آمریکا باید خود را از استبداد سکه یک سنتی آزاد کند
بیشتر سکههای یک سنتی تولید ضرابخانه آمریکا بهعنوان پول خرد بیرون داده میشوند، اما هیچوقت خرج نمیشوند
عصر تراکنش ۸۶ / بهتازگی فهمیدم که ایالات متحده مسئله لجستیک فوقالعاده احمقانهای را برای خود ایجاد کرده است. بهقدری کلافه شدم که با خودم فکر کردم آیا اصلاً عاقلانه است که همچنان به این کشور اجازه دهیم حتی بر طراحی تمبرهای پستی مناسبتهای تقویمی نظارت کند، چه رسد به اینکه اداره سیستم بزرگراه بین ایالتی گسترده یا تسلیحات هستهای را در دست داشته باشد. ابلهانهترین چیزی است که در عمرم شنیدهام. این مسئله را تناقض ابدی سکه یک سنتی میخوانم. بیشتر سکههای یک سنتی تولید ضرابخانه ایالات متحده بهعنوان پول خرد بیرون داده میشوند، اما هیچوقت خرج نمیشوند؛ درنتیجه تقاضایی بیپایان برای جایگزینی آنها وجود دارد تا تراکنشهای نیازمند سکههای یک سنتی (هر تراکنشی با ارقام پایانی ۱، ۲، ۳، ۴، ۶، ۷، ۸ یا ۹) را بتوان تسویه کرد. چون این سکههای یک سنتی خرج نمیشوند، باید با سکههای یک سنتی جدیدی جایگزین شوند که آنها هم خرج نمیشوند و این سکهها باز باید با سکههای یک سنتی جدیدی جایگزین شوند که خرج نمیشوند و باز این چرخه ادامه دارد. به عبارت دیگر ما مدام سکه یک سنتی جدید ضرب میکنیم، زیرا هیچکس سکههای یک سنتی ضربشده را خرج نمیکند.
وجود ۲۴۰ میلیارد سکه یک سنتی در ایالات متحده
برآوردی خوشبینانه نشان میدهد که ۲۴۰ میلیارد سکه یک سنتی در ایالات متحده وجود دارد؛ یعنی به ازای هر مرد، زن و کودک ساکن این کشور حدود ۷۲۴ سکه یک سنتی (معادل ۷.۲۴ دلار) وجود دارد یا به عبارت دیگر به اندازهای که میتوان به هر انسانی که از آغاز ظهور بشر به دنیا آمده دو سکه یک سنتی داد (به عبارت دقیقتر اگر بخواهیم همه این سکهها را توزیع کنیم، باید بعد از اینکه به همه دو سکه دادیم، برگردیم و به شش میلیارد انسان اولیه سکه سوم را هم بدهیم). این سکهها فقط کسری از صدها میلیارد سکه یک سنتی صادرشده از سال ۱۷۹۳ به بعد هستند که بیشتر آنها با سرنوشتی رازآمیز مواجه شدهاند که گاهی در پروندههای دولتی با ادبیاتی کمابیش ماوراء طبیعی و ناخوشایند در دفترداری بهعنوان «ناپدیدشده» توصیف میشوند. تا جایی که همه میدانند، سکه یک سنتی آمریکایی پرتعدادترین سکه تولیدشده در تاریخ تمدن و تصویر چهره لینکلن بر آن بیشترین قطعه هنری بازتولیدشده روی زمین است. هرچند سکههای یک سنتی تقریباً هیچوقت برای هدف ظاهریشان (خرید کردن) استفاده نمیشوند، اکنون یکی از هر دو سکه در گردش ضربشده در ایالات متحده ارزش اسمی یک سنتی دارد. براساس گزارشی در سال ۲۰۲۲ بیشتر سکههای یک سنتی ناپدیدنشده «در ظرفهای سکه مصرفکنندگان در خانههایشان قرار دارد».
حیاتی است که این سکهها همانجا بمانند. پنج سال پیش مقامهای ضرابخانه اذعان کردند که حتی اگر بخش کمی از این سکههای یک سنتی بیاستفاده ناگهان به گردش برگردند، جریان برگشتی از لحاظ لجستیک مدیریتشدنی نخواهد بود. سکههای یک سنتی بهقدری زیاد خواهند بود که احتمالاً برای آنها جای کافی در گاوصندوقهای دولتی وجود نخواهد داشت. جابهجایی آنها زمانبر، پردردسر و پرهزینه خواهد بود (صد دلار سکه یک سنتی کمی بیش از ۵۵ پوند وزن دارد). با هر سکه یک سنتی دیگری که ضرب میشود، این مشکل حادتر میشود.
مارپیچی بیپایان
دولت ایالات متحده چند دهه است که این مسئله ریاضی غیرمنطقی را آگاهانه نادیده گرفته است. ۴۸ سال پیش، ویلیام ای سایمون، وزیر خزانهداری وقت، در نامههایی به کنگره به قانونگذاران التماس کرد که هرچه زودتر سکههای یک سنتی را کنار بگذارند. گزارشی از خزانهداری هشدار داده بود که آهنگ سریع از گردش خارج شدن سکههای یک سنتی بهزودی ضرابخانه را به «مارپیچی بیپایان» از «تولید پیوسته در حال افزایش» وارد خواهد کرد، زیرا باید برای جایگزینی سکههای یک سنتی بیاستفاده با سکههای یک سنتی بیشتری که احتمالاً بیاستفاده میمانند تقلا کند. کمی شبیه استفاده از سطل برای مقابله با نشت آب از سقف اتاق است، اما در این مورد نشتی به اقیانوس وصل است، زیرا اتاق زیر آب ساخته شده و تنها چارهای که به ذهن همه میرسد ساختن سطلهای بزرگتر و بزرگتر است. در این گزارش آمده بود سکه یک سنتی باید «حداکثر تا سال ۱۹۸۰» کنار گذاشته شود.
۲۵ سال پیش، فیلیپ دیل، رئیس وقت ضرابخانه ایالات متحده گفت: «دوسوم سکههای یک سنتی تولیدشده در ۳۰ سال گذشته (۱۹۶۹ تا ۱۹۹۹) از گردش خارج شدهاند.» بنابراین حتی زمانی که سهچهارم پرداختهای آمریکاییها با پول نقد انجام میشد، سکههای یک سنتی خرج نمیشدند. بررسی آماری فدرال رزرو در سال ۲۰۲۲ نشان داد که آمریکاییها فقط ۱۸درصد مواقع با پول نقد خرید میکنند. غیرممکن است که بفهمیم در چه تعداد از این تراکنشها سکه استفاده شده است، چه رسد به سکه یک سنتی. فدرال رزرو حتی تلاش نمیکند این سنجه را اندازهگیری و پیگیری کند. تنها نکتهای که با اطمینان درباره سکههای یک سنتی آمریکایی میدانیم این است که تولید هر سکه یک سنتی بیش از سه سنت هزینه دارد.
چرا در سال ۲۰۲۴ همچنان کشور ما به طرز کنترلناپذیری سکه یک سنتی تولید میکند؟ وقتی این پرسش را از افراد مختلف (مقامهای دولتی، سکهشناسان، اقتصاددانان، دانشمندان، صاحبان صنایع ضایعات فلزی، اپراتورهای دستگاههای تولید سکه یک سنتی یادگاری، تاریخنگاران، صاحبان و مدیران کسبوکار، پژوهشگران فقر و کاناداییها) پرسیدم، به مقصران زیادی اشاره کردند: کنگره بیعلاقه به موضوع، لابیگران بسیار علاقهمند، مسائل احساسی، ریاضی ضعیف افراد، مردمی که حاضرند تا ابد برای سکههای مس آبکاریشده بیاستفاده فضای ذخیرهسازی رایگان فراهم کنند (این گروه آخر دربرگیرنده هر کسی است که دستکم یک سکه یک سنتی دارد). واقعیت اینکه چرا آمریکاییها باید از مرداب سکههای یک سنتی عبور کنند ممکن است افسردهکنندهترین و ناامیدکنندهترین دلیل تصورکردنی باشد: شاید فراموش کرده باشیم که نیازی نیست این کار را انجام دهیم.
