داستان رمزارز / بخش چهارم
زمانی که آماده بودید این قسمت از داستان رمزارز را مطالعه کنید، بهتر است قبل از آن به معنی کلمات اعتماد، پول، جامعه و پانزی فکر کنید
ضمیمه ماهنامه عصر تراکنش / در چهارمین بخش از «داستان رمزارز» میخواهیم قبل از هر چیز چند داستان را مرور کنیم؛ داستانهایی درباره اعتماد، پول و جامعه.
الف) اعتماد
داستان اول از این قرار است. ما در دنیایی از اعتماد زندگی میکنیم. این اعتماد، شامل همه ابعاد زندگی ما میشود. در واقع چارهای جز این نداریم! نهادهایی که همهروزه با آنها سروکار داریم، قابل اعتماد هستند و به عبارتی ما راهی جز اعتماد کردن به همه آنها نداریم، ولی خب نه همه آنها، نه همیشه و نه از هر لحاظ… فقط میشود گفت تعداد زیادی از آنها و تا حد زیادی. پولهایمان را در بانک میگذاریم و وقتی برای پسگرفتن آن میرویم، هنوز همانجاست. اما همین نیز در حالی است که ساتوشی ناکاموتو و دوستانش میگویند:
نه، نه، نه! اعتماد چیز بدی است! به بانک خود اعتماد نکنید. از یک کد تغییرناپذیر استفاده کنید. تمامی تراکنشها را برای شخص خودتان شخصیسازی کنید، یا اینکه یک کد منبعباز دانلود کرده و پس از تأیید از آن برای تراکنشها استفاده کنید. یا دستکم از شبکههایی بهره ببرید که در دسترس هستند و تا حد زیادی میتوان به آنها اعتماد کرد، اما همه این کارها را در بستر سیستمی انجام دهید که در قبال تغییرات مقاوم است و توسط دولتها یا بانکها قابل کنترل نیست و این، همان چیزی است که ایمنی لازم برای جامعهای گستردهتر را دارد.
این ایده آنقدر جذاب بود که کریپتو ارزشمند شد و مردم به رمزارزها روی آوردند و به آن اعتماد کردند. مردمی که بارها و بارها پولهایشان را در پروژههایی همچون کادریگا، ترا، وویاگر و سلسیوس سرازیر کردند و با وجود همه شکستهایی که این پروژهها متحمل شدند، هنوز به آن اعتماد دارند. شرکتهایی که همه کار کردند تا بلکه اعتماد مردم را به خود جلب کنند.
میپرسید چرا؟ یک موضوع مشترک در همه این سناریوها وجود دارد. آن هم این است که اغلب، افرادی به این قبیل موضوعات جذب میشوند که اتفاقاً بدبینترین افرادند یا در تصمیمگیری خودمختارند. سلسیوس مثال بارز این رویکرد است که به مردم گفت: «یا بانک دروغگوست، یا ما!»
