عصر تراکنش ۶۳ / روزها و هفتههای پس از حملات پاریس (حملات ۷ ژانویه و ۱۳ نوامبر ۲۰۱۵)، بهویژه برای کسانی که در این شهر زندگی میکردند، دلخراش و عجیب بود. بیشتر مردم فقط میخواستند هرچه سریعتر به حالت عادی برگردند، اما این غیرممکن بود. هر جا که میرفتید چیزی را میدیدید که شما را یاد اتفاقی میانداخت؛ سربازان مسلح در مترو، سیمخاردارها و صدای آژیر خودروهای نظامی. همه در این زمان پرتنش، عصبانی یا افسرده بودند؛ مثل زندگی در شهری بود که در آستانه یک فروپاشی عصبی جمعی قرار دارد. اما به طرز عجیبی، یکی از معدود لحظات امیدبخش در این زمانه مالامال از ناامیدی، بازی دوستانه فوتبال بین فرانسه و انگلیس بود که در استادیوم ویمبلی در ۱۷ نوامبر – فقط چهار روز پس از حملات پاریس – برگزار شد.
نفس برگزاری این مسابقه حرکتی شجاعانه و اطمینانبخش بود. مهمتر از همه، اتحاد عجیبی بود که در همهجا به چشم میخورد؛ نیمکت تیم ملی فرانسه، تماشاگران حاضر در استادیوم و سایر مردم در جایجای کشور. آن یک دقیقه سکوت پیش از آغاز بازی، خواندن سرود ملی با دستهایی که روی قلب آرام گرفته و آن همه نگاه پر از بیموامید، پرتره جاویدان فرانسه بود. «کریستین ژانپیر»، مفسر و گزارشگر کهنهکار فرانسوی، در حالی که صدایش میلرزید و کلمات قبل از ادا شدن خیس میشدند، گفت که «حالا ما باز یک ملت شدیم… فوتبال… خانمها و آقایان (مکث طولانی) همیشه روایتگر اشکها و لبخندهای فرانسه بوده است… ما (صدای هقهق)…» مهم نبود که فرانسه بازی را دو بر صفر باخت. این بزرگترین موج عشق و حمایت از فوتبال فرانسه از زمان قهرمانی آنها در جام جهانی ۱۹۹۸ بود.
روشنگری جدید یا استعمار نوین
در دو دهه گذشته، تیم فرانسه لحظات تلخ زیادی را متحمل شده است. امیدهای جام جهانی ۱۹۹۸ خیلی زودتر از آنچه تصور میشد، به دست فراموشی سپرده شد و جای خود را به گسلهای اجتماعی داد. سال ۲۰۰۱، این گسلها روشنتر از همیشه دیده شد. در این سال، فرانسه تنها چند هفته پس از ۱۱ سپتامبر، با الجزایر بازی کرد.
از همان ابتدا، زیدان و سایر بازیکنان توسط هواداران الجزایر که برخی از آنها در فرانسه متولد و بزرگ شده بودند، بهعنوان خائن مورد تمسخر قرار گرفتند. در طول بازی شعارهایی به نفع بنلادن شنیده میشد. بازی در دقیقه ۷۵ با هجوم تماشاگران به زمین به پایان رسید. زیدان در حالی که اشک میریخت، زمین را ترک کرد و بعدها از این رویداد بهعنوان «بدترین روز در دوران حرفهای من» یاد کرد. به این ترتیب، اشکهای شوق جام جهانی ۱۹۹۸ دیری نپایید و جای خود را به اشکهای شور داد.
جام جهانی آفریقای جنوبی در سال ۲۰۱۰، از این لحاظ یک نقطهعطف بود که به شکلی علنی شکافهای نژادی و قومی-مذهبی در جامعه فرانسه دیده شد. «روزلین باشلو»، وزیر وقت ورزش، بازیکنان تیم ملی را بهعنوان گانگسترهای نابالغ توصیف کرد و تیم سال ۲۰۱۰ را نیز l’equipe racaille نامید؛ تیم اشغال. از سال ۲۰۱۰، عموم مردم طرفدار فوتبال فرانسه احساسات منفی نسبت به تیم ملی داشتند. کلمهای که برای توصیف این احساسات استفاده میکردند Désamour یا از عشق افتادن است.
