! مخصوصاً اگر کمی هم مهندسی مالی سنتی و ساده را چاشنیاش کنیم. اهرم یا همان روند قرضگرفتن آغازگر کار است. اهرم در حقیقت راهی برای افزایش ریسک و ارتقای بازده شرطبندی روی رمزارزهاست؛ به جای اینکه ۱۰۰ دلار بگذارم، به اندازه ۱۰۰ دلار بیتکوین بخرم و در صورت افزایش ۱۰درصدی قیمت بیتکوین، ۱۰ دلار سود کنم، با ۲۰۰ دلار بیتکوین میخرم و با افزایش ۱۰درصدی قیمت بیتکوین ۲۰ دلار سود میکنم. اگر هم ۱۰ درصد افت قیمت داشت، ۲۰ دلار از دست میدهم. اگر هم ۵۰ درصد افت قیمت داشت، همهچیزم را از دست میدهم. به همین سادگی! برای منِ نوعی و بسیاری از شماها، این یک پیشنهاد وسوسهبرانگیز، مملو از پاداش و پرریسک است.
اما اگر بخواهم آن ۱۰۰ دلار اضافی را شما قرض بگیرم، چطور میشود؟ واکنش شما در مقابل پیشنهاد من چگونه خواهد بود؟ فرض کنیم بیتکوین ۱۰ درصد افزایش قیمت داشته باشد. در این صورت من بیتکوینهایم را به قیمت ۲۲۰ دلار فروخته و ۱۰۰ دلار به شما میدهم.
اگر بیتکوین ۲۰ درصد افزایش بها داشته باشد، من بیتکوینهایم را ۲۴۰ دلار میفروشم و باز هم اگر ۱۰۰ دلار از آن را به شما بدهم، باز هم ۱۴۰ دلار برای خودم باقی میماند.
اگر هم بیتکوین ۲۰ درصد افت قیمت داشته باشد، ارزش بیتکوینهای من به ۱۶۰ دلار نزول پیدا میکند که خب، ۱۰۰ دلار آن متعلق به شماست و فقط ۶۰ دلار برای خودم باقی میماند.
به همین منوال، اگر بیتکوین ۴۹.۵ درصد افت قیمت را تجربه کند، بهای کل بیتکوینهای من به ۱۰۱ دلار کاهش پیدا خواهد کرد. اگر ۱۰۰ دلارش را بابت بدهیام به شما بازگردانم، تنها چیزی که برایم باقی میماند فقط یک دلار ناقابل است.
بیایید همینجا توقف کنیم. در تمام مواردی که مثال زدیم، شما همان ۱۰۰ دلارتان را پس میگرفتید. در واقع برای شما فرقی نمیکند چه تجارتی در جریان است. ۱۰۰ دلار میدهید و همان ۱۰۰ دلار را هم دریافت میکنید، اما برای من، این تجارت، پر از سود و زیان است و ریسک بالایی دارد (با سقوط قیمت ۴۹.۵درصدی قیمت بیتکوین، من ۹۹ درصد زیان میکنم)، در حالی که چنین معاملهای، برای شما بسیار ایمن و پایدار است. در واقع شما یک استیبلکوین دارید؛ پولتان از اول ۱۰۰ دلار بوده و در پایان نیز همان ۱۰۰ دلار است.
این ایده اولیه «استیبلکوین الگوریتمی» نامیده میشود. شما ۱۰۰ دلار میپردازید و در نهایت هم همان ۱۰۰ دلار را میگیرید، با این تفاوت که در اینجا، چیزی بیشتر از یک توکن (شاید برای خیلیها غیرقابل اعتماد) بهعنوان ضمانت قرار داده شده است. آنچه در اینجا توصیف شد، یک قرارداد محاورهای بین من و شما بود، در حالی که در شرایط واقعی، این قرارداد اغلب بهصورت قراردادهای هوشمند و برنامههای کامپیوتری روی بلاکچین تعریف میشود.
ویتالیک بوترین، این ایده را در نسخه اصلی وایتپیپر اتریوم نیز آورده و از آن تحت عنوان «قرارداد پوشش ریسک» یاد کرده است. البته در اینجا یک مثال دیگر را میتوان عنوان کرد که در آن، دیگر خبری از دلار نیست. تصور کنید من و شما، هر کدام ۱۰۰۰ اتر در یک قرارداد هوشمند قرار دادهایم. وقتی این کار را انجام میدهیم، این ۱۰۰۰ اتر یک میلیون دلار ارزش دارد. در برخی تاریخهای سررسید از پیش تعیینشده، قرارداد بهصورت خودکار یک میلیون دلار اتر برای شما میفرستد و من، اتر باقیمانده روی بلاکچین را دریافت میکنم. در صورتی که ارزش اتر در این مدتزمان دوبرابر شده باشد، به این معنی است که شما ۵۰۰ اتر (به ارزش یک میلیون دلار) دریافت میکنید و من صاحب ۱۵۰۰ اتر به ارزش سه میلیون دلار میشوم. این در حالی است که اگر اتر طی این زمان ۵۰ درصد سقوط کند، شما تمام دو هزار اتر موجود روی بلاکچین را دریافت میکنید و سر بنده بیکلاه میماند! طی این فرایند، شما یک میلیون دلار گردش سرمایه داشتید، بدون اینکه روی بلاکچین دلاری وجود داشته باشد. هیچ حساب بانکی، هیچ اسناد خزانهداری، هیچ واسطه مرکزی غیرقابل اعتمادی وجود ندارد، اما شما، ادعایی به ارزش ثابت یک میلیون دلار آمریکا دارید. به عبارتی شاید بتوان گفت در این فرایند ما از کریپتو، دلار تولید کردیم.
چند نکته کوتاه؛ اولاً اینکه من در این داستان خیلی مظلوم بودم! فرض کنید آن ۲۰۰ دلار بیتکوینی که داشتیم، به یکباره ۵۱ درصد سقوط میکرد؛ چه اتفاقی میافتاد؟ بله، ارزش کل بیتکوینهای بنده به ۹۸ دلار میرسید و من حتی نمیتوانستم قرض شما را بپردازم، اما آیا واقعاً ممکن است بیتکوین طی یک دوره ۵۰ درصد یا بیشتر سقوط کند؟ متأسفانه باید بگوییم بله. بسیار هم امکان دارد! همین امسال این امر اتفاق افتاد.
تولید استیبلکوین از داراییهای بسیار ناپایدار ریسک بالایی دارد و دشوار است. استیبلکوین الگوریتمی شما، ریسک ناپدید شدن را دارد. با این حال شما میتوانید کمی بهتر از نسخه خامی که در این مثال توصیف کردیم، عمل کنید. بهعنوان مثال، مدام به بازار متصل شوید و با کارشناسان در تماس باشید تا برای مثال، در صورت رسیدن سقوط قیمت به ۲۰ درصد، قرارداد هوشمند را لغو کنید تا باقی بیتکوینها را به شما برگردانند. (۱۳)
دوماً، من بهره را در این مثال حذف کردم. هیچجای دنیا کسی به ما ۱۰۰ دلار در راه خدا نمیدهد و همان ۱۰۰ دلار را پس بگیرد. در واقع، من در ازای ۱۰۰ دلاری که از شما دریافت کردهام، ۱۰۱ دلار یا هر رقمی که توافق کرده باشیم، برمیگردانم. در واقع، یک استیبلکوین الگوریتمی (درست مثل یک حساب بانکی و…) میتواند برای شما سود بالقوه در پی داشته باشد.
سوماً، توجه داشته باشید که این تجارت دوطرفه است. تعدادی از افراد بهدنبال استیبلکوین هستند و پول (یا اتر و بیتکوین و…) را در قرارداد هوشمند قرار میدهند تا استیبلکوین دریافت کنند. تعدادی از افراد هم بهدنبال اهرم میگردند و سعی میکنند از دیگران پول قرض بگیرند و در معاملات پرخطر کریپتو مشارکت کنند. تمایلات مختلفی برای ریسکپذیری وجود دارد. (۱۴)
چهارماً، آیا میدانید بانک چیست؟! منظورم در دنیای کریپتو نیست، در دنیای واقعی است. بانکی که در اینجا با آن سروکار داریم، چه سازوکاری دارد؟ برخی افراد میخواهند برای سرمایهگذاری پول قرض کنند یا وام بگیرند، اما این پول را معمولاً برای دو منظور درخواست میکنند؛ یا بهمنظور گسترش تجارت یا برای خرید املاک و مستغلات. آنها از بانک وام میگیرند، در واقع باید بگوییم از بانک اهرم میگیرند. اگر کاروکاسبی خوب پیش رفت یا قیمت خانه و املاک بالا رفت، پول بانک را با بهره برمیگردانند.
بانک مجموعهای از این وامهاست؛ وامهایی که اصطلاحاً «دارایی» بانک خوانده میشوند. همین بانک، خودش هم ممکن است از بیرون وام دریافت کند. بانکی را متصور شوید که ۱۰ میلیارد دلار دارایی دارد (که آن را در قالب وامهای متنوع در اختیار مشتریانش قرار میدهد) و اکنون قصد دارد یک میلیارد دلار هم از پول سهامداران خود («سهام» یا برای بانک «سرمایه») بردارد و ۹ میلیارد دلار هم وام بگیرد. این ۹ میلیارد دلار، در واقع سپردهای است که مشتریان در بانک میگذارند و بهعنوان اهرم برای بانک عمل میکند. در واقع، سپردههای ما بهطور رسمی به منزله وام برای بانکها هستند. اگر ۱۰۰ دلار سپردهگذاری کنید، بانک آن ۱۰۰ دلار را به شما بدهکار است. از همین ۱۰۰ دلار هم بهمنظور تأمین وام برای مشاغل، مسکن و… استفاده میکند.
همینجا صبر کنید. قبلاً گفتیم که دلارها، صرفاً یک ورودی در پایگاه داده بانکها هستند. وقتی یک دلار پول دارید، چیزی که واقعاً دارید، صرفاً یک ثبت در دفاتر بانکی بهعنوان سپرده یکدلاری است. در عین حال، همین یک دلار را بانک به شما بدهکار است. ورودیهای شما در پایگاه داده بانک هم حاکی از آن است که بانک این یک دلار را به شما بدهکار است و شما، مالک دلار مذکور هستید. کمی عجیبوغریب نیست؟ وقتی دلار در حساب شماست و مالک آن هستید، چگونه بانک آن را به شما بدهکار است؟!
بله! دلار همین است!
بدهی!!
سیستم بانکی مدرن، ماشینی است که داراییهای پرریسک را از یک طرف میگیرد، مطالبات مشتریان را پاسخ میدهد (وامدهیها و حق بازپرداخت نخست و…)، این حرکت را چندین بار تکرار میکند (۱۵) و از طرف دیگر دلار پس میدهد. در واقع، یک دلار، از داراییهای پرریسک تقطیر میشود.
موضوع استیبلکوین امر جدیدی نیست. این هم درست همان بانکداری مرسوم است (۱۶) ، اما به شکلی خاص که در بستر بلاکچین و قراردادهای هوشمند پیادهسازی میشود.
الگوریتمی بد
بیایید بخش قبل را مرور کنیم. اگر مقدار زیادی توکن پرریسک دارید، میتوانید با اندکی مهندسی مالی، تعداد محدودی ادعا در مورد آنها صادر کنید و نامش را هم بگذارید استیبلکوین. اما سادهترین درسهای بیتکوین را هم به خاطر بیاورید؛ اینکه شما میتوانید یک توکن دلخواه، حتی بیارزش بسازید که بهصورت الکترونیکیی معامله میشود و از مردم بابت آن پول دریافت کنید.
این دو رویکرد (که یک توکن بسازید و از مردم بابت آن پول دریافت کنید یا با طرح ادعا روی توکنهای پرریسک و ارائه استیبلکوین به پول برسید) میتوانند با هم ادغام شوند؛ ادغامی که ممکن است به فاجعه بینجامد. میپرسید چه فاجعهای؟
- من یک رمزارز ایجاد میکنم. اسمش را هم شیرکوین میگذارم. سپس این ارز را در صرافیها به نمایش میگذارم و سعی میکنم آن را در ازای مقداری پول به مردم بفروشم (حالا بیتکوین باشد، اتر، دلار یا وون کره، چندان مهم نیست).
- من یک رمزارز دیگر ایجاد میکنم و این بار نام آن را دلارکوین میگذارم. یک قرارداد هوشمند هم تنظیم کردهام که میگوید همیشه میتوان یک دلارکوین را با مقداری شیرکوین به ارزش یک دلار آمریکا مبادله کرد. این مبادله امکانپذیر است؛ چراکه ارز شیرکوین قبلاً ساخته شده و قرارداد میتواند مقداری از موجودی آن را صادر کند. در صورتی که قیمت روز شیرکوین، مثلاً ۲۰ دلار باشد، قرارداد هوشمند در ازای هر دلارکوین ۰.۰۵ شیرکوین صادر میکند. اگر هم ارزش آن پایین بوده و مثلاً ۰.۰۰۱ دلار معامله شود، قرارداد ۱۰۰۰ شیرکوین در ازای هر دلارکوین به شما میدهد. مهم نیست در هر صورت این قرارداد کار میکند.