اما یک مسئله دیگر هم وجود دارد؛ افرادی که به سلسیوس اعتماد کرده بودند، تنها با اکتفا بر این عقیده که در حال پیوستن به یک سیستم پیشرو و مدرن هستند، وارد این عرصه نشدند، بلکه بسیاری از آنها اینطور فکر میکردند که سلسیوس هم بهنوعی یک بانک است! بله، سلسیوس هم بهنوعی شبیه یک بانک بود و با کریپتو کارهایی را میکرد که یک بانک میکند. خب، مردم با بانکها و نحوه عملکرد آن آشنا بودند و به سیستم بانکی هم اعتماد داشتند. میدانستند که هر پولی را به بانک بسپارند، به وقت نیاز میتوانند پس بگیرند. همان مردم، به سلسیوس نگاه کردند و با خود گفتند «این سیستم، سیستم بزرگی است، وبسایت خوبی دارد، برای آمریکاییها در دسترس است و بدون شک اگر مشکلی داشت، نمیگذاشتند کار کند…!»(۱)
اما یک موضوع در این بین کمی نگرانکننده است؛ خطمشی کریپتو بهنوعی رد نهادهای جامعه، بیاعتمادی و مقاومت در قبال سانسور است، اما همین کریپتو، خیلی بیسروصدا و بهتدریج در حال سوار شدن بر قایق اعتماد مردم به همان نهادهایی است که نابودیشان را نشانه رفته است. مردم آنقدر به بانکها اعتماد دارند که وقتی سلسیوس بلند شد و گفت به بانکها اعتماد نکنید، گفتند «آه… بله… خیلی خوب» و سپس اعتمادشان را به سلسیوسی سپردند که فکر میکردند مانند یک بانک کار میکند و مثل یک بانک هم تنظیمگری و نظارت میشود. آنها در مورد ضمانت و درستی سلسیوس در بحث وامدهی تحقیق نکردند، امور مالی غیرمتمرکز آن را مورد بررسی قرار ندادند و سعی نکردند درستی و صداقتش را بیازمایند. انگار همین که سلسیوس قول داده بود پولشان را به آنها بازگرداند، برای اعتماد کردن کافی بود.
با این حال، یک مسئله امیدوارکننده هم وجود دارد. اعتماد به مؤسسات آنقدر قوی و محکم است که بسیاری از معادلات را نیز برهم میزند. هیاهو و قیلوقال نمیتواند این اعتماد را خدشهدار کند. طرفداران و مُبلغان رمزارزها مدام فریاد میزنند «نه کلیدهایتان… نه سکههایتان… فقط به کدهای قابل تأیید اعتماد کنید» و مردم هم پاسخ میدهند «بله… خیلی هم خوب… فقط سرم خیلی شلوغ است! مقداری بیتکوین خریدهام!»
کریپتو، در ذاتش بهدنبال کنار گذاشتن سیستم اعتماد اجتماعی گستردهای است که طی قرون شکل گرفته و قصد دارد این سیستم را با رمزارزها جایگزین کند؛ اینکه همه سیستمها تغییر یافته، بازنگری شده و بر اساس رمزارزها بازسازی شوند و مردم نیز مجدداً طبق روال قبل و به همان میزان به سیستمهای جدید اعتماد کنند. چه جالب! رأی اعتماد به ایده اعتماد!
چیزی که کریپتو به خوبی نشان داد، ارزش اعتماد بود.
ب) پول
برویم سراغ داستان پول. یکی از راههای اندیشیدن به پول این است که آن را نوعی سیستم اعتبار اجتماعی بدانیم. هر جامعه متشکل از مکانیسمهایی برای تخصیص منابع است، از قبیل سرمایهداری، سیاست و… و بهطور ساده میتوان گفت «هرچه کارهای خوب بیشتری برای جامعه انجام دهید، چیزهای خوب بیشتری هم برای خود کسب خواهید کرد». پول یکی از سیستمهایی است که این سازوکار را تسهیل میکند. وقتی کار خوبی برای کسی انجام میدهید، در ازای آن کار به شما پول میدهد تا بتوانید چیزهای خوبی را که دوست دارید، کسب کنید یا به عبارت سادهتر بخرید.
نگرش دیگری که در مورد پول وجود دارد، نگاهکردن به آن بهعنوان یک واقعیت عینی بیرونی است. وقتی پول دارید، صاحب آن هستید و به کسی ربطی ندارد که آن را نگه میدارید، خرجش میکنید یا هر کار دیگری که دوست دارید با آن انجام میدهید.
