عصر تراکنش ۶۳ / همه هویتهای ملی مدیون روابط با «دیگری» هستند. چنانچه «لیندا کولی» میگوید: «مردان و زنان با توجه به اینکه چه کسی و چه چیزی نیستند، تصمیم میگیرند که چه کسی باشند.» این امر بهطور ویژه در مورد کشورهای کوچکی مانند ولز که فاقد دستگاه دولتی هستند و بهدلیل اختلافات داخلی، مرز نفوذپذیر و استیلای همسایه بسیار بزرگتر، وضعیت پیچیدهای دارند، صادق است. در واقع، درک ولز بدون اشاره به انگلستان غیرممکن است.
پویایی فرهنگ، سیاست و بهویژه اقتصاد ولز همگی بر اساس تصورات و واقعیتهای روابط آن با همسایهاش شکل گرفته است. از این رو، ولزیها از هر ابزاری برای برجستهکردن هویت ملی خود بهره جستهاند. در این میان فوتبال بیان قدرتمندی از هویت ولزی بوده و این امر اغلب در قالب تفاوت با انگلیس بیان شده است. با این حال، برای اکثریت ولزیها، این احساس تفاوت در چهارچوب بریتانیا معنیدار است و جدایی کامل از انگلیس بهندرت هدفی برای جوامع فوتبال ولز بوده است؛ حتی زمانی که احساس میکردند توسط انگلیس نادیده گرفته شدهاند.
تاریخ به روایت فوتبال
زمانی که فوتبال مدرن در اواسط دوره ویکتوریا توسعه یافت، همسانسازی فرهنگی بین ولز و انگلیس شدیداً در جریان بود. آموزش اجباری و زوال زبان ولزی باعث ادغام ولز در بریتانیا شد. در واقع، هم در مناطق روستایی و هم در مناطق صنعتی، ولزیها ناخودآگاه انگلستان و انگلیسیها را پیچیدهتر و مدرنتر از هویت و فرهنگ خود تلقی میکردند. برخی خانوادهها بهمنظور تربیت فرزندان خود به زبان انگلیسی – زبان پیشرفت اجتماعی- از صحبتکردن به زبان ولزی در خانه اجتناب ورزیدند. تا سال ۱۹۱۱، تنها هشت درصد از جمعیت ولز قادر به صحبتکردن به زبان انگلیسی نبودند.
خاستگاه فوتبال در ولز نشان میدهد که این دو کشور چقدر به هم نزدیک بودهاند. تاریخ اولیه فوتبال در ولز بر اساس روابط فرامرزی شخصی، اقتصادی و فرهنگی شکل گرفت و نشان داد که اهمیت هویت ملی ولز بیشتر بر نمادگرایی است تا تفاوتها و مرزها.
فوتبال از همان ابتدا به نمادی از ملیت تبدیل شد. با وجود این و تا حدودی در واکنش به همسانسازی با دولت و فرهنگ بریتانیا، ملیت ولز در پایان قرن نوزدهم تجدید حیات کرد. پشتوانه این تجدید حیات، ثروت و اعتمادی بود که صنعتیشدن در اختیار طبقه متوسطی که خود را متفاوت از انگلیسیها میدید، قرار داد. البته، همه در ولز به زبان ولزی صحبت نمیکردند، به کلیسا نمیرفتند یا به حزب لیبرال رأی نمیدادند، اما ورزش وسیلهای فراگیرتر برای ملیت ولز ارائه میداد. یکی از سخنرانان شام اتحادیه فوتبال ولز در سال ۱۸۷۹ گفت که فوتبال «در پیوندی نزدیکتر، شهرستانها و شهرهای مختلف ولز را با هم متحد میکند» و معتقد بود اتحادیه «ولزیها را به ولزیها پیوند میدهد».
