عصر تراکنش
رسانه مدیران فناوری‌های مالی ایران

هر لحظه از «نو»

نگاهی به مسیر حرفه‌ای سیدحامد قنادپور که اثرگذاری را مهم‌ترین اصل زندگی‌اش می‌داند

زمان مطالعه: 29 دقیقه

عصر تراکنش ۶۴ / ممکن نیست در صنعت بانکداری و پرداخت ایران عبارت «نوآوری» را شنید و نام «ارتباط فردا» به‌عنوان یکی از گزینه‌های گره‌خورده با این مفهوم از گوشه ذهن‌مان عبور نکند. شرکت تجارت الکترونیکی ارتباط فردا از ابتدا با این رویکرد شکل گرفت که نسبت به شرکت‌های موجود در صنعت، متفاوت نگاه و عمل کند و همین رویکرد باعث شد ارتباط فردا از اولین شرکت‌هایی باشد که نتوان آن را در دسته‌بندی‌های مرسوم شرکت‌های فعال در صنعت فناوری‌های مالی ایران گنجاند؛ نه ارائه‌دهنده کربنکینگ، نه پی‌اس‌پی، نه شرکت زیرساخت ابری و دیتاسنتر و نه خیلی از دیگر دسته‌های مرسوم، در صورتی که ارتباط فردا فعالیت‌هایی در بسیاری از این دسته‌بندی‌ها داشت، البته نه با آن شکل مرسومش.

ارتباط فردا که شاید در روزهای ابتدایی شکل‌گیری‌اش بسیاری به‌دلیل ارتباط‌نگرفتن با این رویکردش و ناتوانی در قرار دادنش در یک دسته‌بندی خاص آن را شترگاوپلنگ می‌خواندند، در یک بازه تقریباً کوتاه به یک نمونه موفق در صنعت بانکداری و پرداخت تبدیل شد و کار به جایی رسید که در بازه‌ای از زمان بسیاری از مدیران عامل بانک‌های کشور به تب‌وتاب راه‌اندازی شرکتی مانند ارتباط فردا افتادند.

مسلماً گره‌خوردن خلاقیت و نوآوری با جنبه‌های مختلف ارتباط فردا اتفاقی نیست و چیزی است که در درجه اول ریشه در نگاه مدیران ارشد این شرکت دارد و در درجه دوم از کارکنان و فرهنگ سازمانی آنها نشئت می‌گیرد. با این حال سیدحامد قنادپور را می‌توان مغز متفکر مسیر و تفکری دانست که ارتباط فردا از همان روزهای اول فعالیتش آن را دنبال کرده است؛ حرکت پرریسکی که در صورت شکست می‌توانست آینده حرفه‌ای حامد قنادپور را در صنعت به شکل دیگری رقم بزند. همین موضوع بهانه‌ای شد تا با قنادپور درباره مسیر شخصی و حرفه‌ای که تاکنون طی کرده، گفت‌وگو کنیم تا با او بیشتر آشنا شویم.

قنادپور می‌گوید در زمان شکل‌‌دادن ارتباط فردا، به‌دنبال یک سبک کار متفاوت بودند، می‌خواستند یک کار خارق‌العاده انجام دهند و دائم با خود فکر می‌کرد که نمی‌خواهد ارتباط فردا مثل هیچ‌کدام از شرکت‌های معروف صنعت بانکداری و پرداخت موجود شود، بلکه می‌خواهد راه متفاوتی را برود. در واقع «تفاوت» برای قنادپور خیلی اهمیت داشت و همین موضوع نیز باعث شد ارتباط فردا در همان ماه‌های ابتدایی شکل‌گیری به شهر پردیس برود و در پارک فناوری پردیس مستقر شود؛ تصمیمی پرریسک و جسورانه که بسیاری از شرکت‌های بزرگ صنعت هیچ‌وقت جرئت انجامش را پیدا نکردند؛ با وجود اینکه رؤیایش را خیلی پیش‌تر از حتی شکل‌گیری ارتباط فردا در سر داشتند.

در ادامه داستان زندگی شخصی و حرفه‌ای سیدحامد قنادپور را می‌خوانید که حاصل یک مصاحبه تقریباً سه‌ساعته است و هرچند هماهنگی مصاحبه از چند هفته قبل از روز مصاحبه انجام شده بود، ولی دقیقاً یک روز قبل از انجام این مصاحبه، قنادپور در سمت رئیس هیئت‌مدیره به ارتباط فردا بازگشت.


چندبُعدی‌بودن مدرسه؛ نقطه‌عطفی در زندگی


سیدحامد قنادپور متولد 1359 است و در خانواده‌ای متوسط و یک محله سنتی در تهران، خیابان ایران، بزرگ شده است: «با اینکه ما یک خانواده متوسط روبه‌پایین محسوب می‌شدیم، یکی از نقاط عطف زندگی‌ام را این می‌دانم که به اصرار مادر و تلاش پدرم به مدرسه خوبی رفتم. من فرزند اول خانواده هستم و دو برادر و یک خواهر کوچک‌تر دارم. مادرم خیلی اصرار کرد و پدرم با وجود دشواری‌ها، من را با تلاش فراوان به مدرسه علوی فرستاد. مدرسه علوی در کنار معلمان خوبی که باعث بهتر یاد گرفتن دروس و رتبه بهتر در کنکور می‌شدند، مهم‌ترین چیزی که به من داد «تنوع نگاه» بود؛ بهتر است بگویم «چندبُعدی‌بودن».

من 12 سال در مدرسه علوی درس خواندم و در این مدت آموختم که متنوع نگاه کنم و چندبُعدی باشم. در شرایطی که همه فقط روی درس تمرکز داشتند، ما حتی در سال کنکور هم ملزم بودیم ورزش، مطالعه و کارهای جانبی انجام دهیم. هیچ‌وقت نمی‌توانستیم حتی ورزش را به بهانه درس کنار بگذاریم. خواندن کتاب‌ غیردرسی هم اجباری بود؛ یعنی یک کتابخانه بسیار مجهز و کلاس کتاب‌خوانی داشتیم که زمانی را به این امر اختصاص می‌داد. ما حق نداشتیم فرصت تفریح خودمان را به درس اختصاص دهیم، زیرا می‌گفتند تفریح به اندازه درس‌خواندن اهمیت دارد.»

حامد قنادپور از کودکی علاقه زیادی به کارکردن داشت. یکی از جنبه‌های چندبُعدی‌بودن در مدرسه علوی این بود که روی انواع مهارت‌ها و هنرها تأکید زیادی داشتند و قنادپور در زمان دبستان، هم فن بیان آموخته بود، هم کارهای فنی و هم کار نجاری با چوب را آموزش دیده بود. یک تابستان شاگرد نجاری شد. نجاری با تخته سه‌لایی را به‌خوبی یاد گرفت و وقتی به مقطع راهنمایی رسید، به بچه‌های سال پایین‌تر، آموزش نجاری می‌داد. خودش می‌گوید که از مقطع دبستان کار می‌کرده؛ نه لزوماً به خاطر نیاز مالی، ولی کارکردن و مهم‌بودن برای یک کودک جذاب بود. خودش می‌گوید: «اینها مهم‌ترین نقاط عطف کودکی من به حساب می‌آید.»

قنادپور، پدربزرگ مادری‌اش را قهرمان زندگی خود می‌داند؛ شخصی که بعدها و در سال‌های 1393-1392 مستندی از زندگی او را ساخته است. به گفته قنادپور، پدربزرگش یک فرد بازاریِ کاملاً عادی بود با سطح سواد در حد خواندن و نوشتن، ولی نوع نگاهش به زندگی و حس خیرخواهی او را همیشه تحسین می‌کند: «12 سالم بود که فوت کرد، ولی تأثیرش همیشه در زندگی با من همراه بود. من یک مستند از زندگی او ساخته‌ام. به دلایلی فیلم‌سازی را در حوزه هنر انتخاب کردم. دومین فیلم بلندی که ساختم، مستندی بود که «کیمیاگر» نام داشت و زندگی پدربزرگم را تصویر می‌کرد. او آدم بسیار ویژه‌ای برای من محسوب می‌شد. 20 سال بعد از فوت او اتفاقی برایم افتاد که بیشترین تأثیر را در زندگی شخصی و شغلی من گذاشته است.»


قبولی در دانشگاه و معافیت از سربازی


در شرایطی که کنکوری‌های دهه 70، رؤیایشان گزینش در رشته برق دانشگاه صنعتی شریف بود، انتخاب حامد قنادپور برق شریف نبود؛ دوست داشت در دانشگاه تهران در رشته کامپیوتر قبول شود و دومین انتخابش نیز دانشگاه امیرکبیر بود. قنادپور در این‌باره می‌گوید: «چون آن زمان همه اولین انتخاب‌شان را برق شریف می‌زدند، من به خاطر کله‌شقی‌های دوران جوانی، برق شریف را آخرین انتخابم زدم. می‌خواستم مثل دیگران متأثر از جریان‌های آن دوران نباشم. وقتی می‌خواستم فرم انتخاب‌رشته را تحویل دهم، متصدی به من گفت تو رتبه خوبی آورده‌ای، فکر کنم رشته‌ها را برعکس زده‌ای، اینها که تو آخر گذاشته‌ای همه اولین انتخاب‌شان است.»