این توهینها نشان میداد که دیگر فوتبال کارکرد خود را در این جامعه از دست داده است. هرگز نباید این واقعیت را فراموش کرد که فوتبال چهرهای «ژانوسی» یا دوگانه دارد؛ یعنی به همان اندازه که میتواند باعث وحدت و هماهنگی اجتماعی شود، همانقدر نیز میتواند موجب سر باز کردن شکافها و گسلهای اجتماعی شود.
تاریخچه فرانک فرانسه
فرانک واحد ملی پول فرانسه تا پیش از پیوستن به یورو در سال ۱۹۹۹ میلادی بود. گفته میشود که این نام از عبارت لاتین Francorum Rex به معنی شاه فرانکها (که روی سکههای فرانسوی تا سده ۱۸ ثبت میشد) یا از واژه فرانسوی Franc به معنی آزاد گرفته شده است.
اکنون سوئیس، لیختناشتاین و بیشتر کشورهای آفریقایی فرانسویزبان از فرانک استفاده میکنند. پیش از معرفی یورو، کشورهای فرانسه، بلژیک و لوکزامبورگ نیز از این واحد پول استفاده میکردند. فرانک در مستعمرات امپراتوری فرانسه از جمله الجزایر و کامبوج نیز به کار میرفت.
نخستینبار فرانک بهعنوان یک سکه طلای فرانسوی در سال ۱۳۶۰ میلادی به مناسبت آزادی ژان دوم از بند انگلیسیها ضرب شد. ژان دوم چهار سال پیشتر در نبرد پواتیه دستگیر و اسیر شده بود. این سکه معادل یک پوند تور بود. فرانک فرانسه برای بسیاری از مستعمرات پیشین فرانسه مانند مراکش و الجزایر نیز ضرب میشد. در ۳۱ دسامبر ۱۹۹۸ ارزش فرانک فرانسه نسبت به یورو بهصورت هر یورو معادل ۶٫۵۵۹۵۷ فرانک تثبیت شد و پس از معرفی اسکناسها و سکههای یورو در سال ۱۹۹۹ تا ۲۸ فوریه ۲۰۰۲ بهعنوان ارز رسمی معامله میشد و تا ۱۹ فوریه ۲۰۱۲ در بانکها قابل مبادله بود.
اسکناس ۲۰۰ فرانکی و بازتاب فرانسه
احتمالاً در بین اسکناسهای مختلف ۱۰ ، ۲۰، ۵۰، ۱۰۰، ۲۰۰ و ۵۰۰، فرانک در سریهای مختلف؛ اسکناس ۲۰۰فرانکی سری قدیمی بیشتر بازتاب خودآگاه جمعی و روح ملی فرانسوی است و به واسطه آن، بیش از سری جدید اسکناس فرانک که نقشهایی از چهرههای مشهورتر فرانسوی روی آن نقش بسته میتوان به روح فرانسه پی برد.
در ۲۰۰ فرانکی مورد اشاره، «شارل دو مونتسکیو» رو به فرشته عدالت در حال نگاه به روبهرو است. گویی با آن چشمهای بیدار، مواظب و نگهبان است. مونتسکیو یکی از اندیشمندان سیاسی فرانسه در عصر روشنگری بود که سال ۱۶۸۹ در بوردو زاده شد. دو مونتسکیو به پژوهشهای علمی، تاریخی و حقوقی توجه ویژهای داشت و در سال ۱۷۲۷ میلادی برای عضویت در فرهنگستان فرانسه برگزیده شد. رفتهرفته از دادستانی کنار کشید و به تدوین اثر نامآورش، «روحالقوانین» پرداخت. این کتاب با اقبال عمومی روبهرو شد و بعدها نیز از مضامین آن در اداره کشورها و دولتها بهره بسیاری گرفته شد. مونتسکیو بر این باور بود که انقلاب و شورش و خونریزی کاری از پیش نمیبرد و آنچه یک جامعه نیاز دارد، قانون است.