کریپتو از دیدگاه دوم شروع میشود. بیتکوینی که دارید، بدون تغییر و بهطور غیرقابل انکار از آن شماست. این رمزارزها فقط و فقط از طریق کلیدهای تأییدشدهای که فقط شما در اختیار دارید، کنترل میشوند و هیچ دولت یا بانکی قدرت گرفتن آنها از شما را ندارد. البته تاریخ رمزارزها اکنون تفاوتهای زیادی نسبت به دوران ساتوشی ناکاموتو داشته است. در صورتی که رمزارزهای خود را از طریق راههای غیرقانونی کسب کرده باشید، دولت این حق را دارد که آنها را ردیابی کرده و شما را از خرجکردن آنها بازدارد. هنوز هم راههای زیادی وجود دارد؛ نظیر صرافیهای رمزارزی یا بانکها و مؤسسات که تصمیم میگیرند این رمزارزها را کجا و چگونه خرج کنید. در نهایت، باید اذعان کرد که با وجود اینکه دنیای کریپتو با شعار «غیرقابل تغییر» و «مقاوم در برابر سانسور» پا به عرصه وجود گذاشته، اما تعاملاتش با دنیای واقعی به این شکل نیست.
فقط همین نیست. کریپتو حتی تغییرناپذیر هم نیست. در سال ۲۰۱۶ میلادی، یک قرارداد هوشمند بسیار مهم در بلاکچین اتریوم تحت عنوان دائو هک شد (دائو در حال حاضر یک اصطلاح در حیطه رمزارزهاست، اما در آن زمان نام قرارداد بود). نقص مهمی در قرارداد وجود داشت که به هکر اجازه میداد پول زیادی را از آن خارج کند و او هم اینکار را انجام داد. اتریوم در آن زمان پروژه جدیدی بود و هککردن آن کار بزرگی به حساب میآمد.
این هک بحثهای زیادی را در پی داشت. حتی در خصوص اینکه آیا واقعاً این اتفاق یک هک بوده یا خیر هم اختلافنظر وجود دارد. برخی گفتند «خب ببینید، اگر کد قرارداد هوشمند به هکر اجازه این کار را داده باشد، پس مجاز بوده. هیچ استاندارد خارجی برای تأیید اعتبار وجود ندارد، فقط و فقط کد است و اگر با کد بوده، پس اشکالی ندارد. با معکوسکردن این تراکنش، ماهیت بلاکچین را که برگشتناپذیری تراکنشهاست، از بین خواهیم برد».
عدهای دیگر گفتند «نه! این خیلی سخت است. هک بزرگی اتفاق افتاده و افراد زیادی پول خود را از دست دادهاند». در هر صورت، برای همگان پرواضح بود که هدف مردم، صرف کار کردن قرارداد هوشمند نبوده، حتی اگر نحوه عملکرد آن همین باشد؛ گاهی اوقات کدها اشتباه میشوند.
شبکه اتریوم تصمیم گرفت بلاکچین را بازگرداند و هک را معکوس کند، اما خوب انجام این کار بسیار دشوار بود. اینکه آن همه کامپیوتر را جمع کنید و بلاکچین اتریوم را بازگردانی و هک را معکوس کنید، اصلاً کار سادهای نبود. با این حال، ساختار اتریوم و سیستمهای مشابه آن به گونهای است که اگر همه موافقت میکردند، میشد هک را معکوس کرد و بلاکچین را بازگرداند. (۲) رمزارزها، پولی نیستند که کاملاً از سانسور مصون باشند، بلکه بهصورت اتمی، فردی و غیرقابل تغییرند. این پول است که با اجماع قابل کنترل است؛ درست مثل دلار. در اینجا با شکل دیگری از اجماع اثبات کار، اجماع اثبات سهام، جوامع غیرمتمرکز، سازمانهای خودگردان غیرمتمرکز (همان دائو) و چتهای دیسکورد طرفیم، اما باید دانست که در دنیای کریپتو هم تنها چیزی که به شما پول میدهد و پول شما را ارزشمند میکند، هنوز هم همان اجماع یا اتفاق نظر است.
پول یک واقعیت عینی اجتماعی است، حتی اگر این پول بیتکوین یا اتریوم باشد.