ضرورت حذف سکه یک سنتی برای افراد در رأس قدرت آنقدر برای مدت زیادی بدیهی بوده که ناتوانی در تحققش این سکه را به نمادی از فسادی عمیقتر تبدیل کرده است. یازده سال پیش، رئیسجمهور باراک اوباما سکه یک سنتی را «استعاره خوبی برای برخی از مشکلات بزرگتر» دولت ایالات متحده خواند. اوباما گفته بود «خلاص شدن از شر چیزهای ناکارآمد بسیار سخت است» و اضافه کرده بود که حذف سکه یک سنتی مسئلهای است که رئیسجمهور (برای مثال باراک اوباما در یازده سال پیش) برای عملی کردن آن به «قانون نیاز دارد».
در سال ۲۰۰۶ که رابرت ویپلز، اقتصاددانی در دانشگاه ویک فارست، مقالهای درباره لزوم حذف سکه یک سنتی آمریکایی نوشت، یادداشتی دریافت کرد: «اگر این کار را انجام بدهی شایسته جایزه نوبل خواهی بود!» این یادداشت را پل ولکر، رئیس سابق فدرال رزرو، نوشته بود که در آن جایگاه بر سفارش سالانه میلیاردها سکه یک سنتی به ضرابخانه برای توزیع میان مردم آمریکا نظارت میکرد.
فیلیپ دیل که از سال ۱۹۹۴ تا ۲۰۰۰ بهعنوان سیوپنجمین رئیس ضرابخانه خدمت کرده در تماسی تلفنی به من گفت: «فکر میکنم در سطح سیاستگذاری همه قبول دارند که این وضعیت مضحک و احمقانه است.»
ادموند موی، سیوهشتمین رئیس ضرابخانه در فاصله سالهای ۲۰۰۶ تا ۲۰۱۱، میگوید: «به کنگره رفتم و گفتم که سالانه ۹۰ میلیون دلار بهخاطر سکههای یک سنتی از دست میدهیم. به آنها گفتم که باید قانونی تصویب کنند تا من مجبور به تغییر این وضعیت شوم.»
استیو استیورز، نماینده کنگره از ناحیه پانزدهم اوهایو، در دوره نمایندگیاش در مجلس نمایندگان از ۲۰۱۱ تا ۲۰۲۱ چند تلاش ناموفق را برای اصلاح قوانین ضرب رهبری کرد. او امیدوار بود ضرابخانه را ملزم به ضرب سکههای یک سنتی با فولاد سرد آمریکایی کند؛ فلزی که در اوهایو زیاد تولید میشود. استیورز عامل شکست لایحههایش را بیمیلی به تغییر و این تفکر میداند که باید پیش از اینکه حتی به تغییر فکر کنیم، درباره هر چیز کوچکی مطالعهای انجام دهیم. او بهویژه از این مسئله ناراحت بود که مطالعهای به سفارش ضرابخانه درباره ترکیبهای جایگزین برای سکه یک سنتی به این نتیجه رسیده بود که ضرب سکههای یک سنتی با فولاد ضدزنگ باعث کاهش قابل توجه هزینهها نخواهد شد. استیورز (که اکنون رئیس اتاق بازرگانی اوهایو است) از دفترش در کلمبوس با عصبانیت فریاد میزد: «خدای من، ما که فولاد ضدزنگ را پیشنهاد نداده بودیم. فولاد ضدزنگ خیلی گرانتر است!»
با «اندرو وانآه» مشورت کردم که بهعنوان تحلیلگر زیرساخت فیزیکی برای دیوان محاسبات آمریکا برنامه پول فیزیکی ما را با جزئیات کامل بررسی کرده و میتواند بهخوبی توضیح دهد که چرا ایالات متحده همچنان سکه یک سنتی تولید میکند. او میگوید: «هیچ دلیل خاصی وجود ندارد.»
منطق تکرارشونده و دیوانهکننده تولید سکه یک سنتی در نام خود این سکه نیز نهفته است. مستعمرهنشینهای انگلیسی ارزش چیزی را که اکنون آمریکاییهای مدرن pennies یا سکههای یک سنتی مینامند برحسب pence محاسبه میکردند؛ خود «pence» هم مخفف واژه انگلیسی قدیمیتر «pennies» بود. مستعمرهنشینهای آمریکایی رسماً از سیستم بریتانیایی پیروی میکردند که یک پوند را به ۲۴۰ قسمت تقسیم میکرد، اما درعمل «پول» آمریکا ترکیب ناهمگون جهشیافتهای از دلار نقرهای اسپانیایی که با نام «قطعههای هشتتایی» شناخته میشد (برای خرد کردن این پولها میتوانستید آنها را بهصورت فیزیکی به هشت «تکه» مساوی تقسیم کنید)، پوست سگ آبی، برگ تنباکو، مهرههای وامپوم و تکه کاغذهای باریک (اغلب بیارزش) بود.
توماس جفرسون سالها پیش از تحلیف اولین رئیسجمهور آمریکا خواستار این شد که واحدهای ارز ملی دوباره و تا حد ممکن ساده و قابل درک طراحی شوند: همهچیز برحسب ۱۰ انجام شود. او در سال ۱۷۸۴ دلار را بهعنوان واحد پایه کشور پیشنهاد داد، زیرا دلارهای نقرهای اسپانیایی بهقدری رایج بودند که افراد ارزش دلار را میفهمیدند؛ الکساندر همیلتون بهعنوان وزیر خزانهداری نامهای بر مبنای ۱۰ را برای سکهها پیشنهاد داد: «disme» از واژه لاتین «decimus» برای یکدهم و «cent» از واژه «centum» برای یکصدم که در این میان، تأثیر دلار اسپانیایی را در سکه ۲۵ سنتی مشاهده میکنیم؛ واحدی که نشاندهنده «دو تکه» یا یکچهارم دلار اسپانیایی است.
جسی کرفت، متولی نگهداری از سکههای آمریکایی در جامعه سکهشناسی آمریکا میگوید استفاده از یک یا دو تکه (دوازده و نیم سنت یا ۲۵ سنت) تا سالهای زیادی برای اقلام کوچکی مثل شانه مو یا دستمال گردن «بسیار رایج» بود. اقلام بسیار ارزان چند سکه یک سنتی هزینه داشتند، اما نبود پول خرد در گردش در سالهای اولیه تشکیل کشور خرید یا فروش ارزان و مجزای اقلام را دشوار میکرد. این بحران بهقدری جدی بود که ضرابخانه اولین ساختمان عمومیای بود که براساس قانون فدرال در محل کارخانه رهاشدهای در فیلادلفیا بنا شد. شبها مردی با شمشیر به همراه سگی از این مکان نگهبانی میکرد و هیچکس جز همین نگهبان اجازه نداشت به این سگ غذا بدهد تا مبادا سگ با دیگران مهربان و دوست شود.
در سال ۱۹۰۳ ضرابخانه فیلادلفیا ۸۵.۰۹۲.۷۰۳ سکه یک سنتی تولید کرد؛ یعنی کمتر از ۲درصد سکههای یک سنتی در گردشی که ضرابخانه ایالات متحده در سال ۲۰۲۳ ضرب کرد.
امروزه سکههای یک سنتی همچنان در فیلادلفیا و دنور ضرب میشوند. دلیل رسمی ضرابخانه برای ضرب سکههای یک سنتی این است که فدرال رزرو آنها را سفارش میدهد. درواقع فدرال رزرو این سکهها را از ضرابخانه به ارزش اسمی «میخرد» و آنها را در کیسههایی در سراسر ایالات متحده برای توزیع بین بانکها نگهداری میکند. امیدوار بودم بتوانم شخصاً تولید دسته جدیدی از سکههای یک سنتی را تماشا کنم، اما یکی از نمایندگان رسانهای ضرابخانه تأکید کرد که او و سایر شاغلان در ضرابخانه بههیچوجه نمیدانند ضرابخانه در چه زمان و مکانی سکههای یک سنتی را ضرب خواهد کرد؛ یعنی این افراد نمیتوانستند روز یا حتی هفته و تأسیساتی را مشخص کنند که سکههای یک سنتی در آن ضرب خواهند شد. از او پرسیدم که آیا در بزرگترین سکهسازی جهان (در فیلادلفیا) که سال پیش بیش از دو میلیارد سکه یک سنتی ضرب کرده واقعاً رویه معمول این است که در «همان روز» تصمیم بگیرد که کدام یک از شش سکه احتمالی را میخواهد تولید کند؟ پاسخش مثبت بود. اما انصافاً نمیتوان گفت به حرفهای ما توجهی میکرد. البته نماینده رسانهای بعداً شفافسازی کرد که ضرابخانه فیلادلفیا در «همان روز» تصمیم نمیگیرد که چه سکههایی را تولید کند.