- برعکس، اگر دلارکوین میخواهید، به میزان یک دلار شیرکوین میخرید، آن را تحویل قرارداد هوشمند میدهید و یک دلارکوین میگیرید.
- تا زمانی که شیرکوین وجود دارد و دارای ارزش است، قرارداد هوشمند من میتواند در ازای آن، بر اساس قیمت روز بازار دلارکوین صادر کند.
- میگویم: «ببینید… هر دلارکوین به لطف قدرت الگوریتمها همیشه یک دلار ارزش دارد.»
شاید همهچیز خوب به نظر برسد، اما در مرحله چهارم یک نقص بزرگ داریم. مطلقاً هیچ دلیلی وجود ندارد که باعث شود شیرکوین ارزش داشته باشد. آن را من همینطوری ساختهام! به همین دلیل، زنجیروار، هیچ دلیلی هم وجود ندارد که دلارکوین یک دلار ارزش داشته باشد. اما خب، دنیای کریپتو همین است و همه آنچه را امروز داریم، قبلاً یک نفر در سالهای دور ساخته است؛ همینگونه! درست است که این اتفاقات و فرایندها خیلی هم قانعکننده نیستند، اما ممکن است افرادی پیدا شوند که شیرکوینهای من را بخرند، دلارکوینهایم را دوست داشته باشند و اتفاقاً فکر کنند با داشتن این دلارکوینها دلار واقعی آمریکا دارند و با خرید شیرکوینها در حال سرمایهگذاری و ریسکبازی هستند.
البته گاهی این روند برعکس میشود. برخی از مردم به جای دلارکوین بهدنبال دلار واقعی هستند؛ افرادی که دلارکوینها را در ازای دلار واقعی در بازار آزاد به فروش میرسانند. این امر، احتمالاً قیمت دلارکوین را به پایینتر از یک دلار، مثلاً به ۰.۹۹ دلار میرساند. مردم عصبانی میشوند و شاکی از این افت قیمت، به سراغ قراردادهای هوشمند میروند (که قرار بود قیمت دلارکوین را در یک دلار ثابت نگه دارد) و در ازای دلارکوینها، شیرکوین درخواست میکنند. حالا شروع میکنند این شیرکوینها را میفروشند که باز هم باعث سقوط قیمت شیرکوین در بازار میشود؛ روندی که مردم را بیش از پیش عصبانیتر میکند. وقتی دلارهای بیشتری بابت شیرکوین داده شده و عرضه شیرکوین در بازار هر لحظه بیشتر میشود، بنا به قانون عرضه و تقاضا، قیمت آن رفتهرفته افت میکند. این روند ادامه پیدا میکند و شیرکوین، عرضههای بیشتر و قیمتهای پایینتر را تجربه میکند. این، یک پدیده شناختهشده در سیستمهای مالی سنتی است که رفتهرفته بدهی بیشتری به بار میآورد و ملزم به بازپرداخت آن در قالب سهام هستند؛ روندی بسیار دردناک که «مارپیچ مرگ» نام گرفته و حقیقتاً به اندازه اسمش هم وحشتناک است.
چندین مورد از استیبلکوینهای الگوریتمی هم تاکنون دچار مارپیچ مرگ شدهاند. معروفترین آنها استیبلکوین ترا یواسدی است. ترا، یک اکوسیستم بلاکچین با یک ارز بومی تحت عنوان لونا (مثل شیرکوین خودمان) و یک استیبلکوین تحت عنوان ترا یواسدی (مثل دلارکوین خودمان) بود. میلیاردها دلار ترا یواسدی با پشتوانه تبدیل به لونا به ارزش یک دلار آمریکا منتشر شد. ترا یواسدی محبوب بود؛ چراکه استیبلکوینها اساساً محبوب هستند و انصافاً نرخ بهره خوبی هم به کاربران میداد. دریافت ۲۰ درصد نرخ بهره بابت این استیبلکوین، حقیقتاً اغواکننده بود. مجموع مبلغ ترا یواسدی به ۱۸.۵ میلیارد دلار رسید. ارزش سرمایه بازار لونا نیز ۴۰ میلیارد دلار را رد کرد. سیستم تا مدتی خوب کار میکرد، اما به یکباره همهچیز به هم ریخت. مارپیچ مرگ بهسرعت در ماه می اتفاق افتاد و ترا، بهطور کامل و برای همیشه نابود شد. در پایان ماه، ارزش ترا یواسدی به دو سنت رسیده بود. میلیاردها لونا صادر شده بود که هیچ ارزشی نداشتند و با ارزش صفر معامله میشدند. اینگونه بود که کل بلاکچین ترا، برای همیشه به خاک سپرده شد. دو کوان (کاراکتر رنگارنگ!)، بنیانگذار ترا، در ماه سپتامبر در توییتی اعلام کرد که در حال فرار از دست مقامات کره جنوبی است. مقامات پاسخ دادند که «باید هم فرار کنی!»
ت) تأمین مالی غیرمتمرکز یا دیفای
نکتهای که در مورد صرافیهای رمزارزی متمرکز وجود دارد، این است که این صرافیها، متمرکز هستند! در حالت کلی، شما باید به کسی که صرافی را اداره میکند، اعتماد کنید و اصولاً، متمرکز بودن یعنی اعتماد کردن. اعتماد میکنید تا کارشان را خوب انجام دهند. یعنی پول مشتریان را ندزدند، از هکشدن ارزها جلوگیری کنند، از سفارشهای مشتریان برای تجارتهای آتی سوءاستفاده نکنند و با ارائه اهرمهای بیش از حد و… از هم نپاشند. گاهی هم این اعتماد نابجاست و صرافی، پول بیزبان را میدزدد. برخی از این صرافیها، دقیقاً و شدیداً توسط سیستمهای نظارتی تنظیم میشوند، اما شما هنوز هم در دنیای کریپتو هستید.
بله، شما همچنان در دنیای کریپتو و بهدنبال قراردادهای هوشمند هستید. مبادله محصولات مالی را میتوان بهعنوان یک برنامه کامپیوتری در نظر گرفت. بیشتر بورسهای سهام، مدتهای زیادی است که از شر معامله با معاملهگران انسانی خلاص شدهاند و اکنون فقط سرورهای کامپیوتری هستند که با سفارشهای خریدوفروش سروکار دارند. بدون شک، تمام صرافیهای رمزارزی نیز به همین منوال عمل میکنند. یک صرافی رمزارزی متمرکز، کاملاً بهصورت الکترونیکیی کار میکند؛ سیستمی که کامپیوترهایی دارد که دفاتر کل داراییهای مشتریان را نگه میدارد و برنامهها را مطابق با این داراییها و سفارشها اجرا میکند.
اساساً بلاکچین به این منظور طراحی شده بود که این دفاتر کل داراییها را روی آن نگهداری کنند. پس چه لزومی دارد این دفاتر اکنون روی سیستم کامپیوتری صراف نگهداری شوند؟ صراف حتی این امکان را دارد تا برنامههای کامپیوتری را روی بلاکچین اتریوم و در بین مشتریان پیادهسازی کند. یا بسیاری از بلاکچینهای دیگر. پس چرا برنامههای تبادل را در آنجا اجرا نکنیم؟
اما صرافی غیرمتمرکز چیست؟ مکانی برای معامله توکنها که یک شرکت نیست، بلکه مجموعهای از قراردادهای هوشمند بر بستر
یک بلاکچین است. ایده گستردهتر داشتن یک سیستم مالی نوین، با وامدهی و معاملات مشتقه و هر چیز دیگری نیز که در قالب قرارداد هوشمند میتواند روی یک بلاکچین پیاده شود، دیفای یا تأمین مالی غیرمتمرکز خوانده میشود.
اما چند نکته ترمینولوژیکی دیگر. تأمین مالی غیرمتمرکز را توصیف کردیم؛ بنابراین تأمین مالی متمرکز عبارت خواهد بود از بیتهای رمزنگاریشده که از واسطههای مورد اعتماد متمرکز، نظیر صرافیها و وامدهندگان استفاده میکنند.
میتوان به تأمین مالی غیرمتمرکز، به چشم پروتکل هم نگاه کرد. این پروتکل، مجموعهای از قراردادهای هوشمند (برنامههای کامپیوتری که روی بلاکچین اجرا میشوند و کارها را انجام میدهند) یا دستکم مجموعهای از قوانین برای ایجاد آنهاست. یک صرافی غیرمتمرکز، شباهت چندانی به صرافیهای سنتی و معمول ندارد و نمیتوان اسم صرافی روی آن گذاشت. ساختمانی در نیویورک ندارد که معاملهگران شخصاً برای ارائه سفارشها با صدای بلند در آن فریاد بزنند و همدیگر را ملاقات کنند، یا پایگاه دادهای در نیوجرسی ندارد که صرافی در آن واقع شده باشد. شرکت، آن حجم از کامپیوتر و سرور را تهیه کرده تا بتواند سفارشهای مشتریان را نگه داشته و با هم تطبیق دهد. اما در اینجا، فقط یک پروتکل داریم؛ حاوی مجموعهای از قراردادهای هوشمند که به مردم اجازه میدهد ارزهای دیجیتالشان را جابهجا کنند. البته ممکن است پای شرکتهایی هم در میان باشد و برخی افراد، از این طریق کسب درآمد کنند، اما در نهایت، حتی اگر همه شرکتها و تجهیزات فیزیکی هم نابود شوند، باز هم بلاکچین پابرجاست و تا زمانی که بلاکچین وجود دارد، قراردادهای هوشمند هم هستند و کار میکنند.
سیفای
شما میخواهید از اعتماد به واسطههای متمرکز و مقررات ملی اجتناب کنید.
۱. پیشدرآمدی بر صرافیها و سازندگان بازار
دفتر سفارش محدود مرکزی
بیایید ببینیم یک صرافی اساساً چیست؟ صرافی سیستمی است که مردم سفارش خود را به آن ارسال میکنند تا با تطبیق دادهها و سفارشها (بهعنوان مثال، ۱۰۰ سهم را به ارزش ۱۰۰ دلار خریداری میکنید و بعد، به ارزش ۱۰۲ دلار میفروشید و از این دست کارها) آنها را اجرا کند. در واقع یک صرافی، در ذات خود سیستمی است که صرفاً این سفارشها را تطبیق میدهد؛ برای هر خریدار یک فروشنده پیدا میکند و برعکس. سفارشها در زمانهای مختلف ارسال میشوند. صرافی نیز به محض دریافت یک سفارش مبنی بر خرید ۱۰۰ سهم به ارزش ۱۰۰ دلار، این سفارش را در دفتر سفارش خود ثبت میکند؛ دفتری که صرفاً یک فهرست الکترونیکیی حاوی سفارشهایی است که هنوز اجرا نشدهاند. برای فروش این سهم، به دفتر خود نگاه میکند تا ببیند خریداری وجود دارد که این ۱۰۰ سهم را به ارزش ۱۰۲ دلار بخرد یا نه. خیر؛ نه فروشنده حاضر است سهامش را به ارزش ۱۰۰ دلاری که پرداخته، بفروشد و نه خریداران حاضرند این دو دلار بیشتر را پرداخت کنند. این دستور فروش را نیز در دفتر سفارش ثبت میکند.
سفارش خرید ۱۰۰دلاری و سفارش فروش ۱۰۲دلاری، فعلاً در حالت استراحت یا انتظار در دفتر به سر میبرند تا زمانی که مشتریان خود را پیدا کنند. اکنون سفارش جدیدی وارد میشود مبنی بر خرید ۱۰۰ سهم به ارزش ۱۰۲ دلار. صرافی، در دفتر نگاه میکند و میبیند که آهان! بله! یک سفارش فروش به ارزش ۱۰۲ دلار برای ۱۰۰ سهم ثبت شده که در حالت انتظار قرار دارد؛ بنابراین سفارش خرید ۱۰۰ سهم ۱۰۲دلاری، با سفارش فروش ۱۰۰ سهم ۱۰۲دلاری که سابقاً ثبت شده بود، تطبیق دارد. این دو، با هم جفت شده و معامله را انجام میدهند. پس از اتمام معامله، هم سفارش فروش و هم سفارش خرید از دفتر حذف میشوند و صرافی، منتظر سفارشهای بعدی میماند.
بهطور کلی، یک صرافی متمرکز، حجم بالایی از این سفارشها را در دفاتر خود دارد. بدیهی است که تمام سفارشهای خرید در حال استراحت، قیمت پایینتری نسبت به سفارشهای فروش در حال استراحت دارند. اگر اینطور نبود و یک سفارش خرید، قیمت بالاتری نسبت به سفارش فروش داشت، طبیعتاً این دو با هم جفت شده و معامله صورت میگرفت و در نتیجه هر دو سفارش از دفتر حذف میشدند (اگر من بخواهم ۱۰۳ دلار برای سهام بپردازم و شما به ۱۰۲ هم قانع باشید، صرافی توانسته برای هر دوی ما یک معامله سودآور پیدا کند). این روش اجرایی صرافیها، دفتر سفارش محدود مرکزی نامیده میشود. بدون شک، بهراحتی میتوانید یک قرارداد هوشمند برای پیادهسازی این روش در بلاکچین ایجاد کنید. قراردادی که سفارشها را دریافت میکند، آنها را در یک دفتر مرکزی قرار میدهد و با تطبیق این سفارشها، معاملات را به انجام میرساند. با این حال، اکثریت قریببهاتفاق صرافیهای رمزارزی غیرمتمرکز به این روش کار نمیکنند.