ج) جامعه
اما داستان سوم کمی متفاوتتر است. این داستان، از ارزشمندترین چیز در زندگی بشر، یعنی ارتباط شروع میشود. حضور در کنار دوستانتان، برقراری ارتباط و داشتن حال خوب در کنار نزدیکان و عزیزان، همه و همه مواردی هستند که به زندگی ما معنی و مفهوم میبخشند.
احتمالاً خیلی سطحی و ساختگی با خودتان میگویید «بله… بله… همینطوره!» اما ببینید مارک زاکربرگ چقدر ثروتمند است؟! دوستی که در سال ۱۹۹۹ پیدا کرده بودیم، اکنون سهم مهمی در تولید ناخالص داخلی ایالات متحده آمریکا دارد و فیسبوکش حدود نیمتریلیون دلار میارزد؛ پلتفرمی که نامش را به متا تغییر داده، اما چیزی از ارزشهایش کم نشده و نمیشود.
مارک زاکربرگی که از دوستیها میگوید. مارک زاکربرگی که از متاورس میگوید. دقیقاً نمیدانم معنای متاورسی که زاکربرگ در موردش صحبت میکند، چیست، اما احتمالاً معنا و مفهومش همان زندگی ما باشد؛ زندگی اجتماعی ما، زندگی حرفهای ما، زندگی فکری ما، زندگی زیباییشناختی ما و همه کارهایی که در طول روز انجام میدهیم و به زندگی ما معنا میبخشند و بهطور فزایندهای با هم در ارتباطاند. در نهایت دیری نخواهد پایید که واقعیت وجودی ما، به شکل روبهرشدی توسط کامپیوترها و اینترنت احاطه خواهد شد. به نظر میرسد همین زندگی اجتماعی بشر که اتفاقاً به سمت اینترنت نیز در حرکت است، ارزش اقتصادی دارد؛ هرچند شاید اگر سازوکار آن را موشکافی کنیم، کمی پیشپاافتاده به نظر برسد. بیایید با یک مثال ساده سروته قضیه را هم بیاوریم: «اگر دوستان شما در مورد جاروبرقی صحبت میکنند، کافی است یک تبلیغ جاروبرقی به آنها نشان دهید… احتمالاً آن را میخرند!» بهتر است بگوییم «اگر ما بین دوستی مردم واسطه باشیم، قدرت ارائه تبلیغات خواهیم داشت». یکی از درسهای کلیدی کریپتو همین است؛ عدهای از مردم میتوانند بهصورت آنلاین گرد هم جمع شده و برای جامعه ایجاد ارزش اقتصادی کرده و سپس آن ارزش را برای خود کسب کنند. اگر بخواهیم مکانیسم آن را بیشتر توضیح دهیم، احتمالاً اوضاع خرابتر هم میشود. خیلی ساده است. هرچه عضویت در یک اجتماع بالاتر میرود، ارزش توکن نیز افزایش یافته و پول تولید میشود. آنچه در اینجا به یکدیگر میفروشیم، چیست؟ بله… ارتباط است. این ارتباط آنلاین ارزشمند است و به تولید پول میانجامد.
چرا نباید اعضای جامعه پول کسب کنند؟
د) تأمین مالی
با تمام آنچه گفته شد، امروز شاهد وجود جوامع آنلاین بسیاری در سطح دنیا هستیم. یکی از این جوامع آنلاین، Bored Ape Yacht Club است که اتفاقاً توکنهای عضویت گرانقیمتی نیز برای عضویت دارد، اما دلیل این گرانی چیست و اصلاً چه ارزشی دارد که این همه پول خرج کنید، آن هم برای عدهای میمون کسل؟! احتمالاً مهمترین دلیل آن این است که به شما حس منحصربهفرد و باحالبودن میدهد. همه ما دوست داریم خاص باشیم، با افراد بزرگ و سلبریتیها رفاقت کنیم، با یک سرمایهگذار جسور آشنا شویم و با میمونهای دوستداشتنیمان ارتباط برقرار کنیم!