جزئیات بیشتر را از یکی از سخنگوهای بازنشسته ضرابخانه به نام تام جارکوفسکی به دست آوردم که از سال ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۷ مدیریت ارتباطات شرکتی ضرابخانه را بر عهده داشت. جارکوفسکی احساس میکرد در طول دورهاش استراتژی روابط عمومی وزارت خزانهداری که بر ضرابخانه نظارت میکند اجتناب از جلب توجه به بقای زامبیوار سکه یک سنتی بود. مسئولان از خشم عمومی میترسیدند، از اینکه آمریکاییها متوجه غیرمنطقی بودن آمار تولید شوند و به گفته او با این حقیقت مواجه شوند که «این کار چقدر احمقانه است؛ چقدر برای تولید سکههای یک سنتی هزینه میشود».
لابیگری شرکت Artazn؛ دلیل اصلی شکست طرحهای اصلاح قوانین سکه
تقریباً همه مقامهای فدرال سابقی که با آنها درباره تولید پایانناپذیر سکه یک سنتی در آمریکا مصاحبه کردم انگشت اتهام را به سمت شرکت خصوصی کوچکی در شهر گرینویل ایالت تنسی به نام Artazn میگرفتند. ۴۳ سال است که Artazn با وزارت خزانهداری قراردادهایی دارد مبنی بر اینکه سکههای خام بدون مهری را تولید کند که ضرابخانه با مهر زدن آنها را به سکه یک سنتی تبدیل میکند. این قراردادها تنها از سال ۲۰۰۸ به بعد درآمدی بیش از یک میلیارد دلار برای این شرکت به ارمغان آوردهاند. جارکوفسکی، لابیگری این شرکت را دلیل اصلی شکست طرحهای اصلاح قوانین سکه در کنگره میداند. شاید این تلاشها و پولها به تداوم این وضعیت کمک کرده باشند، اما سکون و لختی سیاسی بدون هیچ پولی و بهرایگان به هدف Artazn کمک کرده است. به نقل از گروه شفافیت دولتی OpenSecrets.org این شرکت از سال ۲۰۰۶ کمتر از سه میلیون دلار (مبلغی بسیار معمولی) برای لابیگریهای مربوط به سکه هزینه کرده است.
داستان قرارداد Artazn از عصر افزایش قیمت مس یعنی اوایل دهه ۱۹۷۰ شروع میشود. سکههای یک سنتی آمریکایی که آن زمان همچنان ۹۵درصد مس بودند، ناگهان شروع به ناپدید شدن کردند؛ البته نه به دلایل پذیرفتهشده (بیارزش و بیفایده بودن) که امروزه سکههای یک سنتی ناپدید میشوند. این سکهها به این دلیل ناپدید میشدند که ناگهان ارزشمند و حتی مفید شده بودند. سرویس مخفی مخزنی از سکههای یک سنتی را از کارخانه جنرالالکتریک در کنتاکی مصادره کرد؛ این سکهها در آنجا سوراخ میشدند و بهعنوان جایگزین ارزانتر واشرهای مسی در لوازم خانگی نصب میشدند. مکدونالد به مشتریان پول میداد تا سکه یک سنتی بیاورند؛ در برخی مکانها افراد میتوانستند صد سکه یک سنتی بدهند و یک دلار و پانزده سنت بگیرند. کنگره از ترس چرخه بیپایان احتکار سکههای یک سنتی و اجبار مشتریان به پرداخت با این سکهها به دنبال فلز پایه جدیدی برای این سکهها گشت؛ به فلزی ارزانتر از مس نیاز داشتند که در برابر آسیبهای ناشی از قرار گرفتن در کنار کلیدها در جیب هم مقاوم باشد (پژوهشگران این شرایط را با چرخاندن سکهها و کلیدها درون ظرفی با آستری پنبه شبیهسازی کردند). همچنین چون درصدی از کودکان آمریکایی به هر حال این سکهها را قورت میدادند، به فلزی قابل شناسایی با اشعه ایکس نیاز بود.
پیشنهاد شد که سکههای جدید تقریباً ۹۸ درصد از جنس روی باشند و پوششی از مس داشته باشند تا همچنان شبیه سکههای یک سنتی به نظر برسند. صنعت روی عاشق این ایده شد. انجمن تولیدکنندگان مس و برنج از وزارت خزانهداری شکایت کرد تا از اجرای این ایده جلوگیری کند (که ناموفق بود). دعوای دو طرف بر سر این بود که آیا سکههای پیشنهادی خودبهخود نابود میشوند یا خیر. مس در برابر خوردگی بسیار مقاوم است. بنابراین از لحاظ نظری شیئی از جنس روی که کاملاً با مس پوشانده شده خیلی آرام میپوسد، اما پوشش مسی نازک سکههای یک سنتی بهآسانی خراشیده میشود و روی بدون پوششی که در کنار مس قرار دارد به دلایل متالورژیک مبهم، اما خدشهناپذیر بهسرعت میپوسد. سووین ماتادو، استاد مهندسی متالورژی و مواد مدرسه معادن کلرادو، میگوید: «از دیدگاه فرسایشی استفاده از روی منطقی نیست.»
انجمنهای آنلاین که میتوان نمودهای متنوع جستوجوی ابدی انسان برای اقلام درخشان (فلزیابی، جمعآوری سکه و غیره) را در آنها مشاهده کرد مملو از تصاویری از سکههای یکی سنتی امروزیاند که کاملاً در حال فروپاشی هستند. این سکهها که از حیاطپشتیها و ساحلها جمعآوری شدهاند پوشیده از خراشهای گچی یا حاوی عنصری ناشناخته برای بیشتر دایرهها هستند. برخی سوراخهای کاملی دارند. سکهدوستان از عبارت موهنی برای سکههای یک سنتی بعد از ۱۹۸۲ استفاده میکنند که اغلب شبیه مصنوعاتی هستند که از کشتیشکستههای دریای اژه پیدا میشوند. این سکهها را «زینکولن» میخوانند؛ ترکیبی از zinc به معنی روی و لینکلن.
پیشتر درباره همه این مسائل به ما هشدار داده بودند. در مارس ۱۹۸۱ مهندسی از انجمن توسعه مس به کنگره گفت از دیدگاه فرسایشی کنار هم قرار گرفتن مس و روی در سکههای یک سنتی «بدترین ترکیب ممکن» است. به هر حال کنگره این طرح را تصویب کرد، اما چون ضرابخانه ایالات متحده که از سال ۱۷۹۲ همه سکهها را داخل همین سازمان تولید کرده بود، تجهیزات و آمادگی لازم را برای تولید سکههای از جنس روی با آبکاری مس نداشت، تولید سکههای یک سنتی خام برونسپاری شد. خزانهداری در ژوئیه ۱۹۸۱ اولین قرارداد چند میلیون دلاری این کار را با واحد فلز و شیمیایی Ball Corporation منعقد کرد. این شرکت سازنده ظرفهای شیشهای معروفی با درهای چرخاندنی از جنس روی بود. اکنون مسئولیت تولید سکه خام بر عهده واحدی از یک شرکت متعلق به صندوق سرمایهگذاری خصوصی است که بعد از تبدیل شدن به بخشی از یک شرکت خوشهای و بعد از مستقل شدن از یکی از زیرمجموعههای قبلی Ball فروخته شد؛ در این مسیر این واحد نامهای متفاوتی داشت؛ ازجمله Ball Brothers Glass Manufacturing (در دهه ۱۸۸۰) و Jarden (برگرفته از ظرفهای شیشهای). اکنون نیز با نام Artazn که به نماد شیمیایی روی ختم میشود، شناخته میشود.
Artazn دامنه «pennies.org» را به دست آورده و هزینههای ایجاد وبسایت رسمی سازمان خودخوانده «آمریکاییها برای سنتهای مردم عادی» را تأمین کرده که درواقع از فقط یک نفر، لابیگری واشنگتنی به نام مارک ولر، تشکیل شده است. ولر بهعنوان مدیرعامل «آمریکاییها برای سنتهای مردم عادی» در کنگره شهادت داده و در گزارشهای دولتی و مقالههای انتشاریافته در سطح ملی به او ارجاع داده شده است. او از مصاحبه برای این مقاله امتناع کرد، اما استدلالهایش در راستای تداوم تولید سکه یک سنتی بهخوبی در وبسایت آمریکاییها برای سنتهای مردم عادی ارائه شده که سلاح پروپاگاندای ارزشمندی برای حامیان تولید سکه یک سنتی است.