بازارسازان
ممکن است از خودتان بپرسید این همه سفارش خریدوفروش در استراحت از کجا میآیند؟ در واقع سؤال اصلی این است که چه کسی این محدودههای قیمتی را تعیین میکند که خریداران و فروشندگان میتوانند بهنوعی سفارش خود را ثبت کنند که در فهرست انتظار بماند و با بالاترین سطح سود معامله انجام شود؟ مردم عادی ممکن است چندان به این مسئله توجه نداشته باشند. سفارشهایی که معمولاً مردم عادی ارسال میکنند، سفارشهای بازار هستند که میگوید «از هر کسی که به بهترین قیمت میفروشد، خرید کن».
سفارشهای در حال استراحت، عمدتاً از سوی سرمایهگذاران حرفهای مطرح میشوند که بازارسازان نامیده میشوند و به انجام معاملات سریع و کارآمد کمک میکنند. کار آنها این است که سهام یا رمزارز یا هر چیز دیگری را به کسانی که خریدارند، بفروشند و از فروشندگان هم خرید کنند. در حقیقت، بازارسازان هم قیمت پیشنهادی فروش و هم قیمت پیشنهادی خرید ارائه میدهند و از این طریق، به کاراتر شدن معاملات کمک میکنند. وقتی یک سفارش به بازار ارسال میکنید، معامله شما بهسرعت انجام میپذیرد، ولی باید مبلغی را به بازارساز بپردازید.
در بازارهای سهام و کریپتوی مدرن، بازارسازان نیز مجموعهای از برنامههای کامپیوتری هستند و برنامههای بسیار سادهای هم دارند (۱۷):
- یک قیمت و یک سفارش برای یک سهام ارسال کنید.
- اگر شخصی سهام درخواستی شما را به قیمت پیشنهادی میفروشد، قیمت پیشنهادیتان را پایینتر بیاورید. آنقدر این کار را تکرار کنید که دیگر فروشندهای برای سهام مورد نظر پیدا نشود. اگر فوراً فروشنده یافتید، مطمئن باشید که قیمت پیشنهادیتان خیلی بالا بوده است.
- اگر کسی خواست سهام مورد نظر را به قیمت پیشنهادی از شما بخرد، قیمت پیشنهادیتان را افزایش دهید.
- به این کار ادامه دهید، سیستم بهصورت خودکار تصحیح میشود. این افزایش قیمت در برابر خریداران و کاهش آن در برابر فروشندگان تا جایی ادامه پیدا میکند که به سطحی از تعادل برسید. در این مسیر، تمام سهامی را که فروختهاید، میخرید و تمام سهامی را هم که خریده بودید، میفروشید. اتفاق خاصی نیفتاده و فقط توانستهاید بازه قیمت را شناسایی کنید.
- بدون شک مراقب شرایط عمومی بازار هم خواهید بود. قطعاً افزایش و کاهشهای قیمت شما، تحت تأثیر بازارهای دیگر هم خواهد بود و باید حواستان را بهطور کامل جمع کنید
بازارسازان در سهام ایالات متحده آمریکا، اغلب معاملهگران فرکانس بالا یا فلشبویز (flash boys) هم خوانده میشوند. دلیل این نامگذاری هم آن است که این بازارسازان، معمولاً قیمتهای خود را دائماً بهدلیل تغییر شرایط و دادهها تغییر میدهند. نتیجه این است که وقتی یک سفارش بازار ارسال میکنید، احتمالاً با یک بازارساز معامله خواهید کرد؛ چراکه این افراد، بهطور مستمر در سیستم حضور دارند و قیمتها را بهروزرسانی میکنند تا بتوانند عرضه و تقاضا را کنترل کنند.
خیر!
این روش در بلاکچین کارایی ندارد. مشکل بلاکچین این است که یک کامپیوتر کُند است. اتریوم برنامههای کامپیوتری را با ارسال آنها به هزاران نود برای تأیید تراکنشها اجرا میکند، ولی این کار زمانبر است. ما قصد نداریم یک ماشین خودران را روی ماشین مجازی اتریوم پیادهسازی کنیم. اجرای یک پلتفرم معاملاتی فرکانسبالا روی بلاکچین، ایده چندان جالبی به نظر نمیرسد.
صرافیهای متمرکز (چه در سیستمهای سنتی و چه در صنعت کریپتو) دارای تعداد کثیری سرور و کامپیوتر با اتصالات بسیار سریع هستند که به بازارسازان اجازه میدهند بهطور مدام قیمتهای خود را مطابق با معاملات و دادههای جدید بهروزرسانی کنند. معاملهگران نیز سعی میکنند با توسل به خطوط فیبر نوری مدرن، سفارشهایشان را حتی به میزان چند میلیثانیه سریعتر از رقبا به صرافی برسانند. سرعت، بسیار مهم است و آنها سعی میکنند دادهها را هر ثانیه چندین بار بهروزرسانی کنند. وقتی کامپیوترها در بستر بلاکچین فعال هستند، این روند دشوارتر و کندتر میشود، هزینه آن هم بسیار بالاتر خواهد بود.
هر فعالیتی در اتریوم مستلزم پرداخت هزینههای بالای گاز است و ارسال هر یک پیام به قرارداد هوشمند نظیر «سفارش خرید من را با قیمت ۱۰۰.۰۰۱ دلار لغو کرده و یک سفارش جدید با قیمت ۱۰۰.۰۰۲ دلار ثبت کنید» مستلزم صرف هزینههای بالای انرژی کامپیوتر و گاز است. به نظر میرسد که این برای بازارسازان CLOB در اتریوم تقریباً کشنده باشد. ویتالیک بوترین نیز اذعان میکند: «بازارسازی بسیار هزینهبر است؛ چراکه ایجاد یک سفارش و حذف یک سفارش، هر دو مستلزم هزینههای گاز هستند، حتی اگر این سفارشها هیچوقت نهایی نشوند.»
۲. بازارسازان خودکار
مکانیکها
در ادامه مباحث فوق، ویتالیک بوترین ایده متفاوتی را ارائه میدهد:
مکانیسم مورد نظر، یک قرارداد هوشمند خواهد بود که توکنهای A از نوع T1 و توکنهای B از نوع T2 را در خود نگه میدارد و ثابت میکند که به ازای مقدار ثابتی از k حاصلضرب دو توکن برابر با k است (البته k زمانی میتواند ثابت باشد که سرمایهگذاری، برداشت و معاملهای در کار نباشد؛ در غیر این صورت، در نسخهای که افراد میتوانند سرمایهگذاری کنند، k ثابت نخواهد بود). هر کسی میتواند با انتخاب یک نقطه جدید در منحنی xy=k و عرضه توکنهای گمشده A و دریافت توکنهای مازاد B (یا برعکس)، خرید یا فروش کند. «قیمت نهایی» صرفاً مشتق ضمنی منحنی xy=k یا y/x خواهد بود.
البته، این فقط یک تئوری است که وی در ردیت نوشته است. تئوری که بعدها، یک مدل تجاری کامل از آن رشد کرد و این، صرفاً یک مدل سادهشده از چیزی است که ارائه شده است. بیایید تصور کنیم من برای یک جفت توکن، مثلاً اتریوم و USDC (یک استیبلکوین دلاری) بازارساز هستم. تصور کنید در حال حاضر، هر اتر به ارزش ۱۶۰۰ USDC (معادل ۱۶۰۰ دلار آمریکا) معامله میشود. من بهعنوان کسی که عاشق دنیای کریپتو است، باز هم به سراغ قراردادهای هوشمند رفتهام؛ قراردادی که یک برنامه کامپیوتری روی یک بلاکچین است. برای اینکه تصورش سادهتر باشد، قرارداد هوشمندم را مانند یک ظرف پول در نظر میگیریم که هم اتر و هم USDCها را درون آن ریختهایم! هر کس که دوست دارد اتر بخرد (با USDC) یا بفروشد (برای USDC)، میتواند به داخل این ظرف یا همان قرارداد هوشمند من بیاید تا معامله را با هم انجام بدهیم. قرارداد، قیمتها را برای ایجاد تعادل بین عرضه و تقاضا تنظیم و به عبارت بهتر، به جای من بازارسازی میکند.
البته این کار را به روشی ساده انجام میدهد که نیازی به محاسبات و بهروزرسانی قیمتها ندارد. فقط سعی میکند یک عدد را ثابت نگه دارد.
وقتی قرارداد هوشمندم را تنظیم کردم، مقادیر مساوی از اتر و USDC را واریز کردم، اگر یک اتر ۱۶۰۰ USDC ارزش داشت، من ۱۰۰ اتر و ۱۶۰ هزار USDC واریز کردم (ارزش دلاری هر دو به رقم ۱۶۰ هزار دلار میرسد). برنامه این دو عدد، یعنی ۱۰۰ و ۱۶۰ هزار را ضرب کرده و به رقم ۱۶ میلیون دلار میرسد. سپس این رقم را ثابت نگه میدارد. در واقع، بر اساس تنظیمات این قرارداد هوشمند، حاصلضرب تعداد اتر در USDC همواره رقمی ثابت و برابر با ۱۶ میلیون خواهد بود.
فرض کنیم یک معاملهگر سعی دارد ۱۰ اتر بخرد، این امر باعث میشود تعداد ۹۰ اتر در صندوق باقی بماند. ۱۶ میلیون تقسیم بر ۹۰ میشود ۱۷۷۷۷۷.۷۸؛ بنابراین برای اینکه ثبات حفظ شود، ما به ۱۷۷۷۷.۷۸ USDC بیشتر نیاز داریم. در واقع، معاملهگر باید در ازای هر اتر، ۱۷۷۷.۷۸ USDC به من بپردازد. در حقیقت، یک نفر قصد خرید اتر از قرارداد هوشمند من را داشت و قرارداد، بهصورت خودکار قیمت را برای وی افزایش داد، البته با این تفاوت که نیازی نداشت دائماً قیمتها را کنترل و بهروزرسانی کرده و سفارشها را در دفتر سفارش محدود مرکزی خود ثبت کند. او فقط به رقم ثابتی که دارد چسبیده و قیمتها، خودبهخود بهروزرسانی میشوند. (۱۸)
واقعاً جالب و بسیار جذاب است. البته این چیزی نیست که واقعاً در امور مالی سنتی وجود داشته باشد. بیشتر راهکاری نوآورانه و خلاقانه است که بهدلیل مشکلات کامپیوترها در امور مالی غیرمتمرکز و هزینههای هنگفت آن ایجاد شد. (۱۹)
استخرهای نقدینگی
در مثالهای بالا، فرض کردیم که من یک بازارساز برای یک جفت توکن هستم و سعی کردیم با تنظیم یک قرارداد هوشمند این بازارسازی را به سادهترین شکل ممکن به انجام برسانیم. در واقع، روشی که صرافیها بهطور معمول استفاده میکنند، این است که قراردادهای هوشمند بازارسازی خودکار، نقدینگی را جمعآوری میکنند. اگر دوست دارید یک بازارساز در حوزه سهام باشید، میتوانید عضوی از یک سازمان بزرگ کارگزاری شوید. در حوزه کریپتو، هر کس که تمایل دارد یک بازارساز برای توکنها باشد، میتواند این توکنها را به استخر نقدینگی سوق دهد. در این صورت، بازارسازی خودکار از طریق قراردادهای هوشمند انجام شده و فرد بهعنوان یک ارائهدهنده نقدینگی شناخته میشود؛ فردی که در ازای ارائه نقدینگی به استخر، کارمزد مبتنی بر رمزارز دریافت میکند.
البته ریسکهایی هم وجود دارد. بهطور کلی، در صورتی که شما نقدینگی را در یک دارایی ارائه دهید (در تأمین مالی متمرکز یا غیرمتمرکز، در کریپتو یا…) و قیمت دارایی بهطور پیوسته کاهش یابد، متوجه خواهید شد که بهمرور، خریدتان از آن بیشتر شده و ارزشش بهطور مدام سقوط میکند. در یک استخر نقدینگی بازارساز خودکار، اگر قیمت یک توکن در برابر توکن دیگر افزایش یابد، استخر بیشتر و بیشتر از توکن دارای ارزش کمتر پر میشود؛ توکنی که رفتهرفته سقوط میکند. این، ریسکی است که همه بازارسازان متحمل میشوند؛ روندی که در سیستمهای مالی سنتی، گاهی از آن تحت عنوان «انتخاب نامطلوب» یاد میشود.