شبکههای اجتماعی نیز مثال بارز دیگری از این مسئله هستند. فیسبوک شبکه اجتماعی بسیار ارزشمندی است. شما نیز میتوانید یک نئوفیسبوک بسازید، به مردم یک توکن بدهید، اجازه بدهید ارزش آن را برای خود حفظ کنند و بعد به آنها بگویید که «تبلیغکنندگان تنها در صورتی میتوانند به اطلاعاتشان دسترسی پیدا کنند که در ازای آن توکن پرداخت کرده باشند» یا «میتوانید در ازای هر پستی که به اشتراک میگذارید، توکن دریافت کنید و از همین راه ساده کسب درآمد کنید»؛ چراکه نه؟
بازیها نیز همینطور هستند. «وقتی برای یک بازی لیزر خریداری میکنید، همان یک انافتی است و برای همیشه از آن شما خواهد بود. شاید اصلاً بتوانید از همین انافتی در بازیهای بعد هم استفاده کنید»؛ چراکه نه؟ اینها ادعاهای استاندارد در خصوص وب ۳.۰ است که البته چندان به مذاقمان خوش نیاید! بسیاری از ما دوست نداریم جزئی از تجارت تبلیغاتی فروش اطلاعات یا بازیهای کامپیوتری فروش اسلحه باشیم.
اما آیا سایر جوامع آنلاین دیفای هستند؟ به تعبیری خام، دیفای یا همان تأمین مالی غیرمتمرکز، در حقیقت اجتماع بزرگی از مردم است که گرد هم جمع شدهاند تا وانمود کنند در حال معامله داراییهای مالیاند، یا داراییهای مالی را در نوعی دنیای مجازی معامله میکنند؛ اجتماعی که اتفاقاً برای خودش مبادلات مشتقه ایجاد کرده، پروتکلهای وامدهی ایمن تدارک دیده و راههای جدیدی برای بازارسازی ساخته و عمدهترین تفاوتش در این است که به جای معامله سهام یا اوراق قرضه، توکنهایی را معامله میکند که خودش ساخته است. دلیل ارزشمندی این توکنها نیز تا حدی این است که به دیگر انجمنهای آنلاین مرتبط هستند (میتوانید از دیفای برای خرید اتر استفاده کنید، سپس آن را برای خرید انافتی به کار ببرید و بدین وسیله مالک میمونهای کسل شوید).
اما دلیل دیگرش هم آن است که دیفای خود نیز یک جامعه آنلاین یا مجموعهای از جوامع آنلاین است و توکنهایی که در این جامعه ردوبدل میشوند، مانند یکسری نقاط در آن هستند. در صورتی که بتوانید یک پلتفرم معاملاتی جالب بسازید، یا یک معامله جالب انجام دهید، توکنهایی را به دست خواهید آورد که از همین توکنها میتوانید در پلتفرمها و معاملات جالب دیگر استفاده کنید و به همین منوال، رشد یابید. معاملهگران مالی مستعدی وجود دارد که حاضرند در ازای دریافت توکن روی پروژههای شما کار کنند. کافی است توکن داشته باشید تا آنها را استخدام کنید. خاصیت کریپتو که هم مزیت آن است و هم مشکلش، این است که همهچیز را مالی میکند. فرض کنید «خواندن کتاب مورد علاقهتان شما را به یک سرمایهگذار روی سهام آن کتاب بدل میساخت»؛ این همان داستانی است که فقط یک سرمایهگذار جسور میتواند دوست داشته باشد، اما واقعاً نیز همینطور است. این داستانها شدیداً مورد علاقه سرمایهگذاران جسورند. یک مورد مینیمالیستی برای کریپتو همین است: «یک راه کارآمد برای ترغیب و جذب سرمایهگذاران جسور در پروژههای نرمافزاری».