در نهایت قنادپور در رشته مهندسی کامپیوتر گرایش نرم‌افزار دانشگاه صنعتی امیرکبیر قبول شد. تابستان قبل از ورود به دانشگاه، یک تابستان خاص برای او بود. قنادپور در آن تابستان متوجه شد که می‌تواند معافیت سربازی بگیرد: «بعضی‌ها به شانس معتقد هستند، من هم به‌صورت شانسی متوجه شدم که با احتمال کمی، امکان دریافت معافیت را دارم و بر خلاف دیگران، به‌دنبال این احتمال رفتم و خدا را شکر موفق شدم. البته من اسمش را «شانس» نمی‌گذارم؛ می‌گویم «فرصت» در زندگی پیش روی خیلی‌ها قرار می‌گیرد، ولی همه از فرصت استفاده نمی‌کنند.»


شروع‌به‌کار حرفه‌ای به‌عنوان حسابدار


درست روز بعد از مرحله دوم کنکور در ۱۸ تیرماه 13۷۷، قنادپور برای انجام مصاحبه استخدام به‌عنوان حسابدار به شرکتی می‌رود و از یک روز بعدتر در آن شرکت شروع‌به‌کار می‌کند: «تا زمان کنکور، هیچ‌وقت در خانه کامپیوتر نداشتم. وضع مالی ما طوری نبود که کامپیوتر بخریم، ولی در سال دوم دانشگاه توانستم کامپیوتر بخرم. تا پیش از آن، فقط در سایت مدرسه، کافی‌نت‌های بیرون یا در خانه دوستان با کامپیوتر کار می‌کردم. کار با نرم‌افزارهای مایکروسافت را کمی بلد بودم. روز بعد از کنکور، به یک شرکت رفتم که حسابدار می‌خواست و با چند نفر مصاحبه انجام دادند.

من حسابداری نمی‌دانستم، ولی شانسم را امتحان کردم. مدل مصاحبه خیلی جالب بود؛ یک پرونده انجام‌شده را در یک پوشه نارنجی به من دادند و یک فایل اکسل هم در کامپیوتر گذاشتند و گفتند: «این یک پرونده است، آن را بخوان و یاد بگیر. این پرونده را هم وارد کامپیوتر کن و حسابداری معین آن را انجام بده و کارت معین آن را بزن.» من یکی، دو بار قبلاً اکسل کار کرده بودم، ولی حسابداری نمی‌دانستم. خیلی سریع کار را انجام دادم و بعد به من گفتند «پس‌فردا بیا مشغول به کار بشو». دو روز بعد از کنکور توانستم کار پیدا کنم. در واقع روز قبل از ثبت‌نام دانشگاه، کارت معافیتم را گرفته بودم و دو ماه و 22 روز سابقه کار داشتم.»

فعالیت حرفه‌ای قنادپور با حسابداری در یک شرکت که در حوزه صادرات محصولات پتروشیمی بود، شروع شد. او یکی، دو سال حسابدار بود و بعد «مسئول سیستم‌ها» در آن شرکت شد؛ ابتدا به‌عنوان یک فرد دیپلمه استخدام شد، ولی بعدها او را به‌عنوان یک دانشجوی رشته کامپیوتر می‌شناختند: «یادم هست در طول دوره دانشجویی، یک سال و نیم در شیفت شب آی‌اس‌پی کاوش کار می‌کردم؛ بعدازظهرها و روزهایی که کلاس نداشتم به همان شرکت پتروشیمی می‌رفتم و دو، سه شب در هفته از ساعت هشت شب تا هفت صبح به‌عنوان شیفت شب اینترنت کاوش، تلفن جواب می‌دادم.»

در دوره دانشجویی نیز دو، سه بار فرصت کارآموزی در شرکت‌های کامپیوتری برایش پیش آمد. یک تابستان در شرکت مهندسی مهاران و شش ماه در مرکز تحقیقات مخابرات کار کرد. در واقع قنادپور شغل‌های مختلفی را تا فارغ‌التحصیلی‌اش عوض کرد تا اینکه در سال 1381 وارد شرکت خوارزمی بانک صادرات شد: «همکاری من با خوارزمی در دو مقطع بود؛ بار اول به‌عنوان کارشناس وارد شدم. این اولین شغل من بعد از دوره دانشجویی بود که به‌صورت پاره‌وقت به‌عنوان کارشناس کار می‌کردم.»


ورود به کارهای صنفی و فرهنگی در دانشگاه


همزمان با ورود به دانشگاه پلی‌تکنیک، اردوی سه‌روزه‌ای برای دانشجویان ورودی جدید در «منظریه» گذاشته بودند و قنادپور برای اولین‌بار با گروه‌های سیاسی آشنا می‌شد و همین اردو او را به فضای صنفی و سیاسی علاقه‌مند کرد: «ورودی هفتادوهفتی‌های پلی‌تکنیک، آدم‌های صنفی و سیاسی بودند و دنبال ایجاد تشکل می‌رفتند. من نمی‌خواستم هیچ کار سیاسی انجام دهم، ولی به سمت کارهای صنفی و فرهنگی جذب شدم. آن زمان افراد از سال دوم دانشگاه می‌توانستند برای عضویت در شورای صنفی دانشگاه اقدام کنند. ما هم می‌خواستیم برای خودمان یک تشکل یا یک جور شورای صنفی راه بیندازیم. یکی از بچه‌ها می‌خواست تشکل صنفی راه بیندازد. من هم کاندیدای عضویت در آن تشکل شدم و به خاطر سابقه‌ای که در تدریس داشتم، گویا خیلی خوب حرف زدم و با اختلاف زیاد بیشترین رأی را در دانشکده آوردم و بدین ترتیب وارد کارهای صنفی دانشگاه شدم.»

در سال بعد، قنادپور دبیر شورای صنفی دانشکده شد و همزمان نایب‌دبیر شورای صنفی دانشگاه نیز بود و یکسری کارهای صنفی و فرهنگی را شروع کرده بود.

«آن زمان «نشریه پویش» را داشتیم. بسیاری از افراد قوی کنونی که در صنعت بانکی و پرداخت کشور کار می‌کنند، از همان کلونی فعالیت‌های صنفی بیرون آمدند. محمد مظاهری، دبیر شورای صنفی بود؛ حمیدرضا مختاریان، عضو شورای صنفی و دبیر فرهنگی پویش بود؛ من دبیر صنفی پویش هم بودم؛ علی حاجی‌زاده مقدم، حجت جاهد، حمید رستمی، ابوالفضل غلامرضایی، افشین رسولی و خیلی‌های دیگر با ما همکاری‌های فرهنگی-صنفی می‌کردند و یک کلونی خوب و قوی را شکل داده بودیم. بعضی‌ها از ایران رفتند و اکنون در صنعت بانکی دنیا کار می‌کنند.»

قنادپور همزمان که دبیر شورای صنفی می‌شود، همایش دانشجویی انجمن کامپیوتر را در سال 1379 برگزار می‌کند. این همایش یک نقطه‌عطف برای او به‌شمار می‌رفت؛ یک کار سازمان‌دهی‌شده هفت، هشت‌ماهه بود که 60 یا 70 دانشجو در آن مشارکت داشتند و با 1500 نفر مهمان برگزار شد. در آنجا قنادپور با شهاب جوانمردی و خیلی‌های دیگر رابطه نزدیک پیدا می‌کند: «من همیشه می‌گویم که پلی‌تکنیک یک دانشگاه مدیرپرور است؛ زیرا به یادگیری ما کمک زیادی کرد. من در 22سالگی توانستم تجربه مدیریت یک تیم ۲۰۰ نفره را برای برگزاری یک رویداد ۱۵۰۰ نفره داشته باشم. از سخنرانی‌ها و میزگردها و کارگاه‌ها و نشریه و محتوای علمی گرفته تا اسکان و تغذیه و صبحانه و ناهار و شام و خلاصه همه چیزشان بر عهده ما بود. پلی‌تکنیک به من تجربه‌های فوق‌العاده‌ای هدیه داد. همیشه می‌گویم که پلی‌تکنیک یک دانشگاه مدیرپرور است؛ به‌خصوص در میان بچه‌هایی که فعالیت دانشجویی انجام می‌دهند.»


در پی تأسیس رشته آی‌تی در مقطع کارشناسی ارشد


قنادپور سال ۱۳۸۱ فارغ‌التحصیل می‌شود. او با خود به این جمع‌بندی رسیده بود که بر خلاف بسیاری از دوستانش که از ایران رفتند، نمی‌خواهد مهاجرت کند و قصد داشت درس خود را ادامه دهد. اما به واسطه روحیه چندبُعدی که از زمان مدرسه داشت و توانایی و اعتمادبه‌نفسی که دانشگاه و فعالیت‌های دانشجویی به او داده بود، تصمیم عجیبی گرفت و آن تأسیس یک رشته جدید در مقطع کارشناسی ارشد بود: «در آن برهه با بررسی‌هایی که انجام داده بودم، کارشناسی ارشد کامپیوتر را نپسندیدم و ترجیح دادم رشته دیگری مانند «صنایع» بخوانم.