با این حال، در تأمین مالی غیرمتمرکز، از اصطلاح «از دست دادن دائم» برای این امر استفاده میشود. نمیدانم چرا، اما من هم از ایده این اسم خوشم میآید. هیچچیز غیردائمی در مورد این روند وجود ندارد؛ مگر اینکه قیمتها دوباره به عقب برگردند. بله ممکن است چنین شود، اما بههرحال، این نامی است که به آن دادهاند. دنیای کریپتو، دنیای خوشبینیهاست، لبخند بزنید!
۳. وامدهی
صرافیها (که ارائهدهندگان نقدینگی بین توکنهای مختلف هستند) عملکردی کلیدی در تأمین مالی غیرمتمرکز بهشمار میروند، اما موارد مهم دیگری هم وجود دارند؛ یکی از این عملکردهای مهم، بحث وامدهی است.
تضمینشده
بیشتر وامهای تأمین مالی غیرمتمرکز، همان چیزی است که در سیستم مالی سنتی وامدهی حاشیهای یا مارجین خوانده میشود. فرض کنید شما یک دارایی فرار (مثل اتر) دارید و میخواهید مقداری پول (مثل یک استیبلکوین نظیر USDC) با استفاده از آن دارایی فرار قرض کنید (دارایی فرار در اینجا بهعنوان وثیقه عمل میکند). ممکن است این پول را برای خرید یک خانه یا حتی یک ساندویچ قرض کنید یا بخواهید از آن، برای خرید داراییهای بیثباتتر استفاده کنید.
اگر برای دریافت وام در ازای ۱۰۰ دلار سهام به یک کارگزاری مراجعه کنید، احتمال دارد کارگزار فقط ۵۰ دلار به شما وام اعطا کند. در واقع در اینجا، وثیقه بیشتر از حد نرمال است که باعث میشود کارگزار بهعنوان وامدهنده احساس امنیت کند. در صورتی که سهام به ۷۰ دلار سقوط کند، ممکن است کارگزار یک پیام برای شما ارسال کرده و درخواست کند «لطفاً ۱۵ دلار از وام را تسویه کنید، وگرنه مجبورم از مبلغ سهام شما (وثیقه) نقدش کنم». ضمن اینکه در صورت ادامه روند نزولی قیمت سهام، به احتمال زیاد کارگزار فرایند را متوقف کرده و وام را تسویه میکند. در نهایت، اگر موفق به اتمام بازپرداخت وام مارجین نشدید، کارگزار سهام شما را مثلاً به ارزش ۶۵ دلار فروخته، باقیمانده وام خود را برمیدارد و هرچه را ماند، به شما بازمیگرداند.
این روش، برای اتوماسیون قراردادهای هوشمند، روش بسیار سادهای است. سیستمهای وامدهی تأمین مالی غیرمتمرکز بسیار قدرتمندی وجود دارند که «کامپاند» یکی از آنهاست. سیستمی که در بستر آن، وامدهندگان توکنهای خود را بارگذاری کرده و سود آن را دریافت میکنند و وامگیرندگان هم این توکنها را قرض میگیرند (با تکیه بر وثیقههایی که بالاتر از ارزش وام هستند) و بابت آن بهره میپردازند. در قرارداد هوشمند، مفاد انحلال خودکار قرارداد به گونهای تنظیم شده که در صورت کاهش ارزش وثیقه، فروخته شده و وام تسویه شود.
بدون تضمین
آنچه در تأمین مالی غیرمتمرکز کار را بسیار دشوار میکند، کسبوکارهای اصلی تأمین مالی سنتی است؛ وامهای بدون تضمین و وثیقه و وامهای تضمینشده با داراییهای فیزیکی (نظیر خانه و…). تأمین مالی غیرمتمرکز برای وامدهی رمزارزهای دارای پشتوانه کریپتو مناسباند. هم وثیقه روی بلاکچین زندگی میکند و هم وام؛ در نتیجه این دو توسط قراردادهای هوشمند به یکدیگر متصل میشوند و همهچیز خیلی مرتب و بهخوبی پیش میرود.
اما باید این نکته را هم در نظر داشت که این نوع وامدهی، رمزارز دارای پشتوانه کریپتو، خیلی هم در دنیای سنتی کارایی ندارد. در واقع بیشتر برای شرطبندی و حدسوگمان و سفتهبازی مورد استفاده قرار میگیرد. احتمال دارد شما اتر قرض کنید، با آن USDC بخرید و بعد آن را به اتر بیشتر تبدیل کنید. این در حالی است که دریافت وام مسکن به شما این امکان را میدهد تا خانهای برای خودتان بخرید و بعد، با درآمد آیندهتان وام را بازپرداخت کنید. وامهای تجاری بدون وثیقه هم به شما کمک میکنند تا کسبوکار خودتان را راه بیندازید و سپس، وام را با استفاده از درآمد آتی همین کسبوکار پرداخت کنید.
تأمین مالی، در ذات خود، انتقال ثروت آینده به زمان حال از طریق دریافت وام، یا انتقال ثروت کنونی به زمان آینده از طریق پسانداز است.
دلایل فلسفی فراوانی وجود دارد که نشان میدهد کریپتو، در این زمینه بد است. وام بدون وثیقه اساساً از اعتماد ناشی میشود. وامهای بدون وثیقه، در حقیقت وابسته به اعتماد وامدهنده هستند که به جای وثیقه، به درآمد آتی وامگیرنده اعتماد میکنند تا از طریق این درآمد، بازپرداخت وام صورت گیرد. او اعتماد میکند که وامگیرنده، بعد از راهاندازی کسبوکارش، درآمد خواهد داشت و با این درآمد وام را باز خواهد گرداند.
به این ترتیب، یک وام بدون وثیقه، به هویت نیاز دارد. شما باید بدانید کسی که وام میگیرد چه کسی است، وامهای قبلی خود را چگونه پرداخت کرده، چه سابقهای دارد و میزان درآمدش چقدر است. رویکرد پیشفرض در دنیای کریپتو اکثراً نام مستعار است. هر کسی میتواند هر تعداد که دوست دارد کیف پول الکترونیکیی یا حساب بیتکوین ایجاد کند و معمولاً این موارد به نام کاربر وابسته نیستند. وقتی قرار است وام تضمینشده بگیرید، پای وثیقه در میان است و همین که وامدهنده بداند وثیقه روی بلاکچین قرار دارد، کفایت میکند. اما وقتی قرار است در مقابل درآمد آینده خود وام بگیرید، وامدهنده باید بداند شما کیستید و چقدر درآمد خواهید داشت.
با این اوصاف، هیچچیز نمیتواند جلوی وامدهی بدون تضمین تأمین مالی غیرمتمرکز را بگیرد. در حال حاضر، سیستمهایی نظیر «گلدفینچ» وجود دارند که این کار را انجام میدهند. شما یک قرارداد هوشمند راهاندازی میکنید که مردم، در ازای دریافت توکن به آن پول واریز میکنند و یک سازمان مستقل غیرمتمرکز هم پولها را کنترل میکند. توکنها، به آنها سهمی از سود سازمان مستقل غیرمتمرکز میپردازند و همچنین حق رأی در خصوص اینکه چه کسی وام را دریافت کند؛ بدین نحو که مردم، وامگیرندگان بالقوه را معرفی میکنند، دارندگان توکنها، این افراد را در نظر گرفته و در موردشان رأیگیری میکنند و اگر رأی مثبت صادر شد، وام تعلق میگیرد.
مانند هر سازمان مستقل غیرمتمرکزی، دارندگان توکن میتوانند در اتاقهای فکر دور هم جمع شده و در صورت نیاز، دادههای خارج از زنجیره را نیز بررسی کنند (برای مثال، آنها میتوانند وامگیرنده را مجبور کنند یک گواهینامه رانندگی یا دو صورتحساب بانکی متعلق به خودش ارسال کند). همچنین سیستم میتواند برای افرادی که مشتریان بدحساب معرفی میکنند، مکانیسمهای تنبیهی و برای افرادی که مشتریان خوب را به مجموعه میآورند، مکانیسمهای تشویقی ایجاد کند. تأمین مالی غیرمتمرکز از قراردادهای هوشمند تشکیل شده، اما افراد هم در آن حضور دارند و اگر بخواهند، میتوانند حتی وام بدون تضمین هم ارائه دهند.
پیشتر در مورد وب ۳.۰ بهعنوان منبعی برای اعتبار آنلاین صحبت شده است؛ درباره توکن سولباند (soulbound) که برای تأیید اعمال، ارتباطات و ویژگیهای یک فرد (در واقع احراز هویت افراد) مورد استفاده قرار میگیرد. یک سول، در اصطلاح، چیزی شبیه به گزارشهای اعتباری است؛ فهرستی از سابقه و کارهایی که فرد انجام داده و باعث میشوند شما به وی اعتماد کنید، منبعی غیرمتمرکز و مبتنی بر بلاکچین از اطلاعات اعتباری افراد. مجموعهای مناسب از مدارک تحصیلی و تأییدیهها ممکن است به شما احساس بهتری در مورد یک فرد، یا بهتر است بگوییم یک سول (به معنی لغوی روح)، بدهد؛ فردی که در دنیای کریپتو صرفاً یکسری داده روی بلاکچین است، یا سیستمی که به شما کمک میکند راحتتر به افراد اعتماد و وامهای بدون تضمین اعطا کنید.
۴. اقتصاد توکنی تأمین مالی غیرمتمرکز
مکانیسم اصلی تأمین مالی غیرمتمرکز به این شکل است که شما، تعدادی توکن را در یک قرارداد هوشمند قرار میدهید تا کارمزد یا سود ایجاد کنید. وقتی توکنهایتان را در یک قرارداد هوشمند خودکار بازارسازی قرار میدهید، بهدنبال کارمزد ارائهدهنده نقدینگی هستید، یا وقتی توکنها را در پروتکلهای وامدهی میگذارید، بهدنبال سود آن هستید و… . در فرایندهای وامدهی و امثال آن، توکنهای قرار دادهشده در قرارداد هوشمند قابل برداشت نیستند. همان چیزی که در تأمین مالی غیرمتمرکز از آن تحت عنوان «ارزش کل قفلشده» یاد میشود.
به لحاظ مکانیکی، روش کار به این صورت است که هر چقدر شما بتوانید توکنهای خود را روی قرارداد قرار دهید، دیفای نیز تا جایی که بتواند از این توکنها استفاده تجاری میکند. اگر بخواهیم سادهتر بگوییم، شما تعدادی توکن را در یک قرارداد هوشمند قفل میکنید، دیفای از آن استفاده کرده و در ازای آن به شما مقداری توکن بازمیگرداند؛ شما این توکنها را دریافت و در قرارداد هوشمند دیگری قفل میکنید و این روند برای کسب پول بیشتر ادامه مییابد. مردم در مورد «ییلد فارمینگ» هم خیلی صحبت میکنند.
در ییلد فارمینگ یا کشت سود، در واقع شما بین پروتکلهای دیفای سرمایه خود را جابهجا میکنید تا بتوانید بالاترین میزان سود را به دست بیاورید. شما طبق معمول توکنهای خود را در قرارداد هوشمند قفل میکنید، دیفای نیز در قبال این توکنها به شما توکنی میدهد که اساساً رسید توکنهای قفلشده در قرارداد هستند. اکنون به جای داشتن اتر و یوایدیسی، توکنهای ارائهدهنده نقدینگی دارید که گواه وجود مقداری اتر و USDC در قرارداد هوشمند هستند.
حال با این توکنهای ارائهدهنده نقدینگی چه میکنید؟ خب، در تئوری، شما آنها را نگه میدارید تا زمانی که توکنهای قفلشدهتان در قرارداد هوشمند آزاد شوند، سپس این توکنها را بازگردانده و توکنهای خود را برمیدارید. در واقع، توکنهای ارائهدهنده نقدینگی صرفاً به منزله یک رسید هستند. با این حال، برخی نشانهها هم حاکی از این هستند که این توکنها، خود دارای ارزش هستند و میتوان با آنها کارهای سودآوری انجام داد. اگر مقداری توکن ارائهدهنده نقدینگی بهعنوان رسید مقداری اتر قفلشده در یک قرارداد هوشمند دارید، تقریباً همین توکنها هم به منزله داشتن اتر هستند و ممکن است افرادی پیدا شوند که بابت آن، پول خوبی به شما بدهند.
ضمن اینکه میتوانید در ازای همین توکنها هم از دیفای وام بگیرید. همهچیز همینقدر جذاب و دوستداشتنی است. در اتریوم اثبات سهام، میتوانید اتر قرار دهید و توکن شرطبندی دریافت کنید. لیدو، یکی از پروتکلهای بزرگی است که یک استخر نقدینگی دارد. اگر اترهای خود را به لیدو بسپارید، توکنی به نام stETH به شما میدهد؛ توکنی که رسیدی بر اترهای شما در پروتکل است. اکنون هم اتری که در لیدو گذاشتهاید، کسب درآمد میکند و هم میتوانید با استفاده از توکنهای stETH، روی پروتکلهای دیگر دیفای سرمایهگذاری و سودآوری کنید.