اتحادیه فوتبال ولز که در سال ۱۸۷۶ بنیانگذاری شد، یکی از انبوه نهادهای ملی جدید بود که تأسیس آن به این معنی بود که بیداری مجدد ملیت ولز در اواخر قرن نوزدهم چیزی بیش از یک ایده روی دریایی از روابط فرهنگی و اقتصادی با انگلستان بود. بنابراین ولز از طریق نهادهای ملی خود به یک کشور ملموس و واقعی تبدیل شد.
در سال ۱۹۵۸، ولز برای اولین و تنها بار به جام جهانی راه یافت. با این حال، جام جهانی هنوز در هیچ کجای بریتانیا اهمیت واقعی مردمی به خود نگرفته بود و حداقل پوشش تلویزیونی که به مسابقات ۱۹۵۰ و ۱۹۵۴ داده شد، به این معنی بود که جام جهانی هنوز نتوانسته جای خود را در میان توده مردم باز کند. ایستگاههای تلویزیونی اروپایی به جای پخش این بازیها، اغلب همان برنامههای سابق خود را پخش کردند. تنها یکی از بازیهای جام جهانی ۱۹۵۸ ولز از تلویزیون پخش شد و حتی بازی یکچهارم نهایی مقابل برزیل پخش نشد.
تلویزیون بریتانیا نیز بازیهای ولز را پخش نکرد؛ احتمالاً به این دلیل که سیاستمداران بریتانیایی در آن مقطع در حال بازتنظیم روابط این کشور با قلمروها، اراضی فراسرزمینی، مستعمرات و جوامع تحت قیمومیت بودند، بنابراین مطمئن نبودند بهترین واکنش چیست. اتحاد جماهیر شوروی نیز استقبالی از این جام نشان نداد؛ تا آنجا که در مطبوعات نیز پوشش گستردهای نیافت. سایر جهان نیز در مورد ولز اطلاعات چندانی نداشت. در سال ۱۹۶۵، در جریان یکی از بازیهای مقدماتی جام جهانی، ولز مقابل اتحاد جماهیر شوروی قرار گرفت؛ رسانههای دولتی این کشور نیز از ولز بهعنوان «گوشه کوچکی از انگلستان» یاد کردند. در تلویزیون چین به ولز لقب یکی از جزایر کوچک انگلستان دادند و در نقاط دیگر از تیم ولز با عنوان یکی از تیمهای بریتانیا نام برده شد.
تجربه فوتبال بینالمللی در بریتانیا بیگمان نشان داد که میهنپرستی فوتبالی نباید تهاجمی یا مضر باشد. مسابقات بین ولز و انگلیس در دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ با رقابتی دوستانه و نه خصمانه همراه بود، با این حال، برخی رسانهها طوری از ولز صحبت میکردند که انگار میخواهد «دشمن قدیمی» خود را شکست دهد. قوانین تابعیت نیز در اواخر دهه ۱۹۶۰ دچار تغییر شد. اتحادیه فوتبال ولز تصمیم گرفت به بازیکنان اجازه دهد تا بر اساس محل تولد والدین خود به تیم ولز یا بریتانیا بپیوندند. به این ترتیب و در سال ۱۹۷۱، «تِرور هاکی» از یورکشایر اولین بازی خود را برای ولز انجام داد؛ اولین انگلیسی که برای سرزمین پدریاش بازی کرد.
در دهه دوم قرن بیستویکم، تیم بهتری از ولز بهآرامی در حال ظهور بود و در سال ۲۰۱۶ نهتنها برای اولینبار از سال ۱۹۵۸ به فینال یک تورنمنت بزرگ راه یافت، بلکه به نیمهنهایی نیز رسید. رسانههای ولزی که همیشه یکی از اجزای کلیدی در ترویج و تعریف هویت ولزی پس از جنگ بودند، دستاوردهای این تیم را جشن گرفتند. این رویداد باعث پدیدآمدن احساسی خوب و یگانه شد؛ احساس اینکه ولز در قامت یک کشور قدرتمند ظاهر شده است.