آن روزها هر کس با هر رشته کارشناسی نمی‌توانست به هر رشته کارشناسی ارشد برود؛ مثلاً از رشته کامپیوتر فقط به یکی از گرایش‌های مهندسی صنایع می‌توانستم بروم، ولی آن را نپسندیدم. در نتیجه با رئیس دانشکده حرف زدم که «سیلابس کارشناسی ارشد رشته مهندسی کامپیوتر را عوض کنند، چون خیلی قدیمی بود»، ولی قبول نکردند و بعد پیشنهاد دادم یک رشته جدید در مقطع ارشد تأسیس کنیم که خیلی جدی گرفته نشد، ولی خودم به این فکر افتادم که یک رشته جدید تأسیس کنم.

تمام داکیومنت‌ها را برای درک فرایند یک رشته جدید خواندم. اینجا بود که همراه با یکی از دوستانم به نام امین چاروسه، ایجاد رشته آی‌تی در دوره کارشناسی ارشد را پیشنهاد دادیم. انگیزه من بیشتر از او بود، چون می‌خواستم خودم در این رشته تحصیل کنم. خلاصه، فرایند را شناختم و بنچ‌مارک‌های دنیا را، به‌خصوص دانشگاه کارنگی ملون را مورد مطالعه قرار دادیم. من برای سه تا از گرایش‌های رشته فناوری اطلاعات، سیلابس نوشتم؛ گرایش تجارت الکترونیکی که هنوز هم وجود دارد، گرایش سیستم‌های چندرسانه‌ای که اکنون خیلی کم‌رنگ شده و مهندسی سیستم‌های اطلاعاتی که هنوز هم وجود دارد. من سیلابس این سه گرایش را با کمک امین چاروسه نوشتم.»

وقتی استادان جدیت قنادپور را برای تأسیس یک رشته جدید مشاهده کردند، آنها نیز به کمک آمدند و مشورت دادند. به گفته حامد قنادپور، دو تن از استادانش، دکتر پدرام و دکتر صادقیان هم سیلابس‌های دو گرایش دیگر را نوشتند؛ دکتر پدرام گرایش شبکه و دکتر صادقیان گرایش امنیت اطلاعات! در نهایت پنج گرایش در رشته فناوری اطلاعات نوشته شد: «من به‌دنبال تصویب رشته کارشناسی ارشد مهندسی آی‌تی رفتم.

دانشکده هم از این اقدام خیلی خوشش آمد و سریع تأیید کرد؛ فقط یک شرط گذاشتند: «باید دوره کارشناسی این رشته یک سال برگزار شود تا درخواست کارشناسی ارشد برایش بدهیم.» این حرف مثل آب سردی بود که روی سر من بریزند، ولی چاره‌ای نبود. رفتم سیلابس‌های کارشناسی مهندسی آی‌تی را نوشتم. شیطنت‌هایی هم کردم! راستش ریاضی من خیلی خوب نبود و هنوز هم خوب نیست. اگر نگاه کنید در دروس کنکور کارشناسی ارشد مهندسی آی‌تی، هیچ درس ریاضی وجود نداشت. در نهایت سیلابس کارشناسی را نوشتم و خودم به‌دنبال راه‌اندازی آن رفتم.»

او به همراه امین، مرکز آموزش‌های آی‌تی دانشگاه امیرکبیر را راه انداختند و مرکز پژوهش‌های آی‌تی دانشگاه را نیز فعال کردند: «من رئیس مرکز آموزش‌های آی‌تی دانشگاه و معاون دفتر پژوهش‌های آی‌تی دانشگاه امیرکبیر شدم؛ آن دفاتر را ایجاد کردیم و گاهی هم برای دانشگاه پروژه می‌گرفتیم و پول درمی‌آوردیم. مثلاً پروژه پایلوت تجارت الکترونیکی برای وزارت بازرگانی را در سال 1382 انجام دادیم.

به همین دلیل، من را در دانشکده می‌شناختند. در نیمه شهریور 1382 رئیس دانشکده به من زنگ زد و گفت که سازمان سنجش با تأیید وزارت علوم، 25 نفر دانشجوی کارشناسی به آنها معرفی کرده است. در واقع تلاش‌هایمان نتیجه داده بود. روزی که دفترچه انتخاب‌رشته کنکور منتشر شد، برای من خیلی جذاب بود، چون لابه‌لای آن یک برگه جدای پشت‌و‌رو گذاشته بودند که نوشته بود: «رشته مهندسی فناوری اطلاعات، دانشگاه امیرکبیر 20 نفر ظرفیت، دانشگاه شریف 20 نفر ظرفیت». آن روز انگار دنیا را به من دادند؛ من این رشته را خلق کرده بودم، خلق‌کردن را همیشه دوست داشتم.»

سید حامد قنادپور

رئیس و استادان شورای دانشکده امیرکبیر در آن زمان از حامد قنادپور که رشته مهندسی آی‌تی را تأسیس کرده بود، خواستند که در دانشکده شروع به تدریس کند. او جزء معدود افرادی بود که مدرک ارشد نداشت، ولی در دانشگاه امیرکبیر تدریس می‌کرد: «این یک اتفاق خوب و عجیب در زندگی من بود. همین‌جا یک شانس دیگر هم آوردم. باز هم تأکید می‌کنم، شانس در واقع فرصت‌هایی است که از آن استفاده می‌کنیم.

آقای مهندس جهانگرد همان موقع مدیر طرح «تکفا» شده بود. من شناختی از این پروژه نداشتم، ولی گفته بودند که در هر وزارتخانه و دستگاهی باید یک شورای آی‌تی تشکیل شود و دو نفر خبره و متخصص فناوری اطلاعات از استادان دانشگاهی در شورای آی‌تی باشند؛ بسیاری از دستگاه‌ها می‌دانستند که فقط دانشگاه امیرکبیر و دانشگاه شریف چنین رشته‌ای دارد، پس به این دو دانشگاه نامه می‌زدند که نماینده خودتان را معرفی کنید. دانشگاه امیرکبیر هم من و امین را به همه جا معرفی می‌کردند. ناگهان به واسطه همین موضوع، در 22سالگی به‌عنوان نماینده دانشگاه به چند شورای آی‌تی معرفی شدم.»

قنادپور توضیح می‌دهد که آن روزها همزمان 9 جا به‌صورت پاره‌وقت کار می‌کرده، عضو شورای آی‌تی وزارتخانه‌های مختلف بوده و نظارت بر یکسری پروژه دانشگاهی را از طرف دفتر تحول و بهره‌وری وزارت علوم هم داشته که اینها شبکه خوبی را در بین استادان دانشگاهی ایجاد کرد که در سال 13۸۴ بسیاری از آنها در رده‌های وزارت و معاون وزیر انتخاب شدند. ایستادگی و تأسیس رشته آی‌تی منشاء اتفاقات زیادی در زندگی او شد: «فکر کنم اولین مصاحبه من با خبرگزاری ایسنا مربوط به سال 1381 می‌شود. از اولین کارشناسان فناوری اطلاعات که در ایران مورد مصاحبه قرار گرفتند، من و دو، سه نفر دیگر بودیم.»

حامد در ۲۲ سالگی از طریق حضور در شرکت خدمات مدیریت ایرانیان، مدیر یک پروژه طرح تکفا در وزارت امور خارجه می‌شود. آن موقع کنسرسیوم کفا وجود داشت که شامل چهار شرکت بزرگ کامپیوتری می‌شد و قنادپور هم از طرف مدیر طرح ناظر این کنسرسیوم شد: «بالاخره در سال 13۸۲ کارشناسی ارشد آی‌تی هم تأسیس شد و من کنکور دادم و جزء اولین دانشجویان مهندسی فناوری اطلاعات دانشگاه امیرکبیر به حساب می‌آیم.

رتبه 10 کنکور ارشد را به دست آوردم و باز هم با اینکه می‌توانستم وارد دانشگاه شریف شوم، اولین انتخابم را دانشگاه امیرکبیر زدم، چون در امیرکبیر مشغول به کار بودم و می‌خواستم به کارم ادامه دهم. دانشجوی کارشناسی ارشد مهندسی آی‌تی شدم و تا دفاعیه رفتم، ولی دفاع نکردم و این دوره ناتمام ماند. با اینکه پایان‌نامه‌ام تقریباً آماده بود، ولی بنا به دلایلی دیگر آن را ادامه ندادم. دو، سه سال به دانشگاه نرفتم و تدریس هم انجام ندادم، سپس دوباره برگشتم. چند سال بعد، دوباره کنکور دادم و برای مهندسی آی‌تی تربیت مدرس قبول شدم و همزمان با فعالیت‌های حرفه‌ای، کارشناسی ارشد مهندسی آی‌تی را گرفتم. در سال 1397 در شرکت ارتباط فردا بودم و در کنکور دکتری شرکت کردم که خودش قصه جالبی دارد.»


تصمیم به کار کارمندی


سال‌های 1382، 1383 و 1384 سال‌های بسیار پرکاری برای حامد قنادپور بودند؛ همزمان 9 جا کار می‌کرد و به‌تدریج از این حجم کار خسته شده بود. در سال 1382 قنادپور اولین کسب‌وکار خود را با نام «شرکت هامان مهراد» با شراکت سه نفر از دوستانش راه‌اندازی می‌کند که بعضی پروژه‌ها را از طریق این شرکت می‌گرفتند. همزمان با پروژه وزارت خارجه، کارشناس ارشد «صندوق حمایت از الکترونیک وزارت صنایع و معادن» شد. خودش می‌گوید: «به واسطه این همکاری، بسیاری از شرکت‌های کامپیوتری را شناختم و با بسیاری از آنها همکاری کردم. 10 یا 15 شرکت معروف و معتبر که اکنون هم بسیاری از آنها فعال‌اند، وام‌هایی از صندوق می‌گرفتند.