این امر میتواند یک چرخه خودتقویتی ایجاد کند که شاید هم بهنوعی، یک طرح پانزی باشد:
- پروتکلی وجود دارد که کارهایی را با اتر یا استیبلکوینها و… انجام میدهد.
- اگر اتر، استیبلکوین یا غیره خود را در پروتکل بگذارید (برای اعطای وام، نقدینگی و هر چیز دیگری)، یکسری توکن به شما میدهد؛ اینکه چیزی نیست، میتواند کلی توکن ایجاد و عرضه کند.
- اگر این توکنها را در پروتکل قرار داده و به جای فروش قفلشان کنید، توکنهای بیشتری به شما خواهد داد. پروتکل ممکن است هر ۱۰ ساعت به شما سود بدهد. چه اهمیتی دارد وقتی توکنها رایگان هستند؟!
- ارائهدهندگان پروتکل میگویند «این توکن را بخرید، هر ۱۰ ساعت سودش را دریافت کنید». البته ممکن است کموبیش شود، ولی بههرحال اصل سوددهی پابرجاست. آنها میتوانند یک بازده سود سالانه مطرح کنند که در ییلد فارمینگ هم استفاده میشود. در هر صورت، بازی با اعداد و ارقام جالب است و میتواند بسیاری از افراد را هیجانزده کند.
- پس توکن خریداری میشود و ارزش آن افزایش مییابد، یا اتر و استیبلکوینها در پروتکل جای میگیرند (تا به دریافت توکن منجر شوند) و کل ارزش قفلشده در پروتکل افزایش پیدا میکند.
- مردم میگویند «به این پروتکل نگاه کنید، ارزش کل قفلشده آن بالا و در حال افزایش است. توکن آن در این هفته دوبرابر شده» و بیشتر و بیشتر میخرند.
- مردم همچنان میخرند و سودهای کلان و خندهدار دریافت میکنند. این سوددهی، مادامی که قیمت توکن در حال افزایش است، یا ثبات مانده یا دستکم با نرخ بهتری نسبت به نرخ بهره در حال کاهش است، ادامه دارد. با وجود اینکه بازار مملو از توکنها میشود، اما مردم راضی هستند و به خرید و سودآوری ادامه میدهند تا زمانی که توکن جدیدتری بیاید و به سمت آن سرازیر شوند.
- تعداد توکنهای صادرشده به بینهایت میل میکند، اشباع میشود، توکن جدید صادر نمیشود و…؛ در این صورت تراژدی بزرگ رخ میدهد!
بارزترین مثال این پروتکلها احتمالاً اولیمپوسدائو (OlympusDAO) باشد که توسط بنیانگذاری با نام مستعار زئوس اداره میشود. سیستمی که گروهی از سرمایهگذاران وفادار به نام OHM دارد و در پیک بازدهی خود هفت هزار درصد سوددهی داشته است. ارزش این پروتکل بر اساس یکی از گزارشهای کویندسک تحت عنوان «الیمپوس ممکن است آینده پول باشد (یا آینده پانزی)» (۲۰) بالغ بر سه میلیارد دلار گزارش شده بود؛ پروتکلی که از آن زمان تاکنون ۹۹ درصد از ارزش خود را از دست داده است! احتمالاً پاسخ خود را گرفتید.
اولیمپوس بهویژه به میم «(۳.۳)» بر اساس نماد نظریه بازی شهرت دارد. ایده آن به این صورت است که سود یک بازی دونفره را میتوان بهصورت «X,Y» نوشت که در آن، X چیزی است که من دریافت میکنم و Y هم چیزی است که به شما میرسد. این نتایج میتواند بهصورت دلاری باشد، ولی معمولاً اغلب آنها بهصورت اعدادی انتزاعی واقعی نوشته میشوند. بازده «۳.۳» برای ما بهتر از بازده «۱-,۲» است؛ بدون اینکه نگران معنای این اعداد باشیم. الیمپوس قصد داشت به این نتیجه برسد که اگر همه توکن آن، یعنی OHM را بخرند و آن را در پروتکل قفل کنند، بازده همه خوب و معادل ۳.۳ خواهد بود. در حالی که واقعیت این است اگر همه قرار باشد هر کار، بهویژه کارهای بدی همچون فروش OHM انجام بدهند، بازده بسیار پایین و بهصورت -۳.-۳ درمیآید (این اعداد انتزاعی و بدون واحد هستند. اگر بخواهیم سود واقعی را عنوان کنیم به ۹۹-.۹۹- درصد میرسیم!).
همانطور که مشاهده میکنید، این دقیقاً تعریف پانزی است؛ تا زمانی که مردم به سرمایهگذاری ادامه میدهند و برداشتی از آن ندارند، روی کاغذ همه ثروتمند میشوند، اما به محض اینکه کاربران شروع به برداشت پولشان کنند، همهچیز تمام میشود. اولیمپوس همیشه من را در مورد آنچه میخواست جلوه دهد، شگفتزده میکند. بله! آینده پول، اما فقط تا زمانی که مردم به خرید ادامه دهند. همه ما حتی برای یک بار هم که شده، چنین سیستمهایی را تجربه کردهایم.
۵. برخی آربیتراژها
در تأمین مالی سنتی، مردم خود را وقف یافتن آربیتراژ میکنند؛ اینکه چطور بتوانند چیزی را با پایینترین قیمت بخرند و با بالاترین قیمت به فروش برسانند. انجام اینکار بسیار دشوار است؛ چراکه سیستم مالی سنتی، بسیار رقابتی است و هیچکس اسکناسهای ۲۰ دلاریاش را بیخودی دستهدسته خرج نمیکند! حتی اگر یک آربیتراژ مشاهده کردید که ارزانتر از جاهای دیگر میفروشد یا گرانتر از دیگران میخرد، احتمالاً باید شک کنید. در هر صورت هیچ ارزانی بیدلیل نیست! شاید دارد از مالیات فرار میکند، شاید برای خریدوفروش مجوز ندارد و هزاران شاید دیگر.
چیزی که عموماً در تأمین مالی سنتی آربیتراژ خوانده میشود، خرید یک چیز به قیمت پایین و فروش همزمان یک چیز دیگر به قیمت بالاست. حالا اگر این دو چیز یکی باشند که چه بهتر. مثل اینکه یک چیز را ارزان بخرید، کمی بعد همان چیز را با قیمتی بالاتر به فروش برسانید و کیف کنید.
تأمین مالی غیرمتمرکز، امروز به حدی جوان و نوپاست که ناهنجاریهای قیمتگذاری در آن عادی و رایج باشد. با این حال، همهچیز آنقدر مشهود و دقیق روی یک کامپیوتر مجازی که کد عمومی را اجرا میکند، اتفاق میافتد که میتوانید به شکل قابل اعتمادی از آنها بهره بجویید؛ امکانات خارقالعادهای در این فضا نهفته است.
وامهای فلش
فرض کنید شما یک جوان باهوش هستید که یک آربیتراژ کشف کردهاید. سهام XYZ در صرافی «الف» به ارزش ۱۰ دلار و در صرافی «ب» به ارزش ۱۱ دلار معامله میشود. شما میتوانید این سهام را از صرافی الف به ارزش ۱۰ دلار خریداری کرده و سپس با یک دلار سود، در صرافی ب به ارزش ۱۱ دلار بفروشید.
یک دلار سود خوب است، اما تصور کنید ۱۰ میلیون سهم از صرافی الف به ارزش ۱۰۰ میلیون دلار خریداری کرده و در صرافی ب به ارزش ۱۱۰ میلیون دلار بفروشید. سودی که از این معامله عایدتان میشود، ۱۰ میلیون دلار ناقابل است که واقعاً به همه زحمتها و ریسکهایش میارزد. تنها ایراد این مدل آن است که شما، اگرچه یک جوان باهوش هستید، اما ۱۰۰ میلیون دلارتان کجا بود؟!
در تئوری مالی راهحل کار ساده است؛ کافی است ۱۰۰ میلیون دلار با نرخ بهره بازار وام بگیرید، سهام را گرفته و معامله را انجام بدهید و پس از پرداخت خودِ پول و بهره ناچیز آن، ۱۰ میلیون دلارتان را به جیب بزنید، اما کیست که به شما ۱۰۰ میلیون دلار وام بدهد؟ هرچند اگر بخواهید و واقعاً چنین آربیتراژ بزرگی را یافته باشید، شاید بتوان این ۱۰۰ میلیون دلار را برای شما جمعآوری کرد. شما میتوانید ارتباطات خود را برقرار کرده، با برخی از صندوقهای تأمین سرمایه به مذاکره بپردازید، طی جلساتی که احتمالاً تشکیل میشود، استراتژی خود را ترسیم کنید و خیلی صادقانه بگویید «ببینید… این یک آربیتراژ فوقالعاده است… من فقط ۱۰۰ میلیون دلار پول میخواهم… میدهید؟!» و چه اتفاقی میافتد؟ آنها خیلی سریع دستبهکار میشوند و استراتژی شما را پیاده میکنند. اگر منصف باشند، شاید کمی سود بابت آسودهبودن وجدانشان به شما بپردازند.
همچنین میتوانید از کم شروع کنید؛ آربیتراژ خود را با ۱۰۰۰ دلار انجام دهید، ۱۰۰ دلار به دست آورید، دوباره با همان ۱۱۰۰ دلار ادامه دهید تا زمانی که یک سرمایه عالی داشته باشید، اما روی این راهکار هم نمیتوان حساب باز کرد. هرچه بیشتر زمان بگذرد، احتمال از بین رفتن آربیتراژ شما هم بیشتر میشود. هیچ تضمینی وجود ندارد صرافی الف قیمتش را ثابت نگه دارد. ضمن اینکه هرچه بیشتر این معامله را انجام دهید، احتمال دیدهشدن و شناسایی آن توسط دیگران هم بیشتر میشود و باز هم موقعیت را از دست میدهید.
در تأمین مالی کریپتو اوضاع فرق میکند. اگر دیدید اتر، در دو صرافی غیرمتمرکز با دو قیمت متفاوت در حال معامله است، میتوانید خیلی زود برنامهای بنویسید که کارهای زیر را انجام دهید:
- مبلغ ۱۰۰ میلیون دلار از یکی از پروتکلهای وامدهی غیرمتمرکز نظیر آوی وام بگیرد.
- با این ۱۰۰ میلیون دلار از صرافی الف توکن خریداری کند.
- توکنها را در صرافی ب به ارزش ۱۱۰ میلیون دلار بفروشد.
- مبلغ ۱۰۰ میلیون دلار به پروتکل وامدهی بازگرداند (با درصد مشخصی بابت بهره).
- باقیمانده مبلغ یعنی ۱۰ میلیون دلار را برای شما ارسال کند.
- همه اینها در یک تراکنش و به یکباره انجام شوند.
وامدهنده میتواند در مرحله اول، مرحله چهارم را شرط وام قرار دهد. در این صورت، اعطای وام و بازگشت آن هر دو همزمان صورت میگیرند؛ در قالب یک برنامه کامپیوتری که روی بلاکچین اجرا میشود. تا جایی که به پروتکل وامدهی مربوط میشود، هیچگونه ریسک اعتباری وجود ندارد. اگر هر یک از مراحل دچار مشکل شود، برای مثال مشخص شود که آربیتراژی وجود ندارد یا به پایان رسیده و دیگر قادر نیستید توکنها را با قیمت پایین خریده و با سود به فروش برسانید، عملاً هیچ اتفاقی نمیافتد و ذاتاً معامله صورت نمیپذیرد، وام هم تعلق نمیگیرد. این پروتکل وامدهی، کاری به هویت شما، سابقه شما یا رزومهتان بهعنوان یک سرمایهگذار ندارد، تنها چیزی که داریم اطمینان از کارکرد کدهاست. بله این روش بسیار تمیز و هوشمندانه به نظر میرسد و میتواند راه خوبی برای ایجاد یک سیستم مالی نوین باشد؛ روشی برابریخواهانه، غیرمتمرکز، بدون نیاز به مجوز و کاملاً کامپیوتری برای کسی که یک آربیتراژ کشف کرده و دوست دارد از آن بهره برده و آن را ببندد.
اما مشکل این است که در دنیای کریپتو، آربیتراژ اصولاً به معنا و مفهوم یک اشتباه در قرارداد هوشمند است. (۲۱) یک نفر قرارداد هوشمندی ایجاد کرده که در ازای دریافت یک توکن از کاربر، دو توکن به او برمیگرداند. یک نفر این اشتباه را در قالب آربیتراژ کشف کرده، با استفاده از وامهای فلش، یک میلیارد دلار توکن در قرارداد میگذارد و دو میلیارد دلار برداشت میکند و به این ترتیب، قرارداد هوشمند را منفجر میکند. تعدادی از مردم پولهایشان را در کریپتو گذاشتهاند و این فضا، به برخی این امکان را داده تا بارشان را به یکباره با همین پولهای مردم ببندند. پس نمیتوان به قطع گفت که این روش، روشی تمیز و هوشمندانه برای ایجاد یک سیستم مالی نوین است.