طرح پانزی هم دقیقاً از همین الگو پیروی میکند. به مشتریان وعده میدهد که هم مشتری شبکه خواهید بود و هم سرمایهگذار آن (و احتمالاً کلی هم پول به جیب خواهید زد) و با همین وعده، بهدلیل زیادهخواهی سوداگرانه افراد کلی پول برداشته و به یکباره، در پی سقوطی فاجعهآمیز، سر همه مشتریان یا همان سرمایهگذاران را بیکلاه میگذارد. اعلام میکنند «همه مشتریان ما در سودمان سهم دارند» و همهچیز تا زمانی که قیمت توکن بالاتر میرود، بسیار عالی است، البته باید به روند کاهشی قیمت توکنها نیز توجه کرد؛ موضوعی که گاهی جذب مشتری را برای سیستم دشوارتر میکند.
اما واقعیت این است که معمولاً همیشه رونق این قبیل سیستمهاست که چشم ما را میگیرد؛ مشکلی که حتی گریبانگیر طراحان پانزی نیز هست، اینکه نمیدانند مشتریان واقعاً به خاطر محصول آنجا هستند یا نه، فقط و فقط به خاطر پانزی! تنها وقتی سیستم فرو ریخت، میتوانید تشخیص دهید. در صورتی که هنوز هم با وجود افت ارزش توکن از محصول شما استفاده میکنند، میتوانید به آنچه ساختهاید، امیدوار باشید. اگر نه، شکست خوردهاید و صرفاً یک طرح پانزی ارائه دادهاید.
رازآلودگی دنیای کریپتو و وب ۳.۰، طی سالهای اخیر، پول، توجه و استعدادهای فراوانی را به این عرصه جذب کرده است. بخش اعظمی از این پول، توجه و استعداد صرفاً صرف بهینهسازی دیوانگی سوداگرانه و شرطبندیها شده تا مردم بتوانند تا حد امکان، بدون ساختن چیزی یا انجام کاری، فراتر از تلاش و سرمایهشان کسب پول کنند؛ هرچند تعدادی از پروژهها هم واقعاً وارد فاز عملی شدند. اکنون دیگر خبری از آن دیوانگی سوداگرانه نیست یا دستکم تب تندش به عرق نشسته است. در دنیای امروز اگر قرار باشد برای یک پروژه وب ۳.۰ پول جمعآوری کنید، حتماً باید پروژهای را معرفی کنید که کاری انجام میدهد و توکنی که عرضه کرده، رشد میکند.
هرچند در صورتی که پروژه بتواند برای مردم ارزش ایجاد کند یا محصولی را ارائه دهد که دوستش دارند و از آن استفاده میکنند، بحث توکن خودبهخود حل میشود. فعالان حوزه کریپتو چیزهای زیادی در این زمینه برای عرضه دارند. دلیل اینکه بحران سال ۲۰۲۲ دنیای کریپتو به دیگر حوزهها سرایت نکرد، این بود که اساساً، کریپتو ارتباط بسیار اندکی با تمام آن چیزهایی دارد که برای مردم مهم هستند. درست است که مردم بازی کرده و روی توکنها سرمایهگذاری میکنند، اما وامهای مسکنشان ربطی به این مسائل ندارد.
شاید همه اینها یک تله جذاب برای افراد باهوش در امور مالی باشد، اما صادقانه باید گفت در صورتی که همهچیز وارد دنیای کریپتو شود، اتفاقات بسیار عجیبی در انتظارمان خواهد بود. در صورتی که عده کثیری از افراد هوشمند مالی به دنیای کریپتو نقل مکان کنند، اگر آن را بسیار لذتبخشتر، کارآمدتر و سازندهتر از سیستمهای مالی سنتی بدانند، در نهایت راه بهبود آن و رفع نواقصش را نیز خواهند یافت و آن روز، احتمالاً دنیا تفاوت فراوانی با اکنون خواهد داشت.