من به‌عنوان کارشناس می‌بایست وام آنها را تأیید می‌کردم که چه وامی با چه نرخی به کدام‌ بدهند. در نهایت در سال 1384 از کارهای پراکنده خسته شده بودم و دولت هم تغییر کرد و ناامیدی ما از رونق بازار آی‌تی شدت گرفت؛ پس شرکت خودمان را با دو سال و نیم سابقه فعالیت تعطیل کردیم و تصمیم گرفتم کارمند شوم. من در این مقطع ازدواج کرده بودم و دیگر نمی‌توانستم آن همه کارهای پروژه‌ای و پاره‌‌وقت سنگین انجام دهم؛ بنابراین تصمیم گرفتم در یک جا کارمند شوم. یکی، دو جا در دولت به من پیشنهاد مدیرکلی شد و یکی هم تا نزدیک حکم انتصاب رفت، ولی خدا را شکر می‌کنم که عملی نشد. من به‌جز شش ماه که در مرکز تحقیقات مخابرات بودم، هیچ‌وقت کار دولتی انجام ندادم.»

این ایام با ازدواج حامد قنادپور مصادف بوده و معتقد است آرامش و اطمینان خاطری که در زندگی مشترک خود دارد، پایه اصلی برای تلاش کاری و موفقیت‌هایش بوده است؛ زندگی‌ای که در کنار همسر و دو فرزند دوست‌داشتنی‌اش دارد.


از فعالیت در شرکت خوارزمی تا حضور در پرداخت نوین و توسن


به‌دلیل آشنایی که قنادپور با شرکت خوارزمی داشت، به او قائم‌مقامی مدیرعامل شرکت خوارزمی پیشنهاد شد؛ این پیشنهاد، دروازه ورود قنادپور به فضای انفورماتیک بانکی بود: «همین شرکت خوارزمی که اکنون با نماد «مفاخر» در بورس است، من به‌عنوان معاون طرح و توسعه و قائم‌مقام مدیرعامل آنجا مشغول به کار شدم. تمام کارهای دیگر را کنار گذاشتم. از 8 بهمن 1384 اولین کار تمام‌وقتم را در خوارزمی آغاز کردم. من هر جا می‌روم توسعه و خلق و ساختن را دوست دارم. چند چیز در طول مدت کاری‌ام در خوارزمی برایم جذاب بود؛ در کنار دستاوردهای انسانی که در خوارزمی داشتیم، اولین خودپرداز سیار را راه انداختیم. ما اولین دستگاه را برای بانک صادرات در زمستان 1385 راه‌اندازی کردیم و 30 دستگاه دیگر هم در سال 1386 فعال شد. یادم هست یک شب در زمستان 1385 برف می‌آمد و ما فردا افتتاحیه اولین دستگاه را داشتیم.»

حامد قنادپور سه سال در خوارزمی فعالیت کرد و در همین مدت اتفاقات جالبی افتاد. در زمان ورود او و مهندس گرکانی به‌عنوان مدیرعامل خوارزمی که همزمان وارد خوارزمی شده بودند، 7/99 درصد درآمدهای خوارزمی متعلق به بانک صادرات بود، ولی بعد از سه سال که آنها از شرکت خارج شدند، فقط 50 درصد از درآمد به بانک صادرات تعلق داشت و شرکت خیلی رشد کرده بود.

او در این‌باره توضیح می‌دهد: «من همیشه «ساختن» را دوست داشتم. تا سال 1387 در آنجا بودم و بعداً تغییر مدیریت رخ داد که من نیز بعد از این اتفاقات، از شرکت خارج شدم. در سال 1387 به شرکت پرداخت نوین آرین رفتم و معاون مدیرعامل (مهندس شریفی) شدم. در مهر 1387 در پرداخت نوین آرین مشغول شدم و دو سال‌ونیم در آنجا بودم. در خوارزمی بیشترین کارم توسعه بود، ولی در پرداخت نوین آرین کار سامان‌دهی انجام می‌دادم.

مهم‌ترین پروژه من در آنجا، کیوسک‌های معروف بانک اقتصاد نوین بود که در شعب بانک، در بعضی رستوران‌ها و جاهای مختلف قرار داشت و بلیت‌های جشنواره تئاتر فجر را نیز اولین‌بار فروختیم. بعد از پرداخت نوین، به توسن رفتم تا برایشان یک شرکت سخت‌افزاری راه بیندازم. آنها با سابقه‌ای که از من در خوارزمی می‌شناختند، گفتند یک شرکت سخت‌افزاری راه بیندازیم که در نهایت همین شرکت «توسن‌تکنو» شد. قرار اولیه این بود این شرکت را من راه بیندازم، ولی بعد از مدتی فعالیت، مدیر بازاریابی توسن که مجید غفاری بود، از شرکت رفت و خودم پیشنهاد دادم که مدیر بازاریابی توسن شوم. اینکه چرا این انگیزه در من وجود داشت، داستان خودش را دارد.»


رسیدن به برنامه ۲۰ ساله زندگی


در سال ۱۳۸۱ استاد درس مدیریت عمومی قنادپور، به‌عنوان یک تمرین از دانشجویان خواست تا برنامه ۲۰ ساله زندگی خود را بنویسند. قنادپور نیز همان موقع برنامه ۲۰ ساله زندگی‌اش را نوشت. در برنامه ۲۰ ساله زندگی قنادپور نوشته شده که در پنج‌ساله سوم باید بتواند یک شرکت ۲۰۰ نفره را در حوزه کامپیوتر و انفورماتیک مدیریت کند و آن شرکت را خیلی گسترش دهد: «به خاطر هدفی که داشتم، از ابتدا می‌دانستم که می‌خواهم مدیرعامل شوم و کسب‌وکار راه بیندازم. برای مدیرعامل‌شدن نیاز داشتم که همه‌چیز را بلد باشم.

مثلاً در خوارزمی، شش، هفت ماه سرپرست معاونت مالی-اداری شدم، برای اینکه امور مالی را یاد بگیرم، همان موقع یکسری دوره‌های مالی گذراندم تا بتوانم ترازنامه بخوانم و کارهای دیگری انجام دهم. در توسن دیدم که بازاریابی بلد نیستم و زمانی که شرایط مناسبی پیش آمد، خودم پیشنهاد دادم که مدیر بازاریابی شوم، چون می‌دانستم که تجربه اجرایی و مالی-اداری و طرح و توسعه را دارم، ولی در بازاریابی و فروش هرگز تجربه‌ای نداشتم. خودم درخواست دادم و مدیر بازاریابی توسن شدم. راستی، آخرین سال آن برنامه تا همین امسال بوده و با 10 الی 20 درصد تفاوت، آن برنامه ۲۰ساله به اجرا درآمده است؛ ورود به دوره دکتری را نیز در برنامه ۲۰ساله خود پیش‌بینی کرده بودم؛ قرار بود در پنج‌ساله سوم، دکتری بخوانم که با چند سال تأخیر، این اتفاق نیز افتاد.»

در مدت حضور قنادپور در جایگاه مدیر بازاریابی توسن، این شرکت نوعی پوست‌اندازی انجام می‌دهد: «آن موقع ما خیلی دنبال برندینگ توسن بودیم. در سال‌های 1389 و 1390 رویدادهای مختلفی را شکل دادیم. هدف من این بود که چهره توسن را از «یکسری جوان باحال فنی» به «یک شرکت تأثیرگذار در صنعت» تبدیل کنم. یکی از چیزهایی که در توسن راه انداختم و به آن افتخار می‌کنم، همان استراتژی و سیاستی بود که از بُعد بازاریابی به آن توجه داشتیم: «برای اینکه توسن بانک‌های مشتری خودش را نگه دارد و از دست ندهد، نباید به همه آنها با مدل یکسان خدمت می‌رساند، بلکه باید به هر کدام از آنها یک چنل منیجر می‌داد و من آن موقع در حوزه بازاریابی بر این موضوع اصرار کردم و شبکه همکاران تجاری شکل گرفت. یا مثلاً حضور متفاوت و بزرگ در نمایشگاه‌ها و حضور در جمع نظام صنفی و برگزاری گردهمایی‌های مشتریان یا همین «افطاری توسن» که به این شکل وجود نداشت و اولین افطاری بزرگ ۱۰۰۰ نفره را در هتل استقلال برگزار کردیم تا به‌‌نوعی اقتدار توسن را در بازار نشان دهیم.»


ورود به بانک تات و تجربه مدیریت بحران


اواخر فروردین 1391 قنادپور همکاری خود را با توسن خاتمه می‌دهد و با توجه به شناخت و همکاری قبلی که با مهندس مرآت‌نیا و مهندس شریفی در پرداخت نوین آرین داشت، به او پیشنهاد می‌شود که به «بانک تات» برود. مدیریت طرح و توسعه بانک تات فصل جدیدی را در زندگی حرفه‌ای این متخصص فناوری اطلاعات رقم می‌زند: «مدیریت امور طرح و توسعه بانک تات همزمان با حضور من شکل گرفت. زمانی که وارد بانک تات شدم، بانک درگیر مسائل و مشکلات زیادی بود. در سال 1391 دغدغه بسته‌شدن شتاب را داشتیم. تصور کنید برای یک بانک چقدر سخت است که چند ماه سیستم شتاب او قطع شود.»