حداکثر ارزش قابل استخراج
اوضاع رفتهرفته عجیبتر میشود. فرض کنید متوجه شدهاید که یک توکن، در صرافی الف با قیمت ۱۰ دلار و در صرافی ب با قیمت ۱۱ دلار قابل معامله است. خیلی زود دست به کار میشوید و سفارش خرید ۱۰۰۰ توکن به ارزش ۱۰ هزار دلار و سفارش فروش همان ۱۰۰۰ توکن به ارزش ۱۱ هزار دلار را بهترتیب به صرافیهای الف و ب ارسال میکنید. تکلیف این سفارشها چیست؟
در بازار سهام ایالات متحده آمریکا، کتابهای جامعی در این خصوص نوشته شده و واقعاً باید قدران بود. در مورد سهام، سفارشهای شما به کارگزار انتقال پیدا میکند و او، در بازههای زمانی گوناگون و از طریق خطوط ارتباطی مختلف، این سفارشها را به صرافیها منتقل میکند. احتمالاً معاملهگران فرکانسبالا، با مشاهده انجام سفارش شما، به سمت صرافیهای دیگر میروند تا قیمت را افزایش دهند. البته در این مرحله، برخی زدوبندها هم میتواند صورت بگیرد. برای مثال، ممکن است این معاملهگران فرکانسبالا کارمزدهایی را به کارگزاران پرداخت کنند تا کارگزاران، کامپیوترهای خود را در همان اتاقها یا دستکم نزدیک آن نگه دارند تا سرعت انتقال اطلاعات هرچه بیشتر افزایش یابد. به عبارتی با ایجاد «هممحلی» و «اتصال کوتاه» زمان انجام تراکنشها را کوتاهتر کنند. اما در دنیای کریپتو داستان کمی متفاوت از این است. بیایید از یک مثال ساده در بلاکچین اتریوم شروع کنیم تا درکش برای همه آسانتر باشد. در بلاکچین اتریوم، هنگامی که معاملهای انجام میدادید، تراکنش شما در کل شبکه پخش میشد و در فهرست تراکنشهایی قرار میگرفت که ماینرها باید روی آن کار میکردند، اما هنوز آن را به بلوک تبدیل نکرده بودند.
با نهاییشدن بلوک، ماینرها تراکنش شما را در بلوک قرار میدادند، اما تصمیم اینکه چه تراکنشهایی و با چه چیدمانی در بلوک گنجانده شوند، بر عهده ماینرها بود و هزینه گاز نیز برای آنها لحاظ میشد. این کاربران بودند که تعیین میکردند حاضرند چقدر بابت هزینه گاز بپردازند و بدون شک، تراکنشهایی که هزینه گاز بالاتری پرداخته بودند، اولویت داشتند. در واقع اتفاق زیر میافتد:
- شما یک آربیتراژ کشف کرده و برای انجام آن دستوراتی را برای صرافیهای غیرمتمرکز ارسال میکنید.
- من سفارشهای شما را در شبکه دیده و با خود فکر میکنم «هی… چه معامله خوبی…»
- بعد من هم سفارشهای شما را به صرافیها ارسال میکنم تا همان تراکنشها برای من نیز انجام شوند.
- اکنون کافی است هزینه گاز بیشتری نسبت به شما پرداخت کنم تا تراکنشم نسبت به شما اولویت داشته باشد!
- زمانی که نوبت به شما میرسد تا معامله را انجام دهید، جا تَر است و بچه نیست.
به این کار حداکثر ارزش قابل استخراج گفته میشود؛ چیزی که پیشتر از آن تحت عنوان ارزش قابل استخراج ماینر هم یاد میشد؛ چراکه یکی از برندگان این سناریو، ماینری بود که در ازای دریافت هزینههای گاز بالاتر، تراکنش برخی سازمانها یا افراد را در اولویت قرار میداد. «فیلیپ دایان» و همکارانش در سال ۲۰۱۹ میلادی، مقالهای با همین موضوع تحت عنوان «فلشبویز» منتشر کردهاند که به معاملهگران فرکانسبالا در ایالات متحده آمریکا اشاره دارد؛ معاملهگرانی که ظاهراً به همین منوال از سفارشهای دیگران برای استخراج ارزش استفاده میکردهاند.
به جای حل مسئله به روش سیستمهای مالی سنتی که معمولاً پیچیده و مبهم هستند، کریپتو راهکار این مسئله را خیلی صریح بیان میکند؛ هزینه گاز بیشتری پرداخت کنید تا در ابتدای صف قرار بگیرید. بله، بدون شک در دنیای کریپتو، هر کس که به سیستمهای پیشرو و پیشرفتهتری دسترسی داشته باشد و بتواند با سرعت بیشتری کارهای خود را پیش ببرد، جلو میافتد. اما نکته مهم این است که همه اینها، در فضایی شفاف و غیرمتمرکز اتفاق میافتند.
مستندات اتریوم: «برای تراکنشهایی که باید ترجیحاً قبل از سایر تراکنشها در همان بلوک انجام شوند، بهمنظور تلاش برای پیشیگرفتن از تراکنشهای رقیب، تیپ بالاتر ضروری است.» در اتریوم مدرن، بلوکها معمولاً توسط سازندگان بلوک «ساخته» میشوند. سازندگانی که دارای اعتبارسنجی مجزا بوده و تا حدی به گونهای بلوکها را میسازند که هزینههای گاز به حداکثر ممکن برسد. سپس توسط اعتبارسنجی تأیید میشوند.
با حرکت اتریوم به سمت اثبات سهام، ارزش قابل استخراج ماینر هم به حداکثر ارزش قابل استخراج تغییر نام داد. هنوز هم پای مقداری پول در میان است که قرار است از آن افرادی شود که شبکه را حفظ کرده و آن را میگردانند، اما مکانیسم تغییر کرده است. در اتریوم امروز، بین سازندگان بلوک (که تراکنشها را جمعآوری و سفارشها را ارسال میکنند) و اعتباردهندگان (جایگزین ماینرها که کار اثبات سهام را انجام میدهند) تقسیم کار وجود دارد. اگر در حال کار روی یک آربیتراژ هستید، میتوانید سفارش خود را مستقیماً و بهصورت خصوصی برای بلوک سازندگان ارسال کنید. شما هنوز هم میتوانید برای بهتر و سریعتر پیشرفتن کارتان، هزینه یا به عبارت بهتر زیرمیزی پرداخت کنید، اما نمیتوانید در سفارشها و معاملات دیگران سرک بکشید.
ث) اختراع دوباره ۲۰۰۸
در سال ۲۰۰۸ میلادی بود که ساتوشی ناکاموتو، بیتکوین را اختراع کرد. یکی از مواردی که به نظر میرسد او را برای این اختراع مصمم کرد، بیاعتمادی به بانکها و مؤسسات مالی بود؛ البته این موضوع قابل درک است. سال ۲۰۰۸ میلادی بود و سیستم بانکداری مدرن در سطح بسیار پایینی قرار داشت. بانکها ریسکهایی را پذیرفته بودند که تعداد بسیار اندکی از مردم درک میکردند و در نهایت هم با سرمایهگذاریهایی بهظاهر مطمئن، تمامی پولها را به باد دادند. سطوح بالای اهرم در سیستم بانکی، غیرشفافبودن و همچنین ضعیفبودن سیستم تنظیم و نظارت، باعث شکنندهشدن این سیستمها شده بود. بانکی که به ازای هر دلار از سهام سهامدارانش ۳۰ دلار قرض میگیرد، با کاهش چهاردرصدی داراییها، سقوطش مسجل است.
بالا بودن اهرم و نبود شفافیت، باعث سرایت بحران و خرابتر شدن اوضاع شد. با کاهش ارزش یک دارایی، بانکها و صندوقهای دارای اهرمهای بالا، مجبور شدند هر آنچه را در دست دارند، به فروش برسانند؛ همین موضوع، باعث افت بیشتر قیمتها شد، حاشیهها افزایش یافت و برخی بانکها و صندوقها ورشکست شدند. با ورشکستهشدن این سیستمها، فروش باز هم بالاتر رفت، داراییها سوخت و قیمت باز هم بیش از پیش سقوط کرد. وامدهندگان، درست از سوی بانکهایی که فکر میکردند پولشان نزد آنها ایمن است، ضرر دیدند. در نتیجه بسیاری از آنها هم بهدنبال بانکها سقوط کردند. همین کافی بود تا بانکهایی که حاشیه ریسک پایینی داشتند یا حتی در معرض ورشکستگی قرار نداشتند هم در مظان اتهام قرار بگیرند. مردم دیگر به هیچ بانکی اعتماد نداشتند؛ البته در نهایت سیستم بانکی، با تزریق انبوه پول از سوی بانک مرکزی نجات یافت.
اما همه این اتفاقات افتضاح بود.
ساتوشی، از این سیستم بیزار بود. به همین دلیل مکانیسم پرداخت جدیدی را بنا نهاد که نیازی به اعتماد به بانکها نداشت، برگشتناپذیر و غیرمتمرکز بود؛ هرکس مسئول اشتباهات خودش بود و هیچکس نمیتوانست به واسطه چاپ پول توسط بانکهای مرکزی نجات پیدا کند. شفاف نیز بود؛ چراکه هر تراکنش در بلاکچین ثبت میشد و هیچ زنجیره پنهانی از اهرمها وجود نداشت.
به معنای عمیقتر، بلاکچین اصلاً بر مبنای بدهی ساخته نشده بود. به زعم برخی از دارندگان بیتکوین، گناه اصلی سیستمهای بانکی این است که هر سپرده بانکی یک بدهی است؛ بدهی که از سوی سیستمهای بانکی و بر اساس تقاضا به سپردهگذاران پرداخت میشود، بنابراین هر دلاری که در بانک نگه میدارید، به اهرم سیستم میافزاید. (۲۲) دلارها بدهی هستند و پس از سال ۲۰۰۸، این بدهی خار چشم خیلیها شد. این در حالی است که بیتکوین بدهی نیست، آنها فقط بیتکوین هستند! آنها به جای اینکه بدهی بانکها باشند، فقط و فقط هستند و در بستر بلاکچین زندگی میکنند. اوایل سال ۲۰۰۹، زمانی که ساتوشی بلوک پیدایش بیتکوین را استخراج کرد، این پیام در بین بسیاری از افراد طنینانداز شد و سروصدای زیادی به پا کرد؛ یک سیستم مالی جدید، با تراکنشهای شفاف و غیرقابلبرگشت، بدون قدرت خاصی برای بانکها و دولتها. پیامی که برای همگان جذابیت داشت. با گذشت زمان، اما بر جذابیتهای بیتکوین افزوده شد. قیمت بیتکوین به مرور زمان بهشدت بالا رفت. اگر به اندازه ۱۰۰ دلار بیتکوین میخریدید، اندکی بعد میتوانستید آن را ۱۰۰۰ دلار بفروشید و همین موضوع باعث شد تا بسیاری از مردم، به رمزارزها علاقهمند شوند. صرفاً نه به دلایل فلسفی یا ساختار پولی، بلکه بیشتر به این خاطر که همه ثروتمند شدن را دوست دارند.
بسیاری از این افراد از امور مالی سنتی آمده بودند و با مشاهده فضای سرگرمکننده کریپتو، باز بودن آن، امکان نوآوری بدون نیاز به مجوز و صد درصد با مشاهده اینکه همه در این سیستم جدید ثروتمند میشوند، به آن متمایل شدند.
این افراد (افرادی که سیستم مالی سنتی را برای پول بیشتر با کریپتو معاوضه کرده بودند) لزوماً دید فلسفی قدرتمندی در مورد آنچه ساتوشی ساخته بود، نداشتند. آنها به این دلیل آنجا نبودند که اهرمها بد بودند، بانکها غولهای بیشاخ و دمی بودند که پولهایشان را بلعیدهاند یا ساختار پولی سنتی ناکارآمد است؛ بلکه اتفاقاً خیلیها از بانک آمده بودند. آنها صرفاً آمده بودند تا پول کسب کنند. یکی از راههای پولدرآوردن کشف معاملات خوب و سودآور است، یا قرضکردن پول به طرق ارزان و بعد، سوقدادن این پول به سمت معاملاتی که سودآور هستند.
به هر طریقی که بود، کریپتو در سال ۲۰۰۸ راه خود را پیدا کرد و اکنون، در سال ۲۰۲۲، سیستمهای مالی کریپتو، هر آنچه را که سیستمهای مالی سنتی در سال ۲۰۰۸ ساخته بودند، از نو میسازد.
۱. ترا
اگر به خاطر داشته باشید، در ماه می ۲۰۲۲، استیبلکوین الگوریتمی ترا یواسدی سقوط کرد. اگر در لونا/ترا پول داشتید، به احتمال زیاد همه آن را از دست داده بودید. بسیاری از افرادی که پول خود را در ترا از دست دادند، افرادی با پساندازهای خردهفروشی بودند که جذب وعدههای ترا مبنی بر ثبات (و نرخ بهره ۲۰ درصد) شدند یا سرمایهگذاران معمولی خردهفروشی رمزارزها بودند که روی ترا شرطبندی کردند و بد هم باختند؛ البته نه همه آنها.