بیایید این داستان را از جنبه دیگری بررسی کنیم. یک دنیای واقعی و فیزیکی وجود دارد و همه ما در آن مشغولیم؛ غذا میخوریم، کار میکنیم، خانه میسازیم و…؛ طی قرون، یک سیستم مالی ایجاد شده و رشد کرده تا بتواند بهعنوان ابزار کمکی، نحوه معیشت و ارتباطات ما با یکدیگر را شکل داده و بهبود ببخشد؛ سیستم مالی که ما را قادر میسازد تا کارهای بیشتر و بهبودیافتهتری در دنیای واقعی انجام دهیم.
توانستهایم راهآهن، کارخانههای نیمهرسانا و ماشینهای الکتریکی بسازیم؛ چراکه این قدرت را داشتهایم که از دیگران پول جمعآوری کرده و بهاصطلاح برای پروژههای دلخواهمان تأمین مالی کنیم. خانههای کوچکمان را با خانههای بزرگتر عوض کردهایم، چون این قابلیت را داشتهایم تا از بانکها وام مسکن بگیریم. همینطور در دهکده جهانی باهم گپوگفت داشتهایم؛ بدون اینکه نیاز باشد هزینههای هنگفتی بابت آن پرداخت کنیم، اما یک ایراد اساسی این سیستم مالی سنتی این است که خیلی جدی است و فقط کارهای جدی در دنیای واقعی را پشتیبانی میکند!
در سالهای ۲۰۰۸ میلادی یا ۲۰۲۲، این سیستم بسیار انتزاعی به نظر میرسید. وقتی در مورد امور مالی فکر میکنید، شاید پروژههایی همچون گیماستاپ یا راهکارهای مدرن پرداخت به ذهنتان خطور کند، اما همه امور مالی مدرن پیچیده را میتوان در دنیای واقعی نیز گامبهگام ردیابی کرد. مطمئناً در این لحظه و در جایی که ایستادهایم، هنوز جای کار بسیاری وجود دارد، اما آنچه اهمیت دارد این است که تأمین مالی مدرن پیچیده، گامبهگام، از همین دنیای واقعی نشئت گرفته است؛ اول دنیای واقعی پدید آمد، سپس امور مالی و تأمین مالی و اکنون تأمین مالی مدرن و پیچیده.
کریپتو نیز به همین روال، یک سیستم مالی نوین مبتنی بر اصول اولیه بنا نهاده که بهتنهایی منحصربهفرد و خوشایند است و اتفاقاً ارتباط چندانی نیز با دنیای واقعی ندارد؛ سیستمی که برای منِ نوعی و بسیاری از افراد در سراسر جهان خوشایند و جذاب است و توانسته بسیاری از هوشمندان عرصه خدمات مالی را به سمت خود جذب کند، افرادی که هم از فکر کردن به سازوکار سیستم و هم از کسب درآمد از طریق آن لذت میبرند، افرادی که وظیفه دارند این سیستم نوپا و ضعیف را به دنیای واقعی متصل کنند. شما یک مبادله مشتقه ایجاد کردهاید. خیلی هم خوب… اما آیا شرکتهای واقعی در دنیای واقعی هم امکان استفاده از این ساخته و پرداخته شما برای حفاظت از ریسک را دارند؟ شما یک پلتفرم وامدهی غیرمتمرکز ساختهاید. فوقالعاده است… اما آیا یک زوج جوان میتوانند از این نوآوری شما برای خرید خانه استفاده کنند؟
پاسخ این سؤال بله است. بله، احتمالاً این اتفاق خواهد افتاد، اما باید به آن زمان بدهیم. بخشی از آن به ماهیت جذاب دنیای کریپتو بازمیگردد. سیستم کریپتو بسیاری از افراد جوان، باتجربه، هوشمند و کاربلد را به سمت خود جذب کرده تا بتوانند در کنار هم این مشکلات را حل کنند. افراد کثیری تمایل دارند در حل این مشکلات مشارکت کنند؛ چراکه اولاً، اغلب این مشکلات برای افراد علاقهمند جذاب هستند و ثانیاً، افراد در صورت حل مشکلات عنوانشده، مشهور و ثروتمند خواهند شد. اما بخش دیگر این پاسخ به تقاضای فزاینده دنیای واقعی برای اطلاعات مربوط است؛ دنیایی که سیستم اقتصادی آن، از چهارچوب تأمین غذا و مسکن در سالهای گذشته، به فناوری اطلاعات و پایگاه داده رسیده است. اینجاست که کریپتو سعی دارد با معرفی پایگاه داده مبتنی بر بلاکچین، دنیای واقعی را دستخوش تغییر و تحول کند.