اما یورو ۲۰۱۶ شاهد تکرار چیزی بود که بسیاری از مردم ولز را در مورد تورنمنتهای مهم قبلی آزار میداد؛ نگاهی رایج در رسانههای بریتانیایی مبنی بر اینکه مهم تیم انگلیس و نتایج آن است. در نتیجه اینکه ولز، ایرلند یا اسکاتلند چه نتیجهای میگیرند، مهم نیست، مهم این است که انگلستان چه نتایجی کسب میکند.
نگرش ولز نسبت به انگلیس همیشه با مسائل مرتبط با طبقه و قدرت در هم آمیخته است. هنگامی که در قرن بیستم نارضایتی از انگلستان بالا گرفت، بهدلیل این بود که ولزیها احساس میکردند از رفتار، موقعیت و احترام برابر برخوردار نیستند. رشد حس سیاسی ولزیبودن در ۵۰ سال گذشته مستقیماً ریشه در درک رفتار انگلیسی با ولز داشته است.
با این حال، واقعیت این بود که بسیاری از رفتارهای انگلستان خصمانه نبود، بلکه نسبت به وجود ولز غافل بود. این چیزی بود که ورزش را برای روابط انگلیس و ولز بسیار مهم کرد. این موضوع به ولزیها فرصتی داد تا به انگلیس یادآوری کنند که بریتانیا یک دولت چندملیتی است و نشان دهند که ولز شریک برابر در آن نهاد است.
این روزها ولز دوباره در اوج قرار گرفته است. خواه به ظهور غیر قابل توقف موسیقی ولزی مرتبط باشد یا محبوبیت بیسروصدای «مارک دریکفورد»، اعتمادبهنفس فزایندهای در هویت ولزی به وجود آمده است. این اوج با پیروزی بر اوکراین و راهیابی به جام جهانی ۲۰۲۲ قطر تکمیل شده است. بار دیگر این فرصت پیش آمده که ولزیها بر هویت مستقل خود تأکید کنند.
سبکوزنها در گروه سنگینوزنها
به قول لورا مکآلیستر؛ «در دلها، فوتبال همیشه یک تأثیر متحدکننده بوده است. جراح یا مددکار اجتماعی، راننده یا دندانپزشک، وفاداری ما به باشگاه و کشور از هر چیزی که بوریس جانسون در آستین دارد، بالاتر است… فوتبال سادهترین و مؤثرترین اهرم برای گردهم آوردن مردم – برای بازیکردن، تماشاکردن، تحلیل بازی یا کُریخواندن – است و در این دورانِ انشقاق و تفرقه در انگلستان باید از آن کمال استفاده را برد.»
در حقیقت، باید یک گام فراتر نهاد و گفت برای کشورهایی مانند ولز که تاریخشان همیشه ذیل تاریخ کلانتری روایت میشود، فوتبال علاوه بر هویت به آنها احساس تعلق میدهد. به همین دلیل است که فوتبال، دستکم برای این کشورها، فراتر از برد و باخت و فراتر از یک ورزش است.
میگویند که ولزیها از اصطلاح «کشور کوچک» متنفرند، چراکه انگار یک نادیدهانگاری عمدی در آن مستتر است. ولزیها اغلب تورنمنتهای فوتبال را با این عبارت آغاز میکنند: «ما سبکوزنهایی هستیم که همیشه با سنگینوزنها همگروه شدهایم.» عبارتی که نشان میدهد از چه زاویهای به «خود» و «دیگری» نگاه میکنند.
در واقع، به قول «پل کروگمن»؛ «ولز بدون تیمهای ورزشی ملی خود نیز همچنان ولز است، اما شکی نیست که این کشور توانسته غرور و میهنپرستی خود را از طریق ورزش و بهویژه از طریق فوتبال هدایت کند. ولزیها دریافتهاند که از دریچه فوتبال بهعنوان کشوری با اعتمادبهنفس، خستگیناپذیر، متنوع و فراگیر دیده میشوند و این چیزی بسیار ارزشمند است.»