یکی از قربانیان فروپاشی ترا، یک صندوق تأمین به نام «تریاروز کپیتال» بود که توسط دو تاجر رمزارز اداره میشد. همبنیانگذاران تریاروز کپیتال در ماه جولای به بخش خبری بلومبرگ اعلام کردند که از یک مکان نامعلوم صحبت میکنند. آنچه آنها از آن اظهار بیاطلاعی میکردند، این بود که نمیدانستند ممکن است لونا، در عرض چند روز به صفر سقوط کند و باعث کاهش اعتبار در سطح صنعت شود؛ روندی که فشار بسیار زیادی به موقعیتهای غیرنقدی سیستم وارد کرد.
این در حالی بود که فدرالرزرو رو به افزایش نرخها گذاشته بود و ارزش داراییها کاهش مییافت. اینطور به نظر میرسد که رمزارزها، اساساً یک دارایی سوداگرانه هستند که نمیتوانند نوسانات بازار سهام را پوشش دهند. بنابراین همهچیز به یکباره از بین رفت؛ بیتکوین که در اکتبر ۲۰۲۱، در اوج خود یعنی ۶۷ هزار دلار قرار داشت، در ژوئن ۲۰۲۲ به زیر ۲۰ هزار دلار سقوط کرد. اتر از ۴۸۰۰ دلار به زیر ۱۰۰۰ دلار رسید. ارزش کل بازار رمزارزها، از سه تریلیون دلار در اواخر سال ۲۰۲۱، به یک تریلیون دلار در ژوئن ۲۰۲۲ سقوط کرد و دوسوم از کل ثروت دنیای کریپتو از بین رفت.
این داستان تازگی ندارد، نه؟ صندوقهای تأمین در حالی از معاملات انباشته شدند که بر اساس دادههای تاریخی، ایمن به نظر میرسیدند. این امر، معاملات را ناامن کرد و باعث متضرر شدن صندوقهای تأمین شد. وامدهندگان با ارسال پیام و ایجاد فشار، آنها را واداشتند تا داراییهای خود را بفروشند؛ داراییهایی که احتمال نقدشوندگی بیشتری داشتند تا بتوان از این طریق وامها را تسویه کرد؛ البته فروش داراییها، نهتنها اوضاع را بهتر نکرد، بلکه خرابتر هم کرد. در واقع زیان ناشی از معاملات، صندوقها را به فروش داراییهایشان واداشت و همین امر باعث شد همهچیز به یکباره دود شود. کارشناسان میگویند «در یک بحران، همبستگیها به یک میرسد».
۲. مسری بودن
تریاروز کپیتال یک صندوق تأمین اهرمی بود. وقتی منفجر شد، افرادی که به او وام داده بودند، هرگز به پولشان نرسیدند. تریاروز کپیتال وارد یک فرایند ورشکستگی پیچیده و فرامرزی شد که در نهایت، اگر خیلی تلاش میکرد، میتوانست فقط بخشی از پول طلبکارانش را جبران کند. هرچند اغلب طلبکاران، همه یا بخش اعظمی از سرمایهشان را از دست میدادند و شاید مدتی طول میکشید تا آن را پس بگیرند، اما این طلبکاران چه کسانی هستند؟
بسیار خوب! باید بگوییم کمی از همه! اسناد ثبتشده در فرایند ورشکستگی تریاروز کپیتال نشان میدهد که صندوق تأمین، از پلتفرمهای دیفای، مجموعهای از نامداران سیفای، وامدهندگان رمزارزها، پلتفرمهای وامدهی و صرافیها وام گرفته است!
پلتفرمهای دیفای اصولاً خوب عمل کردهاند. این پلتفرمها وثیقه داشتند، دارای مکانیسمهای انحلال خودکار بودند و توانستند وثیقه را نقد کرده و پول خود را بردارند. وامدهندگان سیفای ولی عملکرد ضعیفتری داشتند. به نظر میرسد درخواست وثیقه از سوی سیستمهای متمرکز، بسیار آسانتر از چیزی بوده که من و شما انتظار داریم. تریاروز کپیتال یکی از بزرگترین و شناختهشدهترین صندوقهای تأمین در حوزه کریپتو بود. بدیهی است که کار با تریاروز کپیتال، مهر تأییدی بر عملکرد بسیاری از سیستمهای وامدهی قلمداد میشد و اصلاً برای بسیاری، مشارکت با این صندوق یک رزومه به حساب میآمد. اینکه منِ نوعی بهعنوان یک پلتفرم بگویم «تریاروز کپیتال یکی از مشتریان ماست»، نشانه اعتبار من است. ضمن اینکه تریاروز کپیتال، یک صندوق تأمین هوشمند تلقی میشد که قادر بود معاملات آربیتراژی هوشمندانه را با نوسانات اندک و مدیریت ریسک عالی به انجام برساند و خیلی اهل ریسکهای وحشیانه و دیوانهوار نبود؛ بنابراین طبیعی است که اگر تریاروز کپیتال به من هم بهعنوان یک پلتفرم وامدهی مراجعه کند و بگوید «۵۰۰ میلیون دلار وام بدون وثیقه میخواهم!» بدون هیچ مدرکی حاضر شوم دلارهایم را در اختیارش بگذارم.
البته همه هم همین کار را انجام دادند. وویجر دیجیتال، یک کارگزاری کریپتو است که به مشتریانش امکان خرید، فروش، قرضگرفتن و قرضدادن رمزارزها را میدهد؛ یک شرکت عمومی که در کانادا فهرست شده است. این شرکت، در پایان ژوئن، چیزی حدود ۲.۳ میلیارد دلار دارایی داشت که حدود ۶۵۰ دلار آن، وامهای بدون وثیقه USDC و بیتکوین به تریاروز کپیتال بود. بله، ورشکست هم شد!
شبکه سلسیوس هم از همان ایده رنج میبرد، ولی بدتر! او به مشتریانی که حاضر به قرضدادن رمزارزهای خود بودند، بالغ بر ۱۸ درصد سود سپرده پرداخت میکرد؛ آن هم در حالی که توضیحات مبهمی در خصوص نحوه بازپرداخت این بازدهی عنوان کرده بود. «الکس ماشینکسی»، مدیرعامل شرکت در گفتوگو با بلومبرگ ادعا کرده بود که سپردهگرفتن بانکها مضحک است؛ زیرا از آن برای اعطای وام استفاده میکنند، در حالی که سود ۱۸درصدی نمیدهند. وی در ادامه افزوده بود «این وسط یکی دروغ میگوید». یا بانک دروغگوست یا سلسیوس. بله، سلسیوس هم جزء پلتفرمهایی بود که به تریاروز کپیتال وام داده بود و با انفجار آن، ورشکست شد.
مکانیسم اهرم این پلتفرمها بسیار شگفتانگیز است. سلسیوس با اهرم ۱۹ به ۱ کار میکرد، یعنی تقریباً ۹۵ دلار بدهی (که بیشتر سپردههای مشتریان بود) در برابر حدود پنج دلار سهام به ازای هر ۱۰۰ دلار دارایی. وویجر هم با اهرم ۲۳ به ۱ کار میکرد؛ روندی که یک ضرر کوچک کافی بود تا سیستم را بهطور کامل نابود کند. درست مثل تعداد کثیری از بانکها که با اهرم ۳۰ به ۱ وارد بحران مالی ۲۰۰۸ شدند و در نهایت، به یک رسوایی مالی عظیم انجامید و اصطلاحات پس از بحران، نیازمند سطوح سرمایه بسیار بالاتری برای بانکها بود تا بتواند آنها را از ورشکستگی برهاند. ضمن اینکه بانکها، بیشتر روی وام مسکن و امثال آن سرمایهگذاری میکنند. این در حالی است که این پلتفرمها، روی رمزارزهای پرنوسانی سرمایهگذاری میکنند که هیچ تضمینی برای در باقیماندن آنها در چرخه وجود ندارد؛ آن هم با نسبت سرمایه پنج درصد!
۳. غیرمسریبودن
از بسیاری جهات، اتفاقات امروز شباهت زیادی به بحران ۲۰۰۸ دارد، اما نکته شگفتانگیز دنیای کریپتوی ۲۰۲۲ این است که از دست دادن دو تریلیون دلار سرمایه، نتوانسته تأثیر چندانی روی موضوعات دیگر داشته باشد. بحران مالی سال ۲۰۰۸ بانکهای جهان، به رکود جهانی، بحران سلب مالکیت و بیثباتی سیاسی منجر شد، اما به نظر میرسد اثرات بحران کریپتوی سال ۲۰۲۲ کاملاً از دنیای واقعی مجزاست؛ دو تریلیون دلار سرمایه از دست رفته، بدون اینکه در دنیای واقعی، آب از آب تکان بخورد.
اما چرا؟ بخشی از پاسخ به این برمیگردد که چه کسی پول از دست داده و به این پول چگونه نگاه میکرده است. بسیاری از افرادی که روی رمزارزها سرمایهگذاری میکنند، در واقع بخشی از پول مازاد خود را بهعنوان شرطبندی در آن وارد میکنند. خب، وقتی هم شرط را باختند، میگویند «آه، چه دور بدی بود!» تقریباً همه افرادی که وارد دنیای کریپتو میشوند، با اشراف به خطر بازندهشدن به آن میآیند. اینجا همهچیز ریسک بالا را فریاد میزند. بر همین اساس، وقتی فردی از ریسک بالای یک سیستم آگاه است، همه سرمایه خود را مصروف آن نمیکند؛ فقط یکدهم از سرمایهاش را روی دوجکوین سرمایهگذاری میکند تا اگر هم باخت، همه زندگیاش را نباخته باشد.
درس بزرگی که بحران مالی سال ۲۰۰۸ به ما یاد داد، این بود که ریسکهای سیستمی واقعی و بزرگ، در امنترین داراییها اتفاق میافتد. مشکل این نیست که بانکها و سرمایهگذاران، اوراق بهادار پرریسک گرفته و بابت آن ۵۰ درصد سود پرداخت کنند. مشکل وقتی شروع میشود که بانکها و سرمایهگذاران، اوراق قرضه با رتبه بالا را خریده و وعده پرداخت ۰.۰۳ درصد سود اضافی را میدهند، اما بعد متوجه میشوند که اوراق از رتبه پایینتری برخوردارند. مردم، پولی را در این سیستم سرمایهگذاری میکنند که به هیچعنوان نمیتوانند از دست بدهند و وقتی از دست رفت، اعتماد و زندگی و همهچیزشان نابود میشود.
تا سال ۲۰۲۲، کریپتو روی ایجاد داراییهای ایمن کار میکرد؛ این همان چیزی است که سلسیوس، وویجر و ترایواسدی وعده داده بودند؛ روشهایی پایدار برای کسب بازدهی بالا بدون نوسانات زیاد، اما در رمزارزها. برخی از مردم شیفته این وعدهها شدند و بخش قابل توجهی از سرمایه زندگیشان را وسط گذاشتند. برخی صندوقهای تأمین روی این وعدهها شرطبندی کردند و رفتهرفته آن را افزایش دادند، اما باز هم دقت کنید؛ حتی مردی که وعده ۱۸ درصد سود داده بود و میگفت یا بانک دروغ میگوید یا سلسیوس، باز هم نتوانست مردم را مجاب کند
تا کل سرمایه زندگیشان را به دست او بسپارند.
بخشی از پاسخ هم به رویکرد و ماهیت سیستمهای مالی سنتی برمیگردد. درست است که شرکتهای مالی بزرگ سنتی، سالهای سال است سعی دارند دستی در کریپتو داشته باشند، اما این یک حقیقت مسلم است که سیستم مالی کریپتو و سنتی، کاملاً جدا از هم هستند. در مورد بانکهایی که ۲۰ درصد از دارایی خود را در قالب بیتکوین نگه میدارند، چیز زیادی نشنیدهاید. دلیلش هم این است که تنظیمکنندگان، نه اجازه انتشار این اخبار را میدهند و نه امکان تبدیل بیش از این داراییهای واقعی به رمزارزها را. دلیل این همه سختگیری هم این است که وقتی کریپتو سقوط کرد، بانکها و سایر مؤسسات مالی سنتی آسیب جدی نبینند.
این بسیار اهمیت دارد. اگر در پی خرید خانه یا راهاندازی یک کسبوکار مثل افتتاح مغازه هستید، برای دریافت وام به بانک مراجعه میکنید، اما هنگامی که بانکها در بحران باشند (همانطور که در سال ۲۰۰۸ میلادی بودند) وام کمتری به شما اعطا خواهند کرد. در این صورت احتمالاً نه توان خرید خانهای را خواهید داشت و نه پول لازم برای راهاندازی یک کسبوکار. اعتبار کمتر، فعالیت اقتصادی کمتر و رشد اقتصادی پایینتر از اثرات این بحران خواهد بود. دولتها، در سال ۲۰۰۸ بانکها را نجات دادند، اما دلیلش این نبود که بانکداران را دوست داشتند؛ بانکها اهمیت زیادی در اقتصاد جوامع دارند.