صفحه «افسانهها و واقعیتهای سکه یک سنتی» در این وبسایت یکی از شورانگیزترین ادعاهای این سازمان را بازتولید میکند: «سکه یک سنتی به خیریهها کمک میکند هر سال صدها میلیون دلار برای اهداف مهم جمعآوری کنند.» با جامعه لوسمی و لنفوم (Leukemia & Lymphoma Society) که ولر میگوید «اتکای زیادی به کمکهای یک سنتی کوچک اما حیاتی» دارد، تماس گرفتم تا از آنها درباره وابستگیشان به سکهها سؤال کنم. کوکر پاول، معاون ارشد و مدیر ارشد درآمد این سازمان، به من گفت که این جامعه برنامههای جمعآوری سکه را که دیگر بسیار پرهزینه شده بود، متوقف کرده است. گفت کمکهای سکهای در دهههای اخیر کاهش یافتهاند. خوشبختانه با وجود کمبود سکههای یک سنتی، آن زمستانی که «آمریکاییها برای سنتهای مردم عادی» برای خیریهها پیشبینی کرده بود اتفاق نیفتاد. پاول میگوید درخواست کمک مالی در قالب «رند کردن» (و اضافه کردن) مبالغ تراکنشهای کارت اعتباری بسیار درآمدزاتر از جمعآوری سکه بوده است.
پس واقعاً چه کسی به این سکهها نیاز دارد؟ به ادعای ولر، فقیرها؛ «افرادی با درآمد نسبتاً کم (بهویژه جوانان، سالمندان و اقلیتها)» که بیشتر از افراد با درآمد بالا از پول نقد استفاده میکنند؛ همچنین آمریکاییهای «محروم از خدمات بانکی» که «هیچ گزینه دیگری ندارند». جامعهشناسان طرف مشورت من که با پژوهشهای میدانی اقتصاد فقر در آمریکا را بررسی میکنند این ادعا را به چالش کشیدند. جیکوب فیبر، استاد دانشگاه نیویورک و محقق موضوع نابرابری، میگوید حمل بستههایی از صدها سکه یک سنتی برای خرید چیزی مثل یک نوشیدنی، عملی به نظر نمیرسد. بهعلاوه اقتصاد بدون پول نقد در یک دهه اخیر بسیار رشد کرده است. سارا هلپرن میکین، جامعهشناس مؤسسه تحقیقات فقر در دانشگاه ویسکانسین – مدیسن، به من گفت بیشتر افراد کمدرآمد با اپهایی مثل Cash App تراکنشهای بدون پول نقد انجام میدهند. والمارت، بزرگترین کارفرمای خصوصی آمریکا، حقوق کارمندانی را که اطلاعات بانکی ارائه نمیدهند با کارتهای نقدی دارای برند والمارت پرداخت میکند. بانکهای پلاسما اغلب پرداختها را با کارتهای نقدی پیشپرداخت انجام میدهند. درست است که استفاده از پول نقد در کمدرآمدترین خانوارها بیشتر است و هیچکدام از این متخصصان نگفتند پول نقد منسوخ یا نامتداول شده است، اما هیچ مدرکی وجود ندارد که ثابت کند تعداد زیادی از آمریکاییها برای خرید به سکههای یک سنتی وابستهاند.
اگر بگوییم اهمیت یک نهاد تأمین پول با کیفیت پولی که برای مردم تأمین میکند همبستگی دارد، آنوقت برای آمریکاییها ضرابخانه ایالات متحده بسیار کمتر از شرکت خصوصی کویناستار (Coinstar) اهمیت دارد که کیوسکهایش هر سال دوبرابر سکههای تولیدی دولت، سکه به چرخه گردش وارد میکند. با این حال کویناستار نهتنها وجود دارد، بلکه کارش هم پررونق است و نهتنها کارش پررونق است، بلکه برای زنجیره تأمین پول آمریکا حیاتی است؛ آنهم صرفاً به این دلیل که ایالات متحده هر سال تصمیم میگیرد بخشی از پولش را در قالب سکههایی منتشر کند که اغلب آمریکاییها آنها را برای بیشتر استفادهها نامناسب میدانند. کویناستار در ازای دریافت کارمزد این سکهها را به قالبهای محبوبتر دیگری تبدیل میکند که بیشتر پول ایالات متحده در آن قالبها منتشر میشود؛ منظور اسکناسهای کاغذی یا پرداختهای الکترونیک است. این چینش درواقع اینطور کار میکند که انگار ایالات متحده بخشی از پول قانونیاش را با پوشش یک لایه یک اینچی سلفون منتشر میکند و دستگاههای کویناستار سرویسی آنی برای باز کردن سلفون ارائه میدهند که هرکسی میتواند با پرداخت هزینهای از آن استفاده کند. دستگاههای کویناستار از زمان شروع فعالیتشان بیش از یک تریلیون سکه در مقادیر متفاوت را پردازش کردهاند که کمی کمتر از ۶۷ میلیارد دلار ارزش داشتهاند.
فرض کنید یک آمریکایی دسته بزرگی سکه به ارزش ۲۵ دلار را به کیوسکی در سوپرمارکت Fiesta Mart در هیوستون وارد میکند. هر سکهای مقابل حسگری قرار میگیرد که در کسری از ثانیه محتویات فلزی آن را تحلیل میکند؛ این تحلیل ترکیبات نشان میدهد چه سکهای است و دستگاه پیش از انداختن سکه در سطلی در پایین کیوسک، مقدار آن را ثبت میکند. بعد از شمارش همه سکهها، کویناستار کارمزد خدمات (مثلاً به اندازه ۱۲.۵ درصد) و احتمالاً کارمزد تراکنش (مثلا ۰.۵۹ دلار) دریافت میکند و چیزی حدود ۲۱.۲۸ دلار را (بیشتر) در قالب اسکناس برمیگرداند. در طول حدود ۲۲ روز تقریباً ۵۵۰ پوند سکه به کیوسک Fiesta Mart انداخته میشوند که دستگاه در این زمان (یعنی وقتی که دستکم ۹۰درصد پر شده باشد) هشدار تخلیه میدهد؛ وقت برداشت از مزرعه سکه است.
سکهها از Fiesta Mart به مرکز پردازش منطقهای برده میشوند و در آنجا برحسب ارزش سکه جدا میشوند. بیشتر این سکهها در محفظههای سفید بسیار بزرگی به نام کیفهای بالستیک قرار میگیرند که بسیاری از آنها بین قفسهای دربسته تعیینشده از طرف بانک توزیع میشوند. وقتی کیف بالستیکی حاوی سکههای یک سنتی مثلاً به قفس Bank of America تحویل میشود، Bank of America معادل ارزش محفظه سکه کویناستار سپردهای الکترونیک به این شرکت میفرستد. حال فرض کنید فروشگاهی در شهر کتی ایالت تگزاس سکه یک سنتی نیاز دارد. میتواند با بانکش، مثلاً باBank of America ، تماس بگیرد و درخواست ارسال سکه کند. بانک سکهها را از محفظه برمیدارد و آنها را به دستههای استوانهای حاوی پنجاه سکه یک سنتی تقسیم میکند و به آن فروشگاه میفرستد. وقتی دستههای سکه به فروشگاه رسیدند، در قسمتی از کشوی پول نقد صندوق فروشگاه گذاشته میشوند و همانجا هستند تا زمانی که در تراکنشی نقدی بهعنوان باقیمانده پول به مشتری داده شوند؛ بعد این سکهها طبق آمار اغلب در لیوان، جالیوانی یا مکان از لحاظ نظری دردسترسی قرار میگیرند (البته درعمل بهندرت دیگر کسی با آنها کاری دارد). با در نظر گرفتن آن جابهجایی اولیه، مالکیت این سکههای یک سنتی پنجبار عوض شده و چندبار با خودرو حمل شدهاند تا کماهمیتترین بخش یک تراکنش را تسهیل کنند.