مونتسکیو در کتاب «نامههای ایرانی» با طنزی هنرمندانه، دستگاهی را نقد میکند که هیئت حاکمه آن با قدرت نامحدود و تجاوزکارانهاش حق حیات را از ملت سلب کرده است. او با نوشتن نامههای ایرانی گامی بلند در راستای جنبش روشنگری اروپا و پیریزی طرحی نو بر اساس آزادی، حقیقت و تفاهم برداشت.
فرانسه، دستکم از عصر روشنگری، صاحب روشنفکران مشهوری بوده که همواره نقش «وجدان بیدار» جامعه را ایفا کردهاند. به باور بسیاری، تهیشدن فرانسه در روزگار جدید از روشنفکران آگاه و صریح، یکی از دلایل درغلتیدن جامعه فرانسه به نوعی هویت آنتاگونیستی علیه مهاجران -بهویژه از مستعمرات سابق فرانسه- شده است.
تیم «رنگینکمانی» یا زیادی «سیاه»؟
در شب فراموشنشدنی فینال جام ۱۹۹۸، بر خلاف بسیاری از انتظارات، فرانسویها برزیل را سه بر صفر شکست دادند. در نمایشی خیرهکننده، «زینالدین زیدان» در همان نیمه نخست کار را تمام کرد. زیدان بلافاصله به یک قهرمان تبدیل شد. تا چند سال قبل از این، حتی تصور چنین چیزی خاماندیشانه بود. ریشه خانواده زیدان به الجزایر بازمیگشت؛ کشوری که در دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ در جنگ علیه حاکمان فرانسوی خود جنگیده و پیروز شده بود. این جنگ و خشونت سیستماتیک زخمهای غیر قابل تسکین بسیاری بر جای گذاشت و مهاجران الجزایری در فرانسه تا مدتها در سایه این درگیری زندگی میکردند. حالا به نظر میرسید که بالاخره جنگ الجزایر به پایان رسیده بود.
این فقط پیروزی زیدان نبود. این پیروزی تیمی موسوم به «رنگینکمان» بود؛ متشکل از گروهی از بازیکنان که منشاء آنها خارج از فرانسه یا قلمروهای فرادریایی بود. «یوری ژورکایف» مهاجم ارمنیتبار است. «لیلیان تورام»، مدافع سرسخت و درجهیک تیم، در گوادلوپ در دریای کارائیب متولد شده است. «بیسنته لیزارازو»، مدافع چپ، اهل باسک است و «پاتریک ویرا»ی هافبک در داکار سنگال به دنیا آمده است.خیلی زود مشخص شد که قهرمانی در جام جهانی فقط محدود به فوتبال نیست. این تیم محصول مستقیم یک فرانسه چندفرهنگی جدید بود.
«فیلیپ سولرز»، نویسنده مشهور، آنقدر هیجانزده شده بود که گفت زیدان باید نخستوزیر فرانسه شود! سیاستمداران همه احزاب، از «ژاک شیراک» گرفته تا پایین، تمام تلاش خود را برای همراهی با تیم انجام دادند. به نظر میرسید همه با «پاسکال بونیفاس»، روشنفکر و فیلسوف مشهور موافق بودند که باید این لحظه را بهعنوان تولد «روشنگری جدید» در فرانسه توصیف کرد؛ ملت در حال اختراع خود بهعنوان یک ملت جدید بردبار و دارای تنوع نژادی بود.
البته این همه نیست، «ماری لوپن» چند سال پیش گفته بود که از پیروزیهای تیم فوتبال فرانسه خوشحال نمیشوم، چون این تیم زیادی سیاه است و ربطی به فرانسه ندارد. این جمله بیش از آنکه کلماتی تکراری از سوی فردی متعصب باشد، بازتاب نگاه بسیاری از فرانسویها -دستکم در زمانهایی- است. فرانسویها بعد از پایان استعمار هنوز موفق به بازاندیشی در «قرارداد اجتماعی» خود نشدهاند، به این دلیل به طرز فزایندهای با بحران هویت و اراده همگانی و حاکمیت مواجه بودهاند.
جهت مشاهده فایل باکیفیت تصویر زیر، اینجا را کلیک کنید