سیستم مالی کریپتو بسیار سرگرمکننده و جذاب است و طی سالهای گذشته توانسته اختراعات و نوآوریهای شگفتانگیزی را به بشر هدیه کند، اما هرگز جایی نبوده که مردم برای خرید خانه یا افتتاح مغازه به آن مراجعه کنند. بیتکوین، اتریوم و دیفای، همگی میتوانند در آینده بدون هیچ ردونشانی ناپدید شوند و این کسبوکارهای سازنده در دنیای واقعی هستند که ماندگارند.
پینوشت
۱. البته این موضوع قابل بحث است. بهطور کلاسیک، «دارایی مالی» به معنای ادعای مبتنی بر قرار در مورد جریانهای نقدی یک شخص یا نهاد است: هر سهم از سهام بیانگر ادعا بر سود شرکت است و اوراق قرضه نیز نشاندهنده ادعا بر بازپرداخت از طرف شرکت، دولت یا غیره است. دارایی مالی نشاندهنده بدهی (یا ارائه سهام) شخص دیگر است. هر دارایی مالی هم مالک و هم متعهد دارد. به زعم من برخی رمزارزها نیز شباهت زیادی به آن دارند. منظورم ادعای حقوق صاحبان سهام در مورد ارزش برخی کسبوکارهای مبتنی بر رمزنگاری است، اما بسیاری از رمزارزها آگاهانه اینطور نیستند. بیتکوین را میتوان «طلای دیجیتال» خطاب کرد؛ رمزارزی که بهطور خاص یک دارایی مالی به حساب نمیآید. داشتن بیتکوین ادعایی بر شخص دیگر را نشان نمیدهد. بیتکوین یک چیز مستقل است که میتوانید مالک آن باشید، نه اینکه یک رابطه قراردادی بین طرفین برقرار باشد، مانند سهام یا اوراق قرضه. در متن، از «دارایی مالی» به معنای بسیار ضعیف آن استفاده میشود، مانند «چیزی با قیمتِ دارای نوسان که میتوانید روی صفحه کامپیوتر خود ببینید و صندوقهای تأمینی میتوانند آن را معامله کنند، اما رمزارزها از نظر فنی دارایی مالی به حساب نمیآیند، یا بههرحال همیشه نمیتوان آنها را دارایی مالی در نظر گرفت.
۲. در روزهای اولیه ظهور بیتکوین، این استدلال که «من آن را استخراج کردهام» یک پاسخ منطقی و قابل قبول برای این سؤال بود. هر بیتکوینی که تابهحال ایجاد شده، از همان استخراج آمده و در مورد بیتکوین اولیه، عملیات استخراج تا حدودی یک سرگرمی قلمداد میشد، اما در رمزارزهای مدرن، صرفاً با استخراج رمزنگاری در کامپیوتر خانگیتان نمیتوانید کاری از پیش ببرید.
۳. کد اخلاق روزنامهنگاری بلومبرگ، روزنامهنگارانی را که در مورد رمزارزها مینویسند – از جمله خود من – از داشتن بیش از مقدار «اسمی» تعیینشده رمزارز برای اهداف تحقیقاتی منع میکند (این قانون مسلماً مغرضانه است؛ چراکه علاقهمندان به رمزارز را از نوشتن در مورد آن بازمیدارد، اما مهم نیست). در روند تحقیق برای این مقاله، ۲۰ دلار اتر از یکی از دوستان ونمویی و ۱۰۰ دلار اتر از کوینبیس خریداری کردم. این خرید منجر به این شد که کوینبیس، پنج دلار بیتکوین رایگان بهعنوان پاداش حساب جدید به من بدهد. در مسیر نحوه کسب اجازه برای انجام این کار، به رؤسای خود گفتم که اولاً آماده بودم تمام پولم را از دست بدهم و ثانیاً اگر بهطور تصادفی سودی به دست آوردم، آن را اهدا خواهم کرد (مثلاً هشت دلار اتر را در دامنه متلوین (matthewlevine.eth) خرج کردم).
۴. پس از معامله، یک روز با تیمی که پشت پروتکل مالی غیرمتمرکز قرار داشت، ملاقات کردم. پرسیدم «خب، چگونه میتوانید دلارها را بهسرعت در نیویورک به اتر تبدیل کنید؟» پاسخ قابل قبولی برای ارائه نداشتند و گفتند «داریم روی آن کار میکنیم». گفتم «خب من به یک دوست ونمویی پیامک دادم و اتر گرفتم» و آنها پاسخ دادند «بله… احتمالاً ما هم این کار را میکنیم»!
۵. این در مورد هر معامله دیگری هم صدق میکند. اگر یک وعده غذا از یک رستوران بخرید، میتوانید همان کلاهبرداری را امتحان کنید. در واقع خردهفروشان بزرگ معمولاً همیشه مقداری پول را بهدلیل «هزینه استرداد» از دست میدهند. این بخشی از دلیل اختراع بیتکوین توسط ساتوشی ناکاموتو است تا از این نوع برگشتپذیری جلوگیری کند، اما مشکل احتمالاً برای صرافیهای رمزارزی بزرگتر است؛ آنها با تراکنشهای بزرگ و صرفاً مالی سروکار دارند. بیتکوین بهشدت ناپایدار است و اگر پس از خرید، قیمت آن کاهش یابد، ممکن است سعی کنید پول خود را پس بگیرید و اگر آن را بهعنوان تقلب به بانک گزارش دهید، بانک احتمالاً به لحاظ تاریخی شکاش به سمت صرافی رمزارزی میرود.
۶. مخصوصاً به بانک یا شرکت ارائهدهنده کارت اعتباریشان.
۷. شوخی کردم! هش رمز عبورتان.
۸. در عمل، معاملات مدرن سهام ایالات متحده آمریکا حتی از این هم بیشتر مبتنی بر واسطه است و ممکن است سفارش شما، به یک شرکت تجارت الکترونیکیی ارسال شود، نه بورس.
۹. هرچند کارگزاریهای خردهفروشی سنتی، بهطور فزایندهای وارد تجارت خرید ارزهای دیجیتال برای مشتریانشان نیز شدهاند.
۱۰. یا یک واحد از ارزهای سنتی دیگر، هرچند من به دلار پایبند خواهم بود.
۱۱. یا شاید هم «شما»، نه بلکه یک سرمایهگذار سازمانی. این توصیف باعث میشود صادرکننده استیبلکوین به یک رمپ روشنخاموش بین ارز معمولی و رمزارز تبدیل شود که به دلایلی که قبلاً در مورد آن صحبت کردیم (قانونی، اعتباری و غیره) خطرناک است. اگر میخواهید یک استیبلکوین به صادرکننده تحویل دهید و یک دلار پس بگیرید، احتمالاً حداقل درخواستی که دارد این است که مشتریان شما را بررسی کند تا مطمئن شود که دادن دلار به شما خوب است. یا ممکن است ناشر، بازخریدها را به فهرستی از سرمایهگذاران سازمانی بزرگ محدود کند، نه اینکه اجازه دهد هر کسی با یک استیبلکوین از راه رسید، معامله کند. البته این احتمالاً خوب است؛ اگر مؤسسات کافی وجود داشته باشند که بتوانند استیبلکوینها را به دلار بازخرید کنند، آنها استیبلکوینها را با قیمت حدود یک دلار خریداری میکنند و شما میتوانید استیبلکوینهای خود را به آنها بفروشید.
۱۲. اکثر صادرکنندگان استیبلکوینها در چندین بلاکچین توکن منتشر میکنند. تتر بیشتر روی بلاکچینهای اتریوم و ترون فعالیت دارد. USSD نیز بیشتر بر بستر اتریوم فعال است، اما روی آوالانچ، سولانا و ترون و چهار بلاکچین دیگر نیز یافت میشود (البته به مقدار کمتری).
۱۳. همچنین میتوانید وثیقههای اضافی بیشتری داشته باشید. مثلاً به جای قرار دادن ۲۰۰ دلار بیتکوین بهعنوان دارایی پشتوانه ۱۰۰ دلار استیبلکوین، ۴۰۰ دلار سرمایهگذاری کنیم (باید ۳۰۰ دلار بگذاریم تا ۱۰۰ دلار قرض بدهند). البته این راهحل، چندان محبوب نیست. مردم به آن «سرمایه ناکارآمد» میگویند، به این معنی که مردم معمولاً اهرمهای بیشتر را هیجانانگیزتر میبینند.
۱۴. صادقانه بگویم، استیبلکوینهای دارای پشتوانه کامل نیز میتوانند! تتر از پول نقد خود سود دریافت میکند، پس چرا آن را به دارندگان تتر پرداخت نکند؟ توسعه اولیه استیبلکوین در محیطی با نرخ بسیار پایین اتفاق افتاد و هنجاری مبنی بر عدم پرداخت سود ایجاد شد، اما بعید به نظر میرسد این هنجار برای همیشه ادامه یابد.
۱۵. در عمل، این فرایند را میتوان چندین بار تکرار کرد. بانکها گاهی بخشهای اصلی تعهدات بدهی وثیقهشده را میخرند که بخشهای اصلی اوراق بهادار با پشتوانه رهنی تشکیلشده از وامهای اصلی مسکن را دربر میگیرد! اگر پولی را در یک بانک واریز کردهاید، یک ادعای ارشد (سپرده) در مورد مطالبات ارشد (قسط تعهد بدهی وثیقه) در مورد مطالبات ارشد (قسط اوراق بهادار بهپشتوانه وامهای رهنی) در مورد مطالبات ارشد (وام مسکن) خانهها داشتهاید!
۱۶. و همچنین بانکداری به روشی عمدتاً غیرقانونی، در حال حاضر البته و بدون بیمه سپرده.
۱۷. درست است که میگوییم بیش از حد ساده شده، اما نه تا این حد! میتوان گفت این مدل، به مدل استاندارد عملکرد فروشنده جک ترینر نزدیک است.
۱۸. این چیزی که من توضیح دادم، یک بازارساز محصولثابت است که در آن محصول، دو توکن ثابت است. عملکردهای دیگری نیز وجود دارد که بازارسازان خودکار میتوانند از آنها استفاده کنند.
۱۹. ممکن است از خود بپرسید که «صبر کن ببینم! چگونه میتوانم بفهمم که قیمت تعیینشده توسط قرارداد هوشمند درست است یا نه؟ آیا برنامه کامپیوتریای تابهحال ایجاد شده که قیمت اتر را بررسی کند، مثل کوینبیس، تا مطمئن شود قیمت آن منطقی است؟» باید بگویم که متأسفانه خیر. تا جایی که تقاضا برای اتر توسط افرادی که با قرارداد تعامل دارند، منعکسکننده تقاضا برای اتر در سایر نقاط جهان است، پس قیمت ایجادشده توسط قرارداد قیمت منطقی تلقی میشود. گاهی اوقات قراردادهای هوشمند مختلف و صرافیهای متمرکز گوناگون میتوانند قیمتهای متفاوتی برای اتر داشته باشند، اما اگر آنها خیلی از محدوده خارج شوند، افراد میتوانند اتر را از جایی که ارزانتر است، خریداری کنند و آن را در جایی که گرانتر است، برای سود سریع و بالا به فروش برسانند و در واقع، این شکاف را کم کنند.
۲۰. همچنین باعث ایجاد یک کپیبرداری حتی خندهدارتر به نام واندرلند در بلاکچین آوالانچ شد که بازدهی بیش از ۸۰ هزار!! درصد را ارائه میداد و تا حدی توسط فردی با نام مستعار اداره میشد که مشخص شد او نیز یکی از بنیانگذاران کادریگا است. سال گذشته، یک فیزیوتراپی برای زانو داشتم که با باز شدن سر صحبت در مورد کریپتو، با درمانگرم رفیق شدم. او بهشدت در سرزمین عجایب سرمایهگذاری کرده بود، سرزمین عجایبی که با خوشحالی هم آن را بهعنوان یک طرح پانزی توصیف میکرد، اما سرزمینی که برای او درآمد زیادی داشت.
۲۱. البته این موضوع در امور مالی سنتی نیز صادق است. یک نفر متوجه نقصی در یک قرارداد وام یا قرارداد مبادله اعتباری میشود، دستهای از اوراق قرضه یا اوراق مبادله نکول اعتباری را میخرد، سپس به دادگاه میرود تا سعی کند از شخصی که قرارداد را اشتباه نوشته، پول بگیرد. اما این یک روند طولانی و پرخطر است و یکی از خطرات اصلیاش هم این است که ممکن است دادگاه بگوید «اوه… بیا… منظور آنها این نبود، از اینجا برو بیرون»!! در حالی که یک قرارداد هوشمند هرگز چنین چیزی را نمیگوید.
۲۲. این شکایت تنها به بیتکوینداران محدود نمیشود. پس از بحران ۲۰۰۸ علاقه زیادی به «طرح شیکاگو»، بانکداری محدود بدون ذخایر کسری، به وجود آمده است. در طرح شیکاگو، هر سپرده بانکی صد درصد توسط «دلارهای واقعی» (ذخایر موجود در فدرالرزرو) پشتیبانی شده و وامدهی از حقوق صاحبان سهام تأمین میشود.