همهگیری ویروس کرونا این چرخه را خراب کرد. افرادی که قبلاً رفتوآمد داشتند حالا دیگر دلیلی برای سکه ریختن در پارکسنجها، دستگاههای بلیت اتوبوس و باجههای عوارضی نداشتند؛ بسیاری از این افراد حتی وقتی برای انجام کارهای روزانه از خانه خارج میشدند چون مصمم بودند کمترین زمان ممکن را در فضاهای عمومی بسته بگذرانند، دیگر برای تبدیل پولهای خردشان پای دستگاههای کویناستار متوقف نمیشدند. در شروع همهگیری، واریزیهای کویناستار ۶۰ درصد کاهش یافت. درنتیجه بانکها که برای تنظیم وضعیت گردش دوباره سکهها در سطح کشور به کویناستار وابستهاند، ۶۰ درصد کمتر از معمول سکه دریافت میکردند. خیلی زود شاهد تابلوها و نوشتههایی روی پنجرهها و صندوقهای کسبوکارهای آمریکایی بودیم که از مشتریان میخواستند به دلیل «کمبود سکه» در سطح ملی یا با کارت اعتباری یا نقدی پرداخت کنند یا دقیقاً به همان اندازه پول خرد بدهند. البته کشور همچنان همه سکههای لازم برای خرد کردن پول را داشت. مسئله این بود که این سکهها در شیشهها، جیبها و جالیوانیها جا خوش کرده بودند. بهطور ویژه این سکههای یک سنتی بودند که به کسبوکارها برنمیگشتند. دلیل این مسئله این است که کویناستار درعمل تنها راه گردش سکههای یک سنتی تولید ضرابخانه در سراسر ایالات متحده است.
بیست سال پیش که مدیرعامل کنونی کویناستار، کوین مککالی، به این شرکت پیوست، کیوسکهای سبز روشن این شرکت را در بیشتر شهرهای بزرگ آمریکا مشاهده میکردید. مککالی میگوید وظیفهاش این بود که ببیند چطور میتوانند فعالیتشان را به شهرهای کوچکتری مثل اسکرنتون در پنسیلوانیا، چاتانوگا در تنسی و آلاسکا گسترش دهند. اکنون ۹۲درصد آمریکاییها در محدوده پنج مایلی یکی از حدود ۱۸.۰۰۰ دستگاه کویناستار زندگی میکنند. ایده درخشان اولیه کویناستار این بود که از افراد برای چیزی پول میگرفت که میتوانستند آن را رایگان داشته باشند: شمارش و محاسبه مقدار پول خودشان. سروکله زدن با سکهها بهقدری افراد را به دردسر میانداخت که حاضر بودند به دستگاهی پول بدهند تا این کار را برای آنها انجام دهد. از قرار معلوم بانکها هم مثل افراد حاضر بودند برای این کار پول بدهند. نهادهای مالی بیشماری که پیشتر مستقیم و رایگان سکههای مشتریان را پردازش میکردند، حالا این کار زمانبر را به کویناستار برونسپاری کرده بودند (بهجز در مینهسوتا که مککالی آن را ایالت بدی از دیرباز برای کسبوکار کویناستار توصیف میکند؛ او میگوید تعداد زیادی از بانکهای مینهسوتا به واسطه تعهدشان به رفتار دوستانه و صمیمانه همچنان سکهها را رایگان پردازش میکنند.)
دستگاههای کویناستار از زمان شروع فعالیتشان در سال ۱۹۹۲ بیش از یک تریلیون سکه را پردازش کردهاند؛ حدود ۴۰درصد از سکههای آمریکایی دوباره به گردشدرآمده (به ارزش ۲.۳ میلیارد دلار) در کیوسکهای کویناستار پردازش شدهاند.
حتی افرادی که به خود زحمت میدهند و پولهای خردشان را به دستگاههای کویناستار واریز میکنند (درصد کمی از افرادی که پول خرد جمع میکنند) در حال از دست دادن تمایلشان به واریز کردن سکههای یک سنتی هستند. مککالی میگوید هر سال میانگین ارزش سکههای واریزی به کویناستار افزایش مییابد، زیرا افراد سکههای یک سنتی کمتری را واریز میکنند. سکههای یک سنتی همچنان بیشترین سهم را در واریزیها دارند (در آخرین آمار این رقم ۴۹درصد بود) اما پانزده سال پیش این رقم بیش از ۵۰درصد بود. سکههای یک سنتی فضای زیاد نامتناسبی را اشغال میکنند؛ در حالی که از لحاظ تعداد ۴۹درصد هستند، از لحاظ ارزش فقط ۶درصد را به خود اختصاص میدهند. این مسئله برای فردی عادی آزاردهنده و برای کویناستار هزینهای بزرگ است. نیمی از باری که از کیوسک Fiesta Mart حمل میکند (یعنی ۲۲۵ پوند از کل ۵۵۰ پوند وزن کل سکهها) سکههای یک سنتی هستند.
کویناستار همانقدر که از شمارش تکراری سکههای یکسان پول درمیآورد از شمارش سکههای جدید هم درآمد دارد. اگر ضرابخانه سکههای یک سنتی درخشانی بسازد که هیچکس به خودش زحمت پیگیری آنها را ندهد، به نفع کویناستار نخواهد بود؛ برای کویناستار خیلی مهم است که افراد سکههایشان را ذخیره (و بعد مبادله) کنند. در هر صورت مککالی میگوید اگر ایالات متحده ساخت سکههای یک سنتی را متوقف کند، «تقریباً هیچ تأثیری روی کویناستار نمیگذارد». مککالی حتی به افراد داخل دولت پیشنهاد کرده است که دستگاههایش میتوانند با تسهیل گردش سکههای یک سنتی موجود، هزینه تولید سکههای یک سنتی جدید را با کسری از هزینه تولید حذف کنند. او گفت: «گفتوگوهای بسیار صریحی با ضرابخانه و فدرال رزرو داشتهام و آنها به قدری… نمیدانم راه درست برای بیان این حرف چیست، زیرا میدانم در حال گفتوگو با یک خبرنگار هستم… که نحوه مدیریت این فرایند چندان بهرهور نیست.»
ما آمریکاییها سکههای یک سنتی را نه بهخاطر میل و علاقه بلکه به این دلیل جمع میکنیم که معتقدیم جزئی از حقوقمان است. اگر پول چیزی را نقدی پرداخت کنیم و باقیماندهای داشته باشد، انتظار داریم که مابهالتفاوت را پس بگیریم؛ اگر سنتهای باقیمانده به هر عددی بهجز صفر یا پنج ختم شود، دستکم یک سکه یک سنتی دریافت میکنیم. سکههای یک سنتی را حقمان میدانیم چون وجود دارند، اما تصور کنید این سکهها وجود نداشته باشند؛ مثلاً فکر کنید در کانادا هستیم.
حذف سکه یک سنتی در کانادا
برای بسیاری از آمریکاییها عجیب است که کانادا بیش از یک دهه پیش سکه یک سنتی را حذف کرده است. کاناداییها از این موضوع آگاهند که آمریکاییها خیلی کم از دنیا میدانند؛ آن مواقع نادری هم که آمریکاییها به دنیا فکر میکنند و در آن عمیق میشوند، برای کاناداییها خیلی عجیب به نظر میرسد. وقتی با کاناداییها درباره حذف سکه یک سنتی در این کشور مصاحبه میکردم، اغلب از پاسخهایشان احساس میکردم خیلی با ملاحظه و احتیاط با من برخورد میکنند. یکی از مقامهای ضرابخانه سلطنتی کانادا با لبخندی تقریباً پوزشآمیز به من اطلاع داد که «کشور ما به بزرگی کشور شماست». نمیدانم، شاید درست میگفت.
کانادا در سال ۲۰۱۳ سکه یک سنتی را کنار گذاشت، چون تولید آن ۱.۶ سنت هزینه داشت و مانند همتای آمریکاییاش عملاً بیارزش شده بود. مهمترین نکتهای که باید درک کرد این است: کانادا فقط سکه فیزیکی را حذف کرد، نه مفهوم ریاضیاتی یک سنت را. پرداخت با کارت اعتباری، کارت نقدی، تلفن موبایل یا چک (هر نوع تراکنش غیرنقدی) دقیقاً همانطور محاسبه میشود که پیش از حذف سکه یک سنتی محاسبه میشد. برای مثال اگر صورتحسابی با احتساب مالیات ۲۰.۱۱ دلار شود، وقتی فرد با کارت اعتباری پرداخت میکند ۲۰.۱۱ دلار میدهد، اما اگر نقدی پرداخت کند، میتواند انتظار پرداخت ۲۰.۱۰ دلار را داشته باشد.
