عصر تراکنش ۶۳ / تصور کنید ایتالیاییها ناگهان علاقه خود را به پیتزا از دست بدهند، سوئیسیها دیگر پنیر نخورند، یا لیدی گاگا به راهبهای خجالتی تبدیل شود. حتی در آن زمان هم درک مقیاس تحولی که جام جهانی در هلند پدید میآورد، ممکن نیست.
برای چندین دهه، شهرت این کشور بهعنوان سنگر آزاداندیشی، خلاقیت و سرگرمی توسط فرهنگ فوتبال منحصربهفرد آن تقویت شده بود. تیم لالههای نارنجی با بازی فوتبال متهورانه، خلاقانه و تهاجمی جایگاهی کمنظیر به دست آوردند، ولی معمولاً مسابقات مهم خود را در شرایط غمانگیز از دست دادند. تمایل آنها به خودتخریبی در تورنمنتهای بزرگ باعث شد هلندیها به تیم دوم مورد علاقه بسیاری از مردم تبدیل شوند. هلند، «لرد بایرون» یا «مرلین مونرو» فوتبال بینالمللی بود. همانطور که برزیل برای دههها به واسطه «پله» شناخته میشد، شناختهشدهترین مردم هلند مدرن؛ معمار، هنرمند، تاجر یا سیاستمدار نیستند، بلکه فوتبالیستهای افسانهای اما شکنندهای مانند «یوهان کرایف»، «مارکو فن باستن» و «دنیس برکمپ» هستند.
سپر بلا شدن
فوتبال هلندی همانطور که میدانیم در اواخر دهه ۱۹۶۰ در آمستردام متولد شد، زیرا این شهر بهدلیل انقلاب اجتماعی و فرهنگی در حال دگرگونی بود. جنبش پروها و آنارشیستها این شهر را به مرکز هیپیهای جهان تبدیل کرده بودند. در همین حال، «رینوس میشلز»، مربی کاریزماتیک آژاکس و کرایف نابغه، طرحی را برای یک انقلاب در فوتبال ترسیم کردند.
در عرض چند سال، آمستردام اهمیتی جهانی پیدا کرد. در اوایل دهه ۱۹۷۰، آژاکس سه سال متوالی با نبوغ خیرهکننده خود قهرمان جام ملتهای اروپا شد و سیاست خارجی رسمی دولت تندرو «یوپ دن اویل»، به معنای واقعی کلمه راهنما و پیشبرنده هلند بودند. در هر دو مورد، ایده این بود که هلندیهای همیشه اخلاقی به سایر جهان نشان دهند که کارها چگونه انجام میشود. اما جنگ «یوم کیپور» و تحریم نفت اعراب باعث بحران اقتصاد و انرژی در اروپا و بهویژه هلند شد.
فوتبال هلند در فینال جام جهانی ۱۹۷۴ و بازی مقابل آلمان غربی در مونیخ که هلند در دقیقه دوم پیش افتاد، اما شکست خورد، تراژدی عمیق و دامنهداری را تجربه کرد. یادآوری این روز در هلند دقیقاً همان احساسی را برمیانگیزاند که ترور کندی در آمریکا برانگیخت. طرفه آنکه هلندیها خودشان را متقاعد کردند که برنده اخلاقی آن بازی بودند، زیرا فوتبال زیباتری را به نمایش گذاشتند. اکنون این دیدگاه بهطور اساسی به چالش کشیده شده است.
در هلند، فوتبال همیشه بهشدت با فرهنگ و سیاست در هم آمیخته است. تصادفی نبود که ظهور ناگهانی «پیم فورتاین» (سیاستمداری تندرو و مخالف مهاجرت مسلمانان)، سلف «خرت ویلدرز»، در اواخر سال ۲۰۰۱ اتفاق افتاد؛ درست پس از شکست تکاندهنده هلند از ایرلند در دوبلین.
فورتاین لیبرالیسم هلندی را با چالشهای اساسی مواجه کرد. حزب او، از نگرانی فزاینده در مورد مهاجرت سوءاستفاده کرد و دشمن جدیدی را برای جامعه باز هلند شناسایی کرد؛ اسلام. هنگامی که فورتاین در سال ۲۰۰۲ ترور شد – توسط یک هلندی که ادعا میکرد برای محافظت از مسلمانان در برابر «سپر بلا شدن» فعالیت میکند – واضح بود که جامعه و سیاست هلند در حال حرکت به لبه تیزتر بحران است.
تاریخچه گیلدر هلند
گیلدر یا فلورین واحد پول هلند از قرن پانزدهم تا سال ۲۰۰۲ بود که با یورو جایگزین شد. نام هلندی گلدن یک صفت هلندی میانه به معنای «طلایی» بود و نشاندهنده این واقعیت است که وقتی برای اولینبار در سال ۱۴۳۴ معرفی شد، ارزش آن تقریباً برابر با طلا بود. گیلدر هلندی در قرون ۱۷ و ۱۸یک ارز مهم در سراسر اروپا محسوب میشد.