مدیریت بحران یکی از ارزشمندترین تجربه‌هایی است که قنادپور آن را در شرایط سخت بانک تات به دست آورده است: «هیچ‌وقت یادم نمی‌رود، یک روز ساعت دو بعدازظهر اعلام شد که «شتاب بانک تات قطع شده است». ما انواع دستگاه‌های خودپرداز و کارت‌خوان داشتیم و مردم می‌خواستند از آنها استفاده کنند، ولی دستگاه‌های خودپرداز و کارت‌خوان بانک تات فقط با کارت‌های بانک تات کار می‌کردند و هیچ کارت‌خوان یا خودپرداز دیگری، کارت‌های ما را نمی‌پذیرفت. این وضعیت برای ما فاجعه بود؛ روز عجیبی بود.

در این شرایط همه دچار وحشت می‌شوند. حال همه خیلی بد بود. با آقای مهندس مرآت‌نیا و آقای مهندس شریفی دور هم جمع شدیم و کمیته مدیریت بحران را شکل دادیم و شروع به سرویس‌دهی کردیم. به نظر من، همین‌جا، تهدید بزرگ برای بانک به فرصت تبدیل شد. یادم هست که حتی با پیامک دستور پرداخت می‌گرفتیم. به‌عنوان مثال یک نفر در شهرک غرب به بیمارستان پارسیان رفته بود و پولش در بانک تات بود و می‌خواست پدرش را عمل کند. او می‌بایست کارت می‌کشید تا عمل انجام شود. به ما زنگ زد و ما فوراً در کال‌سنتر گفتیم که هر جا مشتریان نیاز به پول دارند، فوراً برایشان پول بفرستید. بعضی جاها با موتور برایشان پول فرستادیم. قبل از آن هم پیشخوان مجازی را در بانک راه انداخته بودیم و تجربه تحویل پول نقد را داشتیم. با همین روش توانستیم طی یک هفته بحران را مدیریت کنیم. افراد نمی‌دانستند چه اتفاقی افتاده بود، یکی از بچه‌ها با موتور اسکناس را به آن فرد رساند.»

به گفته قنادپور، چهار ماه سیستم شتاب بانک تات قطع بود. در این مدت، منابع بانک بالا رفت، چون از هفته اول یاد گرفته بودند که تاب بیاورند. مفهوم تاب‌آوری را با پوست و خون خود درک کردند. مشتریان به‌مرور عادت کردند و سازوکارهای پیشخوان مجازی و delivery را در بانک توسعه دادند: «من مدیریت بحران را از آن اتفاق یاد گرفتم و تجربه ارزشمندی بود.»

قنادپور معتقد است در زمان بحران حتی از روزنه‌ها باید نهایت استفاده را برد و همان تجربه مدیریت بحرانی که او در آن زمان کسب کرد، در اتفاق هایپرکام در شرکت ارتباط فردا بسیار به او کمک کرد تا کمترین آسیب را ببیند.


رفتن به شتات و مدیرعاملی ارتباط فردا


بعد از آن بحران قطع سیستم شتاب در بانک تات در سال ۱۳۹۱، قنادپور برای سال ۱۳۹۲ به‌عنوان مدیر امور طرح و توسعه بانک تات، یک پیشنهاد جسورانه به بانک آورد، برنامه‌ای که دو محور داشت؛ یکی اینکه طی یک سال، ۱۱۰ هزار میلیارد ریال منابع را از طریق ابزارهای بانکداری الکترونیکی جذب کند. دوم اینکه هفته‌ای یک محصول یا خدمت جدید را به بانک بیاورد. قنادپور توضیح می‌دهد که دکتر رسول‌اف از این برنامه استقبال کرد و او با شش نیرو در امور طرح و توسعه بانک، آن سال توانست 44 محصول و سرویس جدید ارائه دهد: «دکتر رسول‌اف آدم واقعاً متفاوت و بی‌نظیری در عرصه مدیریت است. او شخصاً پیگیر مسائل می‌شد و ابزارهای لازم را برای اجرای برنامه‌ها در اختیار من می‌گذاشت. مثلاً من را دبیر کمیسیون معاملات بانک تات کرد. یک تفاهم‌ با بخش حقوقی داشتیم که قراردادهای طرح و توسعه را طی سه روز بررسی کند تا کار برون‌سپاری به‌راحتی پیش برود.»

در مهر 1392 مهندس مرآت‌نیا با قنادپور صحبت می‌کند و می‌گوید که او برنامه‌اش را طی شش ماه در بانک اجرا کرده و حیف است که با همین مدل ادامه بدهد. در نتیجه در این نقطه ورود به شرکت تجارت الکترونیک تات و مدیرعاملی آنجا به قنادپور پیشنهاد می‌شود: «ارتباط فردا ادامه شرکت تجارت الکترونیک تات بود. من سال ۱۳۹۲ مدیرعامل شرکت تجارت الکترونیک تات شدم. اوایل از این شرکت خیلی خوشم نمی‌آمد و اکراه داشتم که این مسئولیت را بپذیرم، چون شرکت کوچکی بود؛ فقط 18500 دستگاه کارت‌خوان داشت و 30 دستگاه خودپرداز. کار دیگری نمی‌کرد و کلاً 10 یا ۱۵ نفر نیرو داشت. با ورود من، آن شرکت افزایش سرمایه داد.

در اواخر سال 1392، بانک آینده مجوز گرفته بود و دیگر بانک تات وجود نداشت و ما درگیر فضای ادغام شدیم؛ البته کار اصلی ادغام بر عهده مهندس شریفی بود و من تنها کمک فکری می‌کردم و با پروژه ادغام کمتر درگیر شدم. یکی از شروط‌ من برای رفتن به شرکت تجارت الکترونیک تات این بود که فرد دیگری را به‌عنوان مدیر امور تحقیق‌وتوسعه در بانک آینده نگذارند و آن عملکرد کلاً به درون شرکت منتقل شود. بدین ترتیب، در پنج، شش ماه آخر، باز هم هفته‌ای یک محصول یا خدمت جدید را در «شتات» انجام دادیم که همان «ارتباط فردای سابق» بود.»


در ستایش متفاوت‌بودن


قنادپور میان صحبت‌هایش درباره ورودش به شرکت تجارت الکترونیک تات، به پدربزرگش اشاره می‌کند و می‌گوید حتی ۲۰ سال بعد از فوتش، افرادی را دیده که از تأثیر پدربزرگش در زندگی خود همچنان به نیکی یاد می‌کردند. همین اتفاق نیز باعث می‌شود که قنادپور تصمیم بگیرد اثرگذاری را فلسفه بنیادین خود بداند؛ در نتیجه این هدف زندگی را برای خود گذاشت که 50 سال بعد از مرگش، زنده باشد و از او به نیکی یاد کنند.

«در دوره کار همیشه می‌خواستم اثرگذار باشم. همان زمان تصمیم گرفتم برای دکتری اقدام کنم، چون با مشارکت در پیشبرد علم هم می‌توان تا 50 سال بعد از مرگ زنده بود، با تربیت فرزندان خوب می‌توان 50 سال بعد از مرگ زنده بود، با تدریس متفاوت می‌توان 50 سال بعد از مرگ زنده بود، با تربیت آدم‌ها می‌توان 50 سال بعد از مرگ زنده بود و… . وقتی به من پیشنهاد شد که به «شرکت شتات» بروم این قول و قرار را با خودم گذاشتم که می‌خواهم در جامعه اثرگذار باشم.»

فلسفه بنیادین شرکت ارتباط فردا نیز با این هدف قنادپور، کمک به رفاه مالی قشر متوسط شد. او شتات را تغییر برند داد و در بهمن 1392 به «ارتباط فردا» تبدیل شد: «مخفف نام شرکت را «ای فردا» گذاشتیم. همیشه می‌گویم که اسم «ای فردا» را هومن سپهری به ما پیشنهاد داد. او مدیر فنی ما بود و این پیشنهاد قشنگ را مطرح کرد. یکی از چیزهایی که در ارتباط فردا یاد گرفتم، این بود که همیشه سعی کنم روی آدم‌ها تأثیر بگذارم؛ پس دنبال یک سبک کار متفاوت بودیم، می‌خواستیم یک کار دیوانه‌وار یا خارق‌العاده انجام دهیم.

آن شرکت ۱۵نفره طی چند ماه به 20 یا 25 نفر رسید. دائم با خودم فکر می‌کردم که نمی‌خواهم ارتباط فردا مثل هیچ‌کدام از شرکت‌های معروف صنعت بانکی و پرداخت موجود شود، بلکه می‌خواهم راه متفاوتی را برویم. تفاوت برایم خیلی اهمیت داشت. همان زمان اوباما تازه رئیس‌جمهور شده بود و دائم کلیدواژه Change را مطرح می‌کرد که برای من جذابیت داشت. دائم کلمه «تغییر» در ذهنم می‌چرخید، برند را تغییر دادم، ولی این شروع راه بود. دنبال ساختمان جدید می‌گشتیم. بانک آینده به ما چند ساختمان پیشنهاد داد که یکی از آنها دقیقاً سه پلاک با خانه ما فاصله داشت، ولی هر کدام از ساختمان‌های سعادت‌آباد و جردن را که پیشنهاد می‌کردند، به نظرم می‌رسید این راهی است که بقیه می‌روند. در نتیجه تصمیم گرفتیم که به پردیس برویم.»