رقم آخر تراکنشهای نقدی در کانادا به نزدیکترین صفر یا پنج گرد میشود: یک و دو که به صفر نزدیکترند به صفر گرد میشوند؛ سه و چهار به پنج گرد میشوند؛ شش و هفت نیز که به پنج نزدیکترند دوباره به پایین یعنی پنج گرد میشوند؛ هشت و ۹ که به ۱۰ نزدیکترند نیز به بالا گرد میشوند. قبول دارم اینکه از من خواسته شود برای چیزی که هزینه آن طبق قوانین خدا و انسان ۳.۷۹ دلار محاسبه شده، در پرداخت نقدی ۳.۸۰ دلار پرداخت کنم، نهتنها ناخودآگاه عصبانیکننده بلکه منبع بالقوهای برای سردرگمی همیشگی است. دولت کانادا یکی از این مسائل را تا حدودی با کمپینی اطلاعاتی برطرف کرد که شامل تابلوهایی با نمودارهای سادهای میشد که قیمتها را به دو ستون تقسیم میکرد: «گرد کردن به بالا» و «گرد کردن به پایین». از کارل لیتلر از انجمن خردهفروشی کانادا پرسیدم آیا همچنان تابلوهایی در صندوقهای پرداخت نقدی وجود دارد که گرد کردن را توضیح دهند. با خنده گفت: «اکنون دیگر ۱۰ سال گذشته است، دیرفهمترین افراد هم دیگر قضیه را گرفتهاند.»
ترس از محرومیت استفاده از سکههای یک سنتی
هرچند آمریکاییها بهندرت از سکههای یک سنتی استفاده میکنند، ترس از محرومیت از استفاده از آنها در تراکنشها نگرانی غیرارادی و ناخودآگاهی را در آمریکاییهایی برمیانگیزد؛ اینکه از آنها خواسته شده به دنیای بدون سکه یک سنتی فکر کنند. مخالفان گرد کردن به این موضوع اشاره میکنند که تعداد بسیار زیادی از قیمتها به ۹۹ ختم میشوند؛ مثلاً یک بطری شیر ۵.۹۹ دلار قیمت دارد. روایتها در زمینه خردهفروشی حاکی از این است که استراتژی قیمتگذاری با اعداد غیررند (ترفندی پاریسی که رولند هاسی میسی به فروشگاه منسوجاتش در نیویورک آورد) بعد از ابداع صندوق پول در سال ۱۸۷۹ بهعنوان روشی برای جلوگیری از دزدی فروشندهها گسترش یافت. طبق این منطق اگر مشتری برای جنسی سهدلاری سه دلار پرداخت میکرد، صندوقدار میتوانست مخفیانه آن پول را در جیبش بگذارد، اما اگر قیمت ۲.۹۹ دلار بود، مشتری یک سکه طلبکار میشد؛ صندوقدار برای باز کردن صندوق باید فروش را ثبت میکرد و درنتیجه سابقهای فسادناپذیر از تراکنش در زوایای پنهان صندوق ثبت میشد. اینکه مصرفکنندگان معمولاً وقتی با این قیمتها روبهرو میشوند آنها را مناسبتر میبینند، مزیت مضاعفی بود.
اما هرچند روی کاغذ ممکن است خردهفروش به سود مازاد دو سنتی در هر تراکنش دست یابد، تعداد متغیرهایی که باید بهدقت دستکاری شوند تا چنین شاهکاری محقق شود نیازمند محاسبات ریاضیاتی و روانشناختی آنچنان پیچیدهای است که سادهلوحانه است اگر فرض کنیم کسی به خود زحمت این کار را میدهد.
رابرت ویپلز، اقتصاددان دانشگاه ویکفارست، در سال ۲۰۰۷ دهها هزار تراکنش یک خواربارفروشی زنجیرهای را تحلیل کرد تا ببیند تراکنشهای صندوق پول بیشتر به بالا گرد میشوند یا به پایین. ویپلز میگوید: «رقم آخر بسیار تصادفی است.» میانگینها تقریباً همانقدر که به نفع مشتری بودند، به ضررش هم بودند. اما در عین حال میانگین سودها و زیانها درمجموع در حد کسری از یک سنت بودند، پس اساساً چرا ما درباره این موضوع حرف میزنیم؟ کارل لیتر میگوید: «هنوز کسی را ندیدهام که با پول اضافهای که از سکههای یک سنتی به دست آورده در حال اسکیسواری باشد.»
هرچند کاناداییها ملزم نبودند که سکههای یک سنتیشان را برگردانند، مسئولان با توجه به آمارهای نیوزیلند و استرالیا (که از ۱۹۸۹ و ۱۹۹۲ سکه یک سنتی را کنار گذاشتهاند) پیشبینی میکردند کاناداییها بسیاری از این سکهها را برمیگردانند. برای آنتونی روتوندو، مدیر ارشد گردش داخلی ضرابخانه کانادا، توضیح جابهجایی بیش از ۴۴ میلیون پوند سکه یک سنتی در سراسر کانادا که طبق شایعات کشور بسیار بزرگی است، بهروشنی جذاب و سرگرمکننده است، ضمن اینکه ضرابخانه سلطنتی کانادا در تولید سکه به چنان شهرتی در سطح جهانی رسیده است که حدود هشتاد کشور دیگر ساخت سکههایشان را به این ضرابخانه سفارش میدهند؛ البته هیچ کشور دیگری ساخت سکه را به ایالات متحده سفارش نمیدهد. جابهجایی سکههای یک سنتی منسوخشده از نهادهای مالی به محل آخرین بازیافتشان نیازمند ۱۲۰۰ سفر با کامیونهای یدککش بود. فلز سکههای یک سنتی برای کمک به پوشش این هزینهها فروخته شد.
سکههای یک سنتی در محل بازیافت روی یک نوار نقاله ریخته میشدند. سکههای فولادی آبکاریشده که دوازده سال بود در کانادا ضرب میشدند، به سمت آهنربایی عظیم جذب میشدند و فقط سکههای از جنس روی آلیاژ مس و آبکاریشده با مس باقی میماندند. روتوندو میگوید: «جدا کردن مس و روی بسیار سخت است»؛ جداسازی آنها نیازمند «دستگاه میلیون دلاری ویژهای» بود که میدانی از جاذبه مصنوعی را در یک محفظه ایجاد میکند و در این میدان روی شناور میماند و مس تهنشین میشود. روتوندو میگوید: «از خوشاقبالی ما» سکههای یک سنتی کانادا اغلب از جنس مس بودند. «مس معمولاً سه تا چهار برابر روی ارزش دارد.» اگر زمانی ایالات متحده تصمیم بگیرد سکههای یک سنتی را جمعآوری کند، سکههای ما بیشتر از جنس روی خواهند بود؛ از ۱۹۸۲ تا کنون حدود ۲.۱ میلیارد پوند از این سکهها ساختهایم؛ از بداقبالی ما.
واژههایی که مسئولان کانادا برای توصیف بازیافت تقریباً هشت میلیارد سکه یک سنتی استفاده میکنند، واژههایی نیستند که معمولاً درباره اقداماتی در سطح ملی در ایالات متحده به کار برده شوند؛ واژههایی مثل «موفقیتآمیز»، «بسیار روان»، «بدون مشکل» و «داستانی خوشایند». اما کاناداییها علاوهبر اینکه با جمعیتی در حدود یکنهم جمعیت ایالات متحده مواجه بودند، یک مزیت پنهان هم داشتند. ضرابخانه این کشور بر سکهها در تمام مراحل چرخه عمرشان نظارت میکند: از پیشبینی نیاز به آنها تا تولید، توزیع، گردش دوباره و از رده خارج کردن آنها. در ایالات متحده سه مسئولیت بین ترکیب درهمی از نهادهای عمومی و خصوصی تقسیم شده است. پختگی سیستم کانادا که در آن افراد مسئول درباره سکهها به همه مسائل مربوط به سکهها رسیدگی میکنند، در قرنطینههای دوران همهگیری کووید برجسته شد. در آن دوره در کانادا هم درست مانند ایالات متحده جریان طبیعی سکهها مختل شد؛ استفاده از حملونقل عمومی کاهش یافت و اتکا به صندوقهای پرداخت خودکار که برای فعالیت تا سهبرابر صندوقهای استاندارد سکه نیاز دارند، افزایش یافت. اما در کانادا هیچ نشانهای از کمبود سکه وجود نداشت.