اگر یک سیستم مالی میسازید که کاری با خانهها و دنیای واقعی ندارد، اما برای تأمین مالی بازیهای ویدئویی بسیار مناسب است و به شما اجازه میدهد کاراکتر خود را روی بلاکچین ذخیره کرده و از یک سیستم غیرمتمرکز مالی پول قرض کنید تا بتوانید برای کاراکترتان کلاه یا هر چیز دیگری بخرید، احتمالاً ارزشافزوده خواهد داشت؛ چراکه امروزه، بازیهای ویدئویی به بخش لاینفکی از زندگی بشر تبدیل شدهاند. اما بیایید فراتر از آن نگاه کنیم؛ تصور کنید یک سیستم مالی بسازید که اصلیترین جذابیتش پایگاه داده آن است. بدون شک چنین سیستمی، در دنیایی که مبتنی بر پایگاههای داده است، شگفتانگیز خواهد بود! وقتی دنیا به طرز فزایندهای به سمت نرمافزارها، تبلیغات، شبکههای اجتماعی آنلاین و متاورس در حرکت است، سیستم مالی کریپتو دیگر نیازی ندارد برای ارزشمند بودن به دنیای واقعی نزدیک و به آن متصل شود… این بار این دنیای واقعی است که مسیرش را به سمت کریپتو کج خواهد کرد.
ارزش یکبار امتحان کردن را دارد، نه؟
۱. چرا هیچکس کاری در مورد آن نکرد؟ چرا به این پلتفرمها اجازه داده شد تا از مشتریان خردهفروشی پول دریافت کرده، سطوح بالایی از اهرمهای مالی را به اجرا درآورند و در نهایت، خودشان را منفجر کنند؟ من فکر میکنم اساسیترین پاسخ این است که مقامات نظارتی، هنوز درگیر درک نحوه عملکرد کریپتو هستند و اینکه چه کسی و چگونه باید آن را تنظیم کند. برای تنظیم بانکها یک سیستم کاملاً درکشده وجود دارد؛ بازرسان بانکی وجود دارند که میدانند بانکها چگونه کار میکنند و بهطور منظم از بانکها بازدید میکنند تا از عملکرد صحیح آنها اطمینان حاصل یابند.
در کریپتو، پلتفرمهای بزرگ اغلب غیرمتمرکز و به طرز مبهمی بدون تابعیت هستند و حتی در ایالات متحده نیز بحثهای قضایی زیادی پیرامون اینکه کدام رگولاتورها باید کریپتو را تنظیم کنند و چگونه باید این کار را انجام دهند، وجود دارد. اگر شمای نوعی یک پلتفرم کریپتوی وحشتناک راهاندازی کنید، احتمالاً زمان زیادی طول میکشد تا تنظیمکنندهها شما راشناسایی کرده و بفهمند دقیقاً چه کار میکنید و تازه، نحوه جلوگیری از ادامه فعالیتتان را هم پیدا کنند. کریپتو بهسرعت در حال حرکت و شکستن است؛ بنابراین بسیاری از چیزها قبل از اینکه تنظیمکنندهها بتوانند آن را پیگیری کنند، شکسته و رد شده است.
۲. یا دستکم عدهای کافی موافقت میکردند. در واقع، اقلیتی از مخالفان از هم جدا شدند، بلاکچین اتریوم را «فورک» کرده و شبکه خود را راهاندازی کردند (که اکنون «اتریوم کلاسیک» نامیده میشود)