رفتن به پردیس، با نیم‌نگاهی به سیلیکون‌ولی


پارک علم و فناوری پردیس در اوایل سال 1393 با حمایت معاون وقت علمی و فناوری ریاست‌جمهوری سروشکل جدیدی ‌گرفت. همان موقع حامد قنادپور و مهندس مرآت‌نیا به پردیس رفتند تا سه ملک را برای ارتباط فردا ببینند؛ ساختمان شماره یک ارتباط فردا که در پردیس است، مورد پسندشان قرار گرفت و آن را خریداری کردند: «در هیئت‌مدیره این جمله که دنیا را دیوانگان می‌سازند، مطرح کردیم و دیوانگی مهاجرت از تهران را پذیرفتیم، سؤال بعدی این بود که بچه‌ها چطور حاضر می‌شوند از تهران به پردیس بیایند؟» این فرایند داستان‌های جالبی داشت که قبلاً در «تاک پردیس سامیت» توضیح داده‌ام. صبح فردای آن روز، بچه‌های شرکت را جمع کردم و گفتم که می‌خواهیم به سیلیکون‌ولی برویم. من قصه سیلیکون‌ولی را گفتم که چطور شکل گرفت و اینکه حالا خودمان می‌خواهیم به اطراف تهران برویم و یک سیلیکون‌ولی شکل دهیم. هفته بعد نیز برایشان اردوی پردیس گذاشتیم و 52 روز بعد، در 22 مهر ۱۳۹۳ همزمان با عید غدیر وارد ساختمان جدید در پردیس شدیم که یک نقطه‌عطف برای ارتباط فردا بود.»

در شرایطی که جذب و نگهداشت نیروی انسانی متخصص به‌سختی اتفاق می‌افتد، اینکه شرکتی بخواهد یک عده افراد متخصص و قوی را در بیرون از تهران جذب کند، کار سختی است. قنادپور توضیح می‌دهد که کسانی کنار آنها قرار گرفتند که هدف خاصی داشتند و به فلسفه بنیادین ارتباط فردا اهمیت می‌دادند. در واقع نیامده بودند که کار کنند تا فقط حقوق بگیرند. افرادی که چشم‌انداز تغییر را در زندگی دنبال می‌کردند، حاضر به حضور در چنین جایی می‌شدند: «تیم فوق‌العاده‌ای در ارتباط فردا کنار هم قرار گرفتند. در ارتباط فردا من کاری انجام ندادم، فقط کمک کردم تیم خوبی ساخته شود و فرهنگ سازمانی مناسبی شکل بگیرد؛ تمام ایده‌ها و اتفاقات را بچه‌ها رقم زدند.

مثلاً همراه‌کارت را راه انداختیم. به نظرم همراه‌کارت یکی از تجربیات موفق شبکه بانکی و پرداخت بود که تجارب زیادی به ما آموخت و بدون اینکه حتی یک ریال تبلیغ تلویزیونی کنیم، صرفاً با تمرکز بر نوآوری و تمایز و با اتکا به یک تیم کوچک و چابک توانستیم کاری انجام دهیم که بزرگان با تبلیغات آنچنانی نکرده بودند. همراه‌کارت را آدم‌های توانمندی شکل دادند؛ نیما نامداری، امین آقاجانی و حسن مختاریان و بقیه تیم خوب‌شان توانستند همراه‌کارت را بدون تبلیغات به دومین اپلیکیشن پرداختی ایران تبدیل کنند. در حالی که همان زمان، رقبای ما که سه، چهار رتبه پایین‌تر از همراه‌کارت قرار می‌گرفتند، فقط برای ایجاد یکسری تبلیغ تلویزیونی 20 میلیارد تومان می‌پرداختند، کل هزینه‌ای که ما برای همراه‌کارت در سه سال انجام دادیم (از منابع انسانی و سخت‌افزار تا هزینه‌های عملیاتی و…) کمتر از این رقم بود.»


هنر مدیران موفق؛ جذب افراد موفق


قنادپور معتقد است مهم‌ترین هنر مدیران موفق، جذب افراد قوی است و مهم‌ترین موضوعی که او در ارتباط فردا روی آن تمرکز داشت، ایجاد فرهنگ سازمانی مناسب بود. تأثیر ارزشمند دیگری که قنادپور در حوزه بانکی و پرداخت داشت، معرفی نیروهای ارزنده‌ای از خارج این حوزه بود.

قنادپور معتقد است شاید در ابعاد کلانِ توسعه هم کمک‌هایی انجام می‌داد، ولی تمام موفقیت‌ها را بچه‌ها رقم زدند: «دوست خوبم نیما نامداری تأثیر زیادی در پیشبرد امور ارتباط فردا داشت. نیما از صنعت مشاوره آمده بود و نگاه خوبی نه‌فقط به ارتباط فردا، بلکه به شبکه بانکی تزریق کرد. حسن مختاریان از فضای اپراتوری آمد و یک CTO سرآمد این حوزه است. سارا بابایی از هلدینگ هما آمد و کمتر کسی را می‌شناسم که در فضای بانک و حوزه پرداخت مثل او به حوزه مالی و ستادی اشراف داشته باشد. فردی مثل فرشید اردوانی در کنار ما قرار گرفت که در حوزه عملیات بسیار قوی و ارزشمند است و حضورش خیال ما را از بعضی جهات راحت می‌کرد.

سید حامد قنادپور

در تیم عملیات سعید درودی، علی گلستانی، امید آقاجانی و جواد مرسلی هر کدام شش‌دانگ حوزه خودشان بودند. کوروش عباسی از حوزه سخت‌افزار آمده بود و واحد برندینگ ارتباط فردا را شکل داد. سارا سام‌خانی بی‌شک از بهترین‌های منابع انسانی در اکوسیستم است. تیم واقعاً خوبی شکل گرفته بود. امین آقاجانی، مدیرعامل همراه‌کارت؛ آرین افشار، مدیرعامل فینووا؛ علی بدیعی، مدیرعامل فینوتک و قبل او مهسا خمیسی؛ آیدا خدیوی‌فر، مدیرمحصول فانوس که الحق مدیرمحصول بی‌نظیری است؛ مرحوم کیوان نصیری، مدیر آی‌تی ارتباط فردا؛ محمدرضا بحرینیان و خیلی‌های دیگر را از بیرون فضای فین‌تک آوردیم و جایگاه ارزشمند همه‌شان مشخص است.

چند نفر از آنها نیز با تجربه کاری و تحصیلی بین‌المللی به ارتباط فردا آمده بودند. افراد نخبه دیگری را نیز هانت کردیم؛ وحید شامخی دیر به ارتباط فردا آمد، ولی تأثیر بسیار خیلی خوبی گذاشت. وحید غفارپور، مدیر واحد داده نیز همین‌طور. در لایه‌های کارشناسی نیز همکاران فوق‌العاده‌ای جذب شدند. تیم ۱۲۰ نفره آن روزهای ارتباط فردا اتفاقات بزرگی را رقم زدند که حمایت بانک آینده و هیئت‌مدیره منسجم شرکت نقش بسیار زیادی داشت. حقیقتاً اگر می‌خواهید کار بزرگی انجام دهید، باید انسان بزرگی مثل مهندس مرآت‌نیا را داشته باشید. دوست خوبم مهندس شریفی هم در بانک آینده کمک‌ها و حمایت ارزنده‌ای داشت.»


فینووا و فینوتک به‌دنبال تغییر پارادایم


به‌دنبال همان فلسفه بنیادین ارتباط فردا که کمک به رفاه مالی قشر متوسط بود، سرمایه‌گذاری‌های زیادی شد. از سهام‌داری در شرکت خوب نوآوران امین گرفته تا استارتاپ‌ها، وندار، پینکت، لندو، چوگان، سگال و… . فینووا در این مسیر بازوی مهمی برای ارتباط فردا بود. در واقع شروع فینووا با ایده مسئولیت اجتماعی بود: «هنگامی که مأموریت هفته‌ای یک محصول و خدمت را در بانک آینده و ارتباط فردا پیگیری می‌کردیم، تنها راه موفقیت، این بود که با تیم‌های کوچک و چابک کار کنیم که عمدتاً همین شرکت‌های کوچک 44 سرویس و محصول را برای ما ساختند و زمانی که حساب کردم، دیدم همکاری با تیم‌های کوچک دانشجویی، حداقل یک میلیارد تومان صرفه‌جویی مالی برای ما به‌دنبال داشت. تصمیم گرفتیم نصف این مبلغ را هزینه کرده و آن را صرف مسئولیت اجتماعی برای کمک به تیم‌های کوچک دانشجویی کنیم. فینووا در سال 13۹۲ به همین منظور شکل گرفت.»

طبق صحبت‌های قنادپور، آن زمان اکوسیستم کارآفرینی به این شکل نبود. می‌خواستند که این پول را خرج توسعه تیم‌های نخبه و دانشجویی کنند. مثلاً محیط کار اشتراکی راه بیندازند یا اینکه حمایت کنند آنها به سیستم‌های بانکی متصل شوند: «هرچه جلوتر رفتیم، این نیاز بیشتر از سوی استارتاپ‌ها مطرح شد. مفهوم Open API در آن زمان هرگز وجود نداشت و در بهترین حالت، بانک‌ها و شرکت‌ها فقط یک سری وب‌سرویس یا API ارائه می‌دادند. در نتیجه اولین سرویس‌های بانکداری باز در کشور را فینوتک ارائه داد.

از این بابت، بدون شک، فینوتک این پارادایم شیفت را رقم زد. سایرین دنباله‌رو فینوتک بودند. در همان زمان دیگران وب‌سرویس می‌دادند و در ازای آن از استارتاپ‌ها سهام می‌گرفتند. فینوتک با حضور مهسا خمیسی، علی حاجی‌زاده و حسن مختاریان و با راهبری نیما پا گرفت و ایده اولیه فینوتک هم از همین بچه‌ها بود. اگر اشتباه نکنم، پیشنهاد آیدا خدیوی بود. بعدها علی بدیعی از فینووا به فینوتک آمد و رشد خوبی در فینوتک رقم زد. فینووا را هم علی حاجی‌زاده و ناصر غانم‌زاده شروع کردند و علی بدیعی و آرین افشار توسعه دادند. سارا بابایی هم در سرمایه‌گذاری‌ها کمک ارزنده‌ای می‌کرد. من در ارتباط فردا می‌نشستم و خیالم راحت بود که تیم فوق‌العاده‌ای به‌صورت خودجوش نوآوری می‌کند. همه آنها آدم‌هایی بودند که تفاوت و تمایز می‌آفریدند.»

به‌تدریج ارتباط فردا وارد حوزه‌های سرمایه‌گذاری می‌شود. هم فینووا سرمایه‌گذاری استارتاپی انجام می‌داد و هم ارتباط فردا به بعضی سرمایه‌گذاری‌ها وارد می‌شد. یکی از سرمایه‌گذاری‌هایی که قنادپور از آن به‌خوبی یاد می‌کند، مربوط به «وندار» است که طی سه سال به موفقیت‌های زیادی رسید: «طی هفت سالی که این تیم در ارتباط فردا بود، اتفاقات ارزنده‌ای افتاد. ارتباط فردای نوپا، بعد از هفت سال،  17 شرکت زیرمجموعه داشت.»


قبولی در مقطع دکتری مدیریت فناوری اطلاعات


در برنامه ۲۰ساله زندگی قنادپور که در ۲۲سالگی نوشته بود، از قبل پیش‌بینی شده بود که باید مقطع دکتری را بخواند. قنادپور توضیح می‌دهد که در سال‌های 1395 و 1396 این ولوله به وجود آمده بود که همه دنبال دریافت مدرک DBA بودند؛ در فضای انفورماتیک همه دکتر می‌شدند، اما این مسئله برای او اهمیت نداشت تا اینکه این جَو به شرکت ارتباط فردا نیز وارد شد: «خود من هم در این جریان یک سال یواشکی DBA خواندم، ولی فهمیدم که DBA واقعاً مدرک نیست، یک دوره آموزشی است که برای برخی افراد مناسب است.

من نمی‌توانستم بپذیرم که آن را یک مدرک به حساب آورم. برای فرهنگ‌سازی آن در ارتباط فردا، مصمم‌تر شدم که PhD بگیرم. یک ماه‌ونیم، شب‌ها و برخی روزهای تعطیل درس خواندم تا روی کارم تأثیر نداشته باشد و طوری بود که هیچ‌کس از بچه‌های شرکت نفهمید درس می‌خوانم. بالاخره کنکور دادم و رتبه 2 کنکور دکتری شدم. این رتبه، تأثیر خوبی بر جَو شرکت گذاشت. بعد از آن، این جمله را در شرکت ارتباط فردا از کسی نشنیدم که سرم شلوغه یا وقت ندارم.» در نهایت قنادپور در رشته مدیریت فناوری اطلاعات دانشگاه شهید بهشتی پذیرفته شد و این روزها با ارائه چند مقاله علمی، خود را برای دفاع رساله دکتری آماده می‌کند.


تغییری پرابهام


قنادپور درباره خروجش از ارتباط فردا می‌گوید که ارتباط فردا از دخترش یک سال‌و‌نیم کوچک‌تر است و از پسرش سه سال بزرگ‌تر: «ارتباط فردا را خیلی دوست دارم. همه ما آنجا را خانه خود می‌دانستیم و با هم زندگی می‌کردیم؛ این تیم شرکت را ساخته بود، شرکتی خلق‌کردن در آن می‌جوشید. یک تیم بسیار منسجم و متفاوت داشتیم. متأسفانه امروز اکثر آنها در ارتباط فردا نیستند، ولی سفیران نوآوری به‌شمار می‌روند. هر کدام از آنها به هر جا که رفته‌اند، افراد شاخص و متفاوتی هستند. روزی که من از ارتباط فردا بیرون آمدم 120 نفر بودیم.»

سهام‌دار عمده ارتباط فردا بانک آینده بود و وقتی مدیرعامل بانک آینده تغییر کرد، تغییر تمام مدیران را در دستور کار قرار داد. حامد قنادپور نیز جزء آخرین مدیرانی بود که تغییر کرد. قنادپور می‌گوید که شیوه تغییرش در ارتباط فردا ناخوشایند و شوکه‌کننده بود: «در جلسه تودیعی که برگزار شد، به مدیرعامل وقت بانک گفتم «من مثل مادری هستم که بچه‌ام را به دایه می‌سپارم.» دوست داشتم ارتباط فردا با همان دست‌فرمان جلو برود، ولی به دلایلی که نمی‌دانم، تصمیم گرفتند ارتباط فردا از فلسفه بنیادین و چشم‌انداز و سیاست کلانی که آن را به یک شرکت پیشتاز تبدیل می‌کرد، به یک شرکت زیرمجموعه بانک تبدیل شود.

این سیاست، یکی از عواملی بود که بسیاری از بچه‌ها، به‌خصوص آنهایی را که در حوزه توسعه بودند، ترغیب به خروج کرد. به نظرم این یک اشتباه بود؛ نه فقط برای ارتباط فردا، بلکه برای روندی که در حال شکل‌گیری در صنعت بود. تغییر مدیریت بخشی معمول از چرخه عمر تمام شرکت‌هاست، ولی این شکل تغییر در فضای پررقابت پیرامون ارتباط فردا ابهام‌دار بود.» البته قنادپور درباره اینکه آیا این را ناشی از یک مأموریت رقابتی می‌داند، سکوت می‌کند.

بیرون‌آمدن از ارتباط فردا درس‌آموخته‌های زیادی برای قنادپور داشت. خروج او از ارتباط فردا خیلی ناگهانی بود و فضای احساسی خاصی را در شرکت شکل داد که بعضی درس‌ها را به قنادپور آموخت: «فهمیدم نیروهای انسانی شرکت به ریزرفتارهای آدم بسیار توجه می‌کنند و خوب و بد را از رفتار ما و نه از حرف‌ها یا حتی عملکرد ما می‌آموزند. دستاوردها و عملکرد کمتر از رفتارهای انسانی در ذهن و یاد انسان‌ها می‌ماند. این برای من بزرگ‌ترین درس‌آموخته ارتباط فردا بود. دوره خروج من از ارتباط فردا با یادگیری‌های ارزشمندی همراه بود.»


کمک به رفاه مالی مردم این بار در تارا


بعد از خروج از ارتباط فردا پیشنهادهای زیادی به قنادپور شد که عمده آنها برای تأسیس شرکتی مانند ارتباط فردا در بانک‌های دیگر یا هلدینگ‌های بزرگ بود، ولی او تصمیم داشت از فضای انفورماتیک بانکی بیرون بیاید و به‌دنبال همان هدف زندگی و فلسفه بنیادی خود برود؛ می‌خواست به رفاه مالی مردم کمک کند: «بعضی پیشنهادهای دولتی و خصوصی خیلی جذاب بود، چون شرایط و جایگاه مناسبی را عرضه می‌کردند، ولی همچنان دنبال فلسفه بنیادین خودم بودم. قطعاً می‌دانستم که دیگر نمی‌خواهم شرکتی مانند ارتباط فردا بسازم.

در همین فضا یک پیشنهاد اتفاقی از سوی گروه صنعتی گلرنگ به من شد. در حالی که‌ شناخت زیادی از آنها نداشتم، ولی در مذاکرات و بررسی‌ها به جایگاه ارزنده این گروه پی بردم. دو نکته برای من جذاب بود؛ یکی چشم‌انداز و اهداف گلرنگ بود که کاملاً متمرکز بر رفاه مردم بود و عمده فعالیت‌های متنوع‌شان برای قشر متوسط بود.

نکته بسیار ارزنده دیگر، انسان‌ها بودند. مدیران ارشد گلرنگ افراد بزرگ و دارای نگرش بلندی هستند. اینها من را مصمم به همکاری با گلرنگ کرد. از قبل نیز این عقیده را داشتم که کارت اعتباری حلقه مفقوده‌‌ای است که می‌تواند به رفاه مالی قشر متوسط کمک کند و با همین رویکرد تصمیم گرفتم وارد حوزه اعتبار شوم. احساس می‌کردم شبکه بانکی قادر به راه‌اندازی خدمات اعتباری نیست.»

به عقیده قنادپور، شبکه بانکی فقط می‌تواند کار تسهیلات بکند، چون چیزی که بخواهد در زندگی روزمره مردم استفاده شود، نمی‌تواند با نرخ قیمت تمام‌شده بالای شبکه بانکی برای آنها هزینه ایجاد کند؛ در نتیجه این سرویس اصلاً نباید هزینه داشته باشد: «من از حضور گلرنگ در این بخش لذت می‌برم. ماحصل این همکاری شد تارای دوست‌داشتنی این روزهای من. در تارا دوباره با تیم خوبی قصد کردیم بسازیم و خلق کنیم.

همه‌مان از تجارب قبلی کمک گرفتیم و مدلی را خلق کردیم که نوآورانه است. شیوه پرداخت در تارا با تجربه کاربری و در مجموع سفر مشتری خوبی همراه است. در این زمان نسبتاً کوتاه، همکارانم به موفقیت‌های چشم‌گیری در تارا دست یافته‌اند و من هم از اینکه این خدمت برای دامنه قابل توجهی از مشتریان کارگشاست، خرسندم. افرادی که بیشتر آنها خانواده‌های بیش از سه‌نفره و درآمدی کمتر از ۱۰ میلیون تومان در ماه دارند و معتقدم برکت همین خدمت، رشد تارا را سرعت می‌بخشد.»


تهیه‌کنندگی و ساختن دو فیلم


شخصیت چندبُعدی‌ای که قنادپور در مدرسه علوی کسب کرده بود، او را در حوزه‌های متفاوتی برده است. از تأسیس یک کافه و مدیرمسئولی نشریه اگر بگذریم، این چندبُعدی‌بودن باعث شد که در دوران دانشجویی جذب فعالیت‌های فرهنگی-هنری نیز بشود که تئاتر یکی از آنها بود و در نهایت به این نتیجه برسد که می‌خواهد تهیه‌کننده شود و فیلم بسازد.

قنادپور در دوران دانشجویی بازیگر تئاتر بوده است: «کسانی که در گروه تئاتر دانشگاه امیرکبیر بودند، بعضی‌هایشان اکنون کارگردان یا نویسنده یا تهیه‌کننده‌های بزرگی هستند. من در دوره دانشجویی و با توجه به علاقه‌ام و در فضای باز فرهنگی و هنری دانشگاه وارد کانون تئاتر شدم. بعد از مدتی به من پیشنهاد شد که در یک مجموعه تلویزیونی بازی کنم، ولی فضای هنری تئاتر و سینما با روند کاری و زندگی‌ام تفاوت داشت. در ایام تولد ۳۰ سالگی‌ام، اتفاقی برایم افتاد که جالب توجه بود. در همان ایام تصمیم گرفتم در زندگی به گونه‌ای زندگی کنم که هیچ‌وقت «ای‌کاش» نگویم. به همین خاطر یک فهرست آرزویی را نوشتم؛ کارهایی که دوست داشتم آنها را انجام دهم. در این فهرست، یکی از کارها این بود که حوزه هنری و بازیگری و تئاتر خود را تعیین‌تکلیف کنم.

سید حامد قنادپور

تصمیم گرفتم تهیه‌کننده شوم و فیلم بسازم، یعنی مدیریت را به عرصه هنر ببرم؛ بنابراین یک نامه بلندبالا برای معاون وزیر ارشاد نوشتم و گفتم که «مدیریت را به عرصه هنر هم وارد کنید، من می‌خواهم فیلم بسازم». خلاصه با پیگیری‌های متعدد نهایتاً مجوز تهیه‌کنندگی را گرفتم و به‌عنوان تهیه‌کننده، فیلم «بودن» را ساختم که فیلمی متفاوت بود و طی سال 1393 تا 1394 ساخته شد. خدا رحمت کند، مرحوم کیارستمی، به واسطه کارگردان فیلم، در چند سکانس همراه بود. دوست داشتم درس‌آموخته‌هایم در زمینه مدیریت را، در حوزه‌ای دیگر نیز محک بزنم. بعضی نکات مدیریتی مثل تفویض اختیار، فرهنگ سازمانی و خانواده‌بودن را در آنجا هم تمرین کردم؛ فضای متفاوتی شکل گرفت و فیلم ساخته شد. «بودن» یک فیلم معناگرا بود که در جشنواره‌ها به نمایش درآمد. فیلم دوم من مستندی راجع به پدربزرگم بود به نام «کیمیاگر» که سال گذشته به اتمام رسید و هنوز تصمیم به اکران آن ندارم، چون آن را برای بچه‌هایم ساخته‌ام. می‌خواهم صبا و مجتبی در آینده الگوی اول زندگی من را بشناسند.»


«نه گفتن»؛ یکی از مهارت‌های مهم مدیریتی


این مدیر جوان، مهم‌ترین تجارب زندگی خود را در یک جمله خلاصه می‌کند؛ اینکه «آدم باید خودش باشد! باید روی انسان‌بودنش اتکا و تمرکز کند». قنادپور می‌گوید خودسازی خیلی مهم است: «همیشه در کلاس‌هایم جمله استادی را مثال می‌زنم که در کنفرانسی مطرح کرد و گفت یک بار با مهم‌ترین آدم دنیا قرار داشتم که یک ساعت با او قهوه بخورم. خیلی به خودم رسیدم، لباسم را مرتب کردم، تمرین کردم که از فرصت بهره ببرم و حرف‌های مهمی بزنم، ولی بعد به این نتیجه رسیدم که مهم‌ترین آدم دنیا، خودِ من هستم، پس برو روزی یک ساعت با خودت قهوه بخور، برای خودت وقت بگذار، برای خودت هزینه کن، برای آموزش و یادگیری و رشد خودت کار کن.

این «خودشناسی و خودسازی» نکته مهمی بود. دومین نکته، اینکه هیچ چیزی را راحت نپذیرم. زمانی که سیلابس‌های آی‌تی را برای دوره کارشناسی نوشتم، ناگهان بازی زندگی من عوض شد. یک بچه 22 یا 23ساله را گاهی دعوت می‌کردند که به‌عنوان مدرس دانشگاه به وزارتخانه‌ها برود و تدریس کند. تمام اینها به خاطر «نه گفتن» بود.»

به عقیده قنادپور «نه گفتن» یکی از مهارت‌های مهم مدیریتی به‌شمار می‌رود: «قبلاً هم گفته‌ام که من در پروژه همراه‌کارت هیچ کاری نکردم، به‌جز دو مورد؛ یکی اینکه روز اول اسم همراه‌کارت را گذاشتم که البته اسم اشتباهی بود، چون هم‌فکری نگرفتم و نتیجه کار تیمی نبود. دوم اینکه «نه» گفتم، یعنی گفتم که کدام کارها را نکنید: «تبلیغ کنیم؟، نه نوآوری کنیم». تمام کارها را همکارانم کردند. من فقط بعضی جاها «نه» گفتم. من به کارشناسی ارشد کامپیوتر هم «نه» گفتم. اگر کارشناسی ارشد کامپیوتر می‌خواندم، مسیر شغلی‌ام خیلی فرق می‌کرد؛ شاید رشته آی‌تی بدین صورت شکل نمی‌گرفت، در دانشگاه درس نمی‌دادم، در طرح‌های بزرگ نیز درگیر نمی‌شدم.»

سومین توصیه قنادپور جزء تجربیاتش درباره خروج از ارتباط فردا به حساب می‌آید و اینکه آن چیزی که می‌ماند و مهم است، دستاورد نیست، انسانیت است: «بعضی افراد دستاورد ندارند، ولی ماندگار می‌شوند. پدربزرگ من کار بزرگی نکرده بود، ولی انسان بود. به همین خاطر تا 20 سال بعد از مرگش اثرگذاری او را در انسان‌های دیگر می‌دیدم و برایم الگو به‌شمار می‌رفت. او سواد زیادی نداشت، ولی انسانیت داشت. همین که خودِ واقعیِ خودت باشی و رفتار صحیح انجام‌ دهی، ماندگار می‌شوی. من همیشه می‌خواهم تأثیرگذار باشم تا ۵۰ سال بعد از مرگم زنده باشم و به نیکی از من یاد کنند.»


بازگشت به ارتباط فردا در مقام رئیس هیئت‌مدیره


حول‌وحوش انجام این مصاحبه، اتفاق عجیبی افتاد؛ قنادپور به‌عنوان رئیس هیئت‌مدیره ارتباط فردا بعد از حدود دو سال به خانه‌اش بازگشت. قنادپور در خصوص برنامه‌هایش برای ارتباط می‌گوید: «چند روز بیشتر نیست که این اتفاق افتاده است. باید شناخت بهتری از ارتباط فردا بعد از این دو سال پیدا کنم، ولی فلسفه بهبود رفاه مردم و حضور مؤثر در بازار و رشد و توسعه داشته‌های ارزنده ارتباط فردا در دستور کار گروه ارتباط فردا خواهد بود. امیدوارم بتوانیم از پتانسیل‌های ارزنده این گروه برای مردم و رشد اکوسیستم بهترین استفاده را ببریم.»

2 نظرات
  1. بهروز مکری بابامیری می گوید

    بسیار عالی

  2. علی رحیمی می گوید

    سلام
    خداوند در همه جا حاضر است.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

زمان مطالعه: 3 دقیقه

حامیان عصر تراکنش