سکههای یک سنتی «حق ضرب منفی» دارند
این گزاره در ایالات متحده پذیرفته شده است که تا زمانی که کنگره قانونی تصویب نکند که وزارت خزانهداری را از تولید سکه یک سنتی بازدارد، این وزارتخانه بیوقفه سکههای جدید را به این کشور از سکه یک سنتی تزریق خواهد کرد. اما چطور ممکن است چنین قانونی پیشنهاد شود؟ سکههای یک سنتی حتی در مقایسه با سایر سکههای کمارزش آمریکا نیز مهم تلقی نمیشود، چه رسد به اینکه بخواهند مثلاً با حقوق انسان مقایسه شوند. حذف همه سکههای یک سنتی تقریباً هیچ تأثیری در مقدار پول در گردش ما نخواهد داشت. آنها بهقدری کمارزشاند که تقریباً به هرکسی که مراجعه کردم (ازجمله نمایندههای نهادهایی که آنها را تولید و توزیع میکنند) نمیتوانستند یا نمیخواستند درباره آنها صحبت کنند.
عامل تشدیدکننده این بیعلاقگی این واقعیت هشیارکننده است که دولت با توقف تولید سکههای یک سنتی لزوماً پول کلانی را صرفهجویی نمیکند. چون ضرابخانه برای تولید ۱۰ سنتی کمتر از ۱۰ سنت، برای تولید ۲۵ سنتی کمتر از ۲۵ سنت و برای تولید ۵۰ سنتی کمتر از ۵۰ سنت هزینه میکند و وقتی این سکهها را به ارزش اسمی به فدرال رزرو میفروشد، پولی که دریافت میکند «سود» قابل توجهی محسوب میشود. این درآمد که حق ضرب خوانده میشود برای کاهش کسری بودجه استفاده میشود؛ درواقع مقدار پولی را که دولت باید قرض بگیرد و بهرهای را که باید برای آن پول قرض گرفتهشده پرداخت کند کاهش میدهد. سکههای یک و همچنین پنج سنتی «حق ضرب منفی» دارند؛ البته ما سکههای پنج سنتی بسیار کمتری تولید میکنیم. سلسلهمراتب بین این دو سکه را میتوان در دستگاههای سکهای مشاهده کرد که بسیاری از آنها همچنان سکههای پنج سنتی را میپذیرند، اما تقریباً همه آنها از دهه ۱۹۶۰ بهنحوی طراحی شدهاند که سکههای یک سنتی را بهصورت خودکار قبول نکنند.
در سال ۲۰۲۳ تولید سکههای ۱۰، ۲۵ و ۵۰ سنتی بیش از ۴۳۳ میلیون دلار درآمد ایجاد کرد. ضرب سکههای یک و پنج سنتی تقریباً ۱۷۹ میلیون دلار از این سود را از بین برد. با این حال آن ۴۳۳ میلیون دلار، حتی دستنخورده، کمتر از کسری از یک درصد بودجه ۶.۱۳ تریلیون دلاری دولت است. در این مقیاس پرسش «آیا باید سکه یک سنتی تولید کنیم؟» درواقع نوعی آزمون شخصیت است: آیا ایده از دست دادن پول، حتی اگر مقدار آن خیلی جزئی باشد، آنقدر آزارتان میدهد که احساس کنید باید جلوی آن را بگیرید؟ آمریکاییها هربار که سکه یک سنتی دریافت میکنند، شخصاً با این پرسش روبهرو میشوند. هر سکه یک سنتی رهاشده در صندوق فروشگاه یک پاسخ نه به این پرسش است. رویکرد دولت مانند شهروندانش است. بله، هر فردی سرانجام بهاندازه یک فنجان قهوه با سکههای یک سنتی جامانده پول از دست میدهد و کشور هم بهاندازه هزینه نصب چند صد هزار تابلوی رانندگی شبرنگ قابل خواندن در شب پول از دست میدهد، اما اگر میتوانید این اتلاف محض را تحمل کنید، از تأمل درباره آن نیز معافید.
جف گور، استاد بیوفیزیک امآیتی، میگوید: «احساس میکنم اگر کاری آسان است و انجام دادن آن دنیا را بهتر میکند، پس باید آن را انجام دهیم.» گور خالق سازمانی به نام «شهروندان برای از گردش خارج کردن سکه یک سنتی آمریکایی»، نقطه مقابل سازمان مارک ولر، «آمریکاییها برای سنتهای مردم عادی» است. گور بهشوخی سازمانش را «سازمانی از مردم کف خیابان» میخواند و میگوید: «واقعیت این است که این سازمان یک وبسایت بیشتر نیست.» او دو دهه پیش وقتی شبی در حال وقت تلف کردن در آزمایشگاهش بود، این ایده به ذهنش رسید. از آن زمان چندان نیازی به بهروزرسانی نداشته است.
گور میگوید: «مسائل زیادی در جهان وجود دارند که مهم و دشوارند، اما این مسئله یکی از آنها نیست.» از نظر گور بزرگترین هزینه تولید سکه یک سنتی نه پولی که صرف تولید و توزیع این سکهها میشود، بلکه این مسئله است که سکه یک سنتی «برعکس کاری را انجام میدهد که پول باید انجام دهد.» (اینکه تراکنشها را تسهیل کند). گور میگوید: «افراد فکر میکنند چون وجود دارد و استفاده میشود یعنی مفید است.» او تأثیر وزارت خزانهداری بر فلزهای خام تشکیلدهنده سکه یک سنتی را برعکس این مثل میداند که دست به خاک میزند طلا میشود. میگوید: «ما درواقع کالایی ارزشمند را به چیزی تبدیل میکنیم که افراد دور میاندازند.»
یک سنت در سال ۱۹۵۰ معادل پولی سیزده سنت در سال ۲۰۲۴ است
اندیشیدن به سکههای کمارزش شاید یکی از وظایف ناشناخته و عملاً بیفایده وزیر خزانهداری ایالات متحده باشد که براساس آخرین اطلاعات دردسترس جنت یلن است؛ در هر صورت بهعنوان کاری در حوالی خزانه، از لحاظ منطقی و قانونی در حیطه اختیارات اوست. ماهها از طریق دفتر یلن به او برای مصاحبه التماس کردم. به من گفته شد وزیر خزانهداری «یکی از موفقترین اقتصاددانان دوران ما» است؛ وضعیتی که ظاهراً باعث میشود نتواند حتی تلفنی و حتی پنج دقیقه با من درباره سکههای یک سنتی گفتوگو کند. سرش شلوغ بود؛ خارج از کشور بود. پرسیدم آنجا چه کار میکند که گفتند با رهبران کسبوکارهای سبز در آلمان جلسه دارد.
میخواستم از جنت یلن بپرسم آیا ایالات متحده به سکههای یک سنتی نیاز دارد یا نه. درواقع معتقدم احتمالاً او تنها انسانی است که پاسخش به این سؤال اهمیت دارد؛ وقتی در ماده ۳۱ کد ایالات متحده کنکاش میکردم تا ببینم قانون تا چه اندازه ضرب سالانه سکه یک سنتی را الزامی کرده است، با حکمی برخورد کردم که دستورالعملهای کلی تقسیم و توزیع سکههای آمریکایی را تعیین کرده بود. در بخش ۵۱۱۱ آمده است: «وزیر خزانهداری باید» سکههای مختلف را «در مقادیری که وزیر تشخیص میدهد برای برطرف کردن نیازهای ایالات متحده لازم است، ضرب و منتشر کند». این جمله را چندبار خواندم. آیا در حالی که در اتاقی بسته دنبال کلید برق میگشتم، انگشتانم دستگیره دری باز را لمس کرده بود؟ «در مقادیری که وزیر تشخیص میدهد لازم است.» چه میشد اگر وزیر تعیین میکرد مقدار سکههای یک سنتی لازم صفر است.
با کریستین دسان، استاد حقوق دانشگاه هاروارد، تماس گرفتم که در زمینه حقوق اساسی پولی تخصص دارد. از او پرسیدم برداشتش از بخش ۵۱۱۱ چیست. دسان گفت: «برداشت من بهعنوان وکیل از این بخش این است که اینجا هیچچیزی وجود ندارد که نشان دهد وزیر «باید» سکه منتشر کند.» هیچکدام از افرادی که با آنها مصاحبه کرده بودم به این حکم اشاره نکرده بودند. درواقع به نظر میرسید همه مقالههای خبری، گزارشهای دولتی و صورتجلسههای کنگرهای که خوانده بودم (همچنین همه افراد و ازجمله مدیران سابق ضرابخانه که با آنها مشورت کرده بودم) این را مفروض گرفته بودند که تولید سکه یک سنتی را نمیتوان متوقف کرد مگر اینکه کنگره قانونی مبنی بر توقف آن تصویب کند. اما اگر این تفسیر درست باشد، هیچ قانونی نیاز نبوده است. به عبارت دیگر هیچ قانون جدیدی نیاز نبوده است؛ کنگرهای در گذشته (در گذشته خیلی دور که حال به تاریخ پیوسته) اعلام کرده است که هر وقت وزیر خزانهداری تصمیم بگیرد میتوان تولید سکههای یک سنتی را متوقف کرد.
آیا یلن جداً معتقد است انتشار میلیاردها سکه یک سنتی جدید در هر سال برای ایالات متحده لازم است؟ سخنگوی یلن بیانیهای عمومی درباره سکهها ارائه کرد که در آن تصریح شده بود فدرال رزرو مسئول تعیین نیازهای سکهای کشور است. پرسیدم آیا یلن دلایل قانونی دیگری دارد که بخش ۵۱۱۱ را نمیتوان به همان شکل مکتوب اجرا کرد؛ آیا وقتی تشخیص میدهد چه سکههایی در ایالات متحده «لازم» هستند عوامل دیگری بهجز سفارشهای سکه فدرال رزرو را در نظر میگیرد؛ آیا میتواند نظری درباره جمعبندی خود وزارت خزانهداری در این مورد بدهد که تقریباً هیچکدام از میلیاردها سکه یک سنتی ضربشده در ایالات متحده را کسی خرج نمیکند و اغلب ناپدید میشوند و به همین دلیل است که فدرال رزرو باید مدام سکههای بیشتری سفارش دهد که همان سرنوشت قبلی در انتظارشان است. چند روز بعد، سخنگوی وزیر پاسخ داد که خزانهداری برای تعیین مقدار سکههای لازم به نظر فدرال رزرو اتکا میکند و اگر پرسش دیگری دارم، باید با فدرال رزرو تماس بگیرم. وقتی به فدرال رزرو مراجعه کردم، نمایندهای به من اطلاع داد که «هر پرسشی درباره سکه» باید از ضرابخانه پرسیده شود. ضرابخانه نیز در مقابل به من توصیه کرد که به دنبال پاسخ از فدرال رزرو باشم.
در ماه مه به واشنگتن سفر کردم تا تندیسهای آبراهام لینکلن را از نزدیک ببینم؛ منظورم صفحه عکاسی اندازه کف دست استودیوی متیو بریدی است که تصویر چهره لینکلن در سکههای یک سنتی بر مبنای آن کشیده شده و نیز تندیس عظیم ساختهشده از مرمر جورجیا که بازدیدکنندگان، ظاهراً به قصد یادبود، پای آن سکههای یک سنتی میریزند. رئیسجمهور کشتهشدهمان شخصیتی محوری در داستان تولید پایانناپذیر سکه یک سنتی است. اگر احترام آمریکا به سکه یک سنتی را یک درخت انگور تصور کنیم که شاخههایش آنچنان به هم تابیدهاند که هیچ نور منطقی از آنها عبور نمیکند، گلولهای که جمجمه لینکلن را شکافت بذر این درخت بوده است. فیلیپ دیل به من گفت: «به محض اینکه درباره حذف سکه منقش به لینکلن حرف میزنید، بهسرعت میفهمید افراد چقدر به سکهها اهمیت میدهند. ناگهان افراد زیادی ظاهر میشوند که به سکهها اهمیت میدهند.»
طراحی سکههای یک سنتی
لینکلن هرگز تصور نمیکرد میراثش شامل قرار گرفتن روی سکههای یک سنتی تا ابد باشد. در دوران زندگیاش تصویر هیچ رئیسجمهوری روی سکهها نقش نشده بود. قانون و سنت آمریکایی بود که سکهها نباید رئیسجمهورها را به تصویر بکشند. کنگره در سال ۱۷۹۲، همزمان با ایجاد ضرابخانه این تصمیم را گرفته بود؛ قرار دادن تصویر حاکمان روی سکهها رفتاری غیرآمریکایی بود؛ رفتاری که «دشمنان ما را خشنود میکرد». سکههای آمریکایی تا بیش از یک قرن از این حکم پیروی کردند و درعوض نمادهای انتزاعی مثل «نماد آزادی» را به تصویر میکشیدند؛ روی گردن لینکلن کلمه «آزادی» نوشته شده است، چون از لحاظ قانونی تنها زمانی میتواند روی سکهها به تصویر کشیده شود که نماد آزادی باشد. تا اینکه تئودور روزولت رئیسجمهور شد. روزولت عادت داشت با اتکا به نظر سلیقه شخصیاش طرح سکههایی را که زشت میدانست یا به قول خودش آنهایی را «که از لحاظ هنری زشتی ناخوشایندی» داشتند، با طرحهای موردپسندش عوض کند. او لینکلن را روی سکه یک سنتی به تصویر کشید، چون اینطور دوست داشت. به نظر نمیرسد نظر کسی را درباره این ایده پرسیده باشد.
در موزه ملی تاریخ آمریکا، پنهانشده پشت مجموعهای از درهای امنیتی، خزانهای از کشوهای بایگانی زغالی هست. این کشوها تقریباً همقد مسئولشان، الن فینگولد، متولی نگهداری کلکسیون سکهشناسی ملی اسمیتسونین هستند. تحت نظارت او میتوان کشوها را باز کرد و صدها طبقه روی هم را مشاهده کرد که قطر هرکدام بیشتر از قطر یک سکه یک سنتی نیست. این طبقهها مانند سینیهای فر بیرون کشیده میشوند و حاوی مخزنهای مینیاتوری به شکل لانه زنبور هستند. طبقهها و مخزنهای این خزانه دارای محیط کنترلشده از تاریخ پولی انسانها در بیش از سه هزار سال گذشته محافظت میکنند.
به گفته فینگولد، طراحی پولی بیشتر نشاندهنده ارزشهای یک ملت است تا یادبودهایش. او میگوید: «به جایش میتوانید مجسمهای بسازید، اما آن مجسمه در یک مکان قرار میگیرد و بیشتر افراد هرگز به آنجا نمیروند.» پول منحصربهفرد است: شیئی روزمره اشباع از نمادگرایی با اهمیت کاربردی بسیار زیاد که میتواند صرفنظر از دموگرافی به دست همه آمریکاییها برسد. چون پول آمریکایی برای استفاده آمریکاییها در نظر گرفته شده، طبیعی است که کارکرد پول در زندگی واقعی آمریکاییها (روشهایی که افراد واقعاً از پول استفاده میکنند، نه روشهایی که از لحاظ نظری میتوان از آن استفاده کرد) پیکربندی آن را تعیین کند. درواقع سنتی وجود دارد که پولمان را براساس ترجیح اکثریت اصلاح کنیم. به یاد بیاورید که چطور محبوبیت قطعههای هشتتایی اسپانیایی رؤیاهای دهدهی توماس جفرسون را به باد داد؛ رؤیاهایی که اگر کاملاً محقق میشدند آمریکاییهای امروز پرکاربردترین سکهشان یعنی سکه ۲۵ سنتی (غیرقابل تقسیم به ۱۰) را نداشتند.
احترام دائمی در طراحی پول ملی به سلیقهها و واقعیتهای سالی خاص، به رئیسجمهور آن سال، به سکههای یک سنتی موردعلاقه تدی روزولت، «از نظر من پشتوانه تاریخی ندارد». این حرف را فینگولد بلافاصله بعد از بررسی سکهای باستانی به اندازه ناخن انگشت کوچکش میزند (به یاد داشته باشید که وقتی روزولت سکه یک سنتی را به تصویر لینکلن منقش کرد، این سکه بیش از سکه ۲۵ سنتی امروز ارزش داشت). در خزانه سکه با قفسههایی از پولهای مهردار دوران جنگ و ژتونهای بیدوام عصر رکود بزرگ و کاغذهایی با سابقه چند قرن با برچسب «دوازده شیلینگ»، این واقعیت گریزناپذیر است. پول آمریکایی مانند همه جنبههای زندگی عمومی، میتواند هرچیزی باشد که آمریکاییها نیاز دارند یا میخواهند باشد. لزومی ندارد صرفاً به این دلیل که مدت زیادی به شکلی بوده به همان شکل بماند. لزومی ندارد به شکل سکههای یک سنتی باشد.