بین سالهای ۱۹۹۹ تا ۲۰۰۲، گیلدر رسماً یک «زیرواحد ملی» یورو بود. با این حال، پرداختهای فیزیکی فقط از طریق گیلدر انجام میشد، زیرا هیچ سکه یا اسکناس یورویی در دسترس نبود. نرخ دقیق مبادله که هنوز برای قراردادهای قدیمی و مبادله ارز قدیمی با یورو در بانک مرکزی موجود است، ۲.۲۰۳۷۱ گیلدر هلندی در برابر یک یورو است.
گیلدر آنتیل هلند (هنوز در کوراسائو و سنمارتین استفاده میشود) و گیلدر سورینامی (در سال ۲۰۰۴ با دلار سورینامی جایگزین شد) از گیلدر هلندی گرفته شده است.
اسکناس ۱۰۰۰ گیلدری و بازتاب هلند
احتمالاً در بین اسکناسهای گیلدر؛ ۱۰، ۲۵، ۵۰، ۱۰۰، ۲۵۰ و ۱۰۰۰، اسکناس ۱۰۰۰ گیلدری بیش از بقیه بازتاب هلند باشد. این اسکناس در قالب ترسیم پرتره «باروخ اسپینوزا»، جدایی هلند را از تعصبات کلیسای پاپی و دستگاه تفتیش عقاید یادآور شده است. اسپینوزا شخصیتی است که عملاً هلند را به کشوری استثنایی در اروپا بدل میکند، زیرا آن زمان که اروپا در آتشش جهل و خرافه میسوخت و پاپ انگشت پرکرده و در اروپا غیرمسیحی میجست و آنچه مییافت بر دار میکرد، هلند پایگاهی برای آزاداندیشی دینی و تمام فرقههایی بود که با دستگاه کلیسا زاویه داشتند. این مهم حاصل نمیشد مگر به مدد فلسفه اسپینوزا.
باروخ اسپینوزا یکی از بزرگترین فیلسوفان عقلگرا در سده جدید بود. اسم او یک واژه عبری بود، باروخ به معنای مبارک و معادل لاتین آن بندیکتوس است، به همین دلیل با نام بندیکتوس از او یاد میشود. وی در ۲۴ نوامبر ۱۶۳۲ میلادی در آمستردام متولد شد. باروخ در مدارس یهودی آموزش دید، جوانی خود را در آموختن زبان لاتین، ادبیات اسپانیایی، زبان عبری، کتاب مقدس، تلمود و آثار مفسران یهودی سپری کرد. همچنین در هلند به تحصیل رشتههای علوم طبیعی، ریاضی، فلسفه و لغتشناسی کلاسیک پرداخت.
او کوشید تا تفسیری مدرنیستی از یهودیت و مسیحیت ارائه دهد. در حقیقت باید گفت که باروخ از ابتدای جوانی به بنای بنیاد تفکر فلسفی خود همت گماشت و از همین هنگام بود که با مخالفت جدی برخی قشریون انعطافناپذیر روبهرو شد؛ مخالفتی که هرروزه مشکل گستردهتری به خود میگرفت.
شهرت اسپینوزا با گذشت زمان بیشتر شد و روزبهروز بر طرفداران وی افزوده میشد، چنان که «فریدریش ویلهلم هگل» درباره او گفته است: «شما یا پیرو اسپینوزا هستید یا اساساً فیلسوف نیستید.» «آلبرت اینشتین» نیز در نامهای نوشته اگر قرار باشد خدایی را بپرستم، ترجیح میدهم خدای اسپینوزا را پرستش کنم. این نگاه منحصربهفرد اسپینوزا به سبب مبانی الهیاتی و سیاستی اوست. «ژیل دلوز» از دیگر فلاسفه بزرگ بر این باور است که اسپینوزا همزمان با صیقلدادن عدسیهای ذرهبین، روح و اندیشه خود را نیز صیقل میداد و دستاوردهای شگفتانگیز فلسفی و شخصیت بارز اخلاقی اسپینوزا، ۳۰۰ سال بعد از مرگش باعث شد تا ژیل دلوز فیلسوف معاصر فرانسوی او را «شاهزاده فلسفه» بنامد.
بینشهایی که باید تغییر کند
مسئله مهم این نیست که هلندیها متوسط شدهاند، بلکه این است که آنها متوسطبودن را پذیرفتهاند. آنها در دهه اخیر، بازسازی برند پرشکوه گذشته را شروع کردهاند و بهدنبال آن هستند که از بینشهای کلیشهای گذشته اجتناب ورزند؛ ارزشهایی که باعث شده آنها در طول سالها به شکست عادت کرده و هر بار آن را توجیه کنند، اما از آن درس نگیرند. موفقیت تیم هلندی، بیش از آنکه با ستارههای آن در پیوند باشد، به بینش و چشمانداز آنها بازمیگردد. معامله بیرحمانه فوتبال مدرن این است که بردن در حالی که واقعاً جذاب بازی میکنید، غیرممکن است. به نظر میرسد نمیتوانید بیگناه باشید و برنده شوید.
جهت مشاهده فایل باکیفیت تصویر زیر، اینجا را کلیک کنید